Get Mystery Box with random crypto!

✍️ محسن جلال‌پور

لوگوی کانال تلگرام mohsenjalalpour — ✍️ محسن جلال‌پور
لوگوی کانال تلگرام mohsenjalalpour — ✍️ محسن جلال‌پور
آدرس کانال: @mohsenjalalpour
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 10.34K
توضیحات از کانال

فعال بخش خصوصی و تحلیل‌گر مسائل اقتصادی

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 4

2022-09-15 00:41:19 یک روز تلخ برای یک تاجر

فکرش را بکنید؛ شانه به شانه طرف حساب خارجی‌ات می‌خواهی وارد شرکت شوی که همکارت دوان دوان به سمتت می‌آید و خبر می‌دهد که مأمور سازمان آب قصد دارد آب کارخانه را قطع کند، مدیر مالی‌ات دوان دوان می‌آید و خبر می‌دهد که چند دقیقه پیش، بانک بابت اقساط معوقه و غیر معوقه، پول قلمبه‌ای از حسابت برداشته و عنقریب، چک‌ات برگشت می‌خورد و مشاور مالیاتی نگران است که اگر همین الان اقدام نکنی ممکن است بدهکار سازمان مالیاتی شوی و حساب‌هایت بسته شود.


سه سال پس از شیوع ویروس کرونا برای نخستین بار با طرف حساب هاي آلمانی نشست برگزار کردیم. از چند هفته پیش برنامه‌ریزی این بود که طرف آلمانی ابتدا از باغ‌های پسته بازدید داشته باشد و پس از آن تجهیزات آزمایشگاه را از نزدیک ببیند.
دوست آلمانی در آزمایشگاه خبر داد که قانون جدیدی تحت عنوان پروتکل 67 قرار است در اتحادیه اروپا اجرایی شود که بر اساس آن، اگر باقيمانده سموم محصولات کشاورزی بیش از حد استاندارد این اتحادیه باشد، مرجوعی در کار نخواهد بود و تنها راه، معدوم کردن محصولات است. ظاهرا اتحادیه اروپا به این جمع‌بندی رسیده که بحث افلاتوکسین قابل مدیریت است چون با «سورت» مجدد می‌توان درصد آن را به حد مجاز رساند اما برای باقيمانده سموم راهی وجود ندارد و تنها راه، معدوم کردن محصولات است. بدون شک اجرای این استانداردها برای پسته ایران مشکلات جدی ایجاد می‌کند و بازارهای باقی‌مانده را از ما می‌گیرد.
بعد از بازدید آزمایشگاه به طرف شرکت راه افتادیم و هنوز وارد شرکت نشده بودیم که متوجه جرو بحث پرسنل حراست با مردی غریبه شدم. همکار حراست وقتی متوجه حضور ما شد، دوان دوان به سمت ما آمد و خبر داد که مأمور سازمان آب قصد دارد آب کارخانه را قطع کند.پرسیدم چرا؟ گفتند دو روز پیش قبض آب را تحویل داده‌اند و در حالی‌که میزان مصرف کمتر شده، مبلغ قبض بيش از15 برابر دوره قبل است و امروز هم تهدید می‌کنند که قصد دارند آب را قطع کنند.
با مأمور آب صحبت کردیم و دو روز مهلت گرفتیم.
با مهمان خارجی وارد دفتر شدیم که مدیر مالی شرکت گفت کار فوری دارد. توضیح داد؛ پولی به حساب شرکت واریز شده و بانک بلافاصله اقساط وام سه ماه را برداشت کرده که یکی از اقساط هنوز چند روز مهلت دارد. راستش منتظر بودیم پولی واریز شود تا به بدهکاران بپردازیم اما بانک از فرصت استفاده کرد و بلافاصله پول را یکجا برای خود برداشت. مدیر مالی توضیح داد؛ راه بازگشت پول این است که به بانک نامه بنویسیم تا آنها هم از مديريت تهران بخواهند که پول به حساب ما برگردد. گفتم لازم نیست؛ کاری است که شده و بهتر است فکر دیگری کنیم.
هنوز وارد جلسه نشده بودیم که مشاور مالیاتی شرکت تماس گرفت و خواست برای تسعیر ارز در سال 98 و 99 برگه‌های مالیاتی را امضا کنم. تعجب کردم و گفتم تسعیر ارز که جزو لاينفك صادرات است و مالیات ندارد . گفت: بر اساس بخشنامه جدید، تسعیر ارز هم شامل مالیات می‌شود و باید پرداخت کنیم و مالیات سنگینی هم هست. خواستم در این زمینه بیشتر صحبت کنیم چون باید نشست مشترک را آغاز می‌کردیم.
جلسه آغاز شد و باغ‌داران سفره دل را باز کردند. یکی گفت: سال گذشته 200 تن پسته برداشت کرده‌ایم اما امسال به 3.5 تن نمی‌رسد. دیگری گفت امسال پسته‌ای برداشت نکردم و آن‌چه روی درختان بوده را به کارگران بخشیده‌ام و دیگری گفت: امسال تصمیم داریم هیچ هزینه‌ای در باغ‌ها نکنیم چون چند سال است که برای ما عایدی خاصی نداشته است. دیگری هم از آفت‌ها و کرم‌های خوشه‌خوار و شاخه‌خوار صحبت کرد و نفر بعدی هم خبر داد که قصد دارد باغ‌هایش را بفروشد و مهاجرت کند چون نه آبی باقی مانده و نه باغ‌داری برایش بهره‌ای دارد.
مهمان ما هم توضیح داد که از سال 2023 سخت‌گیری اتحادیه اروپا مضاعف می‌شود و خلاصه این‌که دوستان باغ‌دار ناامید آمده بودند،ناامیدتر هم رفتند.
وقتی برای رفتن به خانه از دفترم خارج شدم، پیش خودم گفتم با این همه فشار چه باید کرد؟ با خودم گفتم بهتر نیست کار را تعطیل کنم؟
در این شرایط دشوار و كمرشكن که با فشارهای تحريم و ركود و تورم همراه است و همه را هم دولت ایجاد کرده،بخش خصوصی رسما رها شده و دولت هم روز به روز بر فشارهای خود می‌افزاید و مطالبات خود را بدون فوت کمترین وقت، دریافت می‌کند و در شرایطی که زمین و زمان علیه کسب و کارها بسیج شده‌اند آدم چطور می‌تواند کار کند؟ هیچ‌کس مخالف نظم دولت در دریافت مطالباتش نیست به شرطی که فساد کم شود و موانع کسب و کار را هم بردارند و دیپلماسی به خدمت اقتصاد درآید.

با همین افکار سوار ماشین شدم و راه افتادم، صورت خسته همکاری که صبح نگران قطعی آب کارخانه بود و حالا زیر آفتاب داغ، دست به سینه خداحافظی می‌کرد، تلنگری بود برای این‌که به خودم بگویم؛ مرد خودت را جمع کن، فردا روز بهتری است.

محسن جلال‌پور


@mohsenjalalpour
10.7K viewsedited  21:41
باز کردن / نظر دهید
2022-09-09 18:17:56
«رواق زبرجد» روایت زندگی و زمانه تلاشگران پیشرفت و توسعه استان کرمان و پویندگان فرهنگ و هنر دیار کریمان است که به تازگی جلد دوم آن منتشر شده است. این مجموعه چندجلدی که تا امروز دو جلد آن منتشر شده، حاصل تلاش دوستان فراوانی است که مدت‌هاست مشغول به کارند.
جلد دوم کتاب را به مهدی آگاه عزيز تقدیم کرده‌ایم که یادش در دل‌های ما همواره گرامی است.

@mohsenjalalpour
1.1K viewsedited  15:17
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 23:06:57 بنگاه چگونه به اسارت سیاستمدار درآمد؟

بنگاه‌های ایرانی دردهای مشترک بسیاری دارند. در معرض انواع ریسک‌های سیستماتیک و غیر‌سیستماتیک قرار گرفته‌اند، بی‌ثباتی در کشور آزارشان می‌دهد، نااطمینانی و عدم‌قطعیت چشم‌انداز فعالیتشان را تیره و تار کرده، فضای غیر‌رقابتی و انحصار راه تنفسشان را بسته و نامساعد بودن فضای کسب‌وکار تداوم حیاتشان را به خطر انداخته است.

همه این‌ها به جای خود اما پرونده فولاد مبارکه نشان داد بنگاه‌های ایرانی این روزها بیشتر از همیشه در معرض تهدید سیاستمداران و سیاستگذاران قرار دارند. برای ریشه‌یابی آن‌چه پیرامون این بنگاه بزرگ رخ داده، ریشه‌ را باید در حکمرانی غلط اقتصادی جست وجو کنیم.

دولت در اقتصاد ما فعال مایشاء است و در همه امور دخالت می‌کند و چرخه همه امورات را با منافع سیاسی خود همگرا می‌کند اما وقتی فاجعه رخ می‌دهد سمت مدعیان می‌ایستد و چهره قهرمان ضد فساد می‌گیرد.
از آن‌جا که در اقتصاد ما مناسبات تیولداری حاکم است، سیاستمداران بنگاه‌ها را در تیول خود می‌دانند، بنابراین به گونه‌ای برخورد می‌کنند که در مدت زمان حضور در اطراف بنگاه شیره جان بنگاه را می‌مکند. تا می‌توانند آدم‌های خود را به بنگاه تحمیل می‌کنند و از آن طرف هم واردات کالا و تکنولوژی بنگاه را در کنترل می‌گیرند و هم بر بازارش احاطه پیدا می‌کنند تا منافعش را تأمین کند در نتیجه بنگاه از درون تهی می‌شود.

دولت اگر راست می‌گوید دست از قیمت گذاری بردارد و در امور بنگاه دخالت نکند و به درستی سیاستگذاری کند تا بنگاه، حال و روز بهتری پیدا کند. در واقع این درست نیست که ریسک و هزینه بنگاه به سهامدار منتقل شود اما سیاستمدار منتفع محض این رابطه آلوده باشد، عضو هیأت مدیره و کارمند تحمیل کند و با سیاست‌های غلط نظیر قیمت‌گذاری، بنگاه را به زانو درآورد و در نهایت سمت برنده بایستد.

به همین دلیل اقتصاددانان بر این باورند که آلودگی بنگاه‌های ایرانی دو دلیل عمده دارد؛ یا ریشه‌ سیاسی دارد یا ریشه سیاستگذاری. باعث و بانی اولی، سیاستمداران تیولدار هستند که بنگاه‌ها را در حیاط خلوت خود می‌دانند و باعث و بانی دومی، سیاستگذارانی هستند که یا آگاهانه در خدمت سیاستمداران آلوده قرار دارند یا ناآگاهانه و به غلط سیاستگذاری می‌کنند.
در همه جای دنیا ارتباط میان سیاستمدار و بنگاه قطع شده اما مأموریت اولی(سیاستمدار)، رفع موانع دومی (بنگاه) است. یعنی سیاستمدار باید به گونه‌ای سیاستگذاری کند که بنگاه آزادانه و به درستی کار کند تا چرخ‌های اقتصادی بچرخد اما در کشور ما، اولی، دومی را گروگان گرفته است. فرقی نمی‌کند بنگاه چه اندازه‌ای داشته باشد و کجای این مرز و بوم برپا شده باشد، هر کجا چرخی بچرخد و نقاله‌ای کار کند، سیاستمدار خود را محق می‌داند که از منافع آن سهمی داشته باشد.

معمولاً حجم فساد سیاستمداران بسیار کمتر از فساد سیاستگذاران است اما سر و صدای اولی در جامعه بیشتر شنیده می‌شود. آلودگی دومی هم که بسیار بزرگ‌تر است واکنش مردم را بر نمی‌انگیزد. اگر ریالی توسط سیاستمداران جا به جا شود مردم به شدت واکنش نشان می‌دهند و خواستار مجازات افراد مرتبط هستند اما اگر به واسطه سیاستگذاری غلط هزاران میلیارد تومان از بین برود، هیچ‌کس واکنش نشان نمی‌دهد.

در مقوله فولاد مبارکه از یک سو با آلودگی‌ ناشی از سیاستگذاری مواجه بودیم و از سوی دیگر شائبه برخی پرداخت‌ها به سیاستمداران و نهادها مطرح شد،حجم فساد ناشی از قیمتگذاری در برابر پرداختی‌های شرکت به افراد، شبیه فیل و فنجان بود اما اغلب رسانه‌ها فنجان را دیدند اما فیل را نادیده گرفتند. چرا جامعه به فساد سیاسی حساس است اما فساد سیاستگذاری را نمی‌بیند؟


محسن جلال پور

@mohsenjalalpour
6.5K views20:06
باز کردن / نظر دهید
2022-08-28 17:07:05 مردی که ناامید نشد

مرحوم جلیل رشید فرخی مردی جدی اما بسیار جذاب بود. به قاعده دانش اقتصاد، هیچ وقت عرضه لبخندش را زیاد نمی‌کرد که ارزش‌اش را کم کند. از آن مهم‌تر همواره امید داشت و هیچ‌وقت خسته نمی‌شد. همیشه می‌گفت آدم‌های ناامید هیچ وقت موفق نمی‌شوند و راست می‌گفت؛ احتمال موفقیت آدم‌های مثبت‌اندیش خیلی بیشتر از آنهاست که همیشه می‌گویند« من می‌دونم دیگه کارمون تمومه».

اما جلیل رشید فرخی کیست؟
او در مهرماه 1314 در کرمان متولد شد. ابتدا در مدرسه «سیروس» در خیابان «زریسف» درس خواند، بعد به مدرسه «ایرانشهر» رفت و شاگردی «آمیرزا برزو آمیغی» را کرد. «برزو آمیغی»، معروف به «میرزا برزو»، مدیر معروف دبیرستان «ایرانشهر» بود که شاگردان زیادی تربیت کرد و به گمانم اواخر دهه 40 درگذشت.
آمیرزا برزو آمیغی که علاقه زیادی به ورزش داشت؛ دانش‌آموزان را تشویق می‌کرد. به لطف این توجه، تیم فوتبالِ مدرسه ایرانشهر هرسال در مسابقات مدارس اول می‏شد. جلیل رشید فرخی و عباس حجری عضو این تیم بودند. عباس حجری آن روزها برای خودش نابغه‌ای بود که از مدرسه ایرانشهر به تیم شاهین پیوست و در تیم ملی هم گلزنی کرد. ظاهرا عباس حجری اولین هت‌تریک تاریخ تیم ملی فوتبال را در سال 1338 در بازی با پاکستان به نام خود ثبت کرده است.
مرحوم جلیل رشیدفرخی در کتاب پیشگامان توسعه کرمان از میزان علاقه مرحوم حجری به فوتبال گفته:«عباس حجری، حتی کفش مناسب فوتبال نداشت؛ اما شیفته فوتبال بود. توپی را با استفاده از مقداری پارچه و سوزن جوال‏دوز می‏دوخت. صبح، از خانه، با توپ‌بازی می‏کرد تا به مدرسه می‏رسید. توپ را کناری می‏گذاشت و به کلاس می‏رفت؛ و دوباره ظهر در راه خانه، با توپ‌بازی می‏کرد.»

جلیل رشید فرخی با چنین پیشینه‌ای راه فوتبال را ادامه نداد اما یکی از کارآفرینان مطرح کرمان شد. زمانی‌که به عنوان منشی در دفتر پدر کار می‌کرد، کسب و کار را هم آغاز کرد. سفارش قالی می‌داد و در کار خرید و فروش بود. اطرافیانش اهل ریسک نبودند؛ اما مرحوم جلیل از همان ابتدا ترسی در دل نداشت. آن روزها قالی‏بافی در دهات کرمان متمرکز بود و فرش‏ علاوه بر کرمان در «کوهپایه»، «راور»، «شاهرخ‏آباد» و نزدیک «اختیارآباد» ‌هم بافته می‏شد. او به بافنده‏ها مراجعه می‏کرد؛ فرش‏های آن‌ها را چه تمام نشده و روی دار؛ و چه بافته‌شده و آماده؛ می‏خرید.
رفته‌‏رفته دارهای قالی خودش را برپا کرد. از خرید و رنگرزی ریس، تهیه و انتخاب نقشه، انتخاب بافنده و نظارت بر بافت تا روکارگیری زیر نظر خودش بود. کار به جایی رسید که همراه برادرش جمعاً پنج ‌هزار بافنده روی 2500 دار قالی برایشان کار می‏کردند. تا سال 1357 در این کسب و کار بود اما کم کم به دامداری و کشاورزی گرایش بیشتری پیدا کرد.
بعد از انقلاب کسب و کار فرش تا مدت‌ها از رونق افتاد و فرش‌های «رشیدفرخی» که طالب زیادی هم داشت برای همیشه به محاق تعلیق رفت. اما عجیب بود که جلیل خان رشید فرخی در کشاورزی هم موفق بود و کار به جایی رسید که زمانی بالاترین سطح تولید محصولات کشاورزی در کرمان متعلق به ایشان بود. جالب‌تر این‌که ایشان در دامداری هم به اوج موفقیت رسید. زمانی که مردم کرمان از نظر لبنیات در مضیقه بودند، دامداری بزرگی احداث کرد که هنوز هم نمونه‌اش در کرمان احداث نشده است. در میانه‌های دهه 40 روزانه پنجاه‌تن شیر تولید می‏کرد که برای تأمین نیاز دویست‌ هزار نفر کافی بود. دامداری رشید فرخی با شش هزار رأس گاو به قدری بزرگ بود که شیر استان‌ کرمان و استان‌های همجوار را هم تأمین می‌کرد.
در کنار این همه کار و دغدغه، مرحوم جلیل رشید فرخی از فعالیت‌های اجتماعی هم غافل نبود. مدتی عضو انجمن شهر کرمان بود و مدتی هم سکان ریاست این انجمن را بر عهده گرفت.

«منطقه نمونه گردشگری رشید ‏فرخی» که در جاده کوهپایه قرار دارد، یادگار مرحوم جلیل رشید فرخی برای نسل‌های آینده است. این منطقه در کنار مراکز رفاهی، رستوران‏ها و مراکز تفریحی، زمینه انجام انواع ورزش‏هایی مانند راهپیمایی، تیراندازی، فوتبال و سوارکاری را برای استفاده عموم فراهم کرده است. افسوس که عمرش قد نداد تا این مجموعه را افتتاح کند و از رونق آن لذت ببرد. مرحوم جلیل رشید فرخی که مردی بزرگ و پرتلاش و نوآور بود در 30 خرداد 1397 دار فانی را وداع گفت.
شخصا برای خانواده بزرگ رشید فرخی احترام زیادی قائلم به خصوص برای دوست عزیزم محسن آقا که سال‌های طولانی با هم در ارتباط مداوم هستیم و فراز و فرودهای زیادی دیده‌ایم.



محسن جلال پور

@mohsenjalalpour
1.7K viewsedited  14:07
باز کردن / نظر دهید
2022-08-05 16:26:07 شهردار سربلند


مرحوم حمید سعید مرد بزرگی بود. مرور خاطراتش در کتاب تلاشگران پیشرفت کرمان نشان می‌دهد چه زندگی ترازی داشته و چقدر سالم و مبادی اخلاق و انصاف بوده است. او 26 سال مدیر «شیر و خورشید سرخ» بردسیر بود و 8 سال بدون دریافت حقوق، شهردار این شهر شد. در همه این‌سال‌ها از دارایی شخصی‌اش هزینه کرد و چیزی برای خود برنداشت. قدیمی‌های بردسیر از او و خانواده‌اش به نیکی یاد می‌کنند.

وزارت ‌فرهنگ در اوایل دهه 40، طی نامه‏ای به مرحوم سعيد، از ایشان درخواست زمین می‌کند و آن مرحوم دو فقره زمین به وسعت هركدام سیصد قصب (جمعا 15هزار متر مربع) به این اداره هدیه می‌کند. 230 قطعه زمین هم برای ساخت خانه به 230 خانواده می‌بخشد.
زمانی که شهردار بردسیر بود تصمیم گرفت برای این شهر خیابانی بسازد. 300 قصب (7500 متر مربع) از زمین‏های باغ او در محدوده خیابان قرار داشت و مرحوم سعید پولی بابت آن دریافت نکرد. دیگران وقتی دیدند شهردار بابت زمین خودش پولی دریافت نکرده؛ آن‌ها هم از مطالبه پول بابت زمین‌هایشان صرف‏نظر کردند. اغلب خیابان‌‏های بردسیر بدون پرداخت هیچ پولی به صاحبان زمین، احداث شد.

زمانی که در شهرداری بردسیر حضور داشت، سید جواد سعیدی فیروزآبادی که بسیار خوش‌نام و قابل احترام بود، سکان استانداری کرمان را در دست داشت. در خرداد سال 1346 پروژه آب‌رسانی بردسیر با حضور استاندار و مقامات شهری افتتاح شد.
آن روز به واسطه تلاش برای آبرسانی شهر، از زحمات شهردار قدردانی کردند. مرحوم سعید از پیمانکار خواست، از سود اجرای پروژه، مبلغ ده هزار تومان به شهرداری بردسیر هدیه کند، پیمانکار پذیرفت و چکی در وجه شهردار صادر کرد. مرحوم سعید حسابدار شهرداری را احضار کرد. چک را تحویلش داد و گفت: چک را همین امروز به‌حساب واریز کن. از نماینده بانک هم خواست چک را نقد و واریز کند. ولی از او خواست مبلغ به‌حساب شهرداری واریز شود نه به‌حساب شخصی‌ شهردار. نماینده بانک انجام داد و رسید را هم برای او ارسال کرد.

همان روز حرف و حدیث‌ها آغاز شد و فرماندار بردسیر، شهردار را متهم کرده بود که از پیمانکار پول گرفته و به‌حساب شخصی خودش واریز کرده است. روز بعد استاندار او را احضار کرد. مرحوم سعید فوراً به‌طرف کرمان حرکت کرد. استاندار خوش‌نام کرمان به این دلیل که مرحوم سعید از شهرداری حقوق نمی‏گرفت همیشه به او احترام می‏گذاشت. وقتی مرحوم سعید وارد اتاق شد، استاندار برخلاف همیشه از جا بلند نشد.
با ناراحتی پرسید: «این درست است که دیروز پولی به شهرداری بردسیر داده‏اند؟» شهردار گفت: «خیر پول را فقط به من دادند.»
استاندار با عتاب پرسید: «چرا از آن‌ها پول گرفتید؟» شهردار بردسیر گفت: «پیمانکار 60 هزار تومان سود کرده و من 10 هزار تومانِ آن را گرفتم؛ که باید می‏گرفتم.»
این را گفت و دست در جیبش کردم و رسید آن مبلغ را که به‌حساب شهرداری واریزشده بود بیرون آورد و به استاندار داد. استاندار رسید را گرفت و زمانی که متوجه شد؛ پول در وجه شهرداری پرداخت‌شده است. حالت چهره‏اش تغییر کرد. لحن صدایش عوض شد. از جا برخاست. مثل همیشه از پشت میز خارج شد و شهردار را در بغل گرفت.

رو به میهمانانش کرد و گفت: «این شهردار هیچ‏وقت پول یا حقوق نگرفته است. یک‌بار هم که من به شهرداری «بردسیر» کمک مالی کردم ایشان رفتند و از مردم خواستند به شهرداری کمک کنند؛ تا پول استاندار را برگردانند. مردم چهار برابر کمکِ صد هزارتومانیِ استاندار را به‌حساب شهرداری واریز کردند و او هم پول اهداییِ استانداری را برگرداند.»
مرحوم سعید توضیح داده که چگونه این پول را بازگردانده است: «روزی که برای برگرداندنِ پول استانداری به دیدن استاندار رفتم گفتم: مردم از من گله کرده‌‏اند که چرا کمک مالی شما را پذیرفته‌ام. چهار برابر شما به من کمک کرده‌‏اند؛ تا من پول شما را برگردانم؛ این هم پول شما.»


پ ن: آدم این روایت‌ها را که می‌خواند فکر می‌کند مربوط به سرزمینی دیگر است. مدیرانی که منافع شخصی را نادیده می‌گرفتند تا جامعه منفعت ببرد امروز کجا هستند؟ و مردمانی که کمک دولت را ننگ می‌دانستند و چهار برابر کمک استاندار را باز می‌گرداندند امروز در کدام کشور زندگی می‌کنند؟



محسن جلال پور

@mohsenjalalpour
8.0K viewsedited  13:26
باز کردن / نظر دهید
2022-08-03 10:33:29 خطای تاریخی


حکومت پهلوی مثل هر حکومتی، دارای نقاط ضعف و نقاط قوت بود و بدی‌ها و خوبی‌هایی در زمینه حکمرانی اقتصادی داشت. سیاستمداران انقلابی خوبی‌های این ساختار را کنار گذاشتند و بدی‌هایش را به ساختار بعد منتقل کردند.

در اواخر دوران پهلوی اگرچه اقتصاد ایران با مشکلات زیادی دست‌و‌پنجه نرم می‌کرد اما وضعیت زمانی بحرانی شد که حکومت وقت تصمیم به خرید رضایت جامعه از طریق پول‌پاشی گرفت. در نتیجه منابع زیادی به جامعه تزریق شد که تورم را به وجود آورد. شاه این روند را توطئه بازاریان تلقی کرد و به جای اینکه به جنگ تورم برود، به جنگ بازاریان رفت. این یک خطای راهبردی بود که اقتصاد ایران را در این دوره از کار انداخت. این راهبرد در تکاپوی انقلابیون و شعارهای سیاسیون تبدیل به مطالبه عدالت اجتماعی شد.

شکی نیست که عدالت اجتماعی بسیار ارزشمند و قابل احترام است اما فهم نادرست از آن برای اقتصاد ایران گرفتاری زیادی ایجاد کرد. سیاستمداران فکر کردند نظام سرمایه‌داری در غرب عادلانه نیست و دولت وظیفه دارد از طریق عرضه ارزان یا رایگان منابع، نظامی عادلانه برقرار کند. این رویکرد خطا که به نوعی در تداوم سیاست‌های حکومت قبل بود، برای کشور گرفتاری زیادی ایجاد کرد. اولین نتیجه این بود که سیاستمداران ما توسعه اقتصادی را با وابستگی اقتصادی اشتباه گرفتند و عارضه بعدی این بود که بازارها را مغایر با عدالت اجتماعی تلقی کردند و در نتیجه به سرکوب آنها پرداختند.

به همین دلیل مرز دخالت سیاستمداران در دیپلماسی و اقتصاد بسیار بیشتر از دیگر حوزه‌هاست. در ذهنیت سیاستمدار ایرانی توسعه اقتصادی با وابستگی اقتصادی و دستیابی به عدالت اجتماعی با انکار نظام بازار یکسان انگاشته می‌شود. در حوزه قیمت‌ها ترجیح می‌دهند قیمت‌ها به دستور استانداران و فرماندهان یا قضات تغییر کند. دنبال ملی کردن بانک‌ها و بنگاه‌های بزرگ هستند و فکر می‌کنند اگر سیستم قرض‌الحسنه در نظام بانکی برقرار باشد، اقتصاد از پلشتی‌ها دور می‌شود. اعتقاد جدی دارند که مقامات باید بتوانند عوامل پشت پرده گرانی‌ها را پیدا کنند. به همین دلیل ستاد و قرارگاه کنترل قیمت‌ها را ایجاد می‌کنند.

سیاستمداران کشور ما به صورت جدی دنبال احیای سیستم کوپن و توزیع کارت سهمیه معاش هستند. خیلی علاقه دارند که چرخ اقتصاد را بدون دلار بگردانند و نقدینگی را به سمت تولید هدایت کنند و تولید را به حرکت وادارند و کشوری بسازند که همه حقوق برابر دارند و تورم در آن معنایی ندارد و نرخ بهره هم کلاً برچیده شده است. سیاستمداران در مصاحبه‌های خود همواره به همین مسائل اشاره می‌کنند و خواستار اجرای همین منویات هستند و درست است که همه منویات آنها اجرایی نشده اما این افکار اشتباه نه‌تنها باعث شده اقتصاد کشور از مسیر درست خود خارج شود و بیش از پیش از یک اقتصاد کارا و نظام توزیع عادلانه مواهب اقتصادی، فاصله بگیرد بلکه با پاسخگویی به تقاضای فزاینده برای توزیع منابع ارزان دولتی، استخراج بیش از حد منابع و مصرف مسرفانه را برای کشور به ارمغان آورده است.


محسن جلال پور

@mohsenjalalpour
6.4K viewsedited  07:33
باز کردن / نظر دهید
2022-07-29 23:01:55 تخریب‌‌‏های غیر طبیعی سیلاب‌‏‌ها

بخش‌های مختلف ایران به‌طور همزمان گرفتار ابرچالش‌‌های زیست محیطی هستند. درحالی‌که بخشی از کشور غرق در سیلاب‌‌های ویرانگر است، بخشی دیگر به خاطر گرد و خاک قدرت نفس‌‌کشیدن ندارد و بخشی دیگر از خشکسالی رنج می‌‌برد.

درحالی‌‌که دیروز اخبار ناراحت‌‌کننده‌‌ مربوط به خشک شدن دریاچه ارومیه و مرگ رود کشکان ناراحتمان کرد، امروز دیدن تصویرهای دردناک از تلفات و خرابی‌‌های سیل در شهرهای مختلف اشکمان را در‌‌آورد و نمی‌‌دانیم فردا باید منتظر کدام فاجعه زیست‌محیطی در کشور باشیم.

همه اینها نشان‌دهنده این است که سیاستمداران در سال‌های گذشته به نشانه‌های بیماری محیط زیست ایران بی‌‌توجهی کرده‌‌اند؛ درنتیجه امروز بخش‌های زیادی از کشور برای یک زندگی عادی، غیر قابل سکونت شده است.

روایت‌‌ها، داستان‌ها و ادبیاتی که در زمینه سیل در کشور ما وجود دارد، نشان می‌‌دهد مردم ایران از گذشته‌های دور با این پدیده ویرانگر مواجه بوده‌‌اند اما انتظار نمی‌‌رود مردم در عصر جدید، به همان اندازه از بلایای طبیعی خسران ببینند که مردمان قرن چهارم و پنجم می‌‌دیدند.

سیل پدیده‌‌ای طبیعی و جهانی است و هیچ‌‌ کشوری موفق به متوقف کردن آن نشده اما کشورها با سیاستگذاری صحیح و حکمرانی خوب موفق شده‌‌اند عوارض آن را به حداقل برسانند. پس در کشور ما این سیل نیست که غیر طبیعی است، تخریب‌‌های گسترده سیل را باید غیر طبیعی دانست.


خرابی‌‌های گسترده سیلاب‌‌ها یکی از نتایج بی‌‌توجهی به حریم محیط زیست و همدستی دولت‌ها و مردم در تاراج منابع طبیعی است.

سیلاب‌‌ها حاصل‌‌جمع سهل‌‌انگاری دولت‌ها و مردم، نسبت به عوامل به‌وجود آورنده بحران آب، فرسایش خاک، گرد و غبار و... هستند که اکنون در قالب سیل خود را نشان می‌دهند.

سیلاب‌‌ها بدتر از حکمرانی غلط نیستند؛ با حکمرانی خوب می‌‌توان از تهدیدهای سیل فرصت آفرید؛ اما حکمرانی بد باعث می‌‌شود سیل‌‌های کوچک تبدیل به تهدیدهای بزرگ شوند.

مهار سیل ممکن نیست اما حداقل کردن تخریب‌‌های آن وظیفه دولت‌هاست.

گزیده‌ای از سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد- شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱

متن کامل را در سایت روزنامه دنیای اقتصاد مطالعه کنید


محسن جلال پور

@mohsenjalalpour
7.7K views20:01
باز کردن / نظر دهید
2022-07-21 18:14:04 همین ایران خودمان
سیاستمداران از جان ما چه می‌خواهند؟

سیاستمدار ایرانی ذهن آشفته‌ای دارد. کمتر دیده‌ام ذهن سیاستمداری منسجم باشد. آنها معمولاً نظریه روشن ندارند و از اصول خاصی هم پیروی نمی‌کنند. نمی‌دانم دلیلش چیست، شاید به خاطر اثرپذیری زیاد از سنت سیاستمداری در ایران باشد که در صدسال گذشته گرفتار این تناقض‌ها بوده و شاید هم به این دلیل است که اغلب سیاستمداران ما انسان‌های تحصیل‌کرده‌‌ای نیستند. در کشور ما معمولا افراد علوم سیاسی نمی‌خوانند که سیاستمدار شوند و سکان حکمرانی را در دست گیرند؛ همان‌طور که تحصیل در رشته اقتصاد لزوماً به پذیرش مسوولیت در سازمان‌های اقتصادی ختم نمی‌شود.

با همه این‌ها جوریدن ذهن سیاستمداران خیلی دشوار نیست، فقط کافی است به انبوه اظهارنظرهای درست و غلط سیاستمداران در رسانه‌ها دقت کنید؛ هر روز موضوعی برای تشدید نااطمینانی و نگرانی بیشتر جامعه تولید می‌شود. ضمن اینکه سهم ما برای گریستن و خندیدن به اظهارنظرهای عجیب و غریب سیاستمداران نیز هرگز قطع نمی‌شود.

اگر اظهارنظرهای نیروهای سیاسی را از ابتدای انقلاب تا امروز دسته‌بندی کنیم، عموماً به چند سرفصل مشترک ختم می‌شود؛ ضدیت با بازار، عرضه رایگان یا مجانی خدمات دولتی، مسکن رایگان، انرژی رایگان یا ارزان، سهمیه‌بندی ارزاق عمومی، بانک بدون بهره، خودکفایی، ضدیت با تجارت آزاد، سرکوب قیمت، اقتصاد تحت کنترل و مواردی از این دست، جزو سرفصل‌های مشترک همه گروه‌ها و احزاب سیاسی در ایران است.
سیاستمداران ما دنبال ایجاد کشوری محصور و محدود هستند و نیازی به مراوده با جهان نمی‌بینند. دنبال این هستند که اقتصاد را کاملاً تحت کنترل خود قرار دهند. بخش خصوصی در ذهنیت آنها جایی ندارد . طرفدار هیچ رابطه‌ای با دیگر کشورها نیستند و معتقدند مذاکرات با کشورهای دیگر باید تعطیل شود و وزارت خارجه هم نداشته باشیم. همان سفیر و فرستاده کافی است. دنبال این هستند که ایران کشوری خودکفا باشد و هرچه تولید کنیم، خودمان هم مصرف کنیم و صادراتی در کار نباشد. قیمت‌ها به دستور استانداران و فرماندهان یا قضات تغییر کند. بانک‌ها و بنگاه‌ها کاملاً در اختیار سیاستمداران باشد. همه چیز کوپنی و سهمیه‌بندی شود و کارت سهمیه ارزاق عمومی به عموم بدهند. دلار را از چرخه اقتصادی خارج کنند. بانک‌های خصوصی منحل شود و بانک مرکزی خزانه کشور باشد که هر زمان سیاستمدار احساس نیاز کرد، هرچه لازم داشت برداشت کند و از همه مهم‌تر اینکه نرخ بهره صفر شود و بانکداری کاملاً اسلامی باشد.

سیاستمداران در مصاحبه‌های خود همواره به این مسائل به عنوان برنامه‌های اصلی خود اشاره می‌کنند و خواستار اجرایی شدن آنها هستند. اما این یک واقعیت است که در مقام عمل، هیچ‌کدام از این شعارها و آرزوهای سیاسی قابلیت اجرا ندارد. کشوری که دنبال خودکفایی است، سرنوشتی بهتر از کوبا و کره‌شمالی پیدا نمی‌کند. کشوری که اقتصاد متمرکز با برنامه‌ریزی دولتی می‌خواهد، سرنوشتی بهتر از اتحاد جماهیر شوروی پیدا نمی‌کند و کشوری که دانش اقتصادی را به سخره می‌گیرد، فرجامی بهتر از ونزوئلا نخواهد داشت.

نکته عجیب این است که گروه‌های سیاسی در ایران در هر زمینه‌ای اختلاف نظر داشته باشند، در زمینه اقتصاد شبیه هم فکر می‌کنند و ممکن است در دیپلماسی و فرهنگ و سیاست، اختلاف نظر جدی وجود داشته باشد اما در راهبردهایی که اقتصاد را به وضع فعلی رسانده، به میزان زیادی به هم نزدیک‌اند. مثلاً تفاوت زیادی میان دیدگاه اصولگرایان و اصلاح‌طلبان در زمینه قیمت‌گذاری وجود ندارد. هر دو گروه در زمینه نقدینگی و تورم باور یکسان دارند. ضدیت با قواعد بازار جزو اصول هر دو جریان است و از همه مهم‌تر اینکه هم اصولگرایان و هم اصلاح‌طلبان به تیول‌داری و نوچه‌پروری باور دارند و زمانی که سکان قدرت را در دست می‌گیرند، مدیریت سازمان‌های اقتصادی را مثل نقل و نبات میان رفقای خود تقسیم می‌کنند.
همچنین سیاستمداران ما به طرز عجیبی علاقه دارند همچون خلفای حکومت‌های اسلامی که سال‌ها بر ایران تسلط داشتند، اقتصاد را به صورت صله‌ای اداره کنند. یعنی به جای اینکه تخصیص منابع را به بازار بسپارند، خود این نقش را بر عهده گیرند.

به همین دلیل اقتصاد ما بسیار مستعد تیول‌داری شده و تیول‌داری هم به نوچه‌پروری ختم شده است. در گذشته زمین در تیول حکومتی‌ها قرار می‌گرفت، امروز بنگاه و انواع رانت در تیول سیاستمداران قرار دارد و امتیازها هم به نوچه‌های سیاسی تعلق می‌گیرد.
همه تلاش تیول‌داران سیاسی این است که اقتصاد را در کنترل خود نگه دارند. دعوای اصلی اقتصاد است اما بازی و رقابت در زمین سیاست اتفاق می‌افتد. متاسفانه چنین وضعیتی بر اقتصاد کشور حاکم است و به همین دلیل معتقدم کشور رویایی سیاستمداران ما کره شمالی و کوبا نیست، همین ایران خودمان است.



محسن جلال پور

@mohsenjalalpour
16.0K viewsedited  15:14
باز کردن / نظر دهید
2022-07-07 18:49:11 در ستایش «قاچاق»

جامعه ایران در شرایطی که زیر فشار تحریم‌های شدید اقتصادی قرار دارد و بار سنگین رکود و تورم را روی شانه‌های خود احساس می‌کند، باید قدردان شبکه گسترده‌ای از تجار مرزنشین باشد که لوازم خانگی، پوشاک، کفش، لوازم برقی و روشنایی و خیلی از کالاهای دیگر را به وفور و با قیمت‌های نسبتاً ارزان در بازارها عرضه می‌کنند.
دولت‌ها به ورود یا خروج پنهانی کالا و انسان از مبادی رسمی و غیررسمی بدون پرداخت عوارض و حقوق دولتی «قاچاق» می‌گویند اما این تعریف مورد قبول اقتصاددانانی که از تجارت آزاد دفاع می‌کنند، نیست. به عقیده آنها تجارت کالا (نه انسان و نه کالای غیرمشروع و غیرقانونی) در شرایط عمومی آزاد است و دولت‌ها حق ندارند مبادله کالا را محدود کنند.

در سال‌های جنگ که تامین مایحتاج ضروری مردم بسیار دشوار بود، تجار مرزنشین بخش قابل توجهی از مواد غذایی مورد نیاز مردم را از کشورهای همسایه وارد ‌کردند. واردات غیررسمی مواد غذایی نظیر برنج، روغن، چای و حتی انواع میوه و حبوبات تا اواسط دهه 70 ادامه داشت اما جنگ که تمام شد و طبقه متوسط جان تازه گرفت، تجار خرده‌پا متوجه نیازهای این طبقه شدند و کالاهایی را وارد کردند که از نظر دولت لوکس بود اما مردم برای حفظ ارتباط خود با جهان خارج به آنها نیاز داشتند. کالاهایی مثل ویدئو، ضبط صوت، تلفن و... .
اواخر دهه 1360 و پس از پایان جنگ، دولت به مسافران مناطق آزاد یا شهرهای مرزی اجازه داد به صورت محدود برخی کالاهای وارداتی را با خود حمل کنند. به این ترتیب کسب‌وکاری با عنوان «چتربازی» شکل گرفت. احتمالاً خیلی از افراد به خاطر دارند که از اواسط دهه 70 از مرزهای شرقی کشور انواع پوشاک و کفش و رادیو ضبط وارد می‌شد و از مرزهای جنوبی، انواع لوازم الکترونیکی نظیر ویدئو و تلویزیون. از مرزهای غربی کشور هم انواع لوازم خانگی و ظروف کریستال و استیل وارد می‌شد و افرادی هم بودند که از مناطق آزاد کیش و قشم، انواع لباس و کتانی و چای و قهوه وارد می‌کردند. چتربازها به مناطق آزاد یا بازارچه‌های مرزی می‌رفتند و به اندازه توان خود و اجازه دولت، کالاهای وارداتی را تهیه می‌کردند و به بازارهای داخلی می‌آوردند. چتربازها به ظاهر مسافران عادی اتوبوس‌های مسافربری از شهرهای مرزی بودند اما در حقیقت تاجرانی خرده‌پا بودند که رنج سفر را به جان می‌خریدند تا کالای مورد نیاز طبقه متوسط را تامین کنند.

با بهبود وضعیت اقتصادی در دهه 80 و رونق گرفتن واردات رسمی، بساط تجار خرده‌پا در مرزهای کشور جمع شد و قاچاق اقلام مورد نیاز طبقه متوسط جامعه تقریباً رونق خود را از دست داد چرا که همین کالاها به صورت رسمی وارد کشور می‌شدند. دهه 90 با تشدید تنش‌های بین‌المللی و تعمیق تحریم‌های اقتصادی آغاز شد و هرچند در مقاطعی بار سنگین تحریم‌ها از دوش جامعه ایران برداشته شد اما در نهایت تحریم‌ها شرایط دشواری برای جامعه ایران رقم زدند.

تحریم‌های همه‌جانبه این دوره باعث سازمان‌دهی مجدد شبکه‌های تجارت در اطراف مرزهای ایران شد و تجاری که نزدیک به یک دهه انگیزه کافی برای واردات اقلام مورد نیاز طبقه متوسط نداشتند، دوباره دست‌به‌کار شدند و این‌بار با قدرت بیشتر به تامین کالای مورد نیاز جامعه ایران رو آوردند.
در حال حاضر که تحریم‌ها علیه اقتصاد ایران بیشترین فشار را به جامعه وارد می‌کند، شبکه گسترده‌ای از کولبران، لنج‌داران و تجار خرده‌پا انواع کالاها را از مرزها رد می‌کنند و این کالاها از طریق یک شبکه غیررسمی حمل‌ونقل که «شوتی» نام دارد با ریسک بسیار بالا، به بازارهای مرکزی حمل می‌شود.

ایران با 15 کشور مرز مشترک دارد و شبکه گسترده‌ای از مبادلات میان تجار خرده‌پای ایرانی و تجار کشورهای همسایه در جریان است. اگر ذهنیت دولت را از این مقوله کنار بگذاریم، قاچاق همان تجارت آزاد است با هزینه بسیار سنگینی که دولت‌ها برایش ایجاد کرده‌اند و تفاوتش با تجارت از مسیر گمرک، در هزینه بالای مبادله آن است. با وجود این یکی از دلایلی که اقتصاد ایران گرفتار قحطی و کمبود کالا نشده، وجود بازارهای شکل‌گرفته در مرزهای کشور است.

مرزهای ذهنی تجارت باید برداشته شود و دولت باید مردم را برای تجارت با همسایگان آزاد بگذارد. هنوز همه منافذ بسته نشده، از جمله مسیر تجارت با اقتصادهای منطقه باز است و باید امیدوار باشیم دلسوزان کشور این موضوع را جدی بگیرند؛ در غیر این صورت محاصره و منزوی می‌شویم.

محسن جلال پور

@mohsenjalalpour
14.6K viewsedited  15:49
باز کردن / نظر دهید
2022-07-03 19:16:33
جلد اول رواق زبرجد
تلاشگران پیشرفت کرمان

جلد دوم
پویندگان فرهنگ و هنر کرمان

به کوشش محسن جلال‌پور
گردآوری و پژوهش: محمدمهدی ملک قاسمی

انتشارات گویا



@mohsenjalalpour
4.2K views16:16
باز کردن / نظر دهید