Get Mystery Box with random crypto!

تجربه نزدیک به مرگ / ان دی ای

لوگوی کانال تلگرام ndechanel — تجربه نزدیک به مرگ / ان دی ای ت
لوگوی کانال تلگرام ndechanel — تجربه نزدیک به مرگ / ان دی ای
آدرس کانال: @ndechanel
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 4.38K
توضیحات از کانال

NDE – near death experience تجربه ایست که طی آن شخص به علت بیماری و حوادث مرگبار به‌طورموقت علائم حیات را از دست میدهد اما دوباره احیاء شده وبه زندگی برمیگردد، بسیاری ازاین افراد ازدیدن یک دنیای متفاوت واحساسی معنوی سخن میگویند

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 8

2022-01-26 10:41:02


دکتر بروس گریسون، رئیس سابق و عضو فعلی بخش مطالعات ادراکی دانشگاه ویرجینا، و در ضمن پدر تحقیقات تجربه نزدیک به مرگ است. ایشان صاحب چنان جایگاهی در این حوزه شده‌اند که مقیاسی که با آن تجارب نزدیک به مرگ را می‌سنجند، به اسم ایشان نام‌گذاری کرده‌اند: «مقیاس ان‌دی‌ئی گریسون». در این ویدیو، ایشان درباره چند مورد از تجربه‌هایی که شخصا بررسی کرده، سخن می‌گوید.

با وجودی که «بروس گریسون» سالهاست درباره «ان دی ئی» تحقیق کرده و شاهد اتفاقات عجیب و غریبی در این تجربیات بوده، هنوز هم وقتی درباره این پدیده شگفت، حرف می‌زند، بغض می‌کند و احساساتی می‌شود!

@NDEchanel
‌‌
1.3K views07:41
باز کردن / نظر دهید
2022-01-25 17:34:40
من فکر می‌کردم عشق باید درد داشته باشه!

امروز روز جهانی کودک است، و این ویدیو بی‌ارتباط با کودک نیست، اما چیزی عمیق‌تر در این ویدیو وجود دارد، با دقت ببینید.

ای که می‌پرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از درمانده‌ای درمان کنی
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش..

زنده‌یاد مجتبی کاشانی
#شعرومتن #ویدیو

@AR_NOSRATI
1.4K views14:34
باز کردن / نظر دهید
2022-01-25 10:41:01 آقای محمد شفيعي‌، اهل هفتگل خوزستان، در آي‌ سي‌ يو بیمارستان امام خمینی، دچار ايست‌ قلبي‌ می شود، بعد از آنکه عمليات‌ احياءقلبي‌- ريوي روی او جواب نمی دهد،‌ او را فوت‌ شده‌ اعلام‌ کرده و تمام‌ دستگاه‌ها را از او قطع‌ می کنند. اما‌ بعد ازگذشتن‌ چهل و پنج دقیقه وقتی‌ خانم‌ دكتر صداقت،‌ براي‌ امضا كردن‌ جواز دفن‌ به‌ آن‌ جا می آید درعين‌ ناباوري‌، ضربان‌ بسيار ضعیف قلبش‌ را حس‌ می کند، به‌ سرعت‌ سي‌ پي‌ آر را مجدداً انجام می دهند و جسد پس‌ از چهل و پنج دقيقه‌ زنده‌ می شود.
محمد شفیعی در این باره می گوید:

احساس‌ خستگي‌ مفرط مي‌كردم‌، اما مدت‌ زيادي‌ طول‌ نكشيد که تبديل‌ به‌ يك‌ حس‌ عميق‌ لذت‌ بخش‌ شد‌، يك‌ خوشي‌ بسيار دلپذير، در هوا به پرواز در آمدم و دراتاق‌، پرستاران‌ را ديدم‌ كه‌ روي‌ كسي‌ خم‌ شده‌اند و در حال‌ ماساژ قلبي هستند. اول‌ متوجه‌ نشدم‌ او كيست‌ ولي‌ بعد كه‌ چهره‌ او را ديدم‌ به‌ شدت‌ جاخوردم‌، خودم‌ بود.
زمان‌ برايم‌ صفر شده‌ بود. انگار همه‌ جا حضور داشتم‌ در همان‌ لحظه‌، لحظه‌ تولدم‌ را ديدم‌، مادرم‌ را ديدم‌ كه‌ در حال‌ به‌ دنيا آوردن‌ من‌ بود. بعد خودم‌ را آنجا ديدم‌ كه‌ خوابيده‌ بودم‌. احساس زنده بودن میکردم اما هر چقدر داد زدم که من زنده ام، دستگاها را از من جدا نکنید، کسی صدایم را نمیشنید. دكترها و پرستارها كنار رفته‌ بودند چون من‌ مرده‌ بودم‌. ديدم‌ كه‌ چشمان‌ و شست‌ پاهايم‌ را بستند و ملحفه‌ را روي‌ صورتم‌ كشيدند.

یكدفعه‌ بالاي‌ سرم‌ فردي‌ را ديدم‌ كه‌ نمي‌شد تشخیص‌ داد زن‌ است‌ يا مرد. او بلند قد وخوش‌ اندام‌، و به‌ قدري‌ زيبا بود كه‌‌ درهمان‌ لحظه‌ عاشقش‌ شدم، حيف‌ كه‌ نمي توانم‌ زيبايي‌ او را وصف‌ كنم‌! در تمام‌ عمرم‌ كسي‌ را به‌ اين‌ زيبايي‌ نديده‌ بودم‌. لباس‌ كرم‌ رنگ‌ بر تن‌ داشت‌ كه‌ بر روي‌ آن‌ پارچه‌اي‌ سفيد انداخته‌ بود. به‌ من‌ گفت‌:
چه شده‌؟
گفتم‌: پدرم‌ را مي‌خواهم‌.
گفت‌: بيا پدرت‌ اين‌جاست‌.

پدرم‌ را ديدم‌ كه‌ بالاي‌ سرم‌ گريه‌ مي‌كند. هرچه‌ صدايش‌ زدم‌، نشنيد، بعد فهميدم‌‌ فقط همان موجود زیبا مي‌تواند صداي‌ مرا بشنود‌. با او جایی رفتم. مردي‌ را ديدم‌ كه‌ نشسته‌ بود و آن‌ فرد زيبا بسيار به‌ او احترام‌ مي‌گذاشت‌. پنج گوي‌ نوراني‌ دراطرافش‌ بودند ولي‌ نور آنها چشم‌ را آزار نمي‌داد. يك‌ گوي‌ را به‌ سمت‌ من‌ گرفت‌. فرد زيبا به‌ من‌ گفت‌: بگيرش!
تا گرفتم‌ خودم را در آی سی یو ديدم‌ كه‌ دكتري‌ مشعول‌ شوك‌ دادن‌ به‌ قلب‌ من‌ بود. جالب‌ آن‌ بود كه‌ در طي‌ آن‌ چند روز در آی سی یو ما پنج نفر بوديم‌ كه‌ آن‌ چهار نفر مردند.‌ من‌ هم‌ مردم‌ ولي‌ بعد از چهل و پنج دقیقه دوباره زنده‌ شدم.

‌ خبرنگار مجله خانواده سبز چند سوال از اقای شفیعی می پرسد و او با شوق به سوالها جواب میدهد.
– آيا در لحظات‌ اول‌ تجربه‌ مرگ‌، احساس‌ ترس‌ يا تنهايي‌ نكرديد؟
شفيعي‌: اصلاً! آن‌ قدر حس‌ خوبي‌ بود كه‌ حتی نمي‌توانم‌ راجع‌ به‌ آن‌ توضيح‌ بدهم
– فكر مي‌كنيد اين‌ بازگشت‌ براي‌ شما چه‌ پيامي‌ به‌ همراه‌ داشته‌ است‌؟
شفيعي‌: خوب‌ باش‌، خوب‌ رفتار كن‌، خوب‌زندگي‌ كن و فكر مي‌كنم‌ بعد از آن‌ اگر كسي‌ اعتقاد به‌ دنياي‌ پس‌ از مرگ‌ نداشته‌ باشد من‌ مي‌توانم‌ آن‌ را ثابت‌ كنم‌.‌ بعد از اين‌ ماجرا دوستان‌ و همكارانم‌ تغييراتي‌ اساسي‌ درمن‌ حس‌ مي‌كردند. حضور من‌ براي‌ آنها نشانه‌اي‌ از قدرت‌ خداوند بود.
– فكر مي‌كني‌ چرا اين‌ اتفاق‌ براي‌ شما افتاد و چرا براي‌ ديگران‌ پيش‌ نمي‌آيد؟
شفيعي‌: دليل‌ آن‌ را‌ نمي‌ دانم‌ ولي‌شايد مربوط به‌ آن‌ باشد كه‌ من‌ در تمام‌ عمرم‌ سعي‌ام‌ بر آن‌ بوده‌ كه‌ كسي‌ را آزار ندهم‌ و بد كسي‌ را نخواهم‌ و اگر به‌ كسي‌ كمكي‌ مي‌كنم‌ آن‌ را پنهاني‌ انجام‌ دهم‌.
– ديد شما نسبت‌ به‌ مرگ‌ بعد از اين‌ اتفاق‌ چه‌ تغييري‌ كرد؟
شفيعي‌: من‌ قبل‌ از اين‌ اتفاق‌ به شدت از مرگ‌ مي‌ترسيدم‌. يادم‌ مي‌آيد هر وقت‌ به‌ قبرستان‌ مي‌رفتم‌ سعي‌ مي‌كردم‌ به‌ صورت‌ جسد يا داخل‌قبر نگاه‌ نكنم‌. ولي‌ باور كنيد الان‌ اگر مرا بين‌ 10 جسد بگذارند خيلي‌ راحت‌ مي‌خوابم‌، و احساس‌بسيار خوشايندي‌ نسبت‌ به‌ مرگ‌ دارم‌!
– آيا دوست‌ داريد اين‌ تجربه‌ دوباره‌ تكرارشود؟
شفيعي‌: اي‌ كاش‌ روزي‌ هزار بار برايم‌ تكرارشود، انقدر‌ لذت‌ بخش‌ بود كه‌ حد نداشت‌، دلم‌ مي‌خواهد آن‌ فرد زيبا را دوباره ببينم‌ و آن‌ حس‌ را دوباره‌ تجربه‌ كنم‌. مرگ‌ هديه‌اي‌ است‌ كه‌ خدا به‌ بنده‌اش‌ مي‌دهد!


*این ماجرا به شکل کامل در مجله خانواده سبز منتشر شده است

@AR_NOSRATI
246 views07:41
باز کردن / نظر دهید
2022-01-23 10:41:01


«سرى اوروبیندو» (فیلسوف و شاعر هندی) میگوید: «پس سرانجام این راز نهفته درپس پدیده‌ها چیست؟ ما میتوانیم دریابیم که این آگاهی است که با گم‌گشتگی به خود بازگشته و از خودفراموشی عظیم خارج شده و آهسته اما با درد ورنج به زندگی هوشمند وارد میشود و میرود تا موجودی فراتر از هوشمند باشد، یعنی دوباره به طرز خداگونه‌ای از خود آگاه شود و به آزادی، ابدیت و جاودانگی دست یابد. این یک راز است و هرگاه که دستگاه شکل‌نما در ذهن ما میچرخد، ما عالمی جدید و غیرمنتظره می‌بینیم. ما در جستجوی چیزی به جهان‌های مختلف سفر میکنیم که جاودانه در درون ما نهفته است و آن خنده کودکانه ابدیت و سرور سرمدی است. تکامل ما به پایان نرسیده، این دور بیهوده‌ای نیست، بلکه ماجرایی است در آگاهی!

سرور سرمدی و سرخوشی ابدی پیوسته رو به فزونی است. اگر ما بتوانیم اقتدار طبیعی و بی‌پایان خود را تجربه کنیم، نیلوفر هزار برگ در برابر چشمان ما شکوفا می‌شود. و به گفته «باب توبن»، روزی خواهد رسید که لبخند ما هرگز محو نخواهد شد، وقتی راه می‌رویم، پرواز می‌کنیم و نور از چشمان ما ساطع می‌گردد!

کتاب عرفان و فیزیک جدید / نوشته مایکل تالبوت

@NDEchanel
607 views07:41
باز کردن / نظر دهید
2022-01-22 10:41:02

در دوران قدیم در مجالس و مهمانی‌های بزرگ، در تکیه‌ها و هیات‌ها، چایی یکی از رایج‌ترین نوشیدنی‌ها بود. میزبانان با یک قوری، در بین مهمانها می‌چرخیدند و استکان‌ها را یکی پس از دیگری پر می‌کردند. رسم بود هر کس که دیگر چایی نمی‌خواست، استکانش را برعکس روی نعلبکی‌اش می‌گذاشت؛ یعنی من دیگر نمی‌خورم.

حالا ما همین کار را می‌کنیم؛ بدون آنکه متوجه باشیم در ضیافت زندگی، استکانمان را برعکس می‌گذاریم، و این زمانی‌ست که احساس کامل بودن می‌کنیم و خود را موجودی مستقل و جدای از دنیا، و بی‌نیاز از تعامل با هستی می‌پنداریم. زمانی که دچار غرور می‌شویم و فکر می‌کنیم همه چیز را می‌دانیم، این جور وقتها استکانمان را برعکس گذاشته‌ایم. بنابراین در ضیافت کوتاه زندگی چیزی گیرمان نمی‌آید. در این ضیافتِ به غایت کوتاه، زندگی بهترین متاعش را عرضه می‌کند اما ما سر سفره‌اش نمی‌نشینیم، آگاهی را نمی‌نوشیم، چشمانمان را از زببایی، جانمان را از شوق و قلبمان را از عشق لبریز نمی‌کنیم. بعد ناگهان ابن ضیافت تمام می‌شود و گاهِ رفتن فرا می‌رسد، آنجاست که متوجه می‌شویم:
پای ما لنگ است و منزل بس دراز
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل

@NDEchannel
814 views07:41
باز کردن / نظر دهید
2022-01-21 10:41:05


«من» گرسنه‌ام، «من» بیمارم، «من» غمگینم،، «من» تنهایم، «من» عاشقم، «من» متنفرم، «من» ضعیفم، «من»...

دردها از جایی شروع میشود که ما مرزی به دور تکۀ کوچکی از هستی میکشیم، نامش را «من» میگذاریم و بعد این «من»، نسبت ما را با دنیا مشخص میکند. این تکه کوچک میشود معیار و مقیاس برای قضاوت دربارۀ تمام اتفاقات عالم هستی. آنچه مطلوب این «من» باشد «خوب» و باقی «بد» نام میگیرد. جهان تقسیم میشود به یک «من» که اصل است و باقی جهان که باید در خدمت «من» باشد.

حال اگر این مرز را پاک کنید، چه می‌شود!؟ «من» حذف میشود و تمام درد و رنجهایی که «من» دلیل آن بوده از ببن میرود!
«کل مطلق» محدودیت ندارد، نقصان ندارد، فقدان ندارد، «کل» کامل است. از آنجایی که دردها و رنجها زاییده محدودیت و نقصانند، پس به «کل» راه ندارند. به بیانی دیگر اگر ما از موجودیت خود، «من» را حذف کنیم، و نه قسمتی منفصل از «کل»، بلکه خود «کل» باشیم، دیگر رنج را تجربه نخواهیم کرد.
قطره را تا که به دریا جایى‏ست‏
پیش صاحبنظران دریایى‏ست‏
ور ز دریا به کنار آید زود
شود آن قطره ناچیز که بود
قطره دریاست، اگر با دریاست‏
ورنه او قطره، و دریا دریاست‏


@NDEchsnel
1.3K views07:41
باز کردن / نظر دهید
2022-01-18 10:41:01


سپس صدایی مذکر و پر از عشق را شنیدم که من را صدا زد و گفت که مأموریت و رسالت من روی زمین به اتمام رسیده، من خود را رها کردم و تنها آرزو داشتم که تا ابدیت در آنجا باقی بمانم و هیچ‌گاه بازنگردم. صدا گفت:
«من به تو چیزهائی را نشان خواهم داد»
من در فاصله‌ای دور سیاره‌ای را دیدم که مانند ماه در هنگام کسوف به نظر می‌آمد و نقاط نورانی متعددی در قسمتهای مختلف آن می‌درخشیدند. صدا گفت:
«این زمین است و در  هر نقطۀ نورانی کسی در حال دعا و مناجات است. اگر تمام مردم روی زمین با هم دعا و مناجات می‌کردند، زمین (از بعد معنوی) اینگونه به نظر می‌رسید»
در آن موقع زمین مانند خورشید شروع به درخشیدن کرد. ولی اینگونه نبود(همه در حال دعا نبودند) و زمین دوباره تاریک شد!


از تجربه نادیا

@NDEchanel
288 views07:41
باز کردن / نظر دهید
2022-01-18 09:31:02

قسمتی از یک تجربه ان دی ای، که شخص تجربه کننده ابتدا آن را یک رویا می پندارد، اما بعد از بازگشت به زندگی و به دست آوردن سلامتی، برایش اتفاق عجیبی می افتد که او متوجه می شود رویایی که دیده در واقع یک تجربه نزدیک به مرگ واقعی بوده است!

 ناگهان صورتی در پیش روی من شکل گرفت که مصمم و پر انرژی بود. آن صورت مردی مسن بود بدون ریش یا سبیل و با چین و چروک‌هائی که پختگی را نشان می‌داد. حالت درخشش نور این چروک‌ها را تعریف می‌کرد به طوری که در قسمتهای برآمدۀ چروک‌های او نور آبی‌تر بود. با ظاهر شدن این صورت کرۀ نورانی در آن ناپدید شد. موهای او موج دار، و بلند بود، و شاید تا شانه می‌آمد. احساس می‌کردم که او را از قبل می‌شناسم. از سوی او انرژی و ارتعاشی در ذره ذرۀ وجودم حس می‌کردم که بسیار آرامش بخش بود. مانند نسیم خنک تابستانی که بر صورتتان بوزد در حالی که ذره‌ای غم و نگرانی دنیا را ندارید.

 آن پیرمرد به من گفت «آیا آماده هستی؟». من پاسخ دادم «نه! من هنوز آماده نیستم!». این پاسخ برای خود من نیز عجیب بود زیرا من وقتی زنده و هوشیار بودم دیگر از دنیا قطع امید کرده بودم و برای مردن خود را آماده می‌دانستم، چه از نظر روحی و فکری و چه از نظر فیزیکی. ولی ظاهراً اینگونه نبود! او به من گفت «هنوز کار مهمی وجود دارد که باید انجام دهی» و با گفتن این جمله لبخندی بر لبان او نقش بسته و تشعشع نور او افزایش یافت.

 تقریبا 3 سال بعد از این اتفاق، در کریسمس 2013، من بهبود کامل یافته بودم. برای کریسمس یک تقویم دیواری از مادرم هدیه گرفتم که خودش آن را با عکس‌هایی که به صفحات مختلف آن چسبانده بود برای من ساخته بود. همین طور که من صفحات آن را ورق می‌زدم و عکسها را تماشا می‌کردم به عکس مردی برخورد کردم که با دیدن آن زانوهای من شل شده و من روی تخت افتادم! من از تعجب با دهانی بازمبهوت ماندم. این چهرۀ پیرمردی بود که در آن خواب در بیمارستان 3 سال پیش دیده بودم! ولی هنوز نمی‌دانستم او کیست.

 مادرم گفت که او پدربزرگم بوده که در سال 1956، یعنی سالها قبل از تولد من درگذشته بود و من هرگز نه دربارۀ او چیزی شنیده بودم و نه عکس و تصویری از او دیده بودم. هیچ توجیهی برای اینکه من چهرۀ او را شناختم نبود، من هرگز کوچکترین نشانی از او در زندگی خودم نگرفته و نشنیده بودم. آن روز بود که فهمیدم رؤیای من در حقیقت رؤیا نبوده است. در چند ماه بعد من با پدیدۀ تجربه‌های نزدیک به مرگ آشنا شدم. من قبل از این هیچ وقت این چیزها را باور نمی‌کردم زیرا در حیطۀ حواس پنجگانه و دید فیزیکی ما نمی‌گنجد. ولی اکنون مطمئن هستم که آنچه بر من گذشت یک تجربۀ نزدیک به مرگ بوده است.

منابع:
www.neardeath.org
www.iands.org
International Association of Near-Death Studies Websit

@NDEchanel
373 views06:31
باز کردن / نظر دهید
2022-01-15 10:41:01

سلام. می‌خواستم یک سوال از شما بپرسم، ما چه اعمالی در اینجا( این دنیا) انجام بدیم که در آنجا( جهان پس از مرگ) تاثیر مثبت داشته باشه؟

من در همه حال فکر می‌کنم که دارم بازی می‌کنم و فیلمبردار دستگاه کائنات به دستور کارگردان دارد از من فیلم می‌گیرد، من سعی می‌کنم نقش خودم را خوب بازی کنم تا بتوانم جایزه اسکار بگیرم، اگر غیر از این باشد کارگردان که پس از کلی بررسی و تحقیق و با وجود دانش و تخصصی که در کار خودش دارد مرا برای این نقش انتخاب کرده، اگر اجرای مرا نپسندد مرا حذف می‌کند و نقش مرا به دیگری واگذار می‌کند، یا نقش پایین‌تر به من می‌دهد، شاید هم قدری مهلت یا فرصت بدهد تا من تمرین کنم تا بتوانم بهتر بازی کنم، همانگونه که من برگشتم به دنیا و به من این فرصت را دادند، لذا سعی خودم را می‌کنم، شاید هم نشود ولی مهم اینست که من سعی خودم را کرده باشم. البته یاد گرفته ام که در بازی و نقش دیگران دخالت نکنم و نخواهم آنها را کنترل کنم چون مسئول این کار و قضاوت آن با شخص دیگری است من فقط پاسخگوی انجام دقیق و صحیح اعمال خودم و در نقش خودم هستم.

آن گناه‌هائی که من توبه کرده بودم مانند صورتحساب تسویه شده بود مثل حساب بدهی ما نزد کاسب‌های محل بود که خط خورده است
ولی اگر گناه توبه کرده‌ام را تکرار کرده بوم مانند سوئ‌سابقه که در این دنیا موقع دریافت برگ عدم سوئ پیشینه می‌گویند سابقه دار است، باز هم مقداری به حساب می‌آوردند. ولی اگر تکرار نشده بود، شامل مرور زمان می‌شد و انگار که فراموش شده است.

باید سعی کنم کارهای مربوط به خودم را درحد توان و قابلیت‌های خودم درست انجام دهم انگار که خداوند در کنار من ایستاده و مرا می‌بیند و من او را می‌بینم! حالا هر کاری که باشد مهم نیست حتی غذا خوردن، طوری شروع کنم و انجام دهم که انگار در بهشت دارم غذا می‌خورم تمرکز کنم روی لقمه‌هایم و مثل یک بازی شگفت‌انگیز از لحظه‌های آن لذت ببرم. مثلاً با دوست خودم یا با همسرم‌، مادر،خواهر خودم بسیار دوستانه و معقول و در حد توانم عالی برخورد کنم، اخبار بد و وحشت‌آور را تعریف نکنم، اگر اتفاق ناگواری مثلا یک تصادف شدید را دیده‌ام یا برایم اتفاق افتاده، به نزدیکانم انتقال ندهم. هنگامی که در طبیعت یا حتی در پارک هستم تمرکز کنم و بادقت به برگ‌ها، شاخه‌ها، گل‌ها و علف‌ها نگاه کنم، با نگاهی متفاوت از قبل و انگار که دفعه اول است که چنین چیزهایی می‌بینم. از تماشای جزئیات آنها بسیار لذت ببرم و حتی می‌توانم آن حال و احساس خوبِ لحظه خود را تقدیم کنیم به کسی که دستش از دنیا کوتاه شده و فوت کرده، هرکس که باشد، شادی و نشاط هر لحظه خودم را بفرستم برای او و به نیت او کارهایی که منع قانونی نداشته و او دوست داشته است را به نیت او انجام دهم، به بینوایان و محتاجان کمک کنم و هدیه بدهم به او، تعدادی آب‌میوه و کیک یا کلوچه ببرم و حدود ساعت‌های ظهر و بعداز‌ظهر در محلی که کارگرها کنار خیابان یا چهارراه نا‌امیدانه منتظر افرادی هستند که آنها را به کار بگمارند و در آن ساعت خسته و گرسنه مانده‌اند، بدهم. یا مثلاً موقع مسواک زدن، فرض کنم دارم قشنگ‌ترین بازی دنیا را انجام می‌دهم و... همه و همه را به نیت او که دستش از دنیا کوتاه شده و دیگر نمی‌تواند چیزی بر اندوخته‌های خود اضافه کند بفرستم، این کارها هم برای ارتقاء و تکامل روح خودم تاثیر دارد هم به روی اطرافیانم تأثیر می‌گذارد، لذا بسیار موثر خواهد بود.
موارد فوق را در زندگی خودتان جاری کنید. موفق باشید!

محمد زمانی، تجربه‌کنندۀ «NDE»

@NDEchanel
1.1K viewsedited  07:41
باز کردن / نظر دهید
2022-01-14 14:11:01


شادروان «علیرضا فتحی‌پور» از جمله کسانی بودند که جدا از تجربۀ «ان دی ئی» شنیدنی‌شان، دربارۀ مرگ نیز بسیار دلنشین صحبت می‌کردند. گوش دادن به سخنان ایشان می‌تواند تسلی‌بخش داغدیدگان باشد. یاد و نامش مانا و جاودان باد!

در لینک‌های زیر می‌توانید تجربۀ «NDE» و صحبت‌های کامل ایشان را ببینید و بشنوید:
لینک یک
لینک دو
لینک سه

@NDEchanel
1.6K viewsedited  11:11
باز کردن / نظر دهید