Get Mystery Box with random crypto!

Anarchonomy

لوگوی کانال تلگرام anarchonomy — Anarchonomy
آدرس کانال: @anarchonomy
دسته بندی ها: سیاست
زبان: فارسی
مشترکین: 35.01K
توضیحات از کانال

خروجی‌های مکتوب یک ذهن خشن

Ratings & Reviews

2.25

4 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

2


D
D.A

boos


آخرین پیام ها 10

2024-02-27 12:35:48 مدیر جمعیت امام علی به زعم خودش یک داستان ترسناک تعریف می‌کنه: «حکومت به شکل سازمان‌یافته آسیب اجتماعی وارد می‌کنه به کودکان، سپس آسیب‌دیده‌ها رو در قالب نیروی سرکوب به کار می‌گیره».
همیشه این بایاس وجود داره که نزدیک‌ترین فرد به پدیده، آشناترین فرد به اون پدیده‌ست. که اکثر مواقع خطاست. پلیسی که هزاران صحنه تصادف رو از نزدیک دیده و بالای سر مجروحان حاضر شده، به اندازه یک پزشک اورژانس نمیدونه که باید چطور حتی تکون‌شون بده. خیلی از کسانی که از نزدیک با آسیب‌های اجتماعی سر و کار دارند، و از ابعادش شوکه میشن، فکر می‌کنند بهتر از هرکس دیگه‌ای با مکانیزمش آشنا هستند. بنابراین تفسیر خودشون رو ارائه میدن، و بقیه هم می‌پذیرند (چون این فقط بایاس خودشون نیست).
ولی مکانیزمش اونجوری نیست که ایشون میگه.
هر توطئه‌ای سه چیز لازم داره: جهت، مرکزیت، و هماهنگی. حتی اگه شیطانی‌ترین توطئه‌ها رو عده‌ای بخوان انجام بدن، باید قبلش این سه وجود داشته باشه. جهت یعنی با این توطئه‌ از نقطه آ برسیم به نقطه ب، که بدون این توطئه نمیشه رسید. مرکزیت یعنی مرجع هدایتی که توطئه رو طراحی کنه و بقیه مو به مو اجرا کنند. هماهنگی یعنی همه امورات توطئه‌گران در راستای همون توطئه باشه، و سگ نزنه گربه برقصه. در مورد داعش شیعه، که ذاتا پوچگراست، هیچ‌کدام این‌ها برقرار نیست. اگه یک سمت حکومت در حال توزیع مواد مخدره، یه سمت دیگه‌ش مخالفه‌. اما مخالفتش موضوعیتی نداره. چون مرکزیتی وجود نداره و جزیره‌های قدرت در کنار هم فعالیت دارند. اینکه یک سمت حکومت از بچه آسیب‌دیده و اوباش برای سرکوب استفاده می‌کنه، یه سمت دیگه حکومت مدعیه که بدون استفاده از اون‌ها هم میتونه اوضاع رو کنترل کنه، اما ادعاش موضوعیت نداره، چون فعلا در یک جزیره دیگه مشغوله، و دخالت نمی‌کنه.

چرا داستان ترسناک مدیر جمعیت عامه‌پسنده؟ چون ذهن این قابلیت رو داره که برای آرام کردن خودش، خودش رو خر کنه. یکی از تکنیک‌هایی هم که بلده جاگذاری یک داستان ترسناکه، با داستان اصلی‌ای که خیلی ترسناک‌تره؛ تا به این شکل سنگینی بار منتالی که باش طرفه رو کاهش بده. تشکیلات بی‌جهت و بی‌قطب‌نما و پوچگرای هرج و مرج‌گونه‌، خیلی ترسناک‌تر از تشکیلاتیه که برنامه‌ریزی می‌کنه برای نابود کردن کودکان. چون با توطئه‌گر، هر پلیدی که باشه، میشه مذاکره و سپس معامله کرد. اما با پوچگرای بی‌قطب‌نما، نمیشه.
14.0K viewsedited  09:35
باز کردن / نظر دهید
2024-02-27 00:32:07
میگه آی‌وی‌اف شیطانیه ممنوعش کنید. یه نفر میاد میگه دخترم با آی‌وی‌اف به دنیا اومد. میگه خدا دخترت رو به صورت خود آفرید (منظورش سفر پیدایش ۱:۲۷) خوشحالم که به این دنیا وارد شد!

هرجای دنیا به مذهبی‌ها نگاه می‌کنی، می‌بینی خودشون رو درگیر تناقضاتی کرده‌اند که حتی ضروری هم نیست و به خودزنی مازوخیستی شبیه شده. توی اون نظام ارزشی که در قدیم بوده، و زور میزنی از داخل دنیای مدرن خودت رو بش وصل کنی، مفهوم حرومزادگی هم کاملا پذیرفته شده بود (ادیان ابراهیمی بیس قبیله‌ای دارند، و شجره تخم‌محور بچه در قبیله خیلی اهمیت داره). توی اون سیستم میشد از فقط یک نوع از فرزندآوری هم دفاع کرد. طرد و دفاع، متناسب هم بودند. تو الان از یه طرف میخوای بگی همه بچه‌ها حلال‌زاده‌اند و خدا نگهشون داره، ولی... فرزندآوری حرام هم داریم؟!
حالا برفرض که این تناقض یا عدم تناسب رو به جان خریدی؛ چی گیرت میاد؟ چی گیر مذهبت میاد؟ غیر ازینکه بقیه رو به یقین برسونه که «اینا دیووونه‌ن»؟
13.3K views21:32
باز کردن / نظر دهید
2024-02-26 14:00:09 هوش مصنوعی بیش از همه روی خودم تأثیر گذاشته، با اینکه هنوز کاری به جای من نکرده. فکر اینکه چیزی که میخوام بنویسم چقدر میتونه قابل جایگزینی با کار یک ماشین باشه، باعث عقب‌نشینی میشه. تا قبل ازین پیشرفت‌ها هم فرمول «اگه داستانی که میخوای بنویسی رو دیگران هم می‌تونند بنویسند، ننویس» مانیفستم بود، اما الان پیوست «اگه داستانی که میخوای بنویسی رو بعدا یه ماشین هم میتونه بنویسه، ننویس» هم بش اضافه شده. ازین لحاظ به نویسندگان قرن بیستم حسودی می‌کنم. بعضی ازون‌ها حتی وقتی درگیر الکل بودند، نوشتن داستان رو شروع می‌کردند. حتی درست بعد ازظهر روزی که صبحش تو خیابون با مشت و لگد با کسی گلاویز شده بودند. حتی وقتی در تبعید بودند و اتاقکی که بش داده بودند سرد بوده و نیمی از آب بارون از سقفش عبور می‌کرده. بعضی‌هاشون حتی جایی که نوشته‌هاشون رو مرتب کنند نداشتند و کاغذ رو لوله می‌کردند و به همون شکل لوله‌شده به دوستان‌شون می‌دادند. بعضی‌هاشون در همون زمانی که درگیر دادگاه پرونده دزدی، قتل، یا طلاق بودند، می‌نوشتند. چرا به این روحیه دست پیدا نمی‌کنم؟
یک پزشک عادت داشت به بیماران خودش که مشکل گوارشی داشتند می‌گفت «قبل از خوردن هر ماده غذایی اول از خودتون بپرسید این چیز خوردنی در دوره قاجار هم وجود داشته یا نه؟ اگه وجود داشته بخورید، اگه وجود نداشته نخورید. گوجه خیار و پنیر وجود داشته، پس بخورید. نوشابه گازدار؟ وجود نداشته. پس نخورید». نمی‌دونم به کجا کوچ کرد، چون می‌خواستم بش بگم فرمولت دقیق نیست. شکلات کاکائویی اذیتم می‌کنه، ولی زمان قاجار وارد شده بود از اروپا. ولی در کل میتونه راهکار بدی نباشه و برای مسائل دیگه هم به کار گرفته بشه. باید سعی کنم خودم رو جای آدم قرن بیستم و حتی نوزدهم بذارم، تا بتونم روحیه‌ش رو پیدا کنم. زمانه و محیط خودم به شدت معمولی‌پروره، و آدم معمولی نمیتونه چیزی بنویسه که بقیه نمی‌تونند. و شاید این نسخه مدرن توسل کردن به مرده‌هاست.
13.9K views11:00
باز کردن / نظر دهید
2024-02-25 19:39:37 زلنسکی تعداد سربازان کشته شده اوکراین رو ۳۱ هزارنفر اعلام کرد، و ۱۸۰ هزارنفر برای روسیه. قبل جنگ اگه بم می‌گفتند دو سال طول می‌کشه، و نسبت KIA یک به شش خواهد بود باور نمی‌کردم.

و این تراژدی جنگ ایران و عراق رو برجسته‌تر می‌کنه. اگه جنگ اوکراین شش سال دیگه به همین شکل ادامه پیدا کنه، که بعیده ولی فقط جهت محاسبه فرضش می‌کنیم، پس از هشت سال جنگ به ۱۲۰ هزار کشته میرسه. ما در دوره هشت ساله، با فرض صحت آمارهای حکومتی، که فرض عجیبیه، بیش از ۲۲۰ هزار کشته دادیم. یعنی نزدیک به دو برابر. اون هم با این تفاوت که اوکراین نیروی دریایی نداره، و ما داشتیم، اوکراین نیروی هوایی به روزی نداره، ولی ما داشتیم، و اوکراین با روسیه که یک غول نظامی هسته‌ایه طرفه، و ما با یک ارتش جهان‌سومی طرف بودیم، و اوکراین نفت نداره و واردکننده‌ست، ولی ما داشتیم و صادرکننده بودیم.
امروز باید همه‌جا مطلب و محتوا درباره ابعاد اقتصادی اجتماعی و روانی این فاجعه می‌بود، اما صحبت درباره اینه که شهید راضی نبود بدون روسری بری بیرون! حتی لوکیشن این فاجعه رو به مقصد گردشکری و جوک و خنده نوروزی تبدیل کرده‌اند!
آدمیم ما؟
12.9K views16:39
باز کردن / نظر دهید
2024-02-05 21:16:01 عقل‌مون درست کار نمی‌کرد. خیلی بچه بودیم. تمام دریافت‌مون از دنیا، از خیابان بود. آزادگی؟ خیابان. تحول؟ خیابان. سیاست؟ خیابان‌. اقتصاد؟ خیابان. و بله حتی اقتصاد. برند خارجی ملک بزرگی رو برای نمایندگی اجاره می‌کرد، فکر می‌کردیم داره «آینده» شکل می‌گیره. انبار اپسون تا سقف پر از پرینتر بود، فکر می‌کردیم وای چقدر پول هست تو بازار. مثل یک قاطر بودیم، در حالی که درباره افلاطون و نیچه صحبت می‌کردیم. یه خیابونی تو شهرمون هست که عمدا راهم رو کج میکردم به سمتش تا از جلوی خونه‌هاش رد بشم. دلم می‌خواست یه روز یکی ازون آپارتمان‌ها رو بخرم. حسی داشت که نمیشه خوب توصیفش کرد. حال اون خیابون یه جوری بود که زمستانش هم گرم بود. یه روز یه دختره از یکی‌شون اومد بیرون، و همونجا وسط خیابون خشکم زد. انگار اونجا رو یکی با لگو ساخته بوده و دختر باکیفیت مناسب هم توشون جاساز کرده بوده. با خودم گفتم کاش این دختر همینجا فیکس بمونه تا من برم یکم مرد موفقی بشم و بیام باش ازدواج کنم. پسر حتی آرزوهامون هم تو خیابون شکل می‌گرفت. آره بچه بودن در جوانی عیب نیست. خیالبافی تو دوران جوانی هم عیب نیست. اما ما خیلی بد بچه بودیم.
روستا چندتا شغل بیشتر نیاز نداره. یکی آهنگر باشه، یکی نجار باشه، یکی پزشک، و یکی معلم، کفایت می‌کنه. جایی که چندتا کار محدود بیشتر نشه انجام داد، روستا میمونه. ما اینو نمی‌فهمیدیم. این رو که جنس سیستم حاکم بر ایران، هیچوقت و هیچوقت اجازه نمیده اقتصاد ایران متنوع بشه، و فرقی نداره اخبار چی بگن، و تو قراردادها چی نوشته شده باشه، و نرخ دلار چقدر باشه، نمی‌فهمیدیم. و وقتی متنوع نمیشه، یعنی یکی آهنگر میشه، یکی نجار، یکی پزشک، و یکی معلم، و ممکنه همون هم نشن، و بقیه ول‌معطل خواهند بود. بنابراین روستاست و همواره روستا خواهد ماند. و روستای صدمیلیون نفری رو هیچ‌جوری نمیشه «درست» اداره کرد. فرقی نداره کی بیاد و کی بره. اینکه آدم در یک اقتصاد متنوع بیکار باشه، بهتره تا اینکه در روستا شاغل باشه رو، نمی‌فهمیدیم. و اگه کسی بمون می‌گفت، عین قاطر بش نگاه می‌کردیم. چون به هیچ چیز نگاه سیستمی نداشتیم، و اصلا بلدش نبودیم، تا بفهمیم چیزها چطور کار می‌کنند، و چطور بهم ربط پیدا می‌کنند، و چه مسیری رو دارند طی می‌کنند، و آپشن‌های پیش‌روشون چیه. قاطر چه میدونه سیستم چیه؟ داشتیم تو رستوران تایتانیک پیانو می‌زدیم، و حواس‌مون جمع این بود که نوت رو درست بزنیم. در حالی که همون روزها، دقیقا همون روزی که جلوی اون دختر خشکم زد، باید فرار می‌کردم. با ماشین، یا چهارپا. از خشکی یا دریا. اگه کشور ایکس راهم نمی‌داد، میرفتم به ایگرگ. باید روی نیمکت‌هاشون می‌خوابیدم. یا زیر پل‌هاشون. یا تو متروهاشون. تا بالاخره یکی ازم میخواست تو شستن توالت‌ها بش کمک کنم. بالاخره یکی پیدا می‌شد. هیچوقت دنبال بهشت نبودم و می‌دونستم وجود نداره. مهم به موقع فهمیدن بودن، که توش باختم. ضربدر نفهمی تو کارنامه‌م پاک نمیشه، و با این کارنامه دیگه حتی مهم نیست اگه بهشتی هم وجود می‌داشت. یو نو وات آی مین؟
13.6K viewsedited  18:16
باز کردن / نظر دهید
2024-01-24 22:36:41 هرکس دمی داره، که به پشت سرش وصل شده. اونی که الان تو بنگلادش تو کارگاه خیاطی کار می‌کنه، دمش به خانواده‌ای وصل بود که چندسال قبل کمی اونطرف‌تر ازون کارگاه، کشاورز بودند، و در بهترین حالت غذای روزانه‌شون رو تأمین می‌کردند. غیر از موارد خاصی که والت‌دیزنی پوشش میده، به لابراتوارهای استنفورد راه پیدا نخواهد کرد. چون اون‌هایی که راه پیدا می‌کنند هم دمی دارند، و دم‌شون به خانواده‌ای وصل شده که هر کدوم در دهه سی و چهل قرن بیستم، کارهای بزرگی انجام داده بودن.
اون پشت سر فقط خانواده نیست. رویداد و فضا هم هست. دم بچه افغان امروزی، که سیزده سال پیش به دنیا اومده، به جنگ وصل شده. و به بی‌قانونی. و به وجود نداشتن چیزی به نام جامعه، و خیال راحت، و برنامه‌. کسی که پشت سرش اینه، نمیتونه تربیت‌یافته‌ش نباشه. حتی سیم‌کشی مغزی اون بچه طوری تغییر کرده که پاسخش به اعتماد، به محبت، به امنیت، به لذت، به جدی گرفته شدن، فرق داشته باشه با پاسخ یک آدم دیگه، که پشت‌سرش چیز دیگه‌ای بوده.
تو، دمت به ایران وصله. به خانواده‌ای بیمار، که حتی نمی‌دونست چرا باید تو رو داشته باشه. به فرعون‌های کوچک و بی‌عرضه. به خیالباف‌‌های بی‌اراده. به پوچگراهای آرمان‌باز. و به فضایی پر شده از دروغ‌های کارکردی، و بی‌ثباتی، و قلدرمأبی، و خشونت‌های رندوم و بی‌هدف، و رنج‌های بی‌نتیجه، و مشغولیت‌های تهی، و هرج و مرج معنایی، و معنویت‌ قلابی، و ماتریالیسم مازوخیستی. همه این‌ها تو رو ساخته‌اند، حتی اگه نتونی ردشون رو پیدا کنی. حتی اگه با پدربزرگ، مادر زن، رفیق، همکار احمقت، مخالف باشی، جنس مخالفتت محصول همون چیزهاییه که دمت بشون وصله. برای همین دعوای تو و یک نفر دیگه، برای یک ناظر بیرونی، مثل برخورد دو زنبور از یک کلونی، با همدیگه، دیده میشه. برخورد تو، با چیزی که باش برخورد می‌کنی، برخورد خودت با اون چیز نیست. تصادم یک بخش این مجموعه، با بخش دیگه اونه. حتی وقتی که به واسطه این برخورد، حس جداشدگی و تمایز بت دست میده، در حال ایفای یک نقشی، که مجموعه بت محول کرده، یا بت تحمیل کرده.
تنها در صورتی اختیار بیشتری به دست میاری، که نقشت رو خودت طراحی کنی، که اول به چیزی که هستی کافر شده باشی، که اونجوری که خودت می‌بینی، و می‌شنوی، و حس می‌کنی، و می‌فهمی رو نپذیری. و خود اون مجموعه‌ای که دمت بش وصل بوده، طوری تو رو ساخته، که این کار رو نکنی.‌ بنابراین کفر ورزیدن به خود مثل اینه که با یک دستت، اون یکی دستت رو از کتف ببری. همون دستی که باش پشت سرت رو محکم گرفتی. و بله این خشنه. همیشه تولد، صحنه خشنی داره.‌
14.8K views19:36
باز کردن / نظر دهید
2024-01-24 00:32:13
اینم یکی دیگه از چیزهایی بود که پنجاه و هفتی فاشیست نمی‌فهمید. شیره مذهب در روابط اجتماعی سنتیه، و اگه این روابط قطع بشن، شیره‌ش خشک میشه‌‌. با ایجاد تصلب در فضای بیرونی، خودش افراد رو به فردگرایی هل داد. درست مثل کسانی که برای تنبیه و تحدید، بچه‌شون رو میندازن تو موتورخونه. و اون بچه به جای اینکه ازونجا بترسه، یاد می‌گیره موتور رو خاموش کنه. که اگه نمیفتاد اونجا، هیچوقت یاد نمی‌گرفت، و شاید به ذهنش هم نمی‌رسید.
13.0K views21:32
باز کردن / نظر دهید
2024-01-19 22:23:06 استفاده من از برنامه‌های چت تعیین می‌کنه که خوب کار می‌کنند یا نه، چون تعداد کسانی که توشون بم پیام داده‌اند تا الان، در حدیه که با اسکرول کردن نمیشه به تهش رسید، و گاهی برنامه دچار سکته مغزی میشه. حالا چنین کسی، به پشتوانه سابقه جوابدهی به همه این آدم‌های جورواجور، میتونه یه تقلب بتون برسونه:

«تایپ من» یه افسانه‌ست. دنبالش نگردید. هیچ‌کس تایپ شما نیست. هرکس تایپ خودشه، و شما انتخاب می‌کنید که تحملش کنید یا نکنید. و هیچ‌کس جمع دو تایپ مختلف نیست، و در دو چیز متفاوت، خوب نیست. آدم اسپورت و ریلکس، تو یه چیز دیگه رو اعصابه. و آدم عصبی و سخت‌گیر، تو یه چیز دیگه خوبه. آدم باعرضه در پول‌ در آوردن، میتونه به اندازه یک آجر، سطحی باشه؛ و آدم باهوش ممکنه صدای سنجاقک از حنجره‌ش دربیاد تا صدای یک مرد. وقتی حواشی و زوائد هرکس رو بچینی و به خلاصه‌ش برسی، خواهی دید که کمبودهاش خیلی بیشتر ازونه که بخواد همه آپشن‌های مدنظرت رو پاس کنه، یا نصفش رو، یا ده درصدش رو. فقط یکیش رو پاس می‌کنه، و تو همه شون رو با اون یک مورد تاخت میزنی. و این کاملا طبیعیه. چیزی که طبیعی نیست اون قصه‌ایه که بت فروختن، یا به خودت فروختی. قصه‌ای درباره اینکه اون فرد، بیش از یکی رو پاس می‌کنه. قصه‌ای درباره اینکه باسکولی وجود داره و مزایا و معایب رو وزن کردی. قصه‌ای درباره اینکه منطق موجهی برای انتخابت داری. انتخابت هیچ منطق قابل دفاعی نخواهد داشت. چون تاخت زدن یک مزیت، و تحمل کردن همه چیزهای دیگه، دیوانگیه. و چون دیوانگی تو با دیوانگی نسل‌های قبل فرق داره، معنیش این نیست که دقت تو در انتخاب بیشتره.

Thank me later.
12.8K viewsedited  19:23
باز کردن / نظر دهید
2024-01-19 09:24:23 در حالی که معنی وطن رو هر چوپانی فهم می‌کنه، چون می‌تونه صرفا درباره محلیتی باشه که وابستگی روانی بش ایجاد شده، ناسیونالیسم نیاز به سواد داره. و برای همین در اروپا شکل گرفت، نه در لائوس. پس برای یک ناظر روشنفکر در چهل و پنج یا هفتاد سال پیش باید این سوال پیش می‌اومد که همشهریان بی‌سواد من که یه ارتش غیرمسلح در حرم امام رضا لازمه تا هدایت‌شون کنه که همدیگه رو له نکنند، چطوری ناسیونالیست شدند ناگهان؟
اما این سوال براش پیش نیومد، و تصور کرد ناسیونالیسم هم مثل چای کیسه‌ای از غرب اومد و همه جا پخش شد و حالا ما هم در زندگی‌مون داریم!

انسان جاهل در جهل خودش راکد نیست. دائم در فعالیته تا جهلش رو به شکل‌های مختلف دربیاره. و این یک زرنگی جاهلانه ایجاد می‌کنه. مثل بچه‌ای که انقدر خط انداختن رو بدنه ماشین مردم رو تمرین کرده، که میتونه طوری اینکارو کنه که بقیه متوجه هم نشن. در این حالت میشه گفت بچه در اون خباثت به سطح زرنگی رسیده. جاهلان بیسواد هم بدون اینکه فهمی از ناسیونالیسم داشته باشند، این زرنگی جاهلانه رو داشتند که ازش به عنوان یک پوشش برای قاچاق عادات باستانی‌شون به دوران مدرن استفاده کنند. عادت باستانی‌شون اتکاء به قلدرها بود. با پوشش ناسیونالیسم، اینطور قاچاق شد: «اگه متکی به قلدر نباشیم کشور از هم میپاشه». تلافی و شلوغ‌بازی و عربده‌کشی حاکم، بش این اطمینان رو میده که قلدری که بش اتکا داره، هنوز زنده‌ست و فعاله.
اگه می‌بینید طرف ماه‌هاست گوشت نخورده، چون پولی نداره که بخره، و همزمان اصرار داره که باید اقدام نظامی پاکستان رو تلافی کرد، داستانش این بوده. داره به پشتوانه مفاهیم مدرن، و درباره حوادث روز، چیزی مربوط به تاریخ باستان ایران رو بروز میده. تاریخی که در اون اتکاء به قلدر به استاندارد زندگی تبدیل شده بود.
12.9K viewsedited  06:24
باز کردن / نظر دهید
2024-01-15 22:31:03
پشت اینکه مردم کشوری که اندازه یکی از استان‌های کوچک ماست، اما اقتصادی بزرگتر از اقتصاد کشور ما دارند، که یعنی خیلی باسوادتر و توانمندتر و کاربلدتر از مردم ما هستند، همچنان به پادشاه‌شون چسبیده‌اند، و اینجوری در سرما جمع میشن تا بش تبریک بگن، ولی مردم ما که بیشترشون بیسواد و چوپان‌زاده بودند اینطور تشخیص دادند که شاه چیز بدی است، و شیخ بهتر است، دلایلی خوابیده که فهمیدن اون‌ها به پیدا کردن جواب خیلی از سوال‌ها کمک می‌کنه.
14.5K views19:31
باز کردن / نظر دهید