Get Mystery Box with random crypto!

رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)

لوگوی کانال تلگرام mostafamehraeen — رخداد تازه(مصطفی مهرآیین) ر
لوگوی کانال تلگرام mostafamehraeen — رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)
آدرس کانال: @mostafamehraeen
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 22.83K
توضیحات از کانال

ما فقیر شده ایم.ما از میراث انسانی یکی پس از دیگری دست
برداشته ایم.(والتر بنیامین)
@mostafamehraeen1975

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 26

2021-06-29 22:32:19 حاشیه‌های امیدبخش
گفت‌و‌گو با مصطفی مهرآئین

دورکیم می‌گوید انسان باید یک بار دیگر بمیرد تا به انسان اجتماعی تبدیل بشود؛ یعنی جامعه از طریق مرگ ویژگی‌های انسانی ما را کنترل می‌کند، اما ما همواره در کشاکش هستیم. ما هرگز ویژگی سرکشی و گذر از محدودیت را از دست نمی‌دهیم. این کشاکشی جدی در جامعه و دغدغه اصلی سیاسیون است که میل به سرپیچی و خروج از جامعه را کنترل کند. میل به خروج از وضعیت زندگی اجتماعی همان «امید» است؛ یعنی دائماً با فشار ساختاری روبه‌رو هستیم و دوست داریم از آن‌ها گذر کنیم و بالطبع انتظار داریم اتفاقاتی بیفتد که گذر هم کنیم. مجموعه این اتفاقات هم دو دسته بیشتر نیست: یا دوست داریم موانع برداشته شود یا فرصت دوباره‌ای داشته باشیم. این وضعیتی است که به آن می‌توانیم زندگی امیدوارانه یا وضعیت امید بگوییم. این جزئی طبیعی از زندگی ماست که داریم زندگی می‌کنیم و دائم در کشاکش هستیم.

تجلی امید را می‌توانیم در ادبیات، هنر، سینما، ورزش و اخبار نویدبخش مملکت ببینیم، حتی وقتی تصمیم می‌گیرند حقوق‌ها را افزایش دهند یا اینکه حجاب کمی آزادتر می‌شود میل به امید در همه سطوح جامعه را نشان می‌دهد. این مسئله مختص به جامعه ما هم نیست. نکته دیگر اینکه خود انسان به لحاظ ماهوی بیش از هر چیزی وجود مضطرب دارد؛ یعنی انسان با بودنش در این جهان مدام اضطراب را تجربه می‌کند. دلیل هم این است که ما در چرخه زمان و ابدیت هستیم. ما معطوف به زمان زندگی می‌کنیم و از سوی دیگر بی‌نهایتی هم وجود دارد که ما گرفتار این چرخه هستیم.

به دو دلیل انسان موجود امیدواری است: خود تجربه زندگی اجتماعی که تنگنا زیاد دارد و بعد هم وجود انسان که مضطرب است. تجربه زندگی تجربه مشکلات و سختی‌ها و نادانی‌های ماست. ما نسبت به آینده نادان هستیم و نمی‌توانیم آینده را تشخیص بدهیم و اضطراب داریم؛ بنابراین ما گرفتار ماجرای امید هستیم و هرکدام از این دو دلیل پاسخ خودش را پیدا می‌کند. پاسخ امیدواری یک جامعه انعطاف ساختار آن است که بتواند دائماً آدم‌ها را حمایت کند. سیستم خودش چیزهایی می‌سازد که به شهروندش بگوید امیدوار زندگی کن و ما حامی تو هستیم.

امید می‌تواند انحطاط و تزلزل بیاورد. ما با امید به سمت انحطاطی می‌رویم که در آن امید داریم یک ناجی ما را نجات بدهد. امید می‌تواند به‌عنوان یک تجربه وجودی ساری و جاری در زندگی ما باشد یا تبدیل به یک ایده انتزاعی دور از دسترس شود که از جنس اسطوره و افسون است. از جنس اعجازی که مردم منتظر هستند تا بیاید و ناجی ما باشد و بنابراین می‌نشینند تا مشغول به زندگی موجودشان بشوند. بدون اینکه دست به هیچ اقدامی برای تغییر موقعیت و وضعیت خودشان بشوند.

کیفیت جامعه ما تعیین‌کننده کیفیت امید ما نیست، چون نسل‌های متفاوتی هستیم که در کنار هم زندگی می‌کنیم. ما الآن در شرایطی هستیم که فقط سرمایه ایرانی‌بودنمان پشت سرمان نیست و بخشی از جهان را هم داریم. در کنار ساسی مانکن ممکن است پینک فلوید هم باشد. قبول دارم که دانشگاه‌های ما ضعیف‌اند، اما امروز علم آموختن فقط از مسیر دانشگاه نیست و اگر کسی کمی انگلیسی بلد باشد می‌تواند در مواجهه با علم جهان قرار بگیرد. موسیقی و سینما و هنر و ادبیات هم همینطور است. من هم قبول دارم ادبیات امروز ما ادبیات سوگ و مویه است تا اینکه ادبیات رهایی و گشایش باشد، اما می‌شود گشت و امید را پیدا کرد.

منبع: چشم‌انداز ایران شماره 127

@cheshmandaz_iran
https://bit.ly/3qA7Ody
1.6K viewsMostafa Mehraeen, 19:32
باز کردن / نظر دهید
2021-06-28 16:50:55 فایل صوتی جلسه سوم درسگفتار " نظریه گفتمان: سوسور و باختین" که در آن به شرح نظریه باختین و فهم مسائل جامعه ایران از منظر نظریه گفتمان باختین پرداخته ام.در این جلسه درباره نسبت زبان و رمان یا به طور کلی ادبیات و اندیشه با وجود انسانی،اخلاق،عشق و سیاست سخن گفته ام.

http://t.me/mostafamehraeen
1.0K viewsMostafa Mehraeen, edited  13:50
باز کردن / نظر دهید
2021-06-27 20:15:28 سلام آقای دکتر
وقتتون بخیر
دانشجوی پسادکتری دانشگاه فردوسی مشهد، در رشته فیزیک دیروز خودکشی کرده. این خودکشی یک فرد نبود، بلکه فریاد فروخفته یک نسل بود که سالها بازی خورد. آقای دکتر این نسل تقریبا هیچی ندارند. توی کتابخونه بودند که پراید شد ۱۰۰میلیون. لطفا به عنوان استاد مطلبی بنویسید برای نسل ما که توی یه تله ای افتادیم که نه میمیریم نه خلاص میشیم. نصیحتمان کنید آقای دکتر. ما تنها شدیم.
3.1K viewsMostafa Mehraeen, 17:15
باز کردن / نظر دهید
2021-06-27 20:02:58 به بهانه خودکشی یک دانشجو: من به نقش نجات بخش "زشتی و سیاهی" ایمان دارم

۱.امروزی پیامی داشتم از دوست ناشناسی که " دکتر جان خودکشی این دانشجو در مشهد خودکشی یک نفر نیست که قصه نسلی است با بغض هایش".از من خواسته بود چیزی بنویسم،حرفی بزنم و به تعبیر ایشان "دلداری بدهم". از صبح که این پیام را خوندم در فکر این بودم که من چه دارم که بگویم و مگر متن چقدر نیرو و قدرت دارد که بتواند جایی را تکان دهد.

۲.غروب تلفنی داشتم باز از مشهد.دانشجوی دکتری ادبیات که در حال نوشتن رساله اش است و من بدون اینکه ایشان را دیده باشم در ماه های گذشته به او مشورت داده بودم که کار مقاله و رساله اش را چگونه انجام دهد.زنگ زده بود تا با همان تعابیر فلسفی و ادبی خاص خودش از من تشکر کند و بابت کمک های من از من قدردانی کند.دانشجوی خوش فکر و اهل مطالعه ای است.سخن که به خودکشی این دانشجو در مشهد رسید به نقل از نیچه میگفت وجود کلیساها با آن سیاهی فکر و زشتی عمل باعث می شود که من زیبایی عقل را ببینم و ارزش آن را پاس بدارم.

۳.دیالکتیک سیاهی و نور در معنای آگامبنی و آدورنویی آن شاید تعبیری قابل پذیرش برای زندگی اینروزهای جامعه ما باشد:دیدن نور در تاریکی و دیدن تاریکی در نور.وضعیت امروز ما به تعبیر هرتا مولر در "سرزمین گوجه های سبز" مانند وضعیت آن دخترکی است که "کارگران شیفت شب هر سال بچه ای در شکم اش می کاشتند" و " او نمی توانست فریاد بزند، چون صدا در گلویش می مرد". باز به زبان مولر ما اگر در پی ایجاد تغییر در موقعیت خود هستیم باید همچون دیوانگان "جنون را جای ترس بنشانیم".خودکشی اگر چه در معنای ظاهری آن به پایان زندگی یک انسان اشاره دارد،در باطن خود حکایت از انسانی دارد که با غلبه جنون بر ترس سعی در ایجاد ترک و شکاف در موقعیت انسانی خود دارد.اما کاش بتوان به جای خودکشی، جنون نهفته در عمل خودکشی را تبدیل به جنون در گفتار و در کنش سیاسی - اجتماعی ساخت و با آن به جای مرگ،زندگی و اندیشه تازه ساخت.

http://t.me/mostafamehraeen
3.1K viewsMostafa Mehraeen, edited  17:02
باز کردن / نظر دهید
2021-06-25 20:07:15 امید و ناامیدی ربطی به مسائل زندگی فردی ندارد

۱.گابریل مارسل تعریف زیبایی از امید داشت.او معتقد بود امید ربطی به عدم وجود مشکل یا وجود راه حل برای مشکلات ندارد.اینکه شما سرطان ندارید یا اینکه دارید و آنقدر توانمند هستید که از بهترین داروها و پزشکان استفاده کنید ربطی به امید ندارد.به باور مارسل امید یعنی باور به وجود "راز" ی در عالم که با شما همدست است.امید یعنی وجود "تو" یی که تو را میبیند،میشنود، و با تو سخن می گوید.پس تو در هر لحظه امیدواری که راز عالم با تو در زندگی همدست شود.

۲.کیرکگور نیز اینچنین تعبیری از امید داشت.او در قصه ابراهیم معتقد بود آن نیرویی که ابراهیم را واداشت تا بر اضطراب خود غلبه کند و چاقو بر گلوی فرزند خود بگذارد این بود که ابراهیم ایمان داشت وقتی به خانه برگردد فرزند خود را سالم در خانه خواهد دید.او چنان ایمانی به خدا داشت که معتقد بود او حتی لحظه ای از همدست شدن با ابراهیم کوتاهی نخواهد کرد.ایمان او چنان بود که بر عکس عیسی مسیح حتی در یک لحظه به گله از خداوند نپرداخت با آنکه نمی دانست آنکه به او دستور قربانی کردن فرزندش داده است خداست یا شیطان.

۳.بنابراین،وقتی من یا هر کس دیگری سخن از نابسامانی شرایط اجتماعی و زندگی در این جامعه می گوییم،هرگز به دلیل ناامید شدن ما نیست،ما معترضی ناامید نیستیم.اصولا اعتراض خود حکایت از ایمان و امیدواری و شجاعت بودن دارد.این اعتراض حتی به معنای عدم پذیرش فردی مسئولیت برخی از مشکلات در زندگی فردی هم نیست.اعتراض به شرایط اجتماعی صرفا اعتراض به ناکارآمدی و نابسامانی نظام سیاسی اجتماعی است که مانع از شکوفایی مردمان خود می شود و توان زیستن آنها را به ده ها روش نابود می کند.بنابراین، امیدواری فردی یا ناامیدی را نباید هرگز تبدیل به مانعی در مسیر سخن گفتن از وضعیت نابسامان اجتماعی دانست و چنین تصور کرد که اگر به جامعه خود اعتراض کنم متهم به ناامیدی و ناتوانی در زیستن خواهم شد. مفروض منتقد بودن آگاهی فردی یا گله از شرایط زندگی فردی نیست که بخواهیم طرح انتقاد از جامعه را به فرد منتقد و توانایی یا ناتوانی او بازگردانیم؛فرض انتقاد کشف "دیگری" و به زبان لویناس نگران "دیگری" بودن است.من منتقدم چون بیش از هر چیز نگران "دیگری" یا "تویی" هستم که وجود پر از رنج او را در کنار خودم احساس میکنم.من منتقدم چون عاشق و نگران توام.

http://t.me/mostafamehraeen
3.2K viewsMostafa Mehraeen, edited  17:07
باز کردن / نظر دهید
2021-06-24 11:09:49 این جامعه با ما چه کرده است؟

۱.اینروزها به خاطر عود کردن دوباره مشکل دیسک کمرم حال جسمانی خوبی ندارم.امروز صبح که بیدار شدم ناخواسته به سمت آینه رفتم.داشتم به خانواده های عزادار این دو خبرنگار فکر میکردم که در زندگی با این همه مصیبت حالا با مصیبت مرگ فرزند چه خواهند کرد.به خودم نگاه کردم.همه موهای سرم سفید شده اند.موی صورتم سفید سفید است.من چهل و هفت سال سن دارم یا شصت سال.کجای جسم من سالم است:کمرم،گردنم،کلیه ام،اعصابم،....

۲.برگشتم به اتاقم و پشت میز کوچک مطالعه ام نشستم.اینکه کلا من دارم چیکار میکنم پرسش همیشگی من است.بارها از خود پرسیده ام که تو چه چیز به این جهان اضافه کرده ای و به این جواب رسیده ام که "هیچ".من هیچ کاری نکرده ام.آیا آدم ضعیفی بوده ام؟به حد کافی تلاش نکرده ام یا مشکل جای دیگر است؟ وقتی زندگی خودم را مرور میکنم میبینم من از شش سالگی تا الان همواره گرفتار در دنیای مدرسه و کتاب و دانشگاه و امتحان و خواندن و بیداری های طولانی و.....بوده ام.پس چرا من اینقدر بی فایده ام؟ چرا قادر به اضافه کردن هیچ چیزی به جهان نبوده ام؟ من که عاشق روایتگری بودم چرا از توان ساختن هر روایتی محرومم؟.....

۳.بی شک بخشی از ناتوانی هر انسان در تحقق اهداف زندگیش مربوط به خود او چه از نظر جسمی و چه از نظر روحی و روانی ست.اما پرسش کلیدی همواره این است که این جامعه،یعنی مردمان اطراف من و حاکمان سیاسی با من چه کرده اند؟ وقتی به زبان لویناس وجود بیش از هر چیزی نوعی رابطه است با کسانی که در کنار من حضور دارند،پرسش این است که این دیگران با من چه کرده اند؟ براستی هر یک از ما در این جامعه به چه میزان عشق و مهربانی به دیگران هدیه داده ایم؟ چقدر دوست داشته ایم دیگری های اطراف ما،حتی آنها که نمیشناسیم و تنها می دانیم در انسان بودن با هم شریک ایم،به یک زندگی شایسته انسانی دست پیدا کنند؟ از مردم حاضر در اطرافم که بگذرم،این پرسش به ذهنم می آید که این حکومت با من چه کرده است؟ من نه معتاد بوده ام،نه دزد بوده ام،نه عیاش بوده ام،نه منافق سیاسی بوده ام،نه لات بوده ام و......من فقط درس خوانده ام و درس داده ام.من فقط یک معلم بوده ام.این حکومت با من معلم چه کرده است؟ من به کدام سفر علمی رفته ام،من کدام سرپناه را خانه خود می دانم،من در پشت کدام تریبون بی ترس سخن گفته ام،من کدام دانشگاه را محل زندگی و کار ثابت یا غیر ثابت خود می دانم،من با چه مبلغ حقوق مادی زندگی کرده ام،من با کدام همکار بی ترس و اضطراب هم سخن شده ام،من شایسته چه هستم؟

۴.در این حال و احوال به یاد پیامی افتادم که دیروز هموطن ناشناسی برایم فرستاده بود و نوشته بود "آقای دکتر من دنبال کار میگردم".او در وصف توانایی های خودش دو صفحه برای من نوشته بود که ثابت کند شایسته داشتن کار و اندکی حقوق است.آیا واقعا در جهان امروز حق یک تحصیل کرده ایرانی آن است که نتواند کار کند و جایی برای خود به نام خانه بسازد تا بتواند گاهی آسوده در خانه خود استراحت کند؟همه وجودم یکباره به خودم لعنت فرستاد که تو هنوز هوا و غذا و خانه داری.آیا این هموطن ناشناس که به تو رجوع کرده است هوا و غذا و خانه دارد؟به خودم لعنت میفرستم که چرا اینقدر ناتوان و ضعیفم که قادر به کمک کردن به هیچ کسی نیستم. من "هیچ" ام.
http://t.me/mostafamehraeen
1.5K viewsMostafa Mehraeen, edited  08:09
باز کردن / نظر دهید
2021-06-22 12:29:49 کشور تبدیل به جمع آدم های بی فایده و مرده شده است

۱.من،تحت تاثیر اندیشه فوکو درباره نقش افزایش جمعیت در دنیای غرب و تاثیر آن بر شکل گیری دنیای مدرن،بارها به مساله جمعیت و ماهیت آن در کشور ایران فکر کرده ام و از آن سخن گفته ام.لب لباب حرف من این است که ما جمعیت کشور را تبدیل به آدم های بی فایده کرده ایم و اصولا می توان جامعه ایران را بنا به این تحلیل "جامعه بدون زندگی" یا "جامعه بدون زیست هدفدار" نام نهاد.

۲.اگر جمعیت ایران را هشتاد میلیون نفر بدانیم در حدود چهل درصد این جمعیت را زنان تشکیل می دهند که نزدیک به هشتاد درصد آنها یعنی چیزی نزدیک به سی میلیون نفر محدود به قلمرو خانواده هستند و با محروم بودن از هر گونه حق و حقوق اجتماعی هیچ فعالیت تولیدی انجام نمی دهند و تمام زندگی آنها محدود به خانه و خانواده شده است.در کنار این جمعیت زیاد از زنان عملا بیکار کشور دارای دوازده میلیون دانش آموز،پنج میلیون دانشجو،یک میلیون سرباز،نه میلیون کارمند یا بازنشسته،پنج میلیون بیمار،یک میلیون طلبه،ده میلیون حاشیه نشین عمدتا بیکار، دو میلیون کودک،پنج میلیون معتاد و.....است که هیچ کدام از آنها جز زنده بودن به هیچ فعالیت تولیدی خاصی مشغول نیستند و در زندگی خود فقط روز را شب و شب را روز می کنند.

۳.با یک نگاه ساده به این وضعیت جمعیتی می توان فهمید که چیزی نزدیک به هفتاد میلیون نفر از جمعیت این جامعه به انجام هیچ فعالیت مفیدی در طول شبانه روز یا کل زندگی خود نمی پردازند.این شکل زندگی عملا چیزی شبیه به " مرگ" است که جامعه ایران در حال تجربه آن می باشد.فوکو معتقد بود وقتی جمعیت افزایش می یابد مسائل آن نیز زیاد می شوند و جامعه باید بتواند از طریق دانش آمار و شناخت مسائل جامعه به انتظام آن و نظم دادن به جمعیت بپردازد.در جامعه ما نیازی به انتظام یا نظم بخشی مورد نظر فوکو نیست که این جمعیت پیشاپیش "مرده" است.
http://t.me/mostafamehraeen
3.3K viewsMostafa Mehraeen, edited  09:29
باز کردن / نظر دهید
2021-06-20 09:39:54 جریان اصلاح طلبی و نقش برخی آدم ها در نابود کردن آن

۱.این یک اصل ساده جامعه شناختی است که موقعیت های بسیج منابع و بسیج قدرت همواره در جامعه وجود ندارد.این نقاط عطف تاریخ یک جامعه همچون انقلاب ها،جنبش ها و یا دوره های زمانی گسست همچون انتخابات هستند که فرصت بسیج منابع و قدرت را فراهم می آورند.در این دوره ها اما قدرت به آسانی در دست گروه های متفاوت مردم قرار نمی گیرد و جامعه نیازمند وجود نهادها یا بافت های نهادی است که قدرت را به سمت گروه های متفاوت مردم سوق دهند. در درون این بافت های نهادی همچون احزاب یا جبهه های سیاسی نیز این افراد یا کنشگران سیاسی یا رهبران و ایدئولوگ ها هستند که با گفتمان و تصمیمات خود باعث می شوند چه بخشی از قدرت آزاد شده در جامعه در اختیار آن گروه قرار گیرد و به تحلیل این نکته می پردازند که آیا آنها اصولا می توانند سهمی از قدرت را به دست آورند یا نه.

۲.جریان اصلاح طلبی در ایران از جمله آن نهادهای واسط میان منابع قدرت و مردم است که باید بتواند در موقعیت های اجتماعی که با آزاد شدن قدرت در جامعه روبروییم قدرت آزاد شده را به خود اختصاص دهد.بهرحال،انجام اینکار نیازمند وجود کنشگران و عاملان سیاسی است که با تحلیل های دقیق سیاسی و اجتماعی خود نسبت خود با فرصت به دست آوردن قدرت را تحلیل و فرموله کنند.

۳.در جریان اصلاح طلبی ایران اما متاسفانه کنشگرانی وجود دارند که ناتوانی آن ها در فهم شرایط تاریخی زمینه ساز نابودی این جریان را فراهم آورده است.عطریانفر،کرباسچی،مرعشی، دو جلایی پور پدر و پسر،محمد قوچانی و....از جمله افرادی هستند که با ناتوانی ذهنی ، نظری و تاریخی خود در فهم شرایط جامعه ایران، تمامی سرمایه اجتماعی و سیاسی جریان اصلاح طلبی را بر باد داده و حتی زمینه بی آبرویی کسانی چون خاتمی،کروبی،...نیز فراهم آورده اند.

۴.نوشتن این یادداشت به معنای توصیه به انتخاب افراد دیگر به عنوان ایدئولوگ های جریان اصلاح طلبی نیست که این کار باید خود در بستر تحولات تاریخی ممکن شود.اما این نکته را به جریان اصلاح طلبی گوشزد می کند که حیات یک جریان سیاسی بیش از هر چیز وابسته به روایت آن از شرایط تاریخی یک جامعه است.جریان اصلاح طلبی در معنای کلی آن نیازمند خلق گفتمان جدیدی است که جایگاه این جریان را بار دیگر برای جامعه معنادار سازد و البته اینکار نمی تواند توسط این افراد که اکنون خود را رهبر فکری جریان اصلاح طلب می دانند صورت گیرد.

http://t.me/mostafamehraeen
5.1K viewsMostafa Mehraeen, edited  06:39
باز کردن / نظر دهید
2021-06-14 21:58:40 دیدگاه من در خصوص "رای دادن یا ندادن"

۱.کیرکگور،فیلسوف مورد علاقه من، در خصوص ازدواج جمله ای داشت که بر آمده از فلسفه او بود.کیرکگور میگفت "ازدواج بکنید پشیمانید،ازدواج نکنید پشیمانید،چه ازدواج بکنید چه ازدواج نکنید پشیمانید".

۲.این دیدگاه ریشه در فلسفه او داشت.کیرکگور،بنا به تفسیر کلر کارلایل در کتاب فیلسوف دل، معتقد بود انسان صرفا جسم و ذهن نیست،بلکه موجودی معنوی است که با قدرتی برتر ارتباط دارد.اما او باور داشت این معنوی بودن به صورت آماده به ما داده نشده است،بلکه همه ما با تکلیف "خود شدن" مواجه ایم.این یعنی هر کدام از ما باید شجاعت پذیرفتن نحوه وجود خودمان را داشته باشیم و بدانیم هر حقیقت حقیقتی برای خود ماست و چیزی به نام حقیقت عام وجود ندارد.این البته کاری بسیار دشوار است چون " ترس" بزرگترین دشمن زندگی معنوی است.ما از سر ترس همواره میل به واگذاری مسئولیت خود به دیگران تحت عنوان " مصلحت یا حقیقت عام" داریم.از نگاه کیرکگور مصلحتی عام وجود ندارد.او چون عیسی مسیح معتقد بود ترس دل های ما را در هم می پیچد و ما را از مهرورزی و حقیقت جویی باز میدارد.اما او باز به زبان عیسی مسیح میگفت "نترسید" و زندگی حقیقت جویانه خود را با پذیرش پیامدهای تصمیم هایتان ادامه دهید: شجاعت فروتنانه را امتحان کنید.

۳.توصیه من بنا به این فلسفه آن است که انتخابات را تبدیل به حقیقتی فردی برای خود کنید و شجاعانه پیامد اندیشه و کنش خود را بر عهده بگیرید.زندگی کنید و در بستر زندگی تان و بنا به وجود فردی تان تصمیم بگیرید رای دهید یا رای ندهید.مسئولیت خود بودن و خود شدن خود را به طور فردی بر عهده بگیرید و بی توجه به مفهوم "مصلحت عام" انسان بودگی خود را تجربه کنید چه در آینده بگویید تصمیم تان درست بوده چه بگویید درست نبوده است.
۴.سیاست در معنای کنش ورزی سیاسی یک حقیقت فردی است.قصه شما چه بنا بر رای دادن داشته باشید چه نخواهید رای بدهید حقیقتی است متعلق به خود شما که می تواند جهان مورد علاقه شما را بسازد یا نسازد.

۵.ازاینرو،به هیچ عنوان از کسی نپرسید رای بدهیم یا رای ندهیم.پاسخ این سوال مربوط به درون و نحوه خود بودن شماست.

http://t.me/mostafamehraeen
3.6K viewsMostafa Mehraeen, edited  18:58
باز کردن / نظر دهید
2021-06-14 20:13:26 جلسه دوم درسگفتار "نظریه گفتمان: سوسور و باختین" که در آن به شرح نظریه سوسور و دلالت های آن برای نظریه گفتمان پرداخته ام.

http://t.me/mostafamehraeen
1.9K viewsMostafa Mehraeen, edited  17:13
باز کردن / نظر دهید