Get Mystery Box with random crypto!

شکستِ آینه

لوگوی کانال تلگرام mohsensalahirad — شکستِ آینه ش
لوگوی کانال تلگرام mohsensalahirad — شکستِ آینه
آدرس کانال: @mohsensalahirad
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 133
توضیحات از کانال

دیوار افاضات اضافات
ایمیل: m.ucqar@gmail.com

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2022-07-01 19:25:19
□ صدانو

داستایفسکی چهار سال از عمرش را در تبعید به سیبری گذراند، در پی اتهام به فعالیت روشنفکری برای براندازی رژیم تزاری. این تجربهٔ وحشتناک بعدها به نوشتن «یادداشت‌هایی از خانۀ مردگان» انجامید؛ رمان برجسته‌ای که در آن آمیزه‌ای از وقایع، بحث‌های فلسفی و تجربۀ رنج‌های روانی، با ظرافتی کم‌نظیر، از چشم‌اندازِ در حال تحولِ یک زندانی متهم به قتل روایت می‌شود.
این هفته در «صدانو» بخش‌هایی از «یادداشت‌هایی از خانۀ مردگان» را با صدای ویراستار ترجمهٔ فارسی آن می‌شنوید.

□ یادداشت‌هایی از خانۀ مردگان | فیودور داستایفسکی | ترجمۀ سعیده رامز (ترجمه از روسی) | نشر نو، چاپ پنجم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، ۴۰۸ صفحه، ۱۶۰,۰۰۰ تومان. #صدانو

این اثر را می‌توانید از وب‌سایت نشرنو و کتاب‌فروشی‌ها و تهیه کنید.

@nashrenow
113 views16:25
باز کردن / نظر دهید
2022-07-01 15:53:13


«من چشمِ تواَم نه چشمِ او» چشمم گفت



89 views12:53
باز کردن / نظر دهید
2022-06-22 23:37:09
مشق سعدی


دل می‌کشد به سویی و جان سوی دیگری
چشمم به ماورایی و گوشم به محشری
پرورده غصه در دلِ تنگم صنوبری
آورده جانِ من به لب آوای دلبری
گیرد مرا که «چشم چه داری به‌سوی من؟»
چون چشم پوشم از رخِ او گویدم: «خری!»
سوزد مرا عتابِ مدامش که «یاوه بس!»
دوزد لبم: «مباد دمی دَم برآوری!»
پروا کند از این دلِ خونم که «جان نداشت!»
ابرو کشد که «تا نکند دُم درآوری!»
بیند فسرده گوشه گرفتم از آبرو
با طعنه گویدم که «چه شد آن‌همه تری؟
یا پا بنه به راه و مزن دم که چند و چون
یا دم فرو بَر و برو تا جان به‌در بری!»
خود درنیافتم که چه گفت و روانِ من
از هر طرف که رفت بر او بسته شد دری
از جان سپردنم به رهِ عشقِ تو چه غم
گویی اگر که عاشقِ من بود و بگذری
[گو قافیه ردیف نباشد درین غزل
سعدی که نیست شاعرِ آن یا که انوری!]
124 viewsedited  20:37
باز کردن / نظر دهید
2022-06-18 12:48:00



ایمان و دوستداریِ یک نامِ محتضر
میزانِ داوریش همین بود
این عقلِ مختصر


110 viewsedited  09:48
باز کردن / نظر دهید
2022-06-09 08:02:16



قصه‌ست انگاری
هی ساختند و ساختیم و سوختند و سوختیم
از قلب‌ها جز تیرگی آخر چه می‌ماند
با این همه گفتیم ما آیینه‌دارانیم

هرگز همیشه حالِ ما خوش نیست
آنان که می‌آیند... می‌آید کسی اصلاً؟
هرچه، ولی از ما گذشته نیک‌پنداری



134 views05:02
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 16:24:51



داشتم با خود می‌اندیشیدم این خونِ دل است
کز لبش جاری‌ست گرم و سرخ و تر
یا که باز آورده بر لب ذکرِ امّید و ظفر!...



141 views13:24
باز کردن / نظر دهید
2022-05-31 16:20:24



تاریک‌روشنای سکوتت
آوای انزجارِ من است از سقوطِ دهر
در بامدادهای نخستینِ بی‌فروغ

(آیینه‌دار کیست که می‌خوانَد
هر جمعه با صدای مهیبی
در گوشِ انتظار

عشقم نمی‌رسد که به فریادهای مخدوش
سرمشقتان دهم
انگشت‌های من نرسیده به‌رویِ کاغذ
دیوانه می‌شوند)

تاریک‌روشنای سکوتت
همواره خوش که از من و ما سخت‌جان‌تر است
دیوانه را بهل که برقصد میانِ آتش
دیوانه رقص را
مانندِ باد و وحشتِ عریانِ رنگ‌ها
سرشار و ازبر است
106 views13:20
باز کردن / نظر دهید
2022-05-30 19:46:19



من نمی‌دانم چه باید کرد یا حتی اگر دانم نمی‌گویم چنین کن یا چنان کن. من فقط می‌دانم این‌جا، ها، همین‌جا، در کنارِ قلب، کنجِ سینه، چیزی چیزکی ناپاک می‌سوزد که دودش می‌رود در چشم‌هایم هر شب و هر روز.



103 viewsedited  16:46
باز کردن / نظر دهید
2022-05-29 18:20:12


دردِ بشر که سهل است
دردِ تمامِ هستی
درکِ مدامِ هستی
باری که می‌کشند به دوش این است


90 views15:20
باز کردن / نظر دهید
2022-05-25 08:01:13


کَنده بادا، ز بیخ، شاخِ تری
که کُنَد ریشه در برِ مرداب
نیست بادا جَهول‌دندانی
که هم از ریشه فاسد است و خراب
شیشه در پای آن نسیمِ دروغ
که دهد فر به بال‌های غراب
خاک در چشمِ چشمۀ دغلی
که به داروغۀ دغا دهد آب.



119 views05:01
باز کردن / نظر دهید