آدرس کانال:
دسته بندی ها:
سیاست
زبان: فارسی
مشترکین:
35.01K
توضیحات از کانال
خروجیهای مکتوب یک ذهن خشن
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
1
4 stars
0
3 stars
0
2 stars
1
1 stars
2
D
آخرین پیام ها 3
2024-04-27 20:59:10
همتون یه روزی کنکور دادید. عصر اون روز یا فردای اون روز مادرتون زنگ نزد به اطرافیان که بگه «چندماه استرس امانمون رو بریده بود، راحت شدیم» یا یه چیزی با این مضامین؟ موضوع داستان کنکور شما بود، اما پدر و مادرت خودشون رو مرکز داستان میدیدند. انگار کنکور شما، با اینکه کنکور شماست، درباره اونهاست! همتون یه روزی حالتون بهم خورد یا افتادید و دستتون شکست. فرداش باباتون به اطرافیان نگفت «تا بم گفتن بچه افتاده نفهمیدم چجوری وسایلم رو جمع کردم از اداره زدم بیرون»؟ انگار سراسیمه شدن بابت شکستن پای بچه، همون اهمیتی رو داره که خود شکستن پای بچه داره! کنکور که چیزی نیست، حتی وقتی موضوع داستان یک مسئله درباره فلج شدن شما بود، خودشون رو مرکز داستان میدیدند. وقتی بمیرید هم، با اینکه موضوع داستان مرگ شماست، خودشون رو مرکزش میبینند، برای همین به وصیتتون عمل نمیکنند.
این خود رو مرکز همهچیز دیدن، و توهم اینکه «همهچیز درباره من است»، یکی از مصادیق شرکه. پدر و مادر شما خیلی صریح و واضح، مشرکند. و وضعیت اعتقادی خودتون هیچ افکتی روش نداره (مهم نیست اعتقاد دارید خدایی وجود داره یا نداره. مهم اینه که پدر و مادرتون معتقدند دوتا ازش وجود داره. یکیش اونه که دیده نمیشه، و یکیش خودشون. و هردو شانه به شانه هم در مرکز جهان ایستادهاند).
شما نمیتونید بزرگترهای خودتون رو از چاه شرک بیرون بکشید. اما میتونید چیزهایی از جهنمی که توش هستند یاد بگیرید: خودخواهی واقعی، یعنی خارج شدن از مرکز، و تبدیل شدن به موضوع. خودخواه، به معنی کسی که واقعا خودش رو دوست داره، دنبال این خواهد بود که موضوع داستان باشه، نه مرکزش. اگه گربه رو نوازش کنی، با این هدف که آدمی باشی که گربهها ازش در امانند، یعنی خودت رو دوست داری که دلت میخواد این صفت بت تعلق بگیره. این میشه موضوعِ داستانِ نیکی به جانداران، بودن. «امروز پنج تا گربه رو نجات دادیم، از خستگی دارم بیهوش میشم» میشه مرکزِ داستانِ نیکی به جانداران بودن.
پلن کاملا واضح و روشنه: به هیچ قیمتی نباید مثل پدر و مادرتون بشید.
پیشروی بر طبق پلن، دیگه تماما به عهده خودتونه.
13.2K viewsedited 17:59
2024-04-27 08:22:37
تو کلاس طراحی با مداد، روی کاغذ همه آماتورها طرح چهرههای پرفکت دیده میشه. دخترهایی که چشمهای فریبنده دارند، و پسرهایی که فک پایینشون آدم رو تسلیم میکنه. چون تمام تمرکزشون روی رعایت تناسبهاست. چهره بدریخت و زشت رو حرفهایهای باتجربه میتونند بکشند. به طرز متضادی، ترسیم فقر تناسب، ورزیدگی بیشتری میخواد.
اون بچههایی که در کشورهای غربی، در کنار تفریحات روزانه، به مسئله فلسطین هم میپردازند، و بابتش چهل و دو دقیقه بازداشت میشن، همون آماتورهای کلاس طراحی هستند. چیزی که از این مناقشه، و جنگهای داخلش ترسیم کردهاند، یک طرح پرفکته: مردمانی مظلوم که زمینهایشان توسط مذهبیهای متعصب بلعیده شده! اینکه چپ به تورات حسادت میکرد، و میخواست داستانهایی بسازه که قرنها باقی بمونند، بیتأثیر نبود، اما همهی آماتور بودن رو نباید گردن چپ انداخت. این طبیعت دور بودن از واقعهست.
ما ایرانیها، اون طراح حرفهای هستیم که از قصههای پرفکت عبور کردهایم و میتونیم صورتهای زشت و ترسناک رو با مداد و زغال بکشیم. ما میدونیم «مقاومت» اون چیزی که از اسمش معلومه، نیست. ما میدونیم النگوهایی که بعد نماز جمعه داخل جعبههای شیشهای انداخته میشد، تا بقیه ببینند که مردم دارند جواهرات شخصیشون رو هم میدن، تا به فلسطین اهدا بشه، کجا میرفت. ما میدونیم قسمت «مظلوم» عبارت «مردم مظلوم» چه منظوری داره، چون ما مظلومانی که به صورتمون تیر میزدند و سپس به جای ما از اونها دلجویی میشد رو، دیدهایم.
ما نباید به آماتور بگیم «این چیه کشیدی؟». اون باید همونو بکشه. چون آماتوره. ما باید طرح خودمون رو بکشیم، تا کنار طرح آماتورها قرار بگیره. تا زشتی واقعیت به قصهها غلبه کنه.
14.6K views05:22
2024-04-21 08:23:08
بدی دموکراسی اینه که کار میکنه، و نظر مردم در همه جای دولت انعکاس پیدا میکنه، از جمله در سیاست خارجیش.
آمریکا در جمعیت خودش با تقابل مردمی که به اسراییل کمک نقدی میکنند، با مردمی که با نازیها مقایسهشون میکنند طرفه. یکیشون اسپانسر شهرکنشین، و یکیشون دشمن شهرکنشین. این تقابل هم، همونجوری که هست، توسط دولت نمایندگی میشه، و نتیجهش میشه ارسال سلاح به ارتش اسراییل، و همزمان تحریم کردن یک گردان از همون ارتش اسراییل که قبلا با بیمبالاتی باعث مرگ یک شهروند فلسطینی-آمریکایی شده بودند. در حالی که باید برعکس میبود، چون اگه ملاک قتل غیرعمد فلسطینیها باشه، نیروی هوایی اسراییل قتلهای خیلی زیادتری مرتکب شده، و هزینهای هم نداده. در حالی که این گردان یک نفر رو به کشتن داده، و خودش هم روی زمینه و هرروز در معرض ریسکه، و توی جنگ از نیروهای خودش تلفات هم داده. اما ملاک تعداد نیست. اون شهروند فلسطینی آمریکایی که پارسال کشته شد، شهید اون بخش آمریکاست که پرچم اسراییل رو به مناسبتهای مختلف آتش میزنند. پس برای راضی کردنشون باید عدهای رو با تحریم قربانی کرد.
جماعت جهانسومی، و علیالخصوص خاورمیانهای، درکی از مکانیزم نمایندگی و انعکاس ندارند، و همه این کارها براشون مبهم و متناقض به نظر میاد، و سپس نتیجه میگیرند که دولت آمریکا مرض دارد!
16.6K viewsedited 05:23
2024-04-20 13:42:56
Carla Morrison - Disfruto
15.0K viewsedited 10:42
2024-04-20 11:06:09
https://t.me/alamehrpouia/272
ما از یه جهت شانس آوردیم. توضیحاتی که در این پست داده شده که قانون از کجا درمیاد، و از کجا دراومدنی نیست، برای اکثریت مردم ما قابل هضم نیست. اما همزمان حکومت هم برای کلیت قانون، که از خودش درآورده، هم احترامی قائل نیست. گاهی یه سیستم فاشیستی داریم که میگه ما اقلیت ۷ درصدی تعیین میکنیم که مردان کل جامعه شلوارک بپوشند و هرکس نپوشد جریمه میشود، و ماموران خودمان که باید مواظب باشند کسی شلوار بلند نپوشد همه باید کچل باشند. و یک روز وقتی مأموری دیده شد که سرش مو درآورده، مأموران دیگه خودش رو میریزه سرش که درجا و در ملأ عام موهاش رو از ته بزنند. تو این حالت مردمی مثل مردم ما میگن «درسته گیر اقلیت ۷ درصدی زورگو افتادیم، ولی اینا خیلی جدی میگیرند همهچی رو، پس بعیده قانون بیخودی از خودشون درآورده باشن، پس بعید نیست اگه اینها نبودند هم، باز خودمون شلوار بلند رو ممنوع میکردیم!».
و ما شانس آوردیم که گیر فاشیستهایی افتادیم که اینجوری نیستند.
14.2K viewsedited 08:06
2024-04-19 22:59:24
میگفت نظریات تو نظریات کافهای هستند. که یعنی تو محیط آکادمیک نمیشه ازشون دفاع کرد، مثل کتابهای فرودگاهی (به کتابی که زیاد بار علمی و فنی نداره میگن کتاب فرودگاهی. تو هر فرودگاهی حتما یه غرفهای هست که کتابچههایی میفروشه که خوندنشون به اندازه طول پرواز زمان میبره و برای سرگرم شدن در همون تایم میخرند. معمولا برای اینکه بگن کتاب طرف ارزش چندانی نداره این رو دربارهش میگن. البته به کتابهای نسیم طالب هم همین رو میگفتند، در صورتی که خوندنشون برای عموم مردم واجبه). چون نظریهای که بش ارائه کرده بودم رو قبول نداشت. و اون تئوری این بود: کشورهایی میتونند شرکتهای جهانی ایجاد کنند، که مردمشون فرهنگ جهانی رو پذیرفته باشند. چون ایجاد و مدیریت و ران کردن شرکتی که در سطح جهانی بتونه کار کنه، نیاز به آدمهایی داره که بتونند در سطح جهانی کار کنند، و آدمهایی که بتونند در سطح جهانی کار کنند اون آدمهایی نیستند که فرهنگ جهانی رو پس میزنند.
میگفت این مثال نقض داره حتما. گفتم برو پیدا کن. اول گفت ژاپن. گفتم ژاپن تا وقتی فقط فولاد صادر میکرد، فرهنگ جهانی رو نپذیرفته بود. ولی وقتی به کل دنیا هدفون فروخت، دیگه پذیرفته بود. گفت باشه ولی پیدا میکنم. گفتم باشد. مثل من نیست و دنیا رو دیده و جاهای زیادی رفته. اخیرا فرانسه بود. یک روز ناگهان گفت آماده باش که حالت رو بگیرم. گفتم چی شده؟ گفت بلیت گرفتم میخوام برم لهستان. اینها هم اقتصادشون به سطح اقتصادهای جهانی رسیده، هم محافظهکارند. گفتم برو به سلامتی، رسیدی ورشو عکس بگیر بفرست حتما. خلاصه اینکه «فلفلی اینورو دید اونورو دید/ اینجا و اونجا سرکشید/نه مرغو دید، نه دزدو دید». گفتم چه خبر؟ گفت حاجی اینا از شرق آلمان آمریکاییتر شدن! چه اتفاقی افتاده؟
حالا شاید برای کتابفروشی فرودگاه چیزی نوشتم بعدها.. فعلا کافه مهمون من باشید.
13.5K viewsedited 19:59
2024-04-18 13:06:33
هرکس آزادی رو به شکل خودرویی ترسیم کرد که نیاز است لنت و دیسک ترمزی ببندیم جلوش که جلوی تندیش رو بگیره، یا نمیدونه داره درباره چی صحبت میکنه، یا با کل آزادی مشکل داره.
آزادی مهار لازم نداره. چون مهارش داخل خودشه. کسی که بخواد یه مهار اکسترنال بش بزنه، با اصلش مخالفه، نه با تندیش. مهارش داخل خودشه چون آزادی جزء حقوق طبیعیه، و هر حق طبیعی اون یکی حق طبیعی رو نقض نمیکنه. چون همشون، یعنی آزادی، امنیت فیزیکی، مالکیت، داخل حق حیات قرار میگیرند. اجرای موسیقی تو خیابون، میتونه بخشی از آزادی باشه، اما قراردادن شیپور بیخ گوش یک رهگذر و فوت کردن، نقض حق طبیعی اون رهگذره. «وای اینا تو دانشگاه حالمو بهم میزنن» جزء حقوق طبیعی انسان نیست. «این کونیبازیا چیه تو تئاتر؟» جزء حقوق طبیعی انسان نیست. «من نباید آدم ریشو ببینم تو مترو» جزء حقوق طبیعی انسان نیست. «همه باید به پیامبر دین من احترام بذارن» جزء حقوق طبیعی انسان نیست.
اما مالکیت چهار دیواری محل کسب، جزء حقوق طبیعی انسانه. بنابراین وقتی میریزن داخل کافهت، و مشتریانت رو میبرن، در حال محدود کردن آزادی اونها نیستند، در اصل در حال تعرض به حق مالکیت تو هستند. انتخاب پوشش که تغییر نمیکنه، بلکه تغییر جهت معکوس داره، و به جای اینکه که از سمت حکومت به مردم باشه، داره از سمت مردم به حکومت حرکت میکنه، و مامور زن امروز داعش لباسی میپوشه که لباس ده سال پیش مردم بود. ولی ذهنیتها درباره مالکیت ممکنه دچار مسمومیت خطرناک بشه. شاید گفته بشه برای داعش این تفاوتهای جزیی حقوقی که اهمیتی نداره، اونم برای داعشی که همون چهل و پنج سال پیش کارش رو با مصادره اموال شروع کرد. اما اولا جزیی نیستند، و مهمند. و دوما مهم نیست برای اونها مهم نباشه، مهم اینه که برای مردم مهم باشه، و به بچهها منتقلش کنند، تا شر نرمالایز نشه.
در دوران حکمرانی فاشیستها بر قسمتهای مختلف اروپا، ممکن بود پیش بیاد برای خفه کردن یک نشریه چاپخونهش رو آتش بزنند. چون اینکه چاپخونه رو به زور ازش بگیرند، به زحمتش نمیارزید. ممکنه بگن در نهایت چه فرقی داره وقتی دیگه نتونست چیزی چاپ کنه؟ توفیرش در اینه که عمر سند اون چاپخونه از عمر فاشیسم بیشتر شد.
13.1K views10:06
2024-04-17 19:15:20
بعد از هزاران سال، شاهد نمایش فروریختن اندیشه تاریک ایرانی هستیم. چرا باید عجله کرد که این نمایش تموم بشه؟ بله، اندیشه ایرانی تاریک بود که امروز ایران به استثناییترین سیاهچال دنیا، در همه زمینهها، تبدیل شده. در حالی که بیشتر از هر ملتی ادعای نور و روشنایی داشت! اشتباه نکنید، گندهگوزی ایرانی، باستانیه، اما مربوط به فتوحاتش نیست. اونها هرچه بودند مدیون جنم پادشاهان و فرماندهان بودند. گندهگوزی ایرانی درباره اندیشهای بود که داشت، یا ادعا داشت که داره. که ما نور پرستیم، پسران نوریم، ما طرفدار نوریم، دین ما درباره نوره، فلسفه ما درباره نوره، تقویم ما درباره نوره، رسومات ما درباره نوره، شب یلدا و نور و فلان، چهارشنبه سوری و نور و بهمان، اسطورههامون با تاریکی جنگیدن، خودمون سرباز نوریم، وسط پرچممون نوره. ما حتی نور و ظلمات رو وارد قرآن کردیم (باور ندارید متن قرآن تحت تأثیر ایران بود؟ عیب نداره، بزرگ میشید میفهمید)، بعید نیست که نوربازی از اینجا به چین هم سرایت کرد.
اما در واقعیت هیچ خبری از نور نبود، بلکه برعکس خبرهای زیادی از ظلمات بود. استاد مفتخوری بودیم و دغلبازی و خرابکاری و لاتبازی. اما همه اینها اون زیر موند. ترکیبی که باید به جنون جمعی میرسید. اما هیچوقت نرسید. چون شاه، همواره حجابی بود بین ما و خودمون. این حجاب هم مثل یک سانسور عمل کرد، هم مثل یک گارد. از یک طرف وجود شاه نمیذاشت معلوم بشه واقعا چه ملت ظلمتپرستی هستیم، و از طرف دیگه به خاطر منافع خودش و خاندانش نمیذاشت کار به جنون جمعی بکشه. هزاران ساله که شاه وقت، هر خری که بود، و هر غلطی که کرد، ما رو از شر خودمون حفظ کرد. اما این محافظت، بارش حقیقت رو هم به تأخیر انداخت. تا اینکه سلطنت رو برای همیشه از دست دادیم، و آتشفشان درونی ایران فوران کرد، تا جنون جمعی دیگه تو قفس نباشه، بلکه خودش فرمان رو در دست بگیره، و ایران رو تا ته دره هدایت کنه، و همهچیز رو با خودش نابود کنه. که معلوم بشه هیچ حرفی برای گفتن نداشتیم، و تهی بودیم، و خودمون و دیگران رو گول میزدیم، و برعکس همواره تو لشکر سیاهی شمشیر زدیم. که معلوم بشه جز از دریچه قلدربازی نگاه دیگهای نداریم، و جز با لاتبازی از هیچکدوم از مدعیات فلسفیمون نمیتونیم دفاع کنیم، که یعنی هیچ اعتباری نداشتهاند، در حالی که در تمام این دوران ژست کسی رو بازی کردیم که چیزی از جهان فهمیده که بقیه ملتها نفهمیدهاند! که این اقیانوس زشتیها که در اون غوطهور شدیم، حاصل بشه. بعد از هزاران سال یک دغل تاریخی درباره «تمدن نور» داره از هم میپاشه، و شما آرزو میکنی زودتر تموم بشه چون شما میخوای باقی مانده عمر کوتاهت رو در یک محیط نرمال سپری کنی؟ خب مهاجرت کن. حتما که نباید آمریکا باشه. برو اکوادور، یا ویتنام. هرجا که شد. هرجا که میشد چادر زد. جنگلهای اندونزی بهتر ازینجاست. و بعد برای من هم دعوتنامه بفرست که بیام. چون من خاکپرست نیستم. هرجا سرم رو درست بم تزریق کنند وطنم است. اما نرمالپرست هم نیستم. چون دارم چیزی رو تماشا میکنم که تو قصهها هم نیست. آدمهای قبل از من تا سههزار سال قبل، و احتمالا آدمهای بعد از من تا قرنها بعد، به اندازه من خوششانس نبودهاند. اگه یک ساعت بعد هم عمرم به پایان برسه، نمیتونم ازونی که فرصت حیات رو بم داد بابت اینکه اجازه داد دقیقا اینجای تاریخ رو تماشا کنم به اندازه کافی تشکر کنم.
12.6K viewsedited 16:15
2024-04-17 08:26:15
چپ راه حل مقابله با هر حکومتی رو ترکیب اعتصاب و تظاهرات میدونه (مبارزه چریکی رو بازنشسته کرده. چون اغلب موارد به جایی نرسید). چون تجربه اندوختهش مربوط به قرن بیستمه، و اون زمان طرف حساب، اکثرا دولتهای غربی و یا دولتهای وابسته به غرب بودند، که همشون قابلیت آدمکشی داشتند، ولی در سطح درونیتر، نجیب بودند (نجیب نه به اون معنیای که برای فرد به کار میره. به این معنی که سیستم به یک چیزهای حداقلی قائله و یه جایی میگه «نه دیگه، بیشتر ازین مرتکب خشونت نمیشم»). مثل دولت فاشیست ایتالیا، مثل دولت استعماری انگلیس در هند، مثل دولت دیکتاتوری اسپانیا و شیلی. اگه تمام تجربهت تشکیل شده باشه از برخورد با نجیبها، فکر میکنی همیشه همینطوره. اما دیدیم که همیشه اینطور نیست. و قصابهایی وجود دارند که هیچ انتهایی برای توحش قائل نیستند. ولی در هر صورت تجربه اندوخته چپ همین بود، و هنوز داره همون اعتصاب و تظاهرات رو تجویز میکنه. سپس بر مبنای همین تجربه و همین تجویز، اینطور نتیجهگیری میکنه که «از عمد طبقه متوسط ایران رو فقیر کردند تا نه بشه اعتصاب کرد و نه بشه تظاهرات کرد»، و این الان نفوذ کرده به مخ میلیونها ایرانی. یعنی یک تجربه ناقص، سپس تجویز غلط، سپس تحلیل خطا، سپس ذهنیت پرت در انبوه مردم.
در ایران امروز حکومتی وجود نداره که بخواد طرح و برنامه بریزه که «خب بیاییم از امروز شروع کنیم طبقه متوسط رو نابود کنیم». اینها حتی نمیدونند که تو بندر گندم هست همین الان یا نیست، و وقتی بارون اومد و گندم خیس شد و از بین رفت، تازه میفهمن که هست. این اغراق نیست، این جزء اخبار روزانه مملکته. در ایران صرفا تعدادی اشرار مسلح وجود دارند. که از قضا به دلیل گرایشات نیهیلیستی، هیچ انتها و خط ممنوعهای برای خشونت ندارند. چپ برای برخورد با چنین وضعیتی هیچ تجربه و هیچ برنامهای نداره. اگه گفتند دارند، دروغ میگن.
اما از کلیت این موضوع که بگذریم، اون تحلیل خطا، در اصل شامل دو خطاست. خطای دومش درباره نوع فقره. حتی اگه فرض اینکه مردم فقیر اعتصاب و تظاهرات نمیکنند رو درست در نظر بگیریم، که درست نیست، ولی فرض میکنیم که درسته، مربوط به شرایطیه که فقر برای مدت طولانی استیبل بوده. فقر استیبل فقریه که نسل به نسل منتقل شده، و تغییرات نداشته. اگه پدر طرف روزی پنجاه سنت درمیآورده، پسره هم پنجاه سنت درمیاره. با این پنجاه سنت هیچکاری نمیشه کرد، ولی اندازه هیچکاری نشدن، ثابت بوده. و این باعث میشه فکر کنند کلا زندگی همینه. این فقریه که در هند وجود داشت و در بخشهایی ازش هنوز وجود داره. فقر ایران ازین نوع نیست و از نوع تورمیه. خود پدر که هیچ، پسره هم چیزی که پنج سال پیش درمیآورد رو دیگه درنمیاره. آیا مردمی که درگیر فقر تورمی هستند، که یعنی دائما در حال سقوطند، اعتصاب و تظاهرات میکنند یا نمیکنند، یک بحث دیگهست. مهم اینه که این شرایط، اون شرایطی نیست که چپ ازش شناخت قبلی داشته. چپ درباره وضعیت تباهی مطلق فعلی، هیچی نمیدونه، و هیچ اندوختهای نداره، و موفقیتهای پراکندهای در تشکیل تجمع و اعتصاب، این واقعیت رو تغییر نمیده.
12.8K viewsedited 05:26
2024-04-16 17:46:54
در سالهای اخیر تورم سوییس یه جوری پایین موند که گویی جزیی از دنیا نیست. که البته به خاص بودن فرانک مربوط میشه، که به عنوان یک ارز مطمئن بش نگاه میکنند و همواره تقاضا براش بالاست. اما حتی اون قسمت تورم که تورم نیست، چون صرفا نوسان موقتی قیمتهاست، و نه افزایش حجم پول، هم دیده نشد. چون دولت سوئیس روی یک سوم تمام کالاهای مصرفی کنترل قیمتی داره. مثل برق (چون بیشترش تجدیدپذیره). همچنین تعرفه واردات محصولات کشاورزی و غذایی رو از گذشته انقدر بالا تعیین کرده، که بیشتر مصرف مردم داخلیه، و محصول وارداتی هم اگه گرانتر شد میتونه تعرفه رو کمی پایین بیاره و به نظر برسه چیزی تکون نخورده. در مقابل، دخالتی در تعیین نرخ دستمزد هم نداره و کارگر و کارفرما خودشون با هم توافق میکنند، و عملا افزایشی رخ نداده، که بعد به بهانه اون افزایش، قیمتها بالا برن.
مداخله، بهرحال مداخلهست. ولی دولت مداخلهگر داریم تا دولت مداخلهگر. مداخله آدمهای باسواد، خیلی فرق داره با مداخله یک مشت دزد.
13.1K viewsedited 14:46