Get Mystery Box with random crypto!

•|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•

لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|• م
لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•
آدرس کانال: @romanlove_maf
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.37K
توضیحات از کانال

°﷽°
پارت‌گذاری: روزانه ۲ پارت(به جز جمعه ها)
رمان هام
میخواهم اربابت باشم💦
رمان مافیا 🔥
نویسنده✍: خزان
دلم از اون با هم یکی شدنا میخواد که پاهامون توی هم گره خورده و لبام رو گردنت چسبیده💋
لفت نده🥺میوت کن🔇
🔴هر گونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد🔴

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 60

2021-07-04 14:30:37 #دختره‌به‌پسره‌تخم‌مرغ‌پرت‌میکنه‌
#بهش‌میگه‌تخم‌مرغیت‌خیلی‌خوبه
#پارت‌واقعی‌رمان


-میبینم که دختر آرومی بودی و کار..
سرش رو اورد بالا و با دیدن میز ایستاد
-اینا چیه؟
لبخند گشادی زدم و همینطور که تخم مرغ هارو برمیداشتم گفتم
-سوپرایزه عزیزم
و تخم مرغ رو پرت کردم سمتش که خورد به سینه اش و شکست.

با صدای دادش به خودم اومدم تخم مرغ دومی هم پرت کردم که باز خورد به سینه اش
-چیکارر میکنیی؟
تخم مرغ سومی هم پرت کردم سمت سرش،شکست و موهاش تخم مرغی شد.


خواست بیاد جلو که سس کچاپ رو بردا‌‌شتم و گفتم
-اومدی جلو بدتر میشه همون جا وایسا

سس رو فشار دادم و بلافاصله آرد هارو برداشتم و پرت کردم طرفش که با یه حرکت اومد سمتم
سریع دو تا تخم مرغ برداشتم از سر جام پاشدم و دویدم سمت مخالف

-نیاا، بیای پرت میکنم


-میکشمت آتاناز

پاکت شیر رو برداشت و اومد دنبالم دویدم پشت مبل و تخم مرغ اول رو پرت کردم سمتش که نخورد بهش
به خشکی شانس اومد نزدیک که پریدم به هوا و خواستم در برم که دستمو کشید


با خیس شدن موهام و چکه کردن شیر روی صورتم جیغی کشیدم
-چیکاررر میکنییییی
با لحن عصبی و خشن گفت
-همون کاری که تو کردی هنوز مونده تلافی این کارت سرت در میارم تا تو باشی با من در نیوفتی بچه
به چشمای قرمزش نگاه کردم و گفتم
-ولی مهراد تخم مرغی خیلی خوبه

بعد از زدن حرفم شروع کردم خندیدن که با کاری که کرد جیغ بلندی زدم
-چیکارررر کردییییی هیولااااا
با چکه کردن سفیده تخم مرغ روی صورتم جیغ بنفشی کشیدم
-آتاناز تخم مرغی هم خیلی خوبه
با حرص نگاش کردم و گفتم

-....

https://t.me/joinchat/7C9QqQ3zexBhNDg0
عرررر دختره خیلی شیطونه و پسره از دستش فراریه
#بیا‌بخون‌ببین‌ادامش‌چی‌میشه
19 viewstida♡, 11:30
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 13:33:30
کویین پاپ - سلینا گومز

کسی که هیت های الکی زیاد میگیره ولی همچنان قدرتمند ادامه میده

فتوشات های جدید و هاتش رو دیدی؟!
این چنل هر چی رو بخوای داره!
ادیت های کیوت، اخبار و اپدیت ها و فول فکت


بیا با سلینا گومز واقعی آشنا شو!

T.me/Selena_Facts
T.me/Selena_Facts
3 viewsMira Bieber, 10:33
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 13:19:02 #به‌پسره‌میگه‌آقای‌بوقی‌وبا‌اسپری‌فلفل‌تحدیدش‌میکنه‌غافل‌ازینکه‌پسره....
#پارت‌واقعی‌رمان‌

صدای آهنگ رو زیاد کرده بودم باهاشم میخوندمو خیابونارو با ماشین متر میکردم
همینطوری که تو حال و هوای خودم بودم دیدم #ماشین‌پشتی داره چراغ میده و بوق میزنه ، اما بخاطر نوری که میخورد تو آیینه نه راننده رو‌میدیدم نه مدل ماشینو ،همینجوری که نگاهم به رو به رو بود سرمو از شیشه بردم بیرون و با حالت دستم هماهنگ داد زدم
_چته؟؟؟؟


اما نه انگار یارو کر و لال بود و از بچگی یادش داده بودن با برق و بوق ارتباط بگیره..

با عصاب خراب زدم کنار #اسپری‌فلفلمو برداشتم و مثل این سلیطه ها پریدم پایین و هجوم بردم سمت ماشینه..
این همه بوق زد و چراغ زد اما الان حتی نکرده از ماشین پیاده شه ببینم چشه


چند تا تق زدم به شیشه دودی سمت راننده و گفتم:
_ببین اقای بوقی ، من اسپری فلفلم همراهمه میبینیش که الحمدلله ؟ بدون دردسر بیا بیرون ببینم مشکلاتمونو حل کنیم ،یعنی چی راه افتادید پشت من هعی بوق . چرا....

ادامه حرفم با پایین اومدن شیشه و دیدن راننده تو دهنم #ماسید
و فقط تونستم بگم

+...

#بیا‌ادامش‌بخون‌جر‌میخوری‌
#دختره‌سر‌از‌خونه‌پسره‌در‌میاره‌اونجا‌با‌تخم‌مرغ‌...


https://t.me/joinchat/7C9QqQ3zexBhNDg0
فول‌طنز‌و‌هیجانی‌
4 viewstida♡, 10:19
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 12:31:29
از این ادیتا میخای ، کلیپای گرانج و والپیر چی؟ بپر اینجا . .
@Morofin_happy $ @Morofin_happy
ولڪام ت ڪلاسیک لند . @Morofin_happy .
10 viewsMira Bieber, 09:31
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 12:00:02 پسره بعد چند سال عشقش رو با بچش میبینه که...

#پارت_واقعی

با دیدن بارمان که از در شرکت بیرون میومد، #چشمام قفل شدن و اونم #نزدیکم شد. عصبی دستم رو گرفت به طرف #ماشینش برد که داد زدم:

_حق نداری اینطوری با من برخورد کنی
اما یهو منو ماهان رو پرت کرد تو ماشین. و از شیشه سرشو داخل اورد.
-این بچه کیه؟
از لجم به طرف #ماهان برگشتم و گفتم:
-مامان جان ایشون عمو #بارمان هستن.سلام کن.

یهو با اعصبانت نگاهم کرد و با خشم لب زد:
-تو کی ازدواج کردی که این #توله هم پس انداختی؟حتمانم تخم همون اراد #حروم زادس.

با لبخند #شیطانی بهش خیره شدم و گفتم:
-تبریک میگم... درست حدس زدی.

نزدیکم شد و لبش رو #چسبوند به گوشم..
-چه بخوای چه نخوای تو هنوزم مال منی... این بچتو هم بنداز #آشغالی...فکر نکنم اتفاقات اون #شب و راحت بتونی فراموش کنی.
با خنده ی #ظاهری که پشتش ده کلیو بغض قایم شده بود، نگاهش کردم که
#موزیانه خیره شد تو چشمام و تو یه حرکت، ماشینو دور زد و پشت #رول نشست..و بعد ماهان و ازم جدا کرد و صندلی عقب گذاشت و با سرعت برگشت و #فکمو توی دستش گرفت. از این همه #نزدیکی حالم داشت #زیر و رو میشد و کلافه زمزمه کردم:
-بارمان اینجا جاش نیست؛ ماهان هنوزم #بچس
با لحن خمارش پچ زد:
+مهم نیس بزار یاد بگیره
لبام رو وحشیانه #بوسید و دستش رو داشت به جاهای حساس تر میبرد، که ماهان جیغ کشید:
-مامانمو #نخورش!
+عمویی مامانت خوردنی نیست #کردنیه!
با مشت کوبید رو چیزش که...
https://t.me/joinchat/DJgOfF_CP4wwOTk8

خدایا این دو زوج لجبازو از ما نگیر
پسره دیونه جلو بچه داره کار ۱۸+ انجام میده
بجوین تا از دستش ندادی
#سرج_کن_پارت_۸۲_نبود_بلف
14 viewsادمین تب" بانوی ماه" (درحال پایگیری), 09:00
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 11:29:03 نیما رو به من گفت:
- من‌ میرم‌ ویترین‌ رو ببینم.

نیما که رفت فروشنده همراه با لباس به سمتم اومد.... به سمت اتاق پرو رفتم و لباس و پوشیدم خیلی بهم میومد در و باز کردم که نیما رو صدا کنم که صدای داد و بیداد میومد صدای نیما بود که داشت فحش میداد.

با ترس مانتوم و تنم کردم و رفتم بیرون
با چیزی که دیدم چشمام پره اشک شد ...آدم های رادین تا اونجایی که میتونست داشتن عشقم‌ و میزدن.

جیغی کشیدم و به سمت نیما رفتم تا بتونم از زیر دست و پای اونا بیارمش بیرون ولی از پشت شخصی دستم رو گرفت.

جیغ زدم داد زدم فایده نداشت ولم نمیکرد، صدای‌ گریم‌ بلند‌ تر‌شد!
صدای رادین شوهرم رو کنار گوشم شنیدم که گفت:
- زن من الان باید تو رخت خواب کنارم می بود، نه اینکه اینجا برای دوست پسرش اشک بریزه.

https://t.me/joinchat/iniIx0mEXfY0ODdk
https://t.me/joinchat/iniIx0mEXfY0ODdk

دختری که حاظرع واسه نجات جون عشقش هر کاری بکنه
دختره با دوست پسرش فرار کرده و شوهرش سر رسیده
15 views𝗟𝘂𝘅𝘂𝗿𝘆 𝗧𝗯| پایه گیری بستس, 08:29
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 11:08:55 #پارت۱۸ #رمان_مافیا #به_قلم_خزان و حرکت کردیم به سمت رستوران .... رفتیم یه رستوارن خیلی قشنگن خیلی باکلاس شیک بود . سام : اماده است میزمون گارسون : بله آقا بالا سمت بالکن رفتیم سمت میز یه میز بزرگ با کلی غذای های مختلف بود سام صندلیو کشید…
15 views☬✞𝐤𝐡𝐚𝐳𝐚𝐧✞☬, 08:08
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 11:08:26 #پارت۱۷ #پارت_رمان #به_قلم_خزان سام اومد تو اتاق منو توی اون حالت دید ، صورتم سفید شده بود بدنم سرد سام : چرا اینجوری شدی من با صدای لرزون : ه...ی..چی آیییییییی سام : چیز شدی ؟ من : سام لطفا برو بیرون خجالت میکشم سام : نه میرم آب گرم…
18 views☬✞𝐤𝐡𝐚𝐳𝐚𝐧✞☬, 08:08
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 10:35:08 دختره عرق سگی میخوره، ببین فقط چطوری پدرِ پسره رو در میاره

تو حالت گیجی به دستشوی رسیدم که یهو به طور کامل همه بدنم #لش کرد!...
اما به زمین نرسیده بودم که تو آغوش گرمی فرو رفتم و از اخر روی جای نرم فرود اومدم و کسی خواست از روم کنار بره اما ناخواسته بوی عطرش، باعث شد دست بندازم دور گردنش و بیفته روم!...

سنگین بود، اما سنگینیش و تو عالم مستی دوست داشتم! پاهامو دورش حلقه کردم به خودم فشردمش که در گوشم صدای مردونه ای شنیدم:
_اهو چقدر خوردی که حالیت نیست داری چه غلطی می‌کنی!؟
وتازه فهمیدم این صدای خشن، فقط مطلق به #سامیارِ راده
+من چی خوردم؟ بابا تورو گَندِت بزنن با این مهمونیات...
و قش قش خندیدم... که نگاهم به نگاه تیزش گره خورد!... از روم کنار رفت و خشن لب زد:
+پاشو گمشو برم سر و صورتت و آب بزنم!...تو اصلا اینجا چه گوهی میخوری...؟ مهمونیه منه، ولی مگه دعوتت کردم سرتو مثل گاو انداختی و اومدی شدی دلبر چهار تا چشم هرزه؟

لش #لش بودم و بی توجه نسبت به حرفاش، از رو تخت پاشدم و سمت در توالت رفتم!... بعد از پاشیدن چند مشت اب خنک تو صورتم!... شیر آب بست که از #پشت، پرت شدم تو #بغلش و چون تِلوتِلو میخوردم،منو تو #آغوشش کشید که یهو بوی خوبِ عطرش، باعث شد سرم و داخلِ #گردنش فرو ببرم و آه بکشم!...

یهو ایستاد و خنثی لب زد:

+نکن اهو..نکن.. بد میبینی....
مستانه خندیدم و دوباره کارم و تکرار کردم.
که دوباره رو تخت پرت شدم....و دیدم دونه دونه لباساشو از خودش ‌#کَند و روم خیمه زد و بدون مکث، حرارت لباش و حس کردم!...

ناخواسته دستم، دور گردنش حلقه شد که سرشو برد تو گردنم و فقط تند تند مِک میزد.. یهو از درد و حس کوفتگی، ترسیدم و خواستم ولم کنه.... ولی تا تقلاهام و دید، سرش و آورد بالا و #هوس برانگیز زمزمه کرد:

_چیه کوچولو!؟... خودت این آتیش روشن کردی خودتم باید بخوابونیش!
که عرق سگی میخوری ها؟....نه ویسکی نه شانگون، رفتی شاه و برداشتی....پس منتظر عواقبشم باش دیگه...

https://t.me/joinchat/DJgOfF_CP4wwOTk8
#بهترین_رمان_سال_۱۴۰۰
#صحنه_های_باز_و_جذاب
از نویسندش نگم که خون گرم تر از این،جایی نیست
هم خودش هم قلمش، عااااالی
23 viewsادمین تب" بانوی ماه" (درحال پایگیری), 07:35
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 10:04:50 منبع موزیک های غیر قانونی
• @mosigix :)♡
موزیکای خارجی
• @mosigix :)♡
هشدار
موزیکای اعتیادآور
• @mosigix :)♡
25 views☬✞𝐤𝐡𝐚𝐳𝐚𝐧✞☬, 07:04
باز کردن / نظر دهید