Get Mystery Box with random crypto!

هههه

لوگوی کانال تلگرام yarali_canim — هههه ه
لوگوی کانال تلگرام yarali_canim — هههه
آدرس کانال: @yarali_canim
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 6
توضیحات از کانال

🎧 آشنایی با خوانندگان تورک 🎧
🔊شاد_غمگین_رپ_ریمیکس_دیکلمه🔊
✏شعر کوتاه تورکی غمگین در زیر عکسها✏
لطفا 🔕 لفت ندید
#تبلیغ #تبادل #نداریم
.ارتباط بامدیرکانال↙️↙️
👉 @Torki70
.آیدی کانال👇👇
💔 @yarali_canim 💔🚬.

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 5

2021-07-09 21:43:00 #مرز_عشق_تا_نفرت
#پارت_11

زن_ روز موعود نزدیکه،طلسم ها بر……….
سریع از خواب پریدم.اه لعنتی این موقع بیدار شدن بود آخه؟به سختی بلند شدم…
داشتم سمت در میرفتم که چشمام درد گرفت….جوری بود که انگار یکی داره تخم
چشمامو فشار میده و قصد له کردنشو داره.لعنتی…...رفتم سمت آینه و چشمام و 
نگاه کردم…….یا خدااااااااااا……..چشمام ...چرا؟؟…...چشمام رنگشون قرمز
شده بود و رگه های صورتی داشت!!! دستم و آوردم سمت چشمام که دوباره تعجب
کردم؟…روی دستام رگ هاش متورم شدن و رنگ قرمز داشتن.دیگه نتونستم تحمل
کنم و جیغ بلندی کشیدم و نشستم زمین.زیر چند ثانیه مینا وارد اتاق شد و نگران به
من نگاه کرد،منم بهش نگا کردم...گفت:::
مینا_ لاله چیشده دختر؟؟خوبی؟چرا جیغ زد……
با دیدن من داشت سکته میکرد و ادامه ی حرفشو خورد...با قدمای لرزون اومد 
سمتم و خیلی آروم زمزمه کرد که من نشنوم ولی در کمال تعجب شنیدم!گوشام چرا
صدای به این آرومی رو شنید؟؟
مینا_در...درست حدس زدم تو اون بچه ای که نوید داده بودن.
_مینا تو….تو…. منظورت چیه؟

@yarali_canim
219 views18:43
باز کردن / نظر دهید
2021-07-09 21:38:50 Anara Tovuzlu

Qayıt Getdiyin Kimi

2021

‎‌‌‎‌‌‌ @yarali_canim
150 views18:38
باز کردن / نظر دهید
2021-07-09 21:37:58 ‎‌‌ ویس ڪوتاه آهنگ

ᴊᴏɪɴ➘➘
@yarali_canim
‌‌
206 views18:37
باز کردن / نظر دهید
2021-07-09 21:36:12
دونیا بـویو یاتـمیشدیم اگـر سنلہ اویاندیم

عشقینده یانیب من سنی بیر دونیا ایناندیم

هر گون یولون اوستونده نه حسرت له دولاندیم

من سنله جانیم عشقه دوشوب عشقه بویاندی

@yarali_canim
220 views18:36
باز کردن / نظر دهید
2021-07-09 19:39:14 Nurlan Vahidoglu

İçirəm

نورلان واحید اوغلو / ایچیرم

@yarali_canim
208 views16:39
باز کردن / نظر دهید
2021-07-09 19:39:13 ویس ڪوتاه آهنگ

ᴊᴏɪɴ➘➘
@yarali_canim
280 views16:39
باز کردن / نظر دهید
2021-07-09 19:37:27
گلمدین منده

بو

یورقون گوزومے

تیکمیشـــــم

یولارا

دائیم قارالـــــیر
‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌


@yarali_canim
282 views16:37
باز کردن / نظر دهید
2021-07-09 14:42:22
دابسمش

@yarali_canim
357 views11:42
باز کردن / نظر دهید
2021-07-09 14:41:01 #پارت126

انسیه، زیر چشمی نگاهی به پرنسا انداخت. قلبش به لرزه افتاد. دخترک با آن معصومیت و پاکی، حقش خوشبختی کامل بود، نه نصفه نیمه.
پرنسا، درحالی که دست هایش را در هم فرو برده بود، لب می‌گزید.
این عادت همیشگی اش بود، هرگاه دچار هیجان های تندی می شد، این گونه حرکت دست ها اضطراب را لو می دادند.
حس ششم انسیه به او می گفت که دخترش دلباخته سروش است، سروش را مانند بقیه برادرزاده هایش بسیار دوست داشت اما این که بخواهد سریع جواب برادرش و خاستگاری او را بدهد را دور از شان عزیز کرده اش می دانست‌‌‌‌‌‌ مخصوصاً با رفتار زننده ای که ماجون داشت اصلا دلش نمی خواست به غرور دخترش خدشه ای وارد شود.
در سکوت به همسرش نگاه کرد، صالح که فضا را سنگین می‌دید، سینه ای صاف کرد و گفت:
- والا سعیدجان کی از آقا سروش بهتر، اما خب می دونید که نظر خود دخترم مهمه، باید خود پرنسا جان بگه که تمایلی به این وصلت داره یا نه تا الان که سروش براش مثل برادر بوده، باید ببینیم که به عنوان شریک زندگی هم قبولش داره یا نه، اجازه بدید، ما تهران برگشتیم صحبت هامون رو می کنیم، بعد جواب
رو خدمت تون عرض می کنیم.
طیبه خانم چادر گلدارش را جلو کشید :
- بله‌، ما بی صبرانه منتظر جواب شما هستیم و اینم بدونیدا، امکان نداره که دامن شما رو ول کنیم.
ناهید خانم خنده ای کرد و گفت
- بچه ام نیما نیست که خنده کنان بگه:
"عه! آقا صالح مگه دامن داره؟"
حمید خان گفت:
- من به جاش میگم خانم؟ دامن کیو بگیریم؟
با خنده ای که بقیه کردند، خواستند از سردی محیط بکاهند، ولی ژست مادر بزرگ و اخم انسیه به همه‌ی آن بگو بخند های ظاهری دهن کجی می‌کرد. مادربزرگ کبود شده ازحرص سنجاق زیر چارقد سفیدش را باز کرد:
- خوبه والا. ما هم که آدم نیستیم.
قدیما بزرگتری بود کوچیک تری بود. حالا دیگه خودتون می برین می دوزین.

همان موقع، برای خواب حاضر می شدند که فوری گوشی، در جیب مانتوی پرنسا لرزید، فهمید که پیامکی از یارش به او رسیده.

@yarali_canim
349 views11:41
باز کردن / نظر دهید
2021-07-09 14:39:19 Türkan Musayeva ifrat

Nəfəsim daralır

2021

@yarali_canim
218 views11:39
باز کردن / نظر دهید