Get Mystery Box with random crypto!

•|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•

لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|• م
لوگوی کانال تلگرام romanlove_maf — •|میـ🔥ـخواهم اربـــابت بــ💦ــاشم|•
آدرس کانال: @romanlove_maf
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.37K
توضیحات از کانال

°﷽°
پارت‌گذاری: روزانه ۲ پارت(به جز جمعه ها)
رمان هام
میخواهم اربابت باشم💦
رمان مافیا 🔥
نویسنده✍: خزان
دلم از اون با هم یکی شدنا میخواد که پاهامون توی هم گره خورده و لبام رو گردنت چسبیده💋
لفت نده🥺میوت کن🔇
🔴هر گونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد🔴

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 63

2021-07-02 18:34:56
كامبك هالزي به دنياي موسيقي

هالزي رسما اعلام كرد كه چهارمين آلبومش داره منتشر ميشه

اين چنل همه ي آهنگا و ام وي هاي جديد هالزي رو شير ميكنه

- از بارداري هالزي شنيدين؟
- از ازدواجش با يه مسلمون چطور؟

عكساي با حجاب هالزی با دوست پسر مسلمونش
25 viewsMira Bieber, 15:34
باز کردن / نظر دهید
2021-07-02 16:31:50 ساواش-واقعا فکرمیکنی میتونی #اغوام کنی؟!
درحالی که گلوش ومیبوسیدم ومیمکیدم گفتم:
-اوه، معلومه!.
ساواش-بعید میدونم هیچ کس نمیتونه #تحریکم کنه اون وقت توی #نیم وجبی میخوای تحریکم کنی؟
بوسه #خیسی به گردنش زدم ورفتم پایین تر و #نوک سینش وزبون زدم
-چرا که نه! امتحانش مجانیه
و لبشو کردم تو دهنم ومکیدم،دستاش مشت شده بود #وباحال خرابی زمزمه کرد-اون وقت ممکنه به #ضرر تو تموم بشه واسه تو #مجانی نیست
موندم چطور تا الان بااین #حالش تحمل کرده
-نچ، وای ساواش دلم میخواد #وجودت وحس کنم!.
همین حرفم کافی بود #تا....
https://t.me/joinchat/YuEqGcvefp9iZDhk
12 viewstida♡, 13:31
باز کردن / نظر دهید
2021-07-02 16:31:50 پسره سادیسمی زن حاملش و شکنجه می‌کنه، فقط به خاطر اینکه نگفت دوستش داره
#غیرتی_مافیا_هات
#دختر_اسیر

_یالا ساراااا، زر بزن تا نکشتمتتت!
موهام رو محکم تر دور دستش پیچید که دیگه ریشه موهام داشت، کنده می‌شد، با چشمای اشکی نگاهش کردم که تنمو و جلو کشید.
_یالا سارااا، بگو تا سگ تر از این نشدم، زر بزن تا یِ کاری دست خودم و خودت ندادم.
فقط سر اینکه نگفتم دوستش ندارم داشت این همه شکنجه ام میداد!
با حرص تفی تو صورتش انداختم که با چشمای به خون نشسته نگاهم کرد که یِ دفعه ته دلم خالی شد و با ضربه ای که توی شکمم کوبید، روی تخت پرت شدم و....
https://t.me/joinchat/YuEqGcvefp9iZDhk
12 viewstida♡, 13:31
باز کردن / نظر دهید
2021-07-02 16:30:46 جلو اومد و من عقب رفتم. به در نیمه باز اتاق برخورد کردم و بسته شد...

-روز اولی که اومدی استخدام شی یادته چی بهت گفتم؟! گفتم من هرکسی رو قبول نمی‌کنم تا تو شرکتم جولون بده.

چون طرف قراردادهای من آدمای درستی نیستن و بیشتر اوقات با کارمندای همه‌ی شرکت‌ها میرن تو رابطه...

خودم صدای تند شدن نفسم رو می‌شنیدم و انگار تو فضا اکو میشد.
-بله رییس!
اینبار ابرو درهم کشید و درست مقابلم ایستاد.

-یه بار دیگه جای اسمم بگی رییس...
مکث کرد و نگاهش رو تو کل وجودم چرخ داد. انگار می‌تونست من رو بی لباس تصور کنه که ترس به جونم افتاد و خجالت کشیدم.

- دوست دارم قبل اینکه کسی روت دست بزاره مال خودم باشی تا هیچ خری جرات نکنه نگاهش رو روی تنت بندازه
وحشت زده بهش نگاه کردم

عقب عقب رفتم که فرار کنم اما سریع مچ دستمو احاطه کرد و با کوبش شدید لب هاش روی لب هام رسما خفه شدم.


https://t.me/joinchat/dQ80719fMDs1ZjU0

رمانش قلم برتر معرفی شده
جووووین اختصاصی
13 viewstida♡, 13:30
باز کردن / نظر دهید
2021-07-02 16:30:45 زنه بچشو میزاره پیشه شوهرش تا ازش مراقبت کنه بیا ببین بچهه چقدر تو مخه

+خوابم نمیاد بابا...
لاالاالله همینم کم بود...

_بابا جان چشماتو ببین گوسفند بشمار واسه خودت...

همانگو که چشم هایش باز بود انگشت هایش را بالا اورد و شروع کرد به شمردن...
+یک..دو...سه...

کلافه دست هایش را پایین اورد
_چشماتو ببیند ببیند و چشماتو...
چشم هایش را بست و من تو ضیح دادم چگونه گوسفند هارا تصور کند...

وقتی متوجه شد عقب کشید و سرم را روی بالشت کنارش گذاشتم

با شنیدن جیغ پر هیجان آرتین در جا پرید
+یک دو...بابا چرا اینقدر بلند میپرن دارن فرار میکنن از دستم...

بگویم غلط کردم پیشگیری نکردم و بچه دار شدم قبول بود؟
_تو دلت بشمار آرتین تو دلت...

چشمانش را باز کرد و گنگ نگاهم کرد..
_تو دلم؟

ناله ای از بیچارگی کردم...
_اره ببین اینجوری...
دهنم را بستم و سکوت کردم...

+پس چرا مامان تو دلش گوسفند نمیشماره؟
_چی میگی بچه جون...
_خودم شنیدم دیشب از تو اتاقتون صدا میومد مامان هی میگفت یک آی ادامه بده اردلان...دو...

بچه هه شبا مامان باباشو دید میزنه صبحا ازشون باج میگیره
https://t.me/joinchat/dQ80719fMDs1ZjU0
10 viewstida♡, 13:30
باز کردن / نظر دهید
2021-07-02 16:13:19 ‍ ‍ ‍ #پارت52

وای که چقدر خسته ام!

هوا تاریک شده بود، به طرف پادگان رفتم و خسته شونه هام رو چند بار بالا دادم و خودم رو بغل کردم، کاش تو قصر بودم تا یه حمام گرم برم و به یکی بگم ماساژ بده.

به حمام رفتم تا آب گرم خستگی ام رو از بین ببره ولی با دیدن مرد ها که لخت جلو هم می چرخیدن چشم هام گرد شد، اون همه مرد لخت یه جا ندیدم، سریع دست هام رو جلو چشم هام گذاشتم و از اونجا زدم بیرون، وای خدایا غلط کردم، من اصلا روحم خبر نداشت که همه لختن، الان چطور چیزی که دیدم رو فراموش کنم؟

دست هام رو محکم به چشم هام فشردم تا دوباره اون تصویر از توی ذهنم بره بیرون ولی مگه می شد؟

بهتره با پای خودم برم به دیوید بگم غلط کردم، یه خورده داد بزنه بهتر از اینه که با این ارازل و اوباش بگردم، مثل بربرها تو بازی کلش می مونن، هیچ حالیشون نیست... اصلاً چطور جلو هم لخت می گردن مگه از همدیگه خجالت نمی کشن؟

به طرف چادر دیوید رفتم، چادرش از بس بزرگ بود که یه خونه حساب می شد.

با شجاعت اون جا رفتم، نیازی به این همه موش و گربه بازی نیست، دیوید اون قدر دوستم داره که از گل نازک‌تر بهم نمی گه، بترسم که چی بشه؟

با رسیدن به چادر شجاعت مثل یه حباب غول پیکر ترکید و فقط ترس و استرس برام باقی گذاشت.

آب دهنم رو قورت دادم و با پاهای لرزون به چادر نزدیک شدم، کم مونده بود وارد بشم که سریع عقب گرد کردم و به طرف خوابگاه رفتم، مگه بچه ام که همه چیز رو به دیوید بگم؟

من یه دختر مستقل هستم، نیازی نیست چیزی به دیوید بگم، لباس های نظامی ام رو کنم و یه نفس راحت کشیدم، زیر لباس هام یه بلوز مردونه ی مشکی و شلوار مشکی پوشیده بودم، البته نه فقط من، بقیه هم همین لباس رو پوشیده بودن.

خدا کنه اون سربازه نیاد اینجا و همه چیز رو کف دست دیوید بذاره، دیوید مهربونه ولی انسان عاقل باید از عصبانیت آدم های مهربون بترسن چون وقت عصبانیت به دیو دوسر تبدیل می شن.

با اومدن بقیه سرباز ها ابروهام بالا پریدن، مگه قراره همه با هم یه جا بخوابیم؟

یکی سمت راستم دراز کشید و یکی سمت چپ، حالا این که فرش و پتو نداریم به کنار... من چطور بین این دوتا غول موطلایی بخوابم؟

حالا باز خوبه کسی به موهام شک نکرد چون چندنفر اونجا موهای بلند داشتن.

به زور بین اون دوتا غول تشن خوابیدم، مثل این که همه خسته بودن به خاطر همین زود خوابشون برد، اومدم هرجور شده اون وسط بخوابم اما با صدای خروپف کردم همه نتونستم حتی یه ثانیه هم چشم هام رو روی هم بذارم.

لب زیریم رو مثل بچه ها جلو دادم و قیافه ام رو تو هم بردم، جای من بین این دوتا غول نیست، من الان باید تو بغل گرم دیوید می خوابیدم.

#این #پارت #نیمه ی #دوم #پارت 52، #در #روز #از #5 الی #10پارت می ذاریم، #سرچ کن اگه #نبود #لفت #بده


https://t.me/joinchat/VtwKTlTQZdljMTVk
13 views☬✞𝐤𝐡𝐚𝐳𝐚𝐧✞☬, 13:13
باز کردن / نظر دهید
2021-07-02 16:13:05 #رمان_عشق_بی_پایان
https://t.me/joinchat/sU6Kq_Uz-RVlMjk0
وقتی آرسام مشغول تدریس بود زبونم رو به لب هام کشیدم و خود کار رو روی لب هام کشیدم، اوایل سعی کرد من رو نادیده بگیره که به چشم هاش خیره شدم و به خودکار زبون کشیدم.

رشته کلام از دستش در رفت و دستی به چشم هاش کشید، ریز خندیدم و لب پایینی ام رو گاز گرفتم.

با یه سرفه به خودش مسلط شد که این دفعه انگشت اشاره ام رو لیس زدم، با چشم های سرخ بهم چشم دوخت، مطمئن بودم که داره فحش بارونم می کنه.

تمام مدت رو حرصش دادم که بلاخره تایم کلاس تموم شد.

تا اومدم از جا بلند شم با چشم های سرخ بهم نگاه کرد.

_شما بمونید لطفاً.

شیطون خندیدم، با رفتن بقیه از کلاس در رو بست و یهو دستش رو دور کمرم حلقه کرد، قبل از این که چیزی بگم لب هاش رو به لب هام دوخت و...

زنش وسط کلاس تحریکش می کنه
اگه ادامش رو میخوای بخونی جوین شو
https://t.me/joinchat/sU6Kq_Uz-RVlMjk0
14 views☬✞𝐤𝐡𝐚𝐳𝐚𝐧✞☬, 13:13
باز کردن / نظر دهید
2021-07-02 15:51:50 #part_105

#هاوار-گیانا(فریاد جانان)

رو به بوران با التماس گفتم:نکن، لطفا

مثل شیر زخمی شده بود

انگار حتی خودش هم نمیشناخت

دستش را چنگ موهایم کرد و گفت:دِ لامصب ، چرا گذاشتی؟

بلند گریه کردم
دستم را روی دستانش که دور موهایم چنگ شده بود گرفتم و جیغ زدم:بوران، اخ ولم کن

_ولت کنم؟هوم؟

با زجه و التماس گفتم: درد میکنه

پر حرص عربده زد:برو خدا رو شکر کن سرتو نمیزنم ایلما، هر کاری خواستم بکنم

زر نمیزنی جیکت درنمیاد ایلما گرفتی؟؟

بلند داد زدم:ن....نکن نامرد

اینبار صدایش پنجره های اتاق را لرزاند:اره، اره نامردم ، نامردم که تو هر گوهی میخوری توله سگ

خواستم چیزی بگویم که ضرب دستش لالم کرد

مات مانده به چشمانش خیره شدم

این همان مردی بود که وقتی روی تمام پروژه های مهم شرکتش از عمد آب ریختم و

همه را نابود کردم اما هیچ نگفت؟؟

حال به خاطر یک مسئله صورتم را سرخ کرده بود

فک کردم ولم میکند اما دستش که به طرف دکمه اول پیرهنش رفت

فاتحه ام را خواند
امشب جان سالم به در نمیبری ایلما

خودم را آزاد کردم و از دستش فرار کردم

اما از پشت موهایم را کشید

جیغ فرابنفشی کشیدم

که کشان کشان روی تخت انداختم و خودش هم رویم افتاد

جیغ زدم:بوران به جون خودمه بخوای اذیتم کنی دیگه نگاتم نمیکنم

اما او مگر به حرف کسی گوش میداد

با حرکت بعدش
حالم بد شد و خدا خدا کردم که جنازه ام از زیر دستش بیرون بیاید.....

@havargyana_yegan

@havargyana_yegan

@havargyana_yegan

یه دنیای دخترونه تلخ برای من
برای منِ ایلما
من پرورشگاهی
و یه پسر که به زندگیم نمیخوره

@havargyana_yegan

16 views☬✞𝐤𝐡𝐚𝐳𝐚𝐧✞☬, 12:51
باز کردن / نظر دهید
2021-07-02 15:06:32
؛ لایواکشن انیمیشن سیندرلا به زودی با بازی کامیلا کابیو، خواننده هاوانا منتشر میشه.
گفتن افراد معروف دیگه ای هم به صورت سوپرایزی داخل فیلم هستن!
- شان مندز گفته این لایواکشن یکی از بهترین لایواکشنا هست-
اولین لایواکشنی هست که از جامعه LGBT و حقوق زنان به صورت مستقیم حمایت میکنه!
https://t.me/joinchat/AAAAAEHKJzXWwhZhtSIu7A
اولین نفری باش که فیلم رو میبینی -
21 viewsMira Bieber, 12:06
باز کردن / نظر دهید
2021-07-02 00:47:38 #پارت۸ #رمان_مافیا #خزان من : پس تو بودی ؟ تو با من چی کار داری آخه ولم کن برم سام : سلامت کو لونا همینطوری سام داشت میومد جلو دست تو موهام کرد و و موهامو نوازش داد من : نکن بابا پرو کاش اصلا اون روز بهت نمیخوردم سام : اگه اون روز…
10 views☬✞𝐤𝐡𝐚𝐳𝐚𝐧✞☬, 21:47
باز کردن / نظر دهید