زهبا

2021-05-27 22:51:18 اون روز وسط بخش هووفی کشیدم و گفتم زندگی چقدر سخت شده
اکسترن برگشت و جوری نگام کرد که انگار تمام سلولهاش هم‌زمان دارن فریاد میزنن، ماذا فازا؟! باز کردن / نظر دهید

2021-05-27 22:49:19 خونه، خونه‌ی عزیز و دوست داشتنی رو قراره برای حدود ۲۴ ساعت داشته باشم.
و بعد باز برمیگردم به بخش داخلی، مریضای اینتوبه، کد ۹۹، زخم بسترهایی که باید پانسمان کنیم، مریضهایی که زیر دستتن و یهو کووید از آب درمیان، باز برمیگردیم به نشستن پشست سیستم و یادداشت کردن سیر هموگلوبین و پلاکت مریضها باز کردن / نظر دهید

2021-05-25 14:33:28 حق ما این نبود که مدام به رفتن و چگونه رفتن از جایی که متعلق به ماست فکر کنیم!

مرتضی نائمه باز کردن / نظر دهید

2021-05-25 14:32:48 یکی از زندگی راضیه، یکی هر روز دلش میخواد بمیره، یکی میخنده، یکی گریه میکنه، یکی غر میزنه، یکی انرژیش بالاعه، یکی با آدما حال میکنه، یکی حوصله هیچکس رو نداره و همه اونا منم. باز کردن / نظر دهید

2021-05-25 14:32:35 من الان به بغل مامانم احتیاج دارم و خنده‌ها و نگاه‌های بابام و خواهرم. نه این خوابگاه ایکبیری و کولر خرابش و برقی که هی میره و گرمای کثافتش باز کردن / نظر دهید

2021-05-25 14:29:20 @khanoometassian
مود باز کردن / نظر دهید

2021-05-25 14:27:55 به آدمهای دیگه رو ندیدن احتیاج دارم. باز کردن / نظر دهید

2021-05-25 14:27:42 احساس فرسودگی، زندگی نکردن، صرفا حمالی کردن، واقعی نخندیدن، بی‌احساس شدن، وحشی و درنده‌خوی شدن، شکننده شدن، میکنم
احساس میکنم زندگی داره گلومو فشار میده
و واقعا بطرز عاجزانه‌ای به تنهایی احتیاج دارم. باز کردن / نظر دهید

2021-05-22 21:15:04 خب دوستان بخش بعدی که قراره ازش صحبت کنم داخلیه.
ساده بگم، لِه شدم، خرد و خاکشیر شدم
و این تازه فقط روز اولش بود
فردا امتحان دارم. کله‌ی سحر ساعت ۵ و نیم، ۶ باید برم رو پرونده‌ی مریضها یادداشت بذارم، سیر آزمایشاتشون رو تکمیل کنم و کلی داستان دیگه
و من الان مدتهاست منتظرم فردا فرا برسه، تموم بشه و خیال کنم از فردا به بعد با اینکه همه چی سخت شده، اما قراره خیلی زود عادت کنم باز کردن / نظر دهید

2021-05-20 19:06:49 @khanoometassian
دوست دارم من این دیوونه‌حالی رو باز کردن / نظر دهید