2021-12-20 05:38:26
با وجود علم، چه نیازی به مولانا خودشناسی؟سلام استاد. روزتون بخیر
مدتی پیش، مطلبی از نویسندهای خواندم که من را به فکر فرو برد. گفته بودند: "با خواندن اشعار مولانا و خودشناسی، نمیتوان به توسعه و پیشرفت دست یافت. مگر مردم کشورهای پیشرفته خودشناسی بلد هستند؟ مگر آنها مثنوی خوانده اند؟" از خودم پرسیدم: پس راز اخلاقی زیستن آن ها چیست؟ با توجه به اینکه آن ها احتمالا با خودشناسی آشنایی ندارند؟
خواستم این سوال را از شما بپرسم.
با سلام و احترام.
اولا، این که درجایی معلولی بدون حضور یک علت رخ داده باشد، معنایش این نیست که آن علت نمیتواند آن معلول را ایجاد کند. مثل این که اگر در جایی بدون وجود آب، آتشی خاموش شد، معنایش این نیست که آب قادر به فرونشاندن آتش نیست. بهعبارت دیگر سخن ایشان مثل این است که بگوییم "الکتریسیته نمیتواند گرما ایجاد کند. مگر مردم قدیم خانههایشان را با الکتریسیته گرم میکردند؟" "بهداشت نمیتواند سلامتی ایجاد کند. مگر اینهمه آدم سالم بدون بهداشت در جاهای دورافتاده نداریم؟" "فریز نمیتواند یخ تولید کند. مگر آنهمه یخ در قطب شمال با فریزر تولید شده است؟....".
ثانیا، ملاک پیشرفت، کشورهای غربی نیستند، هرچند آنها نمونههای خوبی از پیشرفت هستند. ولی این دو باهم یکی نیست. درصد قابل توجهی از مردم جوامع مدرن، با داشتن همه رفاه و امکانات، احساس خلأ معنا میکنند و لذا بخصوص این روزها بسیار علاقمند به خودشناسی، معنویت، عرفان و حتی خواندن مولوی هستند (این حرف غیر از سیاهنمایی سیاستمداران عوامفریبی است که برای لاپوشانی فساد و بیلیاقتی خودشان، درباره جوامع دیگر سیاهنمایی میکنند).
ثالثا، برای داوری درباره سودمندی یا بیفایدگی خودشناسی و تعالیم مولوی لازم است انسان هردو را خوانده و خوب فهمیده باشد و ظرفیتهای چنین رویکردی را به خوبی بشناسد و آنگاه برای مدعای خود، دلیل کافی ارائه کند و صرف طرح یک ادعا ثابتکننده درستی آن نیست.
رابعا، درست است. غربیها به لطف اندیشه علمی، گامهای بسیار بزرگی بسوی رفاه و امنیت و احترام به انسان و حقوق او برداشتهاند و ما هم باید چنین کنیم. اما از شما ميپرسم: روانشناسی چیست؟ غیر از شناخت خود و روان خود و سازوکار و خطاها و آسیبها و نیازهای آن؟ و آیا این خودشناسی نیست؟
کشف کپرنیک و گالیله از چه جهت مهم بود؟ از این نظر که موقعیت واقعی ما انسانها را به ما نشان داد، این که ما قطب جهان و مرکز عالم نیستیم. بلکه موجوداتی خرد هستیم بر روی سیارهای گردان به دور ستارهای گمنام در گوشهای از کهکشانی بهغایت عظیم و بیکران. آیا این غیر از خودشناسی است؟
معنای پزشکی چیست؟ غیر از شناخت ارگانیزم خود و سازوکار و ظرفیتها و آفات آن و آیا اینها این خودشناسی نیست؟ و آیا ثمرات این شناخت، بدیهی نیست؟
مثال، بیشمار است. خودتان پیدا کنید. اما من به آخرین نکته اکتفا میکنم: اصولا علم چیست؟ و روش علمی از کجا آمد؟ از اینجا که بشر به گرایشها و خطاها و تعصبات خود پی برد و دانست که اینها در روند کشف حقیقت اخلال میکند بنابراین دست به وضع تمهیداتی زد که طی آن، فرایند تحقیق، از تمایلات و خطاهای انسانی برکنار بماند و تاحدامکان، بیطرفانه و قابل اعتماد باشد.
اتفاقا مولوی در جاهای مختلف بر این تاکید کرده است:
چون غرض آمد، هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل بسوی دیده شد
ممکن است بپرسید: خوب، پس ما خودبهخود، خودشناسی را داریم. در این صورت، چه احتیاجی به خواندن و نوشتن و آموختن خودشناسی است؟ جواب این سوال را در مقدمه اولین کتابم (بندباز) آوردهام. ما به خودشناسی بهعنوان یک رویکرد آگاهانه، منسجم و یکپارچه احتیاج داریم. خودشناسیای که قصد و غرض آن پرورش و شکوفایی خود و دیگران باشد. این که شما بطور پراکنده در یک یا چند زمینه به شناخت خود برسید یک مطلب است و این که شما با قصدی آگاهانه و هدفمند برای شکوفایی شخص خود برنامهریزی کنید و در این مسیر دست به شناخت خود و قابلیتها، نیازها و خطاهای خود بزنید امر دیگری است.
سوال بسیار بجایی بود. متشکرم.
@sasanhabibvand
16 viewsSasan Habibvand, edited 02:38