Get Mystery Box with random crypto!

یادداشت‌های یک روانپزشک

لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک ی
لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک
آدرس کانال: @hafezbajoghli
دسته بندی ها: روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین: 4.00K
توضیحات از کانال

من روانپزشک هستم. قسمت‌هایی از كتاب‌هایی كه می‌خوانم را همرسان می‌کنم و براي‌شان پی‌نوشت می‌نويسم. تلفن تماس برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
@HafezB

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 152

2021-04-16 17:57:52 من یه کشفی کردم!

یکی از دلایل مهم ترس از طلاق، حتی برای اون‌هایی که زندگی زناشویی خیلی بدی دارن، ترس از "تغییر نقش" است. اگه دنیا را به یک "نمایش" تشبیه کنیم، هر کدوم از ما یک نقشی داریم ایفا می‌کنیم. به این نقش‌ها
میگن social role یا "نقش اجتماعی". مثلا "مادری"، "پدری"، "همسری" هر کدام یک "نقش اجتماعی" هستن. یک فرد متاهل فقط در خانه و برای همسرش، همسر نیست. در جامعه هم با نقش "همسری" داره ایفای نقش میکنه. طبیعیه که اگه وسط نمایش، کارگردان نقش یک هنرپیشه را عوض کنه دچار استرس میشه. مثلا بهش بگه تو که تا حالا نقش "رفته‌گر" را بازی می‌کردی، حالا بیا نقش "کارآگاه" رو بازی کن! طول میکشه آدما با نقش‌های اجتماعی پس از طلاق انس بگیرن.
@hafezbajoghli
706 viewsHafez, 14:57
باز کردن / نظر دهید
2021-04-16 13:31:29 حال آن که اتاق، اتاق را تیره و تار می‌دیدم، هر بار
با بررسی دوباره طور دیگری به نظر می‌رسید، و همین است که می‌گویند اتاق تیره و تار است.
(مالوی، بکت، سمی)

پ.ن: توصیف افسردگی
@hafezbajoghli
599 viewsHafez, 10:31
باز کردن / نظر دهید
2021-04-16 13:26:16 اکثر اوقات درون تُنگم می‌ماندم، تُنگی که نه فصل‌های سال را می‌شناخت و نه باغ و باغچه‌ای. و اتفاقا این چیز خوبی هم بود.

(مالوی، بکت، سمی)
پ.ن: پیشنهاد من به دانشجویان روانشناسی و دستیاران روانپزشکی اینه که برای شناختن افسردگی به معنای عمیق‌تر و فرا‌تر از چیز‌هایی که در تکست‌بوک‌ها نوشته شده، کتاب "مالوی" را با دقت بخوانید.
@hafezbajoghli
536 viewsHafez, 10:26
باز کردن / نظر دهید
2021-04-16 13:03:11 بله، اوقاتی پیش می‌آمد که نه تنها فراموش می‌کردم که چه کسی هستم، بلکه اساسا فراموش می‌کردم که هستم، فراموش می‌کردم که باز هم وجود داشته باشم. بعد دیگر آن تُنگ در بسته‌ای که وجود محفوظ مانده‌ام را مدیون آن بودم، نبودم، بلکه در همان لحظه دیواری فرو می‌ریخت و وجودم پر می‌شد از ریشه‌ها و ساقه‌های رام شده، تیرک‌هایی از دیرباز مرده و آماده‌ی آتش زدن، شب میرا و سپیده نزدیک، و بعد تقلای سیاره که با شوق و شور به دل زمستان فرو می‌غلتد، و زمستان این سیاره را از لوث وجود لکه ها و دلمه های نفرت انگیز خلاص می‌کند.
(مالوی، بکت، سمی)
پ.ن: چه توصیف دقیقی از افسردگی داره‌.‌
@hafezbajoghli
479 viewsHafez, 10:03
باز کردن / نظر دهید
2021-04-16 12:00:51 چون در وجود من، چند موجود، از جمله دو دلقک همیشه وجود داشته‌اند، یکی که همیشه می‌خواهد همان جا که هست باقی بماند، و دیگری که تصور می‌کند کمی بعد ممکن است از هولناکی زندگی اندکی کاسته شود. طوری که به اصطلاح در این عرصه، هر کاری که می‌کردم، هرگز ناامید و سرخورده نمی‌شدم. و این دو دلقک جدایی ناپذیر که در وجود من جا خوش کرده‌اند، شاید بتوانند دلقک و احمق بودن خود را درک کنند.
(مالوی، بکت، سمی)
پ.ن: یک رباعی منسوب به ابوعلی سیناست که میگه " تا بدانجا رسید دانش من/ که بدانم همی که نادانم" با این‌که این نوشته خالی از صداقت نیست، اما در دل آن یک غروری هم دیده میشه. ولی وقتی مالون میگه "این دو دلقک جدایی ناپذیر که در وجود من جا خوش کرده‌اند، شاید بتوانند دلقک و احمق بودن خود را درک کنند." از یک پرسپکتیو متفاوتی داره حرف میزنه. دیگه غروری در دلقک‌بودن و احمق بودن نیست ولی وقتی ابوعلی سینا میگه "تا بدانجا رسید دانش من" یعنی هنوز داره خودش رو جدی میگیره، به دانش خودش مغروره، فکر کرده یه خبرایی هست. من دیگه این جور صداقت‌ها به دلم نمی‌چسبه. من فقط شیفته‌ی کسی میشم که به حماقت و دلقک‌بودن خودش اعتراف کنه. به کمترش راضی نمیشم. دیگه اگه یه استادی بگه من خاک پای مردم ایرانم، یا خاک پای دانشجویانم هستم، یا من کوچکتر از این هستم که شما میگید، تو ذوقم میزنه. البته الان که دارم این‌ها رو مینویسم دلم می‌خواد "خاک پای مردم ایران" را پاکش کنم. استاد شجریان داستانش فرق میکنه. استاد، مصداق "هر چه آن خسرو کند شیرین بود" است. ولی فقط شجریان. دیگه از هیچ کس دیگه‌ای این فروتنی‌ها رو نمی‌پذیرم. حتی اگه نمایشی نباشه و صادقانه باشه. فقط شیفته‌ی کسی میشم که به گیجی و گمگشتگی و حماقت و دلقکی خودش اعتراف کنه.
@hafezbajoghli
422 viewsHafez, 09:00
باز کردن / نظر دهید
2021-04-16 08:35:38 شمایی که نمی‌دانید چه می‌کنید، یا چرا می‌کنید، و همچنان باید با همین ندانستن ادامه بدهید، با خطر، نمی‌دانم چه، بله، نمی‌دانم با چه خطری. چون هرگز نتوانسته‌ام بدتر از کارهایی که نا آگاه از چیستی یا چرایی‌شان انجام می‌دهم، کار بدتری را در نظر مجسم کنم، و جای تعجبی هم ندارد، چون هرگز امتحان نکرده ام. چون تا آن‌جا که خودم را می‌شناسم، اگر می‌توانستم کاری بدتر از کارهای معمولم در نظر مجسم کنم، تا وقتی آن کار را عملی نمی کردم، آرام و قرار نمی‌گرفتم. و آن‌چه دارم، آنچه هستم، کافی است، همیشه برایم کافی بوده، و درباره‌ی آینده‌ی کوتاه و شیرین و کوچک و عزیزم، هیچ شک و دغدغه ای ندارم...
(مالوی، بکت، سمی)
@hafezbajoghli
394 viewsHafez, 05:35
باز کردن / نظر دهید
2021-04-16 08:22:09 طبیعی است که در قیاس با آن‌چه نمی‌توانم گمش کنم،
در مورد آن‌چه گمش کرده‌ام کمتر طول و تفصیل بدهم، جای شک و شبهه هم ندارد. و اگر بعضی اوقات به نظر می‌رسد که این اصل را رعایت نمی‌کنم، دلیلش این است که از ذهنم می‌گریزد، هر از گاه، و ناپدید می‌شود، چنان مطلق و کامل که پنداری هرگز چنین اصلی را استنباط نکرده بودم. کلمات جنون آمیز، مهم نیست. چون دیگر نمی‌دانم که دارم چه کار می کنم، و چرا، این‌ها مسائلی‌اند که در کم از آنها مدام کم و کمتر می‌شود، این را انکار نمی‌کنم، چون چرا باید انکارش کنم، و در حضور چه کسی انکار کنم، شما، کسی که هیچ چیز از او دریغ نمی‌شود؟ و این کار وجودم را لبریز از، نمی‌دانم چه می‌کند، بیانش ممکن نیست، برای من، حالا، بعد از این همه مدت، بله، چنان لبریز که بی وقفه از خودم می‌پرسم به دلیل کدام اصل....
(مالوی، بکت، سمی)
پ.ن: این اتفاقیه که در رواندرمانی میفته. در نوشتن رمان برای مخاطب ناشناس هم میفته، در نوشتن روی یه تکه کاغذ داخل بطری و انداختنش به دریا برای یک مخاطب ناشناس در آن‌سوی آب‌ها هم میفته.
@hafezbajoghli
382 viewsHafez, 05:22
باز کردن / نظر دهید
2021-04-16 08:02:22 حالا انگار در چارچوب آن در، بخشی از سطح آن دیوارِ سفید ظاهر شده بود، و من با حرکاتم روی آن دیوار سایه هایی کمرنگ می‌انداختم..
(مالوی، بکت، سمی)

پ.ن: ما از سایه‌مون لذت می‌بریم. چه در خلوت شخصی، و چه در خلوت با معشوق. الان کشف کردم که اگه یک زوج حتی برای یک بار از سایه‌های همدیگر موقع پیاده‌روی عکس نگرفته باشند به احتمال ۲۵/۸ درصد در ۵ سال آینده از هم جدا می‌شوند. حد اقل یه بار هم که شده از این عکسای عشقولانه بگیرید که ضریب جدایی را به حداقل برسونید، فقط به شرطی که موقع یادآوری خاطرات با معشوق سایه را با سایه‌ی فرد محترم دیگری اشتباه نگیرید. در این موارد ۵۳/۸ درصد احتمال اشتباه‌گرفتن سایه‌ها وجود دارد
@hafezbajoghli
374 viewsHafez, edited  05:02
باز کردن / نظر دهید
2021-04-15 23:05:12 در مورد آموزش خواب یا sleep training بچه‌ها لطفا یادداشت مستند و علمی بنویسید که در این‌ صفحه منتشر کنم. می‌توانید از تجربیات خودتان هم بنویسید، البته به شرطی که با نظریه‌های علمی تبیین شده‌باشد.
@hafezbajoghli
388 viewsHafez, edited  20:05
باز کردن / نظر دهید