Get Mystery Box with random crypto!

رادیو تراژدی

لوگوی کانال تلگرام radiotragedy — رادیو تراژدی ر
لوگوی کانال تلگرام radiotragedy — رادیو تراژدی
آدرس کانال: @radiotragedy
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 8.00K
توضیحات از کانال

برای شنیدن رادیو تراژدی و خرید کتاب تراژدی به وب‌سایت ما سر بزنید
Radiotragedy.com
ارتباط با ادمین
@radiotragedy_admin

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-08-31 11:24:50 پرتره‌ی مظفرالدین در حراج و مرادعلی بالای دار

نگاهی به چند پرونده سرقت جنجالی از موزه‌های ایران

فاطمه علی‌اصغر- «صورت مظفرالدین‌شاه را نیم‌تنه ساختم. انگشتر الماسی داد...» کمال‌الملک وقتی داشت دفترش را قلمی می‌کرد، هرگز نمی‌دانست قرار است این یادداشت‌ها 81 سال بعد از مرگش به کار آید و سندی برای اثبات سرقت تابلویش شوند که گویا سر از مجموعه‌ی الصباح کویت درآورده.
به هر حال، آقای‌ نقاش بعد از نوشتن این سطور زمان زیاد دیگری در دربار نماند. رفت تا خود را در هیاهوی کربلا دوباره پیدا کند. او که از ابتدا کمال‌الملک نبود، محمد غفاری بود از یک خانواده‌ی معروف کاشانی که دلش را می‌خواست نزدیک ائمه‌اطهار کند. ابوتراب پدرش هم نقاش بود اما می‌خواســت محمد و برادرش سرنوشت متفاوتی داشته باشند. برای همین آنها را به پایتخت فرستاد، به مدرسه‌ی دارالفنون. آنها سه ســال در دارالفنون امیرکبیر درس آموختند؛ در میان بنایی با ســقف‌های آجری و نقش‌دار، کاشی‌های آبی و حیاط دلگشا. همین‌جا بود که قضا در کمین بود و دیدار با ناصرالدین‌شاه پیش آمد. آن روز را خوب یادش اســت، قبله‌ی عالم برای بازدید از دارالفنون آمده بود و تابلویی از چهره‌ی اعتضادالســلطنه، رئیس وقت آنجا را دید و پرسید: «این تابلو را چه کسی کشــیده؟» نگاه‌ها به سمت محمد چرخید و روی چهره‌اش ثابت ماند. این آغاز نقاش‌باشی شدنش بود. او نقش‌های زیادی در میان تالارهای کاخ گلستان از ناصرالدین‌شاه کشید و حتی معلم نقاشی او شد.

یک ‌روز ‌که ‌ســلطان ‌صاحب‌قران ‌سرخوش‌ بود ‌و ‌زندگی ‌وفق ‌مرادش،‌ رو‌ به ‌او ‌کرد ‌و ‌فرمود: ‌«تو‌ کما‌ل‌الملک ‌منی!‌تالار ‌آینه ‌را ‌برای ‌ما ‌بکش.»‌…

از کتاب پنج تراژدی
خرید از
Radiotragedy.com/shop
956 views08:24
باز کردن / نظر دهید
2022-08-31 11:23:34
«صورت مظفرالدین‌شاه را نیم‌تنه ساختم. انگشتر الماسی داد...» کمال‌الملک وقتی داشت دفترش را قلمی می‌کرد، هرگز نمی‌دانست قرار است این یادداشت‌ها 81 سال بعد از مرگش به کار آید و سندی برای اثبات سرقت تابلویش شوند که گویا سر از مجموعه‌ی الصباح کویت درآورده.

از کتاب پنج تراژدی
خرید از
Radiotragedy.com/shop
944 views08:23
باز کردن / نظر دهید
2022-08-29 10:53:00
کتاب اول تراژدی که چند وقتی نایاب بود، همین امروز چاپ سومش منتشر شد.

از پیگیری و لطف شما متشکریم

خرید کتاب‌ها در
Radiotragedy.com/shop
1.1K views07:53
باز کردن / نظر دهید
2022-08-27 18:43:02
خانواده‌ای که قربانی سیاست شد

محمود افشارطوس، همسرش فاطمه بیات (خواهرزاده دکتر مصدق) و فرزندانشان فرزین، بهشید و فرشید

تیمسار افشارطوس در دوران نخست‌وزیری دکتر مصدق رئیس شهربانی کل کشور بود اما مخالفان دولت مصدق برای نابودی او دسیسه چیدند. ماجرای گم شدن افشارطوس یک هفته سرخط اخبار روزنامه‌های کشور بود. قصه‌ی تراژیک او مقدمه‌ای بود برای کودتایی که در مرداد سال ۳۲ اتفاق افتاد.

برای شنیدن اپیزود ۱ از فصل دوم رادیوتراژدی «مردی که قبرش گم شد» یا در اپل‌ پادکست و کست‌باکس ما را مشترک شوید یا آن را از همین کانال دانلود کنید.
‏Radiotragedy.com
1.9K views15:43
باز کردن / نظر دهید
2022-08-26 11:10:42
«آنچه خواهید خواند مخلوطی است از اتهامات شگفت‌آور و کذب علیه تام کروز و نازنین بنیادی. و همچنین نفرت‌پراکنی علیه کلیسای ساینتولوژی، معتقدانش و شخص آقای دیوید میسکَوِج رهبر معنوی کلیسا. و نهایتا خیال‌پردازی درباره اِل ران هابارد، بنیانگذار فقید کلیسا.
نویسنده به درخواست‌های مکرر کلیسای ساینتولوژی برای هرگونه گفت‌وگو و تعامل پاسخ رد داده است. کلیسا پیش از چاپ اثر، از ناشر و نویسنده خواست دروغ‌پردازی‌ها را به ما نشان دهند، آنها قبول کردند، اما بعدا زیر «قول» خود زدند.
از همان موقع مشخص بود که انگیزه‌ی آنها، نه نوشتن بیوگرافی آقای کروز، که حمله به مذهب ایشان بوده است. با کمی جستجو خواهید دید که نویسنده در رسانه‌های زرد پرورش یافته و نوشته‌ی حاضر را باید همانند بدترین شکل رسانه‌های زرد خواند. یا نخواند.»

با احترام
کلیسای ساینتولوژی اینترنشنال
لس‌آنجلس، بلوار هالیوود، پلاک ۶۳۳۱

***
اینجا باید جوابیه کلیسای ساینتولوژی را منتشر می‌کردیم. اصل گزارش در کتاب پنج تراژدی
خرید از
Radiotragedy.com
1.9K views08:10
باز کردن / نظر دهید
2022-08-25 11:07:48
پرستویی شد پرپرزنان رفت
به صحراهای بی‌نام‌ونشون رفت
حریفون پیش من با طعنه میگن
ستاره شد و به طاق آسمون رفت
مدتی طول کشید تا مردم بفهمند این تصنیف را آن خواننده‌ی جوانی خوانده که تازه وارد رادیو شده و در سوگ برادری خوانده که در ظهر بیست و هشت مرداد پیکرش در گرمای طاقت‌سوز کرمان بسته به ماشین شهربانی در کوچه‌های این شهر کشیده شد و از میان فاتحان کودتا گذشت: سرگرد محمود سخایی کاشانی.
افسر جوان سی‌وچند ســاله‌ای که شاید اگر زنده می‌ماند می‌توانست یک المپیک دیگر را در کارنامه‌ی ورزشی خود شاهد باشد و مدالی نیز برای خود کسب کند.
سرهنگ ‌محمود ‌سخایی‌ چهر‌ه‌ی ‌چندان ‌شناخته‌شد‌ه‌ای ‌نیست،‌ شاید ‌برادرش ‌منوچهر‌ که‌ بعد ‌از ‌کشته‌شدن‌ برادر ‌از ‌روزنامه‌نگاری ‌به ‌طرف‌ خوانندگی ‌رفت ‌از ‌او ‌شناخته‌تر ‌باشد؛‌ اما ‌مرگ‌ تراژیک ‌این ‌افسر ‌ارتش ‌ایران ‌بخش‌ پررنگ ‌زندگی‌ او‌ را ‌در ‌خود ‌جای ‌داده ‌است.

از کتاب پنج تراژدی
خرید از
Radiotragedy.com
ارسال سفارش‌هایی که امروز ثبت می‌شوند رایگان است.
3.0K views08:07
باز کردن / نظر دهید
2022-08-24 19:08:47 دختر ایرانیِ حیدرآباد
سیاست و عشق در کمپانی هند شرقی

فرزانه سالمی: بهار سال ۱۸۴۱ میلادی بود و چند مهمان برای صرف چای به یک عمارت فاخر انگلیسی در برکشایر دعوت شده بودند. چشم یکی از زنان مهمان موقع ورود به عمارت به چیزی خورد که باعث شد ناگهان به گریه بیفتد. بالای پله‌ها، تابلویی به دیوار بود که دو کودک را در لباس شرقی و جواهرات فاخر را نشان می‌داد. کیتی خودش را شناخت. از وقتی که برای آن پرتره ژست گرفته بود- یعنی ۳۵ سال پیش در هند- دیگر ندیده بودش. در این پرتره، کیتی و برادرش کنار یک پرده تیره‌رنگ ایستاده بودند و لباس دربار حیدرآباد را به تن داشتند. برادرش با اعتماد به نفس به نقاش چشم دوخته بود ولی چهره خواهر انگار حالتی از غم و آسیب‌پذیری را تداعی می‌کرد.
کیتی در چهار سالگی هند را ترک کرده بود و در انگلیس به عنوان یک مسیحی بزرگ شده بود و هیچ ارتباطی با گذشته شرقی‌اش نداشت. اما آن پرتره ناگهان شعله‌ همه خاطرات نیمه‌فراموش‌شده را زنده کرد. اینها خاطرات دورانی بود که او به عنوان کیتی شناخته نمی‌شد؛ بلکه اسمش نورالنسا صاحب بیگم بود. اشراف‌زاده‌ای از شرق، یا دقیق‌تر بگوییم، از ایران.
--
«گوش کن تا اندکی از غم دلی خالی کنم: کلکتّه، بر وزن البتّه، اعظم بلاد بنگاله و معمورترین بنادر هندوستان و مقر ریاست انگلیسیه است.»
«لارد بر وزن کارد، خطابی است جلیل‌القدر مانند خانی یا بیگلر بیگی که به اعاظم و سرداران از پیشگاه سلاطین مرحمت شود.»
می‌شود حدس زد که نویسنده این چند خط آدم جالبی بوده. او کسی نیست جز میرعبداللطیف شوشتری، فامیل دور بچه‌های همان تابلو نقاشی. او همزمان با وقوع قصه ما در حیدرآباد بود…

از کتاب پنج تراژدی
خرید از
Radiotragedy.com
ارسال تا پنج‌شنبه رایگان است.
2.1K views16:08
باز کردن / نظر دهید
2022-08-24 19:08:21
دختر ایرانیِ حیدرآباد
سیاست و عشق در کمپانی هند شرقی

از کتاب پنج تراژدی
خرید از
Radiotragedy.com
ارسال تا پنج‌شنبه رایگان است.
1.9K views16:08
باز کردن / نظر دهید
2022-08-23 18:11:20 کریم نیکونظر: «انسان برای شكست خوردن ساخته نشده.» ساده نيست آدم به اين جمله‌ی سانتياگو، ماهيگير «پيرمرد و دريا» ايمان داشته باشد و فكر كند انسان واقعاً هيچ‌وقت شكست نمی‌خورد. دروغ چرا، من اين جمله را از سر ناچاری مي‌گويم، معمولا به جوان‌ترها كه هنوز اميدوارند و فكر می‌كنند می‌توانند دنيا را عوض كنند. شايد بشود، نمی‌دانم. اما هر وقت اين را می‌گويم يا جايي می‌نويسمش فكر مي‌كنم چه‌ چيزهايی براي نسل بعد به جا مانده، چه‌چيزی جز هراس ناشی از خشونت، عادی‌سازی ترس و عقب‌نشينی از آرزوها؛ چه چيزي جز زمين‌های خشك، خاك‌های فرسوده، جنگل‌های تراشيده‌شده، هورها و درياچه‌های خشك‌شده، رودخانه‌های تغييرمسيرداده و درياهای بدون ماهی.
اما همان‌ موقع دوباره ياد «پيرمرد و دريا» می‌افتم و جمله‌ی طلايی نجف دريابندری در تفسیر آن: «در جهان هستی، عنصرِ شريف و مثبت راهش به‌هيچ‌وجه هموار نيست و سرگذشتِ آن هميشه سرگذشت شهادت است.» همين است ديگر؛ دنيا دنيای تناقضات و تعارضات است، دنيايی است كه می‌خواهد نااميدت كند، شكستت دهد. اما همين شكست هم گاهی پيروزی است، آگاهی‌بخش است.
من اما وسط اين‌همه تناقض و احساسات متفاوت، ميان اين همه علامت سؤال و هزارجور عامل نااميدي فكر مي‌كنم به نسل بعد و به نسل‌های بعدتر؛ به نسلی كه محافظه‌كار نيستند و فكر می‌كنند می‌شود زندگی را جور ديگری ساخت. من خودم دل بسته‌ام به آن دخترانی كه ديگر آزار مردها را مخفی نمی‌كنند و اعتراض می‌كنند، به پسران و دخترانی كه از افشاي فساد نمی‌ترسند، به آن جوان‌هايی كه بهتر از صدها جوان پول‌دارِ شهرهای بزرگ درس می‌خوانند و در كنكور از همه‌‌ جلو می‌زنند. به آن معلم‌هايی دل بسته‌ام كه در روستاها به بچه‌ها، با شناسنامه و بی‌شناسنامه درس می‌دهند، به آنها که براي این کودکان مدرسه و کتابخانه می‌سازند، به آن‌هايی دلخوشم كه فكر می‌كنند حق دارند اعتراض كنند به زندگی بی‌كيفيت‌شان و جواب بخواهند بابت زجری كه مي‌كشند. دلم می‌خواهد اميدوار باشم به آن‌ها...

بخشی از مقدمه‌ی شماره‌ی پنجم کتاب تراژدی
خرید از
Radiotragedy.com
ارسال تا پنج‌شنبه رایگان است.
2.2K views15:11
باز کردن / نظر دهید
2022-08-23 18:10:53
از مقدمه کتاب پنج تراژدی

خرید از
Radiotragedy.com/shop

2.0K views15:10
باز کردن / نظر دهید