Get Mystery Box with random crypto!

مصطفی ملکیان

آدرس کانال: @mostafamalekian
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 61.41K
توضیحات از کانال

🔸جهت انتقادات،پیشنهادات وهمکاری:
👤 @admynchannel
🔸پاسخ به سؤالات متداول (پشتیبان کانال) :
👤t.me/mostafamalekiian
🔸صفحه اینستگرام:
instagram.com/mostafamalekian_official/
🔹کانال ناقد:
@naghedchannel

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2024-03-11 15:24:36 ایمان خرافه آمیز و ایمان خرافه نا آمیز

ایمان خرافه آمیز

وقتى که معنایى را که حضور مسیح براى شخص خاصّى دارد بررسى مى‏کنم، چه بسا وسوسه شوم که این باور را خرافه‏آمیز بخوانم: «هیچ ضَررِ عظیمى نمى‏تواند به من برسد. او همیشه حضور دارد، اگرچه نه خودش دیده مى‏شود، و نه آوایش شنیده. امّا اگر کارد به استخوانم برسد، مداخله خواهد کرد تا بتوانم مصیبت را تحمّل کنم.( از این داستان خوشم مى‏آید که کوهنوردى، وقتى متوجه شد که طنابش به هنگام بالارفتن از یک قسمت پرشیب کوه دارد پاره مى‏شود، از شدّت استیصال، رو به آسمان فریاد زد: «آنجا کسى هست؟» صدایى جواب داد: «پسرم، من اینجا هستم. من همیشه با توام. بگذار طناب پاره شود. دست‏هاى فناناپذیر من زیر پاهاى توست.» کوهنورد مکثى کرد و سپس داد زد: «کس دیگرى آنجا هست؟»)

ایمان خرافه نا آمیز

چه اندک است وجه اشتراک این سخن با این گفته که «پروردگار عطا فرمود؛ پروردگار بازپس‏گرفته است. خجسته باد نام پروردگار.» از سوى دیگر، باور دینى مى‏تواند از کتاب ایوب(the Book of Job یکى از کتُب عهد عتیق که راجع به ایوب است و او را مردى معرّفى مى‏کند که: على‏رغم درد و رنج‏هاى فراوانى که به او رسید، ایمانش را به خدا از کف نداد. موضوع اصلى این کتاب مسأله درد و رنج بیگناهان است.) فاصله بسیار داشته باشد و، در عین حال، خرافه‏آمیز نباشد.

دین در آینه ویتگنشتاین،دی.زد.فیلیپس،ترجمه مصطفی ملکیان

@mostafamalekian
14.5K views12:24
باز کردن / نظر دهید
2024-03-08 09:16:26 به بهانه 8 مارس, روز جهانى زن

بن ﻣﺎﯾﻪ ﻫﺎی ﻓﮑﺮی ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ

مصطفی‌ملکیان

ﻣﺼﻄﻔﯽ ﻣﻠﮑﯿﺎن ﻓﯿﻠﺴﻮف و ﻧﻈﺮﯾﻪ ﭘﺮداز ﺣﻮزﻩ ی دﯾﻦ و اﺧﻼق در ﻫﻤﺎﯾﺶ "  ﭘﯿﺶ داوری ﻫﺎی ﺟﻨﺴﯿﺘﯽ در ﻋﻠﻮم اﻧﺴﺎﻧﯽ" ﺿﻤﻦ ﺗﺒﺮﯾﮏ روز ﺟﻬﺎﻧﯽ زن، ﺑﻪ ﺑﯿﺎن ﭼﮑﯿﺪﻩ ﯾﯽ از ﺑﻦ ﻣﺎﯾﻪ ﻫﺎی ﻓﮑﺮی ﻣﮑﺘﺐ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﻢ ﭘﺮداﺧﺖ و ﮔﻔﺖ:

ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ارزﺷﯽ، ﺟﺎﻣﻌﻪ ی ﻣﺮد ﺳﺎﻻر ﯾﺎ ﭘﺪر ﺳﺎﻻر و ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻫﺎ و ﺗﻤﺪن ﻫﺎﯾﯽ را ﮐﻪ ﻣﺸﻮق اﯾﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻮدﻩ اﻧﺪ، ﻣﻮرد داوری ﻗﺮار دادﻩ اﻧﺪ...
ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻫﻨﺠﺎرﮔﺬار اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ در ﻫﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﯾﯽ از 6 ﻣﻨﺒﻊ ﺣﻘﻮق، اﺧﻼق، دﯾﻦ و ﻣﺬﻫﺐ، آداب و رﺳﻮم و ﻋﺮف وﻋﺎدات، زﯾﺒﺎﯾﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ و ﻣﺼﻠﺤﺖ اﻧﺪﯾﺸﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ، ﺟﺎﻣﻌﻪ ی ﻣﺮدﺳﺎﻻر را از منظر ﻫﺮ 6 ﻣﻨﺒﻊ، ارزش ﮔﺬاری و داوری ﮐﺮدﻧﺪ.

ﻧﻘﺪ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ:
ﺗﻤﺎم ﻧﻘﺪی ﮐﻪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ از ﻣﻨﻈﺮ ﺣﻘﻮق ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ دارﻧﺪ، اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺪاﻟﺖ ﻣﻬﻢ ﺗﺮ از ﺟﻨﺴﯿﺖ اﺳﺖ و ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ی ﺟﻨﺴﯿﺖ، ﻋﺪاﻟﺖ را ﻓﺮاﻣﻮش ﮐﺮد.ﺑﻪ ﺑﺎور آﻧﺎن، ﺗﺎ دوران ﻓﻌﻠﯽ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺪاﻟﺖ ﻓﺪای ﺟﻨﺴﯿﺖ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ.در واﻗﻊ اﯾﻦ روﯾﮑﺮد ﺑﻪ دﻧﺒﺎل اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺸﺎن دﻫﺪ ﭼﻪ ﺑﯽ ﻋﺪاﻟﺘﯽ ﻫﺎ و ﺗﺒﻌﯿﺾ ﻫﺎﯾﯽ در ﻃﻮل ﺗﺎرﯾﺦ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻘﻮﻟﻪ ی ﺟﻨﺴﯿﺖ صورت ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ.

ﻧﻘﺪ اﺧﻼﻗﯽ ﭘﯿﺮوان ﻣﮑﺘﺐ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﻢ ﺑﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ:
از ﻣﻨﻈﺮ اﺧﻼﻗﯽ، ﻧﻘﺪی ﮐﻪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﻢ ﺑﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ دارد اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺎﮐﻨﻮن ﺟﻮاﻣﻊ، ﻋﺪاﻟﺖ را ﻣﻌﯿﺎر و ﺷﺎﺧﺺ اﺧﻼق در ﻧﻈﺮﮔﺮﻓﺘﻪ اﻧﺪ.در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻋﺪاﻟﺖ ﻣﻌﯿﺎر ﺣﻘﻮق اﺳﺖ ﻧﻪ اﺧﻼق.از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ از ﻧﻈﺮ آﻧﻬﺎ ﻋﺪاﻟﺖ "ﺣﺪاﻗﻞ" اﺧﻼﻗﯽ ﺑﻮدن را ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و ﺑﺮای اﺧﻼﻗﯽ ﺑﻮدن ﺑﺎﯾﺪ دو درﺟﻪ از اﯾﻦ ﺑﺎﻻﺗﺮ رﻓﺖ.اﯾﻦ ﻧﮕﺎﻩ، از آن ﺟﻬﺖ ﮐﻪ ﻣﺮدان ﻋﺪاﻟﺖ را ﻧﻬﺎﯾﺖ اﺧﻼق داﻧﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﻄﻠﻖ در اﺧﻼق راﻩ ﭘﯿﺪا ﻧﮑﺮدﻩ اﺳﺖ.

ﻧﻘﺪ و ﻧﮕﺎﻩ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ از ﻣﻨﻈﺮ دﯾﻦ و ﻣﺬهب:

ﺑﻪ زﻋﻢ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ، ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯾﻦ رﮐﻦ دﯾﻦ و ﻣﺬﻫﺐ ﺧﺪا اﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﺎﻗﺪ ﺟﻨﺴﯿﺖ اﺳﺖ؛ ﻋﻨﺼﺮ ﻓﺎﻗﺪ ﺟﻨﺴﯿﺖ را ﯾﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﭽﻨﺎن ﺑﺪون ﺟﻨﺴﯿﺖ ﯾﺎ دارای ﺟﻨﺴﯿﺖ دوﮔﺎﻧﻪ ﻋﺮﺿﻪ ﮐﺮد.اﻣﺎ ﻣﺴﺎﻟﻪ اﯾﻨﺠﺎ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮان ﺑﺮای آﻧﭽﻪ ﻣﻘﺪس اﺳﺖ، ﺗﺮﮐﯿﺐ ﻗﺎﯾﻞ ﺷﺪ.ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ﻣﺎﺑﻌﺪاﻟﻄﺒﯿﻌﯽ، ﻫﺮ اﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﻗﺪر ﻫﻢ ﺳﺎدﻩ ﻟﻮح ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﯽ داﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﺪا جنسيت  ﻧﺪارد.

ﻧﻘﺪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ از ﻣﻨﻈﺮ آداب و رﺳﻮم:

از اﯾﻦ ﻣﻨﻈﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ "ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ" وﺟﻮد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ اﻣﺎ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ اﯾﻨﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺮای دﯾﮕﺮی ﻧﺎﺑﻮد ﺷﻮد.
ﺑﻪ ﻋﻘﯿﺪﻩ ی ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﻢ ﻣﺮدان از ﻣﻄﻠﻮب ﺑﻮدن ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ اﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺮداﺷﺖ ﮐﺮدﻩ اﻧﺪ ﮐﻪ اﯾﻦ ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﯾﯽ ﺣﺎﺻﻞ ﺷﺪﻧﯽ ﺑﺎﺷﺪ.ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ ﺑﺮ اﯾﻦ ﺑﺎورﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﻮد آﻧﻬﺎ ﻫﺰﯾﻨﻪ ی اﯾﻦ ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ را ﻣﯽ ﭘﺮدازﻧﺪ و ﻣﺮدان ﺗﻨﻬﺎ از ﻓﺎﯾﺪﻩ و ﺳﻮد آن ﺑﺮﺧﻮردار ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.آﻧﻬﺎ از ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ روی ﮔﺮدان ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ از اﯾﻦ ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ ﺑﻪ اﻧﺪازﻩ ی ﻫﻢ ﺳﻮد و زﯾﺎن ﺑﺮﻧﺪ.


ﻧﻘﺪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ از ﻣﻨﻈﺮ زﯾﺒﺎﯾﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘى:

ﻧﻘﺪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﻢ از ﻣﻨﻈﺮ زﯾﺒﺎﯾﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﻧﯿﺰ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ زﻧﺎن ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪ اﻧﺪ ﻫﻤﻪ ی زﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎی ﺧﻮدﺷﺎن را ﺑﺮوز دﻫﻨﺪ. به ﺑﺎور آﻧﻬﺎ اﮔﺮ زﻧﺎن ﻣﺠﺎل ﺷﮑﻔﺘﮕﯽ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﭘﯿﺪا ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ، آن وﻗﺖ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﯿﻢ ﺷﺎﻫﺪ اﯾﻦ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ ﭼﻪ زﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑى شمارى  در ﺟﻨﺲ زن ﺑﻪ ودﯾﻌﻪ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ.اﮔﺮ ﻫﻤﻪ ی اﯾﻦ زﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎی دروﻧﯽ ﻋﺮﺿﻪ ﻣﯽ ﺷﺪ، در وﻫﻠﻪ ی ﻧﺨﺴﺖ، زﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺟﺴﻢ و ﺗﻦ زن ﻣﻨﺤﺼﺮ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ,و در درﺟﻪ ی دوم، در ﻣﻮرد اﯾﻦ زﯾﺒﺎﯾﯽ زﻧﺎﻧﻪ و ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﻣﺒﺎﻟﻐﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﻀﺤﮏ ﺻﻮرت ﻧﻤﯽ ﮔﺮﻓﺖ.

ﻧﻘﺪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ از ﻣﻨﻈﺮ ﻣﺼﻠﺤﺖ اﻧﺪﯾﺸﯽ:

ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ ﻧﻘﺪی ﮐﻪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﺎی ﻣﺮد ﺳﺎﻻر دارد اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ، اﯾﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﺎ اﻓﺰون ﺑﺮ اﺟﺤﺎﻓﯽ ﮐﻪ در ﺣﻖ زن ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﺟﻠﻮی ﺷﮑﻮﻓﺎﯾﯽ ﻧﻮع ﺑﺸﺮ را ﻧﯿﺰ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ.به زﻋﻢ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ اﯾﻦ ﻣﺴﻠﻢ اﺳﺖ ﮐﻪ زن و ﻣﺮد ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ زﯾﺴﺖ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺻﺮف، ﺗﻔﺎوت ﻫﺎی ﺑﺎ ﻫﻢ دارﻧﺪ؛اﻣﺎ ﻧﮑﺘﻪ ﺣﺎﯾﺰ اﻫﻤﯿﺖ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ اﯾﻦ ﺗﻔﺎوت در ﻫﻤﻪ ی ﻗﻠﻤﺮوﻫﺎی ذﻫﻦ ﻧﯿﺴﺖ.ﺑﺮﺧﯽ ﺗﻮاﻧﻤﻨﺪی ﻫﺎی ذﻫﻨﯽ زﻧﺎن و مردان ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻓﺮق دارد؛اﻣﺎ زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ از ﺳﺎﺣﺖ ﺟﺴﻢ و ذﻫﻦ، وارد ﺳﺎﺣﺖ روان ﺷﻮﯾﻢ ﻣﺬﮐﺮ و ﻣﺆﻧﺚ ﺑﻮدن ﻣﻌﻨﺎی ﺧﻮد را از دﺳﺖ ﻣﯽ دﻫﺪ و ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺳﺎﺣﺖ ﭼﻬﺎرﻣﯽ، ﺑﺎ ﻋﻨﻮان "روح" ﻗﺎﯾﻞ ﺑﺎﺷﯿﻢ، دﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ ﺗﻔﺎوﺗﯽ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻧﺨﻮاﻫﺪ آﻣﺪ.

ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ اﻧﺘﻘﺎد ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ در اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﺮا ﺗﻔﺎوت در ﻧﺎﺣﯿﻪ ی ﺗﻦ، ﺑﻪ ﺗﻤﺎم اﺑﻌﺎد وﺟﻮدی آﻧﺎن ﺗﺴﺮی ﭘﯿﺪا ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ؟

استاد ملکیان،همایش پیش داوری جنسیتی در علوم انسانی

@mostafamalekian
13.9K views06:16
باز کردن / نظر دهید
2024-03-05 10:48:52 فایل صوتی سخنرانی مصطفی ملکیان در نشست نقد و بررسی کتاب جامع علم کلام

@mostafamalekian
12.6K views07:48
باز کردن / نظر دهید
2024-03-05 10:25:19 برنامه‌های سخنرانی مصطفی ملکیان:

بررسیِ کتابِ «زیستن در روزگار سخت»، سه‌شنبه 15 اسفند، ساعت ۱۵ (آزاد برای عموم)
مکان : تهران، خیابان ظفر (دستگردی)، خیابان بخارا، بن‌بست آرامش، پلاک ۱
پخش آنلاین: لینک

دین و نابرابری‌ها، سه‌شنبه ساعت ۱۹ (آزاد برای عموم)
پخش آنلاین: لینک

مراسم بازگشایی فرهنگان پاسداران، چهارشنبه ساعت ۱۷ (آزاد برای عموم)
آدرس : تهران، پاسداران، خیابان زمرد (ناطق نوری)، روبروی دشتستان پنجم

نیکوکاریِ نیک‌خواهانه، پنج‌شنبه ساعت ۱۵:۳۰ (آزاد برای عموم)
مکان: تهران، خیابان علامه جنوبی، نبش حق طلب غربی، سالن شهید عضدی دانشگاه علامه طباطبایی

زنانگی در اجتماع، فرهنگ و معنویت، جمعه ساعت ۱۵ (ثبت نامی)
آدرس: بلوار میرداماد، مصدق جنوبی، کوچه تابان ، پلاک ۱۱، واحد ۲.طبقه (خانه آشنا)

ثبت‌نام برای شرکت آنلاین اینجا
ثبت‌نام برای شرکت حضوری اینجا

@mostafamalekian
12.6K viewsedited  07:25
باز کردن / نظر دهید
2024-03-05 09:36:11
مصطفی ملکیان:

شما وقتی کارتان تمام می‌شود و داخل ماشین در حال برگشتید پیش خودتان می‌گویید: «آخ جون! حالا می‌رم سراغِ ...»؛ این علقه شماست؛علقه‌ها، فلسفه وجودی آدمی‌اند؛حتی آدم درآمد را  برای رسیدن به علقه‌ها می خواهد

@mostafamalekian
12.7K viewsedited  06:36
باز کردن / نظر دهید
2024-03-03 09:24:28 انسان فرایند محور

مصطفی ملکیان

معناى دريافت فرايندى از خويشتن اين است كه من به هيچ چيزى از داشته ها، كرده ها و خواسته هاى خودم محدود نشوم و دل به آنها نبندم. نبايد گمان كنم كه خواسته هاى من يا داشته هاى من و يا كرده هاى من، سرنوشت «من» را تعيين مى كند. اگر هر سرنوشتى صورت گرفت در آن صورت «من» خودم را داراى يك هويت ايستا دانسته ام. عرفا مى گفتند نبايد با داشته ها و كرده ها و خواسته هايتان، خود را در قيد و بند قرار دهيد. به عبارت ديگر شما بايد خود را يك فرايند بدانيد. به طور مثال نبايد بگوييد كه من خواسته ام را عوض كردم و يا داشته ام را از دست دادم، بنابراين هويتم را عوض كرده ام و يا از دست داده ام. به اين جهت است كه تمام پيام عرفان سير و سلوك است و سلوك يعنى فرايند ديدن خويشتن. همه نظام هاى عرفانى در يك مؤلفه بسيار مهم مشترك هستند و آن اين است كه انسان را در مقوله فرايند مى گنجانند نه در مقوله جوهر.

آنها به انسان صفت سالك و رهرو مى دهند كه اين صفات دلالت بر يك فرايند مى كند و معناى آن نيز اين است كه اگر تو اكنون يك خاصه اى دارى گمان نكن كه اين خاصه اگر از بين رفت تو نيز از بين رفته اى. خطاى محض است اگر كسى يك خاصه و ويژگى را عين «من» بداند. انسانى كه از لحاظ معرفتى واقع بين و از نظر روانشناختى و اخلاقى سالم باشد اين اقتضا را دارد كه خود را يك فرايند ببيند و فرايند وقتى هويتش را از دست مى دهد كه ثابت باشد. براى اينكه يك آبشار را از بين ببريم كافى است كه جلوى حركت آن را بگيريم. بنابراين جوهر ها با حركت از بين مى روند اما فرايندها با سكون از بين مى روند. عارفان از ما مى خواستند كه خود را يك حركت بدانيم وهر جا كه ايستاده ايم بدانيم كه من نيستم، لذا حركت، موجوديت انسان است.

بخشی از سخنرانی استاد با عنوان «هویت پویا و هویت ایستا»

@mostafamalekian
16.3K views06:24
باز کردن / نظر دهید
2024-02-29 08:22:45 چرا بعضی وقت ها نمی توانیم آدم ها را دوست داشته باشیم؟

مصطفی ملکیان

اينكه ما نمی توانيم آدمها را دوست بداريم به دليل اين است كه به آشكارگی حقيقت قائل هستيم و می گوييم كه حقيقت بسيار آشكار است و آن حقيقتِ آشكار هم پيش ماست و هر كس كه به اين حقيقت آشكاری كه پيش ماست، معتقد نيست اين مقابل حكم عقل است. خوب آدم با آن فرد نمي‌تواند دوستي كند،‌ رابطه داشته باشد.

اما اگر كسي بگويد آشكارگی حقيقت يك چيز غلطي است و حقيقت آنقدر آشكار نيست و اين معنايش اين است كه هم من در تاريكي‌ها در حال قدم‌زدن هستم و هم رفيقم كه مخالف من است در تاريكي قدم مي‌زند. اينكه مولانا مي‌گويد: ما كه كورانه عصاها مي‌زنيم / لاجرم قنديل‌ها را بشكنيم

يعني همه ما داريم قنديل می شكنيم. نگوييد كه ما قنديل نمي‌شكنيم و هر قنديلي در عالم است را بقيه شكسته‌اند؛ نه آقا، همه ما در تاريكی عصا مي‌زنيم. من بارها و بارها گفته‌ام كه علت اين كه عده‌اي قدرت تحمل و دوست داشتن مردم را ندارند، نه بدان علت است بدذات‌اند؛ بلكه چون يك ايده غلطي دارند، آن ايده غلط اين است كه حق واضح است و هر كسي كه مخالف با اين باشد را نمي‌توان دوست داشت. براي همين هميشه طلبكارانه، هميشه از موضع بالا، هميشه با خشونت و هميشه با بگير و ببند و زدن و بردن رفتار مي‌كند.

ولي اگر گفتند كه آقا عالم تفسيرهاي عديده برمي‌دارد. يك نسخه‌اب است كه به تعبير اميرالمؤمنين(ع) حَمّال ذووجوه است، يك تفسير را ما داريم، يك تفسير را بودايي‌ها دارند، يك تفسير را وهابی دارد، يك تفسير را سنی دارد و ... خب ميیتواند با همه يك زندگي با مدارا و با شفقت و با عشق و محبت داشته باشد. باور كنيد اگر شما معتقد باشيد كه حق پيش شماست، نمی توانيد اكثر انسانها را دوست داشته باشيد و اين توان را از خودتان مي‌گيريد. اما اگر بگوييد كه همه ما آدمهايي هستيم كه در تاريكي قدم مي‌زنيم، گاهي جاها به حق مي‌رسيم، گاهي جاها به حق نمی رسيم، بعضي‌ جاها درست مي‌رويم و بعضي‌ جاها درست نميی رويم، گاهي جاها به كسی تنه می زنيم، آن وقت همه می توانيم به همديگر محبت و شفقت داشته باشيم. من واقعاً و جداً اعتقادم بر اين است كه اكثر خشونت‌هاي موجود به خاطر يك تز غلط است و خدا شاهد است اين تز منشأ قرآني و روايي ندارد و آن اين است كه حق، واضحِ واضح است و همانی است كه ما داريم، پس هر كسي كه با اين مخالفت كرد، محارب حكم عقل است و نمي‌توان با او آشتي كرد. چون با يك چيز واضح مخالفت مي‌كند. اين به مصلحت و حق هم نيست، به دليل اينكه در مقام نظر هم مشكل دارد.

چون يكي از بزرگترين گزاره‌هاي شما كه خدا وجود دارد را در نظر بگيريد، كجاست حكم عقل واضح كه مي‌گويد خدا وجود دارد؟ اما اينكه تا گفتيم كجاست حكم عقل واضح كه خدا وجود دارد،‌ معنايش اين نيست كه خدا وجود ندارد. نه، بايد معتقد باشيم كه ما عاشق خدا شديم، دليل هم ندارد. يك سري آدمهایی هم هستند كه عاشق يك خدای ديگری شده‌اند، يك سري هم عشق هيچ خدايي در دلشان نيست. نه اينكه ما استدلال داريم و بقيه بدون استدلال هستند.

درسگفتار معرفت شناسی باور دینی
12.7K viewsedited  05:22
باز کردن / نظر دهید
2024-02-23 21:52:24 الفاظ مبهم؛نیروی محرکه زندگی و خصیصه دوران مدرنیسم است.

مصطفی ملکیان

مطلبی را اخیرا برخی از متفکران به آن تفطن پیدا کرده اند و واقعا بنده هم خیلی خوب آنرا قبول دارم ولی تفهیمش برایم مشکل است.یک زبانشناس آلمانی اخیرا کتابی تحت عنوان واژه های انعطاف پذیر به انگلیسی نوشت.ایشان در این کتاب-البته قبلا هم دیگران این سخن را گفته اند-خیلی دقیق نشان داده که با پیدایش مدرنیسم دین سنتی در اذهان عمومی آهسته آهسته و گام به گام تضعیف شد.جمع کثیری از متفکران گفتند گزاره های دینی قابل دفاع عقلانی نیستند.کسانی گفتند نه فقط قابل دفاع عقلانی نیستند بلکه خلاف آن قابل اثبات عقلانی است.یعنی نه فقط نمیشود اثبات کرد که خدا وجود دارد بلکه میشود اثبات کرد که خدا وجود ندارد.کسان دیگری از جنبه دیگری حمله کردند و گفتند پیشرفت در زمینه اخلاقی است مثل استکمال نفس،تقرب الی الله و این چیزها،گاهی پیشرفت در زمینه ظرفیت های وجودی انسان است مثل هوش،حافظه،قدرت انتقال و قس علیهذا.

حالا اگر من روی یکی از اینها انگشت گذاشتم و چیز خاصی گفتم و بعد از مداقه ممکن است نشان بدهند که اصلا چنین چیزی وجود ندارد،جریان متوقف میشود.برای اینکه این موتور محرکه همواره وجود داشته باشد،باید الفاظ مبهم باشند.این است که تمام الفاظی که در دوران مدرنیسم ظهور کرده مبهم اند.زیرا میخواستند جای خدا بنشینند و همان کاری را که خدا میکرد بکنند.در صورتی میتوانند این کار را بکنند که مبهم باشند.خصیصه دوران مدرنیسم،خصیصه الفاظ پلاستیک است؛الفاظ انعطاف پذیر.

مثلا من میخواهم بدانم قومیت ایرانی چه چیزی است.مراد شما از ایران چیست؟می گویید خب همین ایران دیگر.می گویم آن قسمت هایی که مثلا در اواخر قاجاریه از ایران جدا شد،مثل قفقاز را هم جزو ایران به حساب می آورید و برایشان دل میسوزانید یا نه؟اگر بخواهید بگویید نه،میگویم خوب آنها هم ایرانی بودند،بر اثر بی لیاقتی قاجاریه جزو شوروی قرار گرفتند و...میبینید هر ثانیه ای از تاریخ ملت ایران را که به عقب بروید ایران یک وضعی داشته،حالا کدام ایران است؟ایران زمان صفویه،یا ایران زمان قاجاریه یا...

یا اگر فردا خدای نکرده خوزستان از ایران جدا شد؟اگر در جنگ ایران و عراق مثلا عراق موفق شده بود خوزستان را جدا کرده بود،از فردا که میگفتید من در راه ایران خدمت میکنم، مرادت خوزستان هم بود که رفته زیر سیطره عراق یا نه؟کدام لحظه از ایران مدنظر شماست؟برای اینکه ناسیونالیست ایرانی باشید؛ایران باید مبهم بماند.فقط به قیمت مبهم بودن میتواند موتور محرکه زندگی باشد.

از این لحاظ در دوران مدرنیسم آرمانهایی که میخواهند رُل خدای سنتی ها را بازی کنند باید مبهم باشند.این است که می بینید تمام الفاظی که در دوران مدرنیته  به کار می رود مبهم است.روشنفکری فرزند دوران مدرنیسم است و بنابراین با آرمانهای مدرنیسم حرف میزند و به تبع این آرمانها باید مبهم باشند.اگر بخواهید دست از ابهامشان بردارید،نمی شود.از این نظر به شما میگویم«رشد» واقعا یک مفهوم بی معناست.توسعه مفهوم مبهمی است.من حاضرم با هر اقتصاددان،با هر جامعه شناس یا هر فیلسوف سیاسی بحث  کنم و نشان بدهم نه آزادی روشن است،نه رشد،نه توسعه،نه ملیت،نه صنف،طبقه،نه منفعت و نه هویت.

دین در حوزه مدرنیسم از چندین جهت در اذهان مردم تضعیف شد.خدا در اذهان و نفوس دوران مدرنیستم تضعیف شد.از سوی دیگر انسان بدون یک پشتوانه نمیتواند زندگی کند.خدا در دوران ما قبل مدرن به زندگی انسان سنتی معنا میداد.شادی ها و اندوه ها را با توجه به خدا تفسیر میکرد.بیماری اش را هم به خدا ارتباط میداد.اگر شفا پیدا میکرد آنرا هم به خدا ارتباط میداد.وقتی مریض میشد میگفت لابد خدا مرا آزمایش میکند.خوب این مریضی قابل تحمل میشد.یا میگفت شاید گناهی کرده ام؛خدا به جای اینکه مرا در آخرت عذاب کند،می خواهد در همین جا با من تسویه حساب کند و...اما بعد خدا از اندیشه ها رفت یا تضعیف شد و یا به تعبیر صریح نیچه بگویم که اصلا خدا مرد.

بعد از مرگ خدا انسان بی پشتوانه ماند.انسان بدون یک موتور محرکه نمیتواند زندگی کند.باید یک چیزی پشت او باشد.وقتی خدا نیست میرویم چیزهای دیگری درست می کنیم؛مثلا یک شخص را.حالا که خدا نیست چه جوری به زندگی انسان معنا داد؟یکی میگوید حقیقت طلبی،کسی میگوید عدالت خواهی،آزادی طلبی،برابری و برادری،جامعه بی طبقه،ناسیونالیسم،حقوق جنسیت خودم(مثل طرفداران نهضت های فمینیستی)،هویت قومی،رشد،توسعه،پیشرفت و...اما وقتی میتوانند موتور محرکه زندگی انسان باشند که ابهام داشته باشند.اگر معلوم بشود «توسعه» یک لفظ بیمعنا وساختگی است،آن وقت کسی خود را فدای آن نمیکند.اگر معلوم بشود «جامعه بی طبقه» یک چیز پوچ است،آن وقت این موتور محرکه زندگی را از دست میدهد.این الفاظ باید مبهم باشند تا بتوانند مرا تا آخر عمر جلو ببرند.

موانع نو اندیشی در ایران

@mostafamalekian
18.1K views18:52
باز کردن / نظر دهید
2024-02-23 21:52:19
@mostafamalekian
14.2K views18:52
باز کردن / نظر دهید
2024-02-23 21:44:41
برگزاری درسگفتار غیرحضوری «چهارصد مفهوم فلسفی» | استاد مصطفی ملکیان | زمان: جمعه‌ها، ساعت ۱۸ تا ۱۹:۳۰ ، از ۴ بهمن ماه| مبلغ هر دوره (۴ جلسه‌ای):  ۴۴۰ هزار تومان

@mostafamalekian | @khanehashena
14.3K viewsedited  18:44
باز کردن / نظر دهید