𓆩•.𝙈𝙊𝙊𝘿.•𓆪

2022-06-07 23:58:50 یهویی پی ام بده بگه
هیچکی جاتو نمیگیره... باز کردن / نظر دهید

2022-06-07 23:53:02 #رمان‌همسایه‌سک‌سی‌من #پارت202 از اتاق که اومدم بیرون یه بوی خوبی از زیر بینیم رد شد، بو بوی غذا بود که عطرش تو خونه پیچیده بود خوب جا افتاده بوده خاموشش کردم نشستم و مناظره اومدن امیر موندم نمیدونم چقدر تو فکر بودم که با صدای در به خودم اومدم در از… باز کردن / نظر دهید

2022-06-07 23:52:39 #رمان‌همسایه‌سک‌سی‌من #پارت201 ولی کاش یه خبر از نیوشا بشه، یه قطره اشک از چشام سر و من زودی پاکش کردم. یه برنامه خوب برا امشبمون چیده بودم و حتما باید عملیش کنم بالاخره امیرم مرده و نیازایی داره و همچنین خودم که دلم براش یذره شده. اول خیلی زود خونه رو… باز کردن / نظر دهید

2022-06-07 15:55:36 چیزی نمونده ۱۹۰۰ بشیم به حمایت ریز کنید. چنلو بفرستید واسه دوستاتون باز کردن / نظر دهید

2022-06-07 14:15:18 دختران سرزمین خعلی علاقه دارن انگا باز کردن / نظر دهید

2022-06-07 12:14:25 #رمان‌همسایه‌سک‌سی‌من #پارت200 #نازی نیکان بعد ازینکه حرفاشو بهم زد با آرامش قصده رفتن کردن که نیکان تو گوش نیکان چیزی گفت و نیکان سرشو تکونی داد و خداحافظی کرد ارامش اومد نزدیکمو گفت _نازی ما ایلیارو با خودمون میبریم بیرون امشبم با من میاد خونمون شبو… باز کردن / نظر دهید

2022-06-06 22:55:33 شب خش باز کردن / نظر دهید

2022-06-06 10:32:23 #رمان‌همسایه‌سک‌سی‌من #پارت197 _گفتم بشین نازی که خیلی کلافه شده بود عصبی نگاهش کرد ایلیارو بردم تواتاقش و خواستم به سمت حال برم که صدای نیکان به گوشم خورد _نازی خواهره من، درسته که به منو ارامش ربطی نداره ولی باید یکم خودتو جمع و جور کنی، شاید خدایی نکرده… باز کردن / نظر دهید

2022-06-05 23:34:07 اقا یادم رفته بود یع نفر خاص یادم انداخ
شب خش باز کردن / نظر دهید

2022-06-05 23:33:04 #رمان‌همسایه‌سک‌سی‌من #پارت196 نازی خانومو با لحنه خیلی سردی گفت و خواست چیزی بگه که چشمش به طرفه در افتاد و با تعجب به جایی خیره موند #امیر آرامش و نیکان جلوی در وایساده بودن و ناراحت نگاهمون میکردن _شماها کی اومدین؟؟؟؟ آرامش سرشو پایین انداخت _سلام… باز کردن / نظر دهید