2022-06-05 01:08:00
عشق و توسعه
مجید یونسیان
۱۵ خرداد ۱۴۰۱
عشق از ناشناخته ترین ظرفیت های روانی وروحی انسان است که نقش بی بدیلی در تحریک انگیزه در انسان دارد۔ نقش انگیزه در زندگی و حیات اجتماعی انسان دو بعد غریزی و اکتسابی دارد۔ بعد غریزی ان انسان را با طبیعت پیوند می دهد و بعد اکتسابی آن با علم۔ در بعد غریزی انسان با دو مقوله کلی روبروست: خود و دیگری۔
خود در بعد غریزی، نیازهای اوست که او را دوستدار و متقاضی همه انها می سازد ۔ انسان در این بعد تقریبا و کاملا تسلیم غریزه است و عشق نقش توضیح ،توجیه وتسهیل این فرایند را بعهده دارد۔ اما در بعد "دیگری" هم غریزه نقش دارد وهم وجه اکتسابی۔ عشق در مرز این دو قرار می گیرد۔
کشش های غریزی چه به خود وچه به دیگری ،مهمترین مولفه ای است که زمینه رشد وتعالی انسان را فراهم می کند ۔این کشش چه غریزی تلقی شود وچه اکتسابی،چه در ارتباط با خود باشد وچه دیگری،چه در محدود طبیعت باشد وچه در محدوده ماورالطبیعه به عاملی بنام انگیزه موفقیت منجر می شود والبته در مقابل ان ،پدیده سرکوب وافسردگی است که مرگ روحی ویا حتی جسمی انسان را بوجود می آورد۔
رابطه میان انگیزه موفقیت وتوسعه روانی،انسانی واجتماعی از جمله نظریه های مهمی است که شاید بیش از همه در افکار واندیشه های دیوید مک للند بتوان ان را جستجو کرد۔
مک للند روانشناس ونظریه پرداز امریکایی (۱۹۱۷_۱۹۹۸)انگیزه برای موفقیت را مهمترین عنصر پیشرفت اجتماعی انسان در حوزه کار وشغل می داند او با طرح این نظریه ابتدا سعی کرد رابطه معنا داری میان موفقیت شغلی وانگیزه های شخصی بیابد بگونه ای که مک للند موفقیت را یک نیاز تلقی می کرد وانگیزه برای موفقیت را یک وجه قابل اعتنا برای پیشرفت می دانست ۔
به مرور این نظریه ابعاد پیچیده تر ووسعت معنایی گسترده تری یافت بگونه ای که مک للند با واکاوی خصلت های انسانی وبرجستگی ها وتفاوت های شخصی وفرهنگی عناصر ومولفه های اجتماعی را که بعد اکتسابی بشر است در ایجاد این انگیزه ها موثر دانست۔ اما در تعامل با نظریه انگیزشی مک للند چگونه وتا چه حد می توان عشق را فرایندی انکیزشی وموثر در توسعه روانی،انسانی واجتماعی دانست؟ مقوله قابل اعتنایی است ،چون توسعه برغم اینکه صرفا یک مقوله اجتماعی قلمداد می شود وبنوعی گویای چگونگی رابطه انسان با دیگری،فرهنگ وطبیعت است واز جهان بینی انسان وجامعه به طبیعت وماورالطبیعت ناشی می شود اما بطور قطع نقش محوری انسان به ماهو انسان وفارغ از نوع ارتباط او با دیگری قابل تامل وبررسی است۔شاید بتوان این سوال را مطرح کرد که ایا می توان عشق را یک نیاز انگیزشی برای موفقیت دانست؟ایا نیاز به موفقیت صرفا اکتسابی است یا نوعی غریزه است؟
بسیاری سعی کرده اند که با الحاق صفاتی به مقوله عشق برای ان تعریفی ارائه کنند۔ عشق انسان به انسان،انسان به طبیعت،انسان به خدا،انسان به حیوان وقس علی هذا۔برای هر کدام نیز محرکی بیان شده است۔ غریزه جنسی وتمایلات روحی برای عشق انسان به انسان بیان شده است۔
ترس یا حیرت بعنوان عامل عشق به ماورالطبیه وناشناخته ها بیان شده است۔تمایل برای بازگشت به خالق وغلبه بر ضعف ها،دلداگی به خالق ،برای عشق به خدا تلقی شده است۔نیاز مشترک،رفاه،اسایش وسرنوشت مشترک و،،،،،،از زمره علل عشق به دیگری وجامعه است اما در توصیف وتبیین عشق همچنان نقش محوری را باید همان انگیزه دانست انگیزه ای که عامل موفقیت انسان در شکوفایی وتوسعه روحی،روانی واجتماعی است۔تاگور عارف هندی عشق را یک راز ناشناخته وبی پایان می داند که قابل توضیح نیست اما در اندیشه عرفان ایرانی عشق یک نیروی طبیعی قدرتمند است،حافظ علیه الرحمه می گوید: هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق۔ و مولانا می گوید عشق مادر ماست واز ان متولد می شویم،
چه رازالودگی تاگور وچه سبزینه گی مولانا وچه نیروی جاودانه حافظ را معنی عشق بدانیم وچه حرف پیکاسو را بپذیریم که عشق را نیرو دهنده ومولد زندگی می دانست یا سخن توماس مرتون را که تلقی اش از عشق نوعی تکامل وقدرت وانگیزه برای زندگی است۔دریک نکته تردید نمی توان داشت وان اینکه عشق تنها محور قابل اعتماد برای توسعه است چون مبتنی بر نیاز به موفقیت ،تجربه رضایت وشادکامی است واین یعنی انگیزه برای زیستن در جهان که انسان فقط وقتی که متولد می شود ان را تجربه می کند. عشق یعنی تجربه زندگی ومرگ پایان این تجربه است۔
@NewHasanMohaddesi
828 viewsedited 22:08