Get Mystery Box with random crypto!

تجربه نزدیک به مرگ / ان دی ای

لوگوی کانال تلگرام ndechanel — تجربه نزدیک به مرگ / ان دی ای ت
لوگوی کانال تلگرام ndechanel — تجربه نزدیک به مرگ / ان دی ای
آدرس کانال: @ndechanel
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 4.38K
توضیحات از کانال

NDE – near death experience تجربه ایست که طی آن شخص به علت بیماری و حوادث مرگبار به‌طورموقت علائم حیات را از دست میدهد اما دوباره احیاء شده وبه زندگی برمیگردد، بسیاری ازاین افراد ازدیدن یک دنیای متفاوت واحساسی معنوی سخن میگویند

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 7

2022-02-09 10:41:45

رنج، ظاهری دارد و باطنی. ظاهر رنج همان دلیلی‌است که رنج را ایجاد می‌کند. اما باطن رنج که در واقع معنای رنج است، همان تغییریست که رنج در روح آدمی ایجاد می‌کند و آن را به حرکت در می‌آورد. رنج کشیدن یعنی زیستن در میان این دو؛ در فاصله بین دلیل و معنا، پس به محض آنکه معنا را دریابیم از این رنج خلاص می‌شویم. شناختِ دلیلِ رنج‌، چندان سخت و پیچیده نیست، به دنبال درک معنای رنج باشیم. رنج وقتی معنایش را درک می‌کنیم به پایان می‌رسد اما درسی که از آن می‌گیریم تا ابد با ما می‌ماند.

@NDEchanel
695 views07:41
باز کردن / نظر دهید
2022-02-08 10:41:43


تن چو مادر طفل جان را حامله
مرگ درد زادنست و زلزله

جمله جانهای گذشته منتظر
تا چگونه زاید آن جان بطر

زنگیان گویند خود از ماست او
رومیان گویند بس زیباست او

چون بزاید در جهان جان و جود
پس نماند اختلاف بیض و سود

گر بود زنگی برندش زنگیان
روم را رومی برد هم از میان

تا نزاد او مشکلات عالمست
آنک نازاده شناسد او کمست

او مگر ینظر بنورالله بود
کاندرون پوست او را ره بود

مولانا

@NDEchanel
633 views07:41
باز کردن / نظر دهید
2022-02-07 10:41:01

به دوستانی که به خاطر گسترش نامهربانی، ناسازگاری و شرارت درمیان آدمها نا‌امید شده‌اند، توصیه می‌کنم این یادداشت «سهند ایرانمهر» را بخوانند.

این سوال کلیدی در مورد ماهیت تمدن انسانی مطرح است که چه عاملی ما را از سایر موجودات و گونه‌های انسانی جلو انداخته است؟ وجه غالب نظرات بر اساس نظریه هابز است. او انسان را گرگ‌ انسان می‌داند، گرگی که بر اساس ترس از همنوع و نزاع، قواعدی را چید که منجر به نظم و تمدن شد. یا ریچارد داوکینز در کتاب «ژن خودخواه» که خودخواهی بشر را مبنای این تکامل منجر به تمدن می‌داند. ماکیاولی هم در کتاب شهریار در واقع به ما می‌گوید که انسان برای بقا نیازمند فراگیری و اجرای زنجیره‌ای هوشمند از فریبکاری است. این نظریات در افکار عمومی به راحتی پذیرفته می‌شود اما نظر کاملا مخالفی هم وجود دارد که معتقد است ما در تحلیل ریشه‌های تمدن، بیراهه رفته‌ایم.

ما ذات انسان را خراب می‌دانیم و دچار «سندرم دنیای کثیف» mean world هستیم. سندرمی که باعث می‌شود فکر کنیم آمار جنایت، حق‌کشی و خشونت بیش از آمار همدلی، مهرورزی و مدارای بشر است. اخبار هم در اینجا گزینشی عمل می‌کنند چون اخبار نوع اول، با علاقه بیشتری از سوی مخاطبین دنبال می‌شود.

آنگونه که «روتخر برخمان» در کتاب « تاریخ امیدبخش نوع بشر» نوشته حتی نتایج تحقیقات دانشمندان نشان داده است که انسان از نظر هوش بر شامپانزه‌ها یا گونه نئاندرتال برتر نیست، آنچه ما را جلو انداخته، این است که ما مقلدهای بهتری بوده‌ایم که یافته‌های خود را مهربانانه در اختیار یکدیگر گذاشته‌ایم. ما اجتماعی‌تریم و به تدریج نرمخوتر شده‌ایم. این مهر شدید ما به یکدیگر در شرایط دشوار بوده که ضامن بقای ما و افزایش بیشتر هوش ما شده است. مقایسه سگ‌های اهلی با نیاکان وحشی‌شان هم نشان داده که به میزانی که در همراهی با انسان استرس‌شان کمتر و نزاع‌شان فروکش‌کرده، زیرک‌تر و باهوشتر شده‌اند، چندان‌که مقایسه جمجمه‌های انسانی ۲۰۰ هزارسال گذشته با اکنون نشان می‌دهد که هم مغز ما ۱۰ درصد کوچکتر شده و هم پدومورفیک‌تر (حفظ صفات کودکی در بزرگسالی) شده‌ایم.

بنابراین تکامل بر مبنای «بقای مهربانترین‌ها»بوده است. صاف‌شدن برآمدگی ابرو ‌و‌ گسترده شدن سفیدی چشم که حرکات مردمک چشم را آشکارتر کرد، قدرت مانور گونه ما را برای نشان دادن احساسات‌مان بالا برد و به مدد همه اینها توانستیم اعتماد و مهر یکدیگر را جلب کنیم.

تحقیقات هم نشان داده که برخلاف اخبار، فیلم‌ها و رمان‌ها، انسانها در هنگام فشار و سختی و جنگ و‌ بیماری، مهربانی و همدلی بیشتری از خود نشان می‌دهند و مخلص کلام اینکه «مهر» همچنان ضامن بقای گونه ما و تنها دلیل افزایش هوش و پیش افتادن گونه ما از سایر گونه‌هاست. مهربانی که روزانه بارها و بارها می‌بینیم اما آن هیجان و توجهی که خشم و نزاع از ما می‌گیرد و آن رغبتی که رسانه برای نمایش آن دارد، از این مهربانی روی برمی‌گرداند چندانکه مهر هزارباره یک مادر یا پدر یا برادر و خواهر آنچنان دیده و دنبال نمی‌شود که هل دادن یک‌کودک در قفس خرس توسط مادر!

@NDEchanel
864 views07:41
باز کردن / نظر دهید
2022-02-05 17:48:42

(قسمت پایانی)

اغلب با خانواده و دوستان خود ملاقات می‌کنم و از این که به یاد من هستند احساس خوشحالی می‌نمایم؛ افکار آنها مرا جذبشان می‌سازد. من گفتگوهای آنها را تماشا می‌کنم؛ از شادی‌هایشان خوشحال می‌شوم و نگرانی‌هایشان مرا غمگین می‌سازد؛ هرچند از آنجایی که می‌دانم مشکلات آنها موقتی و به نفع خودشان است این غمگینی از آن نوعی نیست که لبریز از اضطراب باشد یعنی مانند غمی که هنگام زندگی بر زمین ما را رنجور می‌کند، نیست. احساس شادمانی می‌کنم از این که یک روز آنها نیز به این پهنه پر سعادت خواهند آمد، یعنی جایی که درد معنایی ندارد. در تلاشم که به آنها کمک کنم تا شایسته چنین مقامی شوند.

من حداکثر کوشش خود را به خرج می‌دهم تا افکار نیک را به ایشان تلقین نمایم، به خصوص در مورد تسلیم شدن (پذیرش/ مترجم) چرا که من نیز در زمان حیاتم در مقابل اراده خداوند تسلیم بودم. عظیم‌ترین اندوه من این است که می‌بینم خانواده و دوستانم به خاطر فقدان شهامت، گلایه‌هایشان، تردیدهایشان در خصوص آینده، یا با هر گونه عمل نکوهیده، این موقعیت را به تأخیر می‌اندازند. بنابراین تلاش می‌کنم که ایشان را از مسیر نادرست دور کنم. هرگاه که در این زمینه موفق می‌شوم بسیار شادمان می‌گردم و همه ما در اینجا به وجد می‌آییم؛ هرگاه که در این کار شکست می‌خورم، با اندوه به خود می‌گویم: آنها یک بار دیگر سعادت خود را به تأخیر انداختند. با این همه وقتی به یاد می‌آورم که هیچ یک از ما تا ابد در گمگشتگی نخواهیم ماند، تسلی می‌یابم.

بهشت و‌ جهنم / نوشتۀ: آلن کاردک / در دست ترجمه توسط: سمیرا رزاقی

@NDEchanel
554 viewsedited  14:48
باز کردن / نظر دهید
2022-02-03 10:41:01

(قسمت دوم)

نمی‌دانم آخرین خواب چقدر طول کشید اما کوتاه بود. بیداری من در مقایسه با شرایط قبلم آرام بود. دیگر دردی احساس نمی‌کردم و در لذت و وجد به سر می‌بردم. می‌خواستم که برخیزم و به اطراف بروم اما نوعی کرختی نرم، که هیچ نکته نامطبوعی نداشت و حتی نوعی جذبه خاص داشت، مانعم شد و من با خرسندی تسلیم آن شدم بدون این که از وضعیتم آگاه باشم، اما شکی نداشتم که عالم ماده را ترک کرده‌ام. همه چیز پیرامون من مثل یک رؤیا بود. همسر و برخی از دوستانم را دیدم که در اتاقم زانو زده‌اند و گریه می‌کنند. به خودم گفتم که معلوم است مرا مرده می‌پندارند. می‌خواستم به ایشان بگوییم که چنین نیست اما قادر به ادای کلمه‌ای نبودم، این امر سبب شد که به این نتیجه برسم که در خوابم. به نظر آنچه که این تصور را تأیید می‌کرد این بود که خودم را دیدم که توسط تعداد زیادی از افراد محبوبم احاطه شده‌ام، کسانی که مدتی طولانی قبل‌تر درگذشته بودند و اشخاصی که بلافاصله آنها را نشناختم اما به نظر می‌رسید که مرا تماشا می‌کردند و منتظر بودند تا از خواب بیدار شوم.

این وضعیت آمیخته با لحظات هوشیاری و خواب‌آلودگی بود و طی آن متناوباً بهوش می‌آمدم و هوشیاری نسبت به خویش را از دست می‌دادم. رفته رفته ذهنم روشن‌تر شد. نوری که تنها از درون نوعی مه به آن نظر اجمالی کرده بودم، درخشان‌تر گردید. سپس وضعیتم را شناختم و دریافتم که دیگر به عالم خاکی تعلق ندارم. اگر اسپریتیسم را نشناخته بودم، بدون شک اوهام مدتی دراز به طول می‌انجامید.
بقایای فانی من هنوز دفن نشده بود. به آنها با احترام نگاه می‌کردم اگرچه شادمان بودم که از قیدشان رها گشته‌ام. از رهایی بسیار شادمان بودم! با چنان سهولتی نفس می‌کشیدم که وقتی کسی از فضایی بی‌اکسیژن بیرون می‌آید چنین نفس می‌کشد. حس سعادت غیرقابل وصفی سراسر وجودم را اشباع کرد. حضور افرادی که به انها عشق می‌ورزیدم مرا از شعف لبریز کرده بود و از دیدن آنها شگفت‌زده نبودم. همه چیز طبیعی به نظر می‌رسید، گویی که پس از سفری طولانی دوباره با آنها دیدار می‌کردم. یک چیز درست همان ابتدا مرا متعجب کرد: این واقعیت که ما بدون این که حرفی بگوییم یکدیگر را می‌فهمیدیم. تنها با نگاه کردن به یکدیگر افکارمان منتقل می‌شد مانند نوعی حلول سیالی.

با این وجود، هنوز به طور کامل از تصورات عالم زمینی جدا نشده بودم. خاطره مربوط به مسایلی که تحمل کرده بودم گاه به گاه به من باز می‌گشت و باعث می‌شد نسبت به وضعیت جدید خود حس قدردانی بیشتری داشته باشم. من رنج جسمانی و به طور خاص رنج روانی زیادی را متحمل شده بودم. من هدف بدخواهی شده بودم، هزاران رنجشی که شاید دردناک‌تر از بدشانسیِ آشکار بود، چرا که ما را در وضعیت اضطراب مداوم نگه می‌دارند. این احساسات هنوز کاملاً محو نشده بود و گاهی از خود می‌پرسیدم که آیا واقعاً از آنها خلاص شده‌ام. همچنان به نظرم می‌رسید که اندک صداهای ناخوشایندی را می‌شنوم. اغلب نگران زحماتی بودم که این صداها برایم ایجاد کرده بود. علی‌رغم میلم لرزیدم. تلاش کردم تا خودم را احساس کنم تا به اصطلاح مطمئن شوم که فریب یک رؤیا را نخورده‌ام، تا این که به یقین رسیدم تمام آن مسایل به واقع پایان یافته است. گویی که بار سنگینی از رویم برداشته شد. به خودم گفتم همه چیز کاملاً واقعی است و در نهایت از تمام آن نگرانی‌ها که زندگی مرا به عذاب تبدیل کرده بود، رها شده‌ام. به خاطر این واقعیت از خداوند تشکر کردم. مانند مرد فقیری بودم که ناگهان ثروت عظیمی به دست آورده است و برای مدتی طولانی نمی‌تواند واقعیت آن را باور کند و هنوز نگران مایحتاج خود است. آه، اگر مردم می‌توانستند حیات آتی را درک کنند، در اوج فلاکت چه قدرت و جرأتی پیدا می¬کردند! در طول حیات زمینی خود به منظور تضمین شادمانی که خداوند برای فرزندان مطیعِ قوانینش ذخیره نموده، چه کارهایی که نمی‌کردند! می‌دیدند که لذاتی که در طول زندگی به آنها رشک می‌بردند تا چه حد ناچیز است!

آیا آن عالم که برایتان جدید بود و عالم ما در مقایسه با آن ارزش کمی دارد و دوستان فراوانی که به پیشوازتان آمدند باعث شد که خانواده و دوستانتان در زمین را فراموش نمایید؟
اگر فراموششان می‌کردم شایسته شادمانی که اکنون از آن مسرورم، نبودم. خداوند برای خودخواهی پاداشی در نظر نگرفته است بلکه آن را مجازات می‌کند. جهانی که خود را در آن یافتم سبب می‌شد که عالم زمینی را خوار بشمارم اما این بدان معنی نبود که به ارواحی که در آنجا هستند، بی‌اعتنا باشم. تنها در میان انسان‌های زنده می‌بینیم که کامیابی‌شان سبب می‌شود همراهان قدیمی خود را در بیچارگی فراموش کنند.

بهشت و‌ جهنم / نوشتۀ: آلن کاردک / در دست ترجمه توسط: سمیرا رزاقی

@NDEchanel
‌‌
813 views07:41
باز کردن / نظر دهید
2022-02-03 10:40:00

(قسمت اول)

«ساموئل فیلیپ» به معنای کلمه فردی نیکوکار بود. کسی نمی‌توانست او را در حال ارتکاب به عملی شرورانه یا هر گونه رفتار غیر منصفانه عمدی به یاد آورد. او بی‌اندازه وقف دوستانش بود، دوستانی که همواره از این که در هنگام نیاز در خدمتشان است، اطمینان داشتند. حتی اگر این خدمت‌رسانی به ضرر خودش بود. کار، خستگی، ناراحتی، هیچ چیز نمی‌توانست مانع سود رساندن او به دیگران گردد؛ او بدون تظاهر در خدمت بود و هرگاه کسی خصلت خوبش را تحسین می‌نمود، سردرگم به نظر می‌رسید. آقای فیلیپ هرگز بدِ کسانی که به او صدمه زده بودند را نمی‌خواست؛ به جای آن در جستجوی راهی برای خدمت به ایشان بود، گویی که ایشان در حقش نیکی کرده بودند. هنگام تحمل ناسپاسی به ما می‌گفت، «نباید دلتان برای من بسوزد، دلتان برای آنها بسوزد». اگرچه فردی بسیار باهوش و پر‌انرژی بود، زندگی پرزحمت او تیره و لبریز از آزمون‌های طاقت‌فرسا بود. او از برگزیدگانی بود که در سایه رشد کرد و دنیا او را نشناخت و نورش به زمین منعکس نشد.
با شناخت «اسپریتیسم» او ایمان سوزانی نسبت به زندگی اخروی و تسلیم شدن در برابر سختی‌های زندگی زمینی به دست آورد. آقای فیلیپ پس از یک بیماری دردناک، در دسامبر سال ۱۸۶۲ و در سن ۵۰ سالگی درگذشت. مرگ او حقیقتاً خانواده و دوستانش را سوگوار کرد. روح او از زمان مرگش به دفعات زیادی احضار شده است.


آیا به وضوح آخرین لحظات حضورتان بر روی زمین را به یاد دارید؟
کاملا، حافظه من از آن لحظات کم کم به من بازگشته است، اگرچه در آن زمان افکارم هنوز درهم و برهم بود.

از آنجایی که زندگی شما سرمشق ما بوده بسیار مشتاقیم که اگر مایلید به ما و در جهت تعلیم ما بگویید که گذار شما از عالم جسمانی به عالم ارواح چگونه رخ داد و وضعیت شما اینک در عالم ارواح چگونه است؟
با کمال مسرت. این گزارش نه فقط برای شما که برای من هم سودمند خواهد بود. وقتی افکارم را به زمین بر می‌گردانم، مقایسه سبب می¬شود که نیکی خالقمان را حتی بیشتر از قبل تقدیر نمایم. شما می‌دانید که زندگی من در زمین تا چه حد پر از رنج بود؛ اما من در مقابل مصایب هرگز شجاعت خود را از دست ندادم. خدایا شکرت! و اینک باید به این خاطر به خودم تبریک بگویم. چقدر دچار خسران می‌شدم اگر دلسرد شده بودم! از این فکر به خود می‌لرزم زیرا در آن صورت رنج من هیچ فایده‌ای نداشت و مجبور بودم دوباره از نو شروع کنم. آه ای دوستان من! باشد که این حقیقت را درک کنید، زیرا شادمانی آینده شما در این است. قطعاً چندین سال رنج در ازای چنین شادمانی چیز زیادی نیست. تنها اگر بدانید که زندگی زمینی در مقابل ابدیت چقدر کوتاه است!

اگر زندگی آخر من در چشمان شما شایسته بوده است، اما در خصوص زندگی من قبل از این زندگی چنین حسی نخواهید داشت. تنها به دلیل تلاش‌های بیشترم بود که تبدیل به آنی شدم که امروز هستم. برای پاک کردن ردپای اشتباهات گذشته‌ام باید از آن آزمون‌های نهایی رنج می‌کشیدم و من داوطلبانه آنها را پذیرفتم. عزمم را جزم کردم تا این سختی‌ها را بدون شکایت تحمل کنم. اکنون آنها را مبارک می‌دانم. هر یک از آن آزمون‌ها را. به خاطر آنها ارتباطات من با گذشته گسسته شد و تنها به خاطره بدل گشت. اینک می‌توانم با رضایت راستین در مسیری که پیموده‌ام، تفکر کنم.

ای کسانی که باعث رنج من در زمین شدید، ای افراد زمخت و بداندیش نسبت به من، ای کسانی که مرا تحقیر و آزرده نمودید و سوءنیتتان منجر به محرومیت شدید من شد، نه تنها شما را می‌بخشم، بلکه از شما متشکرم! در تمام مدتی که آرزوی خطای من را داشتید حتی فکرش را هم نمی‌کردید که در واقع در حق من تا چه حد خوبی می‌کنید. بنابراین درست است اگر بگویم بخش بزرگی از شادمانی که اینک از آن حظ می‌برم، مدیون شماست، زیرا شما فرصت بخشایش را در اختیار من قرار دادید، فرصتی که طی آن بدی را با خوبی پاسخ دهم. خداوند شما را در مسیر من قرار داد تا صبر مرا بیازماید و مرا قادر به تمرین سخت¬ترین نوع نیکوکاری نماید: عشق ورزیدن به دشمنان. لطفاً از این که از اصل موضوع دور شدیم ناشکیبا نشوید. اینک راجع به آنچه از من پرسیدید خواهم گفت.

اگرچه به طرز وحشتناکی از بیماری آخرم در رنج بودم، اما دچار سکرات مرگ نشدم. مرگ من مانند خواب بودن، بدون هیچ تقلا یا شوکی. از آنجایی که ترسی از آینده‌ام نداشتم، تلاش نکردم که به زندگی بچسبم و متعاقباً نیازی نبود که در لحظات واپسین دست و پا بزنم. جدایی از بدن بدون تلاش رخ داد، بدون درد و حتی بدون این که بفهمم.

بهشت و‌ جهنم / نوشتۀ: آلن کاردک / در دست ترجمه توسط: سمیرا رزاقی

@NDEchanel
792 viewsedited  07:40
باز کردن / نظر دهید
2022-02-02 12:43:01


«آلن کاردِک» را از بزرگان علم «اسپریتیسم» می‌دانند. او تلاش بسیاری کرد تا علم «روح‌شناسی» را مدون و قانونمند کند، به همین دلیل به او لقب پدر «علوم روحی جدید» داده‌اند.

«آلن کاردک» با کمک مدیوم‌های قدرتمند، جلساتی را برای ارتباط با ارواح تشکیل می‌داد و از انها سوالاتی در زمینه مرگ و زندگی وجهان ارواح می‌پرسید و به شکل قاعده‌مندی تدوین می‌کرد. نتیجه این جلسات، به شکل پنج کتاب که از مهمترین تالیفات علم روح‌شناسی هستند، منتشر شد.

در پست بعد، گفتگوی«آلن کاردک» را با روح یکی از دوستانش به نام «ساموئل فیلیپ»، از کتاب «بهشت و جهنم» می‌خوانیم. «ساموئل فیلیپ»، در زندگی زمینی‌اش انسان بسیار خوبی بود، نسبت به دوستان و حتی دشمنانش رفتاری پر از عشق و شفقت داشت، بدرفتاری دیگران را با نیکی پاسخ می‌داد. ایشان همچنین در طول زندگی کوتاه ۵۰ ساله‌اش در سختی بود و به دلیل بیماری، رنج بسیار کشید. «آلن کاردک» می‌خواست بداند حس و حال این نیک‌مرد، در جهان پس از مرگ چگونه است!

پست بعد را از دست ندهید. اما پیش از آن چند مطلب درباره «آلن کاردک» را که در اینجا و اینجا و اینجا منتشر کرده‌ام، مطالعه کنید.

@NDEchanel
1.0K viewsedited  09:43
باز کردن / نظر دهید
2022-01-31 10:41:02

همان‌طور که نیچه، یکی از بزرگ‌ترین فرزانگان تاریخ گفته است؛ «مرگ پایان زندگی است، ولی مرگ‌اندیشی آغاز آن.» از لحظه‌ای که انسان به اندیشه مرگ می‌افتد، تازه زندگی راستین و واقعی‌اش را شروع می‌کند. نیچه می‌گفت اگر می‌خواهید زندگیتان را آغاز کنید، خود را در یک آزمایش خیالی و ذهنی تصور کنید که در آن، مثلاً، فرشته مرگ در برابر تو حاضر می‌شود و می‌گوید فقط و فقط این فرصت را داری که نوشته روی سنگ قبرت را بنویسی و به محض اینکه آن را نوشتی، قبض روح می‌شوی؛ هر چه می‌خواهی بنویس ولی به این صورت: در قسمت اول جملات خود، آرمان‌هایتان را و در قسمت دوم، واقعیت زندگی‌تان را بنویسید، مثلاً بنویسید در اینجا کسی آرمیده است که می‌خواست با همه مهربان باشد (یعنی آرمانش این بود) اما دست به قتل زد (یعنی واقعیت زندگی‌اش این شد)؛ می‌خواست عالم بزرگی بشود اما تحصیلات مقدماتی را هم طی نکرد؛ می‌خواست متواضع باشد اما بیشترین تکبرها را از خود نشان داد و قس علی هذا. بعد نیچه می‌گفت که روی قسمت دوم جملات خود- یعنی روی قسمتی از جملات که واقعیت زندگی است- خط بکشید و از این لحظه به بعد طبق قسمت اول جملاتتان- یعنی طبق آرمان‌هایتان- زندگی را آغاز کنید. این‌گونه بود که نیچه می‌گفت «هر که سنگ روی قبر خود را بنویسد، زندگی واقعی را آغاز کرده است.» یعنی کاری به این نداشته باشیم که تاکنون و در سالیان گذشته واقعیت‌های زندگی با آرمان‌های زندگی ما فاصله داشته است، باید همه را کنار بگذاریم و بگوییم از این لحظه به دنیا آمده‌ایم و با آرمان‌هایمان زندگی کنیم. باید به یاد مرگ باشیم تا بتوانیم چنین کاری بکنیم.

استاد مصطفی ملکیان

@NDEchanel
559 views07:41
باز کردن / نظر دهید
2022-01-29 10:41:01


در پست قبل، ویدئوی مصاحبه دکتر «مری نیل» درباره تجربه نزدیک به مرگ تقدیمتان شد. در این پست خانم « مری نیل» به پرسش‌هایی درباره زندگی پس از مرگ، بر اساس تجربه خودشان پاسخ می‌دهند.

منبع: شواهد علمی زندگی پس از مرگ

@NDEchanel
1.1K views07:41
باز کردن / نظر دهید
2022-01-28 10:41:02


تجربه نزدیک به مرگ «دکتر مری نیل»

خانم دکتر مری نیل، جراح ارتوپد، طی یک حادثه در زمان قایقرانی غرق میشن و NDE رو تجربه می کنن. ایشون در این ویدیو با مجری معروف «میگن کلی» دربارۀ تجربه‌شون صحبت می‌کنن. ایشون تاکید می‌کنن که تجربه‌شون رو به هیچ وجه نمیشه به یک رویا یا یک توهم یا نتیجۀ یک مغز در حال مرگ (یکی از توجیهات مردود مادی‌گرایان) نسبت داد، بلکه این تجربه واقعی‌تر از واقعی بوده است. ایشون همچنین اشاره‌ای هم می‌کنن به این موضوع که در پس حوادثی که بد به نظر می‌رسن، در اغلب اوقات خیری نهفته هست. کتاب دکتر مری نیل، با عنوان «سفر به بهشت برین» توسط سعید مینویی به فارسی ترجمه شده و می‌توانید آنرا خریداری کنید.

اگر برای دیدن ویدیو در تلگرام مشکل دارید، آن را در آپارات تماشا کنید.

منبع: @near_death

@NDEchanel
1.2K views07:41
باز کردن / نظر دهید