Get Mystery Box with random crypto!

siavoushan

لوگوی کانال تلگرام siavoushancentre — siavoushan S
لوگوی کانال تلگرام siavoushancentre — siavoushan
آدرس کانال: @siavoushancentre
دسته بندی ها: روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین: 951
توضیحات از کانال

Siavoushan Psychology Centre
www.siavoushan.com
www.zamirenaagah.com
https://www.instagram.com/siavoushan
https://www.instagram.com/siavoushan.children
https://www.aparat.com/siavoushan
t.me/Children_Dep

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 5

2021-05-01 17:56:52
100 views14:56
باز کردن / نظر دهید
2021-04-29 17:33:51
نهم اردیبهشت ماه، روز روان‌شناس گرامی‌باد

جهان روان را بپيموده ژرف
شكوفاگر اين جهان شگرف
به كاوشگرب در روان بشر
به جا بر نهاده هزاران اثر
روان خستگان را نشيد اميد
خزان زادگان را بهار نويد
روان را پژوهشگری آشنا
به ظلمت سرای روان روشنا
شناس امينی به ذهن و روان
به دانش به بينش به روح زمان
خردمند دانشور پر هنر
حقيقت پژوهی به جان پر اثر

#روزروانشناس
217 viewsedited  14:33
باز کردن / نظر دهید
2021-04-25 11:01:39 پدید‌ه‌ی عشق در رابطه‌ی انتقالی (Transference Love)
نویسنده: سوسن قهرمانی


در روان کاوی، "انتقال" پدیده‌ای است که از طریق آن احساسات ناآگاه آنالیزان که ریشه در دوران کودکی او دارند فرصت بروز دوباره در واقعیت را می‌یابند. اصطلاح "عشق انتقالی" اشاره به ارتباطی احساسی دارد که در محیط روان‌کاوی رخ می‌دهد و در ظاهر هدف آن روان‌کاو است. یعنی به نظر می‌رسد که آنالیزان عاشق روان‌کاو خود شده‌است. فروید بروز این عشق در جلسه روان‌کاوی را به عنوان پدیده‌ای در نظر می‌گرفت که می‌تواند به عنوان بستری برای بهبودی عمل کند. عشق انتقالی به آنالیزان این امکان را می‌دهد که با درمان و با روان‌کاو در پیوند قرار گیرد. حتی اگر عشق انتقالی به عنوان یک مقاومت در روان کاوی بروز کند قابلیت آن را دارد که پیش زمینه‌ای برای بهبودی را فراهم آورد.
امّا وظیفه روان‌کاو در چنین شرایطی چیست؟
فروید همراه با به رسمیت شناختن وجود این عشق (یعنی انکار نکردن این امر که آنالیزان چنین احساسی دارد) بیان می‌کند که روان‌کاو نباید این عشق را شاهدی بر جذابیت شخص خودش بداند. این عشق، عشقی جبری است. یعنی آنالیزان خاطرات و تجربیاتی را که در گذشته زندگی کرده است در فرایند عاشق شدن با روان‌کاو "تکرار" می‌کند. بنابراین او دارد خصوصی‌ترین مسائل زندگان‌ی‌اش را در عمل بازآفرینی می‌کند. در حقیقت آنالیزان به جای "به یادآوردن خاطرات" آن ها را دوباره زنده می‌کند و در فرایند عاشق شدن آن‌ها در حال تکرار هستند. در اینجاست که رابطه انتقالی به عنوان یک "بزنگاه" در روان‌کاوی عمل می‌کند. در ادبیات فارسی بزنگاه جایی است که حساس‌ترین و در عین حال مساعدترین موقعیت و زمان ممکن برای انجام کاری است. فروید بیان می‌کند حساس‌ترین بخش انجام روان‌کاوی، همین قسمت است. زیرا روان کاو در اینجا ممکن است بزرگترین اشتباه را مرتکب شود یا بزرگترین موفقیت را در کارش به دست آورد. با اینکه ممکن است شرایطی سخت پیش آید که در آن روان کاو ناچار شود آنالیزان را ارجاع دهد اما در حالت معمول اگر روان‌کاو انتقال را نادیده بگیرد تمام زحمات روان‌کاوی را بیهوده پایمال کرده است. فروید برای اشاره به نادیده گرفتن انتقال از سوی روان‌کاو یا دور کردن آنالیزان از جلسه درمان به دلیل داشتن چنین انتقالی، از این تمثیل استفاده می کند: "روان‌کاو در این حالت مانند فردی است که اشباحی را احضار کرده اما بعد از آنکه آن‌ها حاضر شدند از آن‌ها می‌گریزد". در عین حال روان‌کاو نباید با این تصوّر که فرایند درمان آنالیزان را سرعت می‌بخشد با او هم دست شود و تن به امیال و خواسته‌های انتقالی او دهد. فروید بیان می‌کند: "روان کاوی که چنین کاری می‌کند مانند کشیشی است که قصد داشت کارگزار بیمه را باایمان کند اما در پایان کار، کارگزار بیمه با ایمان نشد اما کشیش بیمه شد".
تنها راه ممکن این است که روان‌کاو ریشه‌های این پدیده را در دوران کودکی آنالیزان جستجو کند. او چنین بیان می‌کند: " تنها راه عملی برای از بین بردن مسائل مربوط به انتقال این است که بیمار را به زمان رخ دادن خاطرات ناگوار بازگردانیم. همان زمانی که رخدادهای اصلی در آنجا رخ داده‌اند یا بیمار در خیال خود آن‌ها را با میل خود ساخته است. چنین کاری نیازمند حوصله، مهارت، آرامش و ازخودگذشتگی بسیاری از سوی روان‌کاو است".

https://www.instagram.com/p/CNh_D1egtwM/?igshid=14u1x32l4js2k
156 viewsedited  08:01
باز کردن / نظر دهید
2021-04-21 18:12:29 سعدی : مُصلحِ عشق و یارِ مدارا

نوشتن از برخی چهره‌ها و نام‌ها، نوشتن بر آب است و چراغ به راه باد نهادن، چرا که نام این بزرگان، خود، همان حدیث مجملی است که به تفصیل از حقیقت‌شان سخن می‌گوید. سعدی نیز از آن دست نام‌هاست که باید پرسید در روزِ گرامیداشت نامِ پاکش، چه می‌توان نوشت که هم کشف ناخوانده‌ای باشد و هم چیزی بر شعر و شاعری‌اش بیافزاید. سعدی، نامِ آشنایِ غزل‌های عاشقانه است، آنجا که شعرش در گلوی شجریان می‌شکند که : هزار جهد بکردم که سرِّ عشق بکوشم. منت‌دارِ خداوندِ عزوجل است و حکایاتش در عدل و مراعاتِ حالِ دیگری، زیباترین تذکارِ روا‌داری است در روزگارِ سهمناکِ خودخواهی‌ها و دیگر‌آزاری‌ها؛ روزگاری که در آن نفس می‌کشیم و شعر را، همچون یادگاری آرامبخش گوشه‌ی حافظه‌مان حمل می‌کنیم، بلکه زرهی باشد در برابر حقیقتِ جاری جهان. شعر، از پریشان کردن قواعدِ زبان زاده می‌شود، با درنوردیدن مرزها طلوع می‌کند و در فضایی غریب‌اشنا، لذّتی جادویی را برای مخاطب رقم می‌زند. سعدی شاعر تجربه‌هاست. شاعر سفرها و حذرها ، راوی حرمان‌ّها و فراق‌ها و نگهبان جوانمردی و ایستادن در اردوی عدل.
بسیاری از ما، سعدی را با صدای قمر، محمدرضا شجریان، بنان، ادیب خوانساری و بسیاری خوانندگان دیگر به یاد می‌آوریم و غزلیات زیبایش را بارها و بارها به آواز یا تصنیف شنیده‌ایم. برخی از ما بر دیوار خانه‌‌هایمان خطی زیبا از مصرعی از این شاعر نامدار را به یادگار آویخته‌ایم. روان و زبان ما آغشته به کلمات و تصاویر و شیوه‌ی سهل‌وممتنع سعدی‌ است و بادا که چنین باشد و بماند. خوش به حالمان که می‌توانیم سعدی را به زبانِ خودش بخوانیم، بشنویم و درک کنیم وقتی می‌گوید :

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمی‌شود مارا

تورا در آینه دیدن جمال طلعتِ خویش
بیان کند که چه بوده‌ست ناشکیبا را

بیا که وقت بهار است تا من و تو بهم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را

بجای سروِ بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سرو بالا را

شمایلی که در اوصاف حسنِ ترکیبش
مجال نطق نباشد زبانِ گویا را

که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را

به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان بصدق و ارادت خورم که حلوا را

کسی ملامت وامق کند به نادانی
عزیز من که ندیده‌ست روی عذرا را

گرفتم آتش دل را خبر نمی‌داری
نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را ؟

نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را

هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
135 viewsedited  15:12
باز کردن / نظر دهید
2021-04-21 18:12:13
125 views15:12
باز کردن / نظر دهید
2021-04-16 13:44:13
لینک ثبت نام رایگان:
https://umich.zoom.us/webinar/register/WN_2qAEmCjAS3qwbD9rau_NfA
455 views10:44
باز کردن / نظر دهید
2021-04-08 19:29:05 |به مناسبت سالروز درگذشت صادق هدایت - ۱۹ فروردین ۱۳۳۰|

هدایت و سایه هایش :گریزی به مساله‌های ما و او
محمد خالوندی-محمد نظری


چند سال پیش شخصی -تحصیل کرده و کتابخوان- نه به طنز که به جد ما را ستود، چرا که با وجود پژوهش بر روی آثار صادق هدایت(1281-1331) خودکشی نکرده‌‌بودیم! امروز باید از مبناهایِ درونماندگار و (البته از سوی مخاطب) دلایل جامعه‌شناختیِ [این]«افسونِ» زندگی و آثار او برای ایرانیِ معاصر پرسش کنیم: پس از یک قرن، به چه شیوه‌هایی صادق هدایت و آثارش را «خواندن»ایم؟

امروز در بختکِ ناسیونالیسم افراطی و فاشیسم در تمام منطقه و البته قدرت گرفتن راست افراطی و موج جدید اسلام‌هراسی و مهاجر‌ستیزی در غرب، بیش از هر چیز نیاز به ترویج صلح و دادن امکان به جوشیدن و آمیزش اقوام و فرهنگ‌ها و زیستن در کنار هم داریم؛ یکی از لوازم این امر گشودن «حافظه‌ی فرهنگی» و «مخیله‌ی اجتماعی» پر از کلیشه‌هایِ دیگری‌ستیز است؛ حافظه‌ای با «منظومه‌»هایی پر از تصاویر و کلیشه‌ها، تمثیل‌ها و تصوراتِ تاریخی تحقیر کننده، کج و معوج، و مبتنی بر هراس از دیگری. همه‌ی مایی که در جنجال و جدال بر سر تصدیق و یا رد «ژن ِخوب» و بد شرکت کردیم آیا بی‌مبنا و مهمل بودن نفسِ خود اولویت ژن (کلمه امروزی و توجیه شده برای همان «نژاد و خون») را فراموش نکرده بودیم؟
متاسفانه آثار هدایت با یکی از منابع و منشاء‌های این بخش از تاریخ و حافظه‌ی ما -که بسیاری از توان‌های خلاقه‌اش را برباد داد- گره خورد است: ردپایی از فاشیسم «منتشر در فضا»ی اوایل قرن بیستم؛ میراث گوبینو، آخوندزاده و میزرا آقاخان کرمانی در ایران و امسال ارنست هاکل(ر.ک به مقدمه نیرنگستان)، داروینیسم اجتماعی و شرق‌شناسی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در غرب! برای نمونه ارنست هاکل در کتاب معروف «شگفتی‌های حیات» و روشن‌تر در کتاب «تاریخ خلقت» پیشنهاد نوعی «انتخاب مصنوعی» یعنی کشتن تمامی دیوانگان، بیماران و کر و لال‌ها و ناتوانان را می‌دهد. او اسپارتی‌های باستان را می‌ستاید که با این «انتخاب مصنوعی» ، نژادی با قدرت و زیبایی بدنی و انرژی و ظرفیت ذهنی[بالا] ساختند. کدام یک از مضامین اوست که در نازیسم و فاشیسم یافت نشود: آمیزه‌ای ناساز از آرمانِ خلوص نژادی (و اقدام عملی برای پاک‌سازی نژادی)؛ نوعی «دقت» و عقلانیت خونسرد، ناتورالیسم غلیظ؛ سردی و عدم باور به عشق‌ و طرد احساس در عینِ رویکرد «زیبایی‌گرا»؛ قهرمانی‌گریِ مبتنی بر قدرت بدنی و «دلاوریِ قهرمانانه خشن و زمخت»؛ تکامل‌گرایی و اندیشه‌ی پیشرفت تاریخی-نژادی.
در هدایت، سرپوش گذاشتن بر زخم‌ها، فرافکنیِ گرایش‌ها و هراس‌هایِ وسواسی-ماخولیایی برای خلوصی نژادی و گذشته‌ای آرمانی، که هرگز وجود نداشته است؛ چنین گرایشی را به جستنِ منشاء خرافه، انحراف و ناتوانی در به زعم او «نژادی» دیگر (سامی، پارتی و یونانی و رومی و یهودی و عرب)(ر.ک به مقدمه هدایت بر نیرنگستان) رقم زده است؛ در حالی که این موضوع ریشه در فلج بودن و شکستِ در تغییر وضعیت تاریخی خود دارد. چنین خصمی هنوز با ماست و بار دیگر سر بر خواهد آورد: «تکرار» و تکرار!! باید بپرسیم چرا «...آنچه در فرهنگ‌های دیگر سرچشمۀ لایزال غنا و تنوع است، در اینجا ناپاکی است، ترکیبی ویرانگر و عدم تعادلی بنیادی است»؟ چرا نیروها و معادلات تعیین‌کننده را مدام اشتباه می‌گیریم؟
در این میان شاهد بوده‌ایم که اشعار حافظ، مولانا و سعدی (و زبان غنی و ظریف و فصیح فارسی آن‌ها) خود، حافظ خود و در عین حال متعلق به تمام بشریت بوده‌اند: بنی آدم اعضای یکدیگرند/که در آفرینش ز یک گوهرند * چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار *تو کز محنت دیگران بی غمی/ نشاید که نامت نهند آدمی (گلستان، باب اول)
*
آیا می‌توانیم بر «عادت» شیفتگیِ بیمارگون و طرد خصمانه‌ی مبتنی بر کین‌توزی چیره شویم؟ مایه‌های لازم در آثار هدایت برای نجات هدایتی غیر سوررئال، غیرهدونیست، «کتابخوان»، «محقق» و داستان‌نویسی برجسته (حداقل در بوف‌کور و چند کار کوتاه‌اش) می‌تواند مبنای بی‌مبنا و مبتنی بر «شور»، تبلیغات و صرفا خاطراتِ نسل هدایت و البته بلندگو شدنِ او برای طرح ایده‌های دیگری‌ستیز مبتنی بر «کین‌توزی» [Ressentiment] را دگرگون کند؟
409 viewsedited  16:29
باز کردن / نظر دهید
2021-04-08 19:26:34
270 views16:26
باز کردن / نظر دهید
2021-04-02 19:31:41 یک تصویر یا یک عکس چگونه می‌تواند تاریخِ رنج را روایت کند؟ چه نسبتی با حافظه برقرار می‌کند و از جانِ بینندگانش چه می‌خواهد؟ شارل بودلر، از اولین متفکران و ادیبانی که سعی داشت منطقِ سیال و فرارِ مدرنیته‌ای را به فهم درآورد که در آن «هر چیز سخت و استواری دود می‌شود و به هوا می‌رود» در متنی که پیرامونِ عکاسی نگاشته است اشاره می‌کند که عکاسی می‌تواند به‌عنوان ابزار مکملی برای حافظه ایفای نقش کند، عکاسی با ثبت تصاویرِ فرار، جزئیاتی را مقابل چشم بیننده قرار می‌دهد که تا پیش از آن برای حافظه ممکن نبود. از همین رو یک عکس می‌تواند تاریخِ از یاد رفته را درونِ خود به شکلی حیّ و حاضر نگاه دارد و یا آنطور که والتر بنیامین اشاره می‌کند می‌تواند مطرودینِ تاریخ را، آنانی که هیچ بنا و یادمانی برایشان برپا نشده، رستگار کند. یک عکس می‌تواند حاملِ یک زمانِ فشرده و چگال باشد که هر از چندی بینندگانش را در معرضِ جراحتی تاریخی قرار می‌دهد، اصلاً می‌تواند به زبانی روان‌کاوانه‌تر در مقامِ بازگشتِ مداومِ امرِ پس‌رانده‌شده عمل کند، یک عکس می‌تواند همان امر واقعی (The Real) لکانی باشد که روش نگریستن، مناسبات و قرارداد‌های حوزه‌ی نمادین را با سماجت و سرسختیِ خود به لکنت می‌اندازد چرا که «امر واقع همواره سر جای خودش ایستاده است؛ چسبیده به پاشنه‌هایش آن را با خود می‌برد، فارغ از آنچه ممکن است از جایگاه‌اش تبعیدش کند».
کاوه گلستان، عکاس، کارگردانِ سینما، داستان‌نویس و خبرنگاری بود که سعی داشت «برهوتِ حقیقت» را به مخاطبان‌اش هدیه دهد و آنان را در معرضِ تعرضی قرار دهد که خود به شکلی ویژه از آن رنج می‌برد و تجربه‌اش می‌کرد. او در مجموعه‌ عکس‌های ارزشمندِ خود نظیر «روسپی»؛ «کارگر»؛ «مجنون» در پیش از انقلاب و در مجموعه‌ی «انقلاب» و «جنگ عراق و ایران» حین و پس از انقلاب سعی داشت منظومه‌ای از حقیقت را بسازد که نه با زیبایی‌شناسانه کردنِ فاجعه، بلکه با نشان دادنِ عریانیِ واقعه از طریقِ درگیریِ دغدغه‌مندانه در آن تجلی می‌یافت. «کاوه اعتقاد داشت که فرآیند تهیه عکس که با ذهنیت و شناخت و استنباط و بینش یک عکاس تولید می‌شود، او را به انتخاب از میان توده‌ی عظیمِ اطلا‌عاتِ رویاروی خود، وا می‌دارد تا به عمل نهایی چکاندن شاترِ دوربین منجر شود. فشردن دکمه‌ی شاترِ دوربین نتیجه‌ی لا‌یه‌های بیشماری از عمل‌ها و عکس‌العمل‌های خودآگاه و ناخودآگاه عکاس است».
کاوه گلستان چند روز قبل از سقوط صدام در ۱۳ فروردین ۱۳۸۲ جان خود را در منطقه‌ی کردستان عراق تسلیمِ مرگ کرد، اما عکس‌هایش تا اَبَد در میان ما انسان‌ها زنده خواهند ماند تا با کمک‌اش، بخشی از تاریخ‌مان را روایت کنیم.
#کاوه_گلستان
401 viewsedited  16:31
باز کردن / نظر دهید
2021-04-02 19:31:18
302 views16:31
باز کردن / نظر دهید