Get Mystery Box with random crypto!

رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)

لوگوی کانال تلگرام mostafamehraeen — رخداد تازه(مصطفی مهرآیین) ر
لوگوی کانال تلگرام mostafamehraeen — رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)
آدرس کانال: @mostafamehraeen
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 18.43K
توضیحات از کانال

ما فقیر شده ایم.ما از میراث انسانی یکی پس از دیگری دست
برداشته ایم.(والتر بنیامین)
@mostafamehraeen1975

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 30

2021-04-10 20:56:53 فایل صوتی جلسه پنجم درسگفتار "جامعه شناسی هنر و ادبیات" که در آن به شرح نظریه های پدیدارشناسی مارسل،کیرکگور، و هایدگر پرداخته ام و نشان داده ام چرا بدون شور داشتن و ذهنیت داشتن زندگی از دست می رود.
http://t.me/mostafamehraeen
3.9K viewsMostafa Mehraeen, 17:56
باز کردن / نظر دهید
2021-04-10 00:02:05 خشونت زبانی و آزرده کردن روان خسته جامعه


۱.به طور کلی،مبتنی بر نظریه های فرهنگ، زبان و فرهنگ دو کارکرد روشن دارند: اول فراهم آوردن معنا برای ما چه در سطح فرآیندهای خرد زندگی و چه در سطح کلان و در برخورد با اضطراب بزرگی همچون مرگ و دوم شکل دادن به شیوه ارتباط ما با جهان.فرهنگ هم به ما می گوید "چه بگویید" و هم به ما می آموزد "چگونه بگوییم".به عبارت دیگر ما در برخورد با مفهوم فرهنگ می توانیم بگوییم فرهنگ دارای دو کارکرد بنیادین است:معنابخشی و ایجاد ارتباط با جهان.ازاینرو،یکی از مهمترین معیارهای قضاوت درباره دوره های تاریخی یک جامعه آن است که ببینیم مردمان آن دوره چه می گفتند و چگونه می گفتند.

۲.هابرماس در مورد چگونه سخن گفتن یا همان شیوه ارتباط ما با جهان معتقد بود بر شیوه ارتباط ما با جهان چهار شرط حاکم است:صداقت(رابطه سخن با سخنگو)،حقیقت(رابطه سخن با موضوع سخن)،فهم پذیری(رابطه میان سخن گفتن و زبان)، و بالاخره مشروعیت(رابطه میان سخن گفتن و هنجارهای جامعه).بنابراین،ما به صرف داشتن توان زبانی قادر به بیان هر گونه سخنی نیستیم مگر اینکه بخواهیم با خروج از قواعد فرآیند ارتباطی بر جامعه خود خشونت وارد کنیم و از طریق زبان جامعه خود را بیازاریم.

۳.در دهه های اخیر در جامعه ما با وجود و رشد گونه ای از کاربران زبان دارای تریبون رسمی روبروییم که بدون لحاظ هیچ یک از شرایط کنش ارتباطی صرفا در پی آزار روح و روان این جامعه اند.گفتن جملات مضحکی مثل ما برترین هستیم،ما نابود میکنیم،ما فتح میکنیم،ما رتبه نخست.....داریم،ما بهترین مدیریم، مرد حتما باید تحریک شود،و.....در اوج آگاهی جامعه به تهی بودن این جملات چیزی جز اعمال خشونت نسبت به روح و روان آزرده این جامعه نیست.قرار نیست ما چون از توان زبانی برخورداریم و حمایت قدرت نیز با خود داریم اینگونه به تولید و نشر خشونت زبانی در جامعه بپردازیم.

۴.این یک قاعده ساده در مباحث نظریه گفتمان است که نوع گفتمان حاکم نوع گفتمان رقبا نیز تعیین می کند.اگر سیاسیون وارد میدان فرهنگ شوند و با خشونت زبانی فضای فرهنگ را سیاسی کنند،گفتمان رقیب آن ها چیزی جز بنیادگرایی خشن سکولار نخواهد بود.بنیادگرایی خشن مذهبی قطعا بنیادگرایی خشن سکولار خواهد آفرید.میانه روی را در شیوه ارتباط خود با جامعه دنبال کنید تا با پاسخ میانه روانه روبرو شوید و گرنه اگر شرایط یک رابطه درست زبانی را رعایت نکنید قطعا با خشونت روبرو خواهید شد.

http://t.me/mostafamehraeen
7.0K viewsMostafa Mehraeen, edited  21:02
باز کردن / نظر دهید
2021-04-07 19:40:36 کشوری به نام ایران و روحیه غارتگری سیاسیون آن

۱.شاید بتوان نظریه ادواری ابن خلدون در خصوص چگونگی شکل گیری،تثبیت شدن،افول و نابودی دولت ها را بهترین توصیف از وضعیت استبداد شرقی دانست.ابن خلدون و پیشینیان فرهیخته پیش از او همچون ابن تیمیه و ماوردی با این پرسش روبرو بودند که حکومت های پس از خلفا راشدین چه نوع حکومت هایی هستند.ابن خلدون باور داشت هم بنی امیه و هم بنی عباس به هیچ عنوان حکومت دینی نیستند و اصولا از جنس حکومت های پادشاهی هستند.به همین دلیل گفته می شود نظریه ابن خلدون نخستین نظریه سکولار سیاسی در جهان اسلام است.او کوشید ادعاهای سلطانی فرماندهان نظامی کرد و ترک و قفقازی و....را در پیوند با جایگاه خلیفه تبیین کند و نشان دهد که این سلطانها همان پادشاهان دنیوی هستند و نه حاکمان الهی. ازاینرو،او معتقد بود چیزی به نام حکومت دینی دیگر وجود ندارد.او با استفاده از مفهوم "عصبیت" نشان داد که این سلاطین گروهی از مردم بادیه نشین دارای پیوند قوی هستند که به شهرها حمله می کنند،پیروز می شوند،ساختار جدید می سازند،گرفتار در اختلافات سیاسی و فساد اقتصادی می شوند،افول می کنند،نابود می شوند و باز این قصه تکرار می شود.
۲.آنچه امروز در سطح جامعه خود روبرو هستیم چیزی از جنس بادیه نشینان دارای عصبیت بالا است که در دوره های چهار ساله یا هشت ساله انتخابات به دولت حمله می کنند،ثروت می اندوزند،گروه خود را در مناصب مهم کشور جای می دهند،ساختار جدید تعریف می کنند،دچار اختلاف و فساد می شوند،هم به لحاظ گفتمانی و هم به لحاظ کارکردی دچار زوال می شوند،نابود می شوند و از بین می روند و باز حلقه جدید و باند جدید و میل آنها برای فتح قدرت در انتخابات جدید.تنها تفاوت وضعیت الان با دهه شصت و هفتاد را شاید بتوان افزایش تعداد این باندهای قدرت و ثروت دانست که همگی در پی دستیابی به دولت و غنیمت های حاصل از آنند.
۳."ایران" آن مفهوم گمشده تمام این مجادلات و منازعات است.دیگر کسی به ایران در مفهوم فرهنگی و تمدنی و اخلاقی آن نمی اندیشد. ایران تبدیل به یک چاه ثروت شده است که باید آمد و بخشی از این ثروت را برای گروه و باند خود از آن کند و رفت.انتخابات بهترین فرصت برای این غارتگری است.راهی قانونی برای رسیدن به ثروتی بی پایان که می توان در پناه شعارهای توخالی به آن دست یافت و فرآیند غارت را آغاز کرد.دوره های انتخابات در صد سال گذشته نقطه های گسست تاریخی برای حمله گروه های متفاوت بادیه نشین به شهر ایران بوده است که کماکان ادامه دارد.
http://t.me/mostafamehraeen
10.0K viewsMostafa Mehraeen, edited  16:40
باز کردن / نظر دهید
2021-04-06 22:17:10 ما می زنیم،ما گروه واده ایم

۱.اینروزها بروز خشونت زبانی از سوی حکومت نسبت به مردم افزایش یافته است.در یک سو مردمی وجود دارند که به ده ها دلیل عصبانی و ناراحتند و در سوی دیگر مسئولانی وجود دارند که بی اعتنا به جایگاه خود می توانند به راحتی به مردم بگویند " برو گمشو"،"ما می زنیم"،....
۲.در دوبله قسمت دوم انیمیشن طنز و عاشقانه "غار نشین ها" به جای کلمه "خانواده" از کلمه ای استفاده می شود که من جامعه شناس را ساعت ها با خود درگیر کرده است: "گروه واده"‌.در این انیمیشن هر جا شخصیت های غارنشین داستان می خواهند همدیگر را صدا کنند و عشق به همدیگر را نشان دهند از کلمه گروه واده استفاده می کنند.به یک معنا در این انیمیشن عشق چیزی نیست جز توان انسان در تشکیل گروه واده.
۳.میشل فوکو در بحث فوق العاده خود درباره حکومت مندی از استعاره "ملکه زنبورهای عسل" برای نظام سیاسی و شخص حاکم استفاده می کند.او معتقد است حاکم باید همچون ملکه زنبورها بدون نیش و مبتنی بر حکمت حکومت کند.حاکم نیازمند شمشیر نیست بلکه همچون شبان گله خود را هم فدای گله و هم فدای تک تک افراد گله می کند.
۴.در بحث های اخلاقی همواره گفته می شود اگر موفقیت امری فردی است،خوشبختی قطعا امری جمعی ست.من میتوانم در تنهایی خودم موفق باشم،اما قطعا خوشبخت نیستم.خوشبختی زمانی به وجود می آید که همه دیگران و اطرافیان من نیز موفق و شاد باشند.
۵.من به زبان ساده و بی اعتنا به هر گونه فضل فروشی معرفتی فقط کوشیدم بگویم ما همچون افراد درون انیمیشن غار نشین ها یک گروه واده ایم و خوشبختی مان با یکدیگر گره خورده است.نباید به عنوان حاکمان قدرتمند بر این فرآیند بی اعتنایی به زندگی مردم تاکید کنیم و فقط پروژه های سیاسی خود را به پیش ببریم.در همان انیمیشن در جمله زیبایی دیگر پدر و مادر بچه خردسال به او می گویند "نور را دنبال کن و برو.آنجا به آینده می رسی".قطعا آینده را تنها می توان با دنبال کردن نور یا همان عشق یافت.از دنبال کردن سیاهی و خشم و سبعیت دست بردارید که در پایان آن چیزی جز نابودی نخواهید یافت.

http://t.me/mostafamehraeen
6.4K viewsMostafa Mehraeen, edited  19:17
باز کردن / نظر دهید
2021-03-31 22:42:13 عاشقی کنیم یا افسرده شویم؟

۱.در مطلب قبلی ام گفته بودم به جای افسرده شدن و یا احتمالا خودکشی بکوشید عاشقی کنید.دوستی از من پرسیده است چرا عاشقی را در کنار افسردگی یا خودکشی گذاشته اید.
۲.هم افسردگی و هم خودکشی در کل ناشی از در خودماندگی هستند.البته به علل دیگر این دو پدیده واقفم اما در این بحث همین معنا را مبنا قرار می دهم تا بگویم عشق بر عکس افسردگی یا خودکشی ریشه در دگرخواهی و رفتن به سوی دیگران دارد.انسان عاشق یعنی انسانی که قادر است همه دیگران را به درون خود ببرد و با انسان دانستن خود و دیگری به گفتگوی درونی با خود یا همان دیگران بپردازد.به زبان کریستوا،عاشق کسی است که بیگانه ای در بیرون ندارد.او همه بیگانه ها و غریبه ها را به درون خود آورده است و از طریق گفتگوی درونی می کوشد آن ها را تبدیل به جزیی از خود کند.پس عاشق یعنی انسانی که جهان دیگران را به درون خود برده است و بدون آنکه دیگران را به خودش تقلیل دهد و بدون آنکه تفاوت های دیگران با خودش را انکار کند به گفتگوی درونی با این دیگران متفاوت می پردازد.حاصل این ماجرا بسط دنیای درون انسان و گستره وجودی یک انسان است.در این حال عاشق کسی است که قادر به خلق یک گفتگوی درونی در خود است.ما تا آنجا که قادر به گفتگو هستیم عاشقیم و انسان دوست.
۳.ممکن است بپرسید آیا این دریافت از عشق دارای معنایی سیاسی نیز است.هانا آرنت معتقد بود آزادی هرگز به معنای آزادی از استبداد و یا نبود ظلم نیست.او معتقد بود آزادی یعنی توان روایتگری و قصه سازی و سیاست چیزی جز ایمان به تنوع انسانی نیست.انسان عاشق با بردن دیگران در درون خود و ایجاد گفتگوی درونی با آنها به طور دایم به شورش درونی مبتلا می شود.او در برخورد با هر دیگری تازه جهان خود را به چالش می کشد و تازه می سازد.از اینرو،انسان عاشق هرگز با وضعیت موجود در زندگی خود و جامعه کنار نمی آید و خود را محدود به دامنه منافع شخصی نمی سازد که اساسا منفعت او چیزی جز منفعت همگانی نیست.همه در درون اویند و او زمانی سود می برد که همگان سود برند.این دقیقا همان نقطه ای است که در آن انسان روایتگر عاشق به جنگ استبداد می رود و مانع از آن می شود که استبداد و ترس از سرکوب او را در خود محدود سازد.انسان عاشق بزرگترین دشمن رهبران استبداد است،زیرا عاشق بدلیل پر بودن از دیگران پر از شور زندگی ست و بی ترس به مبارزه با هر نوع در خودماندگی و منفعت فردی می رود.اینجاست که می توان ادعا کرد تا زمانی که انسان های عاشق در جامعه وجود دارند مستبد در کار خود ناکام می ماند.اگر دموکراسی یعنی چند آوا بودن جامعه،انسان عاشق در درون خود چند آواست و با این ذهنیت فضای اطراف خود را چند آوا می سازد.انسان عاشق به سان رمان که در آن به زبان باختین زندگی تبدیل به یک مکالمه و گفتگو می شود،زندگی اش چیزی جز یک گفتگو و مکالمه درونی با تمامی انسان های دیده و نادیده اطرافش نیست.تا عشق باقی است،استبداد ناتوان در بسط خود است.رمان،زبان قصه و عشق سه دشمن استبدادند.تا زبان قصه و شعر جاری ست،تا داستان گفته و خوانده می شود و تا انسان های عاشق دارای وسعت وجود در جامعه باقی هستند،استبداد ناممکن است.

http://t.me/mostafamehraeen
9.8K viewsMostafa Mehraeen, edited  19:42
باز کردن / نظر دهید
2021-03-28 21:54:24 به بهانه مرگ آزاده نامداری؛هیچ ریا،دورویی و تناقضی وجود ندارد

۱.علی شریعتی در شرح زندگی خود می نویسد در ایام دبستان یکبار با ورود نوری از آسمان به قلب خود روبرو شدم که همان نور وارد شده به قلب پیامبر بود.او در جایی دیگر از داستان حضورش در چاهی می گوید که چاه کن آن حضرت خضر بود و با او از اسرار عالم سخن گفت.همین شریعتی که عاشق محمد و علی و فاطمه و زینب و سجاد و مولوی و....می شود به اروپا می رود و با اندیشه متفکران غربی آشنا می شود و با کمک آنها نظام اندیشه خود را می سازد.سالها بعد متفکری دیگر به نام عبدالکریم سروش که عاشق مولوی است و باریدن باران و نماز خواندن جوانان او را به رقص می آورد و به گریه می اندازد به زبان خود بر سر سفره اندیشه فلسفی غرب می نشیند و با کمک آن ها به تامل در همه وجوه جامعه خود می پردازد.
۲.تصور کنید برای پسرتان به خواستگاری رفته اید.همه فامیل به ویژه زنان از داماد می خواهند که عروسی انتخاب کند که هم پاکی فاطمه زهرا را داشته باشد و هم زیبایی آنجلینا جولی.به خواستگاری دخترتان می آیند.قند در دلتان آب می شود اگر پسر هم قیافه براد پیت داشته باش و هم ایمان مولا علی.خانه می خرید.هم می خواهید مهندس ساز باشد و هم ان یکاد بر در خانه نصب می کنید تا خداوند خطرات را از آن دور کند و......
۳.آنچه گفتم تنها چند مثال بود از وضعیتی که من به تاسی از ژولیا کریستوا آن را وضعیت آستانه نشینی می نامم.ما به لحاظ موقعیت تمدنی و فرهنگی و شخصیتی دم در مسجد ایستاده ایم.به آنها که داخلند می گوییم دنیایی آن بیرون است که ساخته انسانها است و بهشتی انسانی را می ماند.به آنها که بیرونند می گوییم خدایی در مسجد است که بهشت بعد از مرگ را به شما می دهد.ما اصولا گرفتار در این موقعیت مرزی مجبوریم همچون یک مترجم به طور دایم دنیا را به زبان خداوند و خداوند را به زبان دنیا ترجمه کنیم.آنچه بر همه ما می گذرد ریا و دورویی و نقش بازی کردن نیست.ما گرفتار در معرکه جهان ها و جهان بینی ها شده ایم و باید زندگی کولاژ وار خود را بپذیریم.موقعیت ما موقعیت التقاط و ترکیب جهان های موازی است.این وضعیت ربطی به شهرت یا دولتی بودن و نبودن ندارد‌.همه ما در هر لحظه از زندگی مان این موقعیت چند لایه بودن فرهنگی و شخصیتی را تجربه می کنیم.مادرمان نماز می خواند و ما در اتاق بغل در حال خوردن عرق سگی هستیم و از مادرمان می خواهیم ما را دعا کند یا از خدا بخواهد بیماری فرزندمان را خوب کند و....
۴.به جای دادن توصیفات بی معنایی همچون دورویی و ریا به این موقعیت چند آوایه فرهنگی و شخصیتی بهتر است اندکی به این وضعیت بیندیشیم و همچون متفکران بزرگی چون باختین یا کریستوا آن را موقعیت بینامتنی یا جایگشتی یا موقعیت زندگی همزمان امر ناعقل و امر نمادین یا عقلانی بشناسیم.این موقعیت موقعیتی بسیار شاد و انسانی و اخلاقی خواهد بود اگر بتوانیم این تنوع وجودی انسان را به درون خود ببریم و با فهم لایه های متفاوت وجود انسانی در درون خود از خود انسان عاشق بسازیم و نه انسان افسرده.موقعیت فرهنگی ما موقعیت عاشقی است و شادی و نه دورویی و ریا.اما فهم این موقعیت نیازمند استاد شدن در ترجمه لایه های متنوع وجود انسانی و ساختن یک گفتمان چند آوا انسانی ست.عاشقی کنیم نه خودکشی.

http://t.me/mostafamehraeen
11.9K viewsMostafa Mehraeen, edited  18:54
باز کردن / نظر دهید
2021-03-25 10:46:35 آیا نوشتن و گفتن بی معنا شده است؟

۱.یکی از مهمترین حالات روحی-روانی که در فضای امروز کشور به طور دایم بر انسان ایرانی عارض می شود این است که آیا در میانه این حجم از فساد و ظلم و بی اعتنایی به حقوق مردم و بی توجهی به خرد آدمی دو کلمه سخن گفتن ما از ارزش خاصی برخوردار است یا آنکه بهتر است برای همیشه سکوت کنیم؟
۲.عارض شدن این حال روحی - روانی بر اهل فرهنگ چندان عجیب نیست و می توان آن را یکی از عوارض طبیعی وضعیت تهی از امید امروز ایران دانست.بااینحال،عارض شدن این حالت بر ما نافی ارزش روایت گری و سخن گویی نیست.
۳.روایت چیزی جز میانجی زندگی ما انسانها نیست.ما به میانجی قصه ما می شویم و از وجود یکدیگر باخبر می شویم.یکی از مهمترین نقدهایی که به سورن کیرکگور،فیلسوف دانمارکی،در میانه بحران اقتصادی اروپا و خود کشور دانمارک میشد آن بود که چرا کیرکگور در این زمان سخن از فهم مسیحیت و چگونگی تبدیل شدن به یک مسیحی واقعی می گوید.پاسخ کیرکگور آن بود که من بیش از هر چیز معتقدم انسان یک موجود معنوی است و آنچه می تواند تمامی بحران های ما اعم از اقتصادی یا سیاسی یا نظامی را حل کند همین توجه به وجه معنوی انسان و مساله شدن بحران معنویت است.کمترین ارزش سخن گفتن و قصه سرایی کردن از رنج آدم ها و به تصویر کشیدن آن در دنیای زبان یا هنر آن است که قصه به ما می گوید "تو انسانی" و باید به مثابه انسان زیست و رفتار کنی.نباید انتظار داشت که ادبیات یا فلسفه یا هنر یا شعر لزوما مشکلات کلان سیاسی و اقتصادی ما را حل کند و یا برای ما توسعه بیاورد.ادبیات و هنر و فلسفه جای ثبت و ضبط شدن درون انسان است،درونی که آغازگاه هر امر بیرونی است.بنابراین در هر شرایطی باید سخن گفتن از انسان و معنوی بودن آن را ادامه داد تا جهانی تازه از درون ما خلق شود و دنیای بیرون ما را تغییر دهد‌.هدف استبداد چیزی نیست جز تهی کردن انسان ها از ایمان به انسان و تبدیل آن ها با حیواناتی که به آسانی قادر به پاره کردن خود و دیگرانند.مهمترین جنبش در دوران استبداد،جنبش دفاع از درون انسان است.
http://t.me/mostafamehraeen
8.5K viewsMostafa Mehraeen, edited  07:46
باز کردن / نظر دهید
2021-03-19 21:07:50 چه بخوانیم و چه نخوانیم

۱.اینروزها برخی دوستان و دانشجویانم از سر لطف از من راهنمایی خواسته اند که چه بخوانیم و چه نخوانیم.آنچه در زیر مطرح می کنم پیشنهادات من به این دوستان است.
۲.تا می توانید فلسفه بخوانید و اگر دانشجوی رشته جامعه شناسی یا روانشناسی هستید حتما بیشترین وقت خود را صرف خواندن نظریه های جامعه شناسی یا روانشناسی یا به طور کلی اندیشه اجتماعی کنید.همواره گفته ام ماهیت هر علم همان ماهیت نظریه های آن علم است که در مجموع خرد خاص آن علم را می سازند.خرد جامعه شناسی چیزی نیست جز مجموعه نظریه های آن.با خرد جامعه شناسی یا بطور کلی علوم انسانی آشنا و درگیر شوید.نظریه ها را یا به شکل متفکر محور و یا به شکل مکتب محور مورد مطالعه قرار دهید اما پس از آن بکوشید در بالای این آثار قرار گیرید و آن ها را در دسته های مشخص مفهومی جای دهید.
۳.در کنار نظریه های جامعه شناسی یا اندیشه اجتماعی حتما به مطالعه سه منطق معرفت شناختی ریاضی(کمی و عددی کردن جامعه)،زبان(قصه و روایت کردن جامعه) و بالاخره منطق زندگی(تبدیل جامعه به مجموعه تجربه های زیسته) بپردازید.
۴.به مطالعه تاریخ یک مساله خاص از تاریخ معاصر ایران بپردازید تا در دیالکتیک دانش نظری و دانش تاریخی بتوانید برای خود پروژه پروهشی تعریف کنید.
۵.مطلقا از خواندن آثار تالیفی نویسندگان و جامعه شناسان ایرانی مگر آثار کسانی که دارای برنامه فکری یا پروهشی هستند پرهیز کنید.از خواندن آثار استادانی که در طول پنج سال بیست کتاب می نویسند مطلقا پرهیز کنید.این دوستان مصداق شعار "نیندیش ولی بنویس" هستند.بیرون کردن اشتباهات و خطاهای فکری و آشفتگی های شکلی آثار این افراد از ذهن شما عمری وقت می خواهد.
۶.وقت خود را صرف خواندن صفحات فضای مجازی نکنید مگر آنکه باز با نویسنده ای روبرو باشید که دارای برنامه پژوهشی روشن باشد.
۷.بکوشید از "اهل فرهنگ" بودن گذر کنید و تبدیل به "اهل فکر" و اندیشه شوید.خواندن رمان یا دیدن آثار سینمایی برجسته شما را در فضای فرهنگ زنده نگه می دارد اما اینگونه زندگی کردن مانع از ایجاد اندیشه و تفکر توسط شما می شود مگر آنکه دیدن فیلم یا خواندن رمان و شعر را با خواندن فلسفه و نظریه های علوم انسانی همراه سازید.
۸.جامعه ما بیش از آنکه نیازمند سیاست انقلابی یا اقتصاد انقلابی یا ادبیات انقلابی و یا تفکر انقلابی باشد نیازمند انقلاب سیاست،انقلاب ادبی،انقلاب صنعتی، و یا انقلاب فکری است.بکوشید کنشگر این انقلاب ها شوید و از دنبال کردن هر گونه انقلابی گری مخرب پرهیز کنید.
۹.آنچه گفتم چیزی جز تجربه زیسته خود من در حوزه فرهنگ نیست.امیدوارم آنچه گفتم برای دوستان و دانشجویانم راهگشا باشد.
http://t.me/mostafamehraeen
12.9K viewsMostafa Mehraeen, edited  18:07
باز کردن / نظر دهید
2021-03-13 11:54:04 https://sharghdaily.com/fa/Main/Detail/279742/اعتیاد-بخشی-از-نظم-طبیعی-جامعه-است
6.5K viewsMostafa Mehraeen, 08:54
باز کردن / نظر دهید
2021-03-13 11:53:32 روزنامه شرق | شماره ۳۹۶۱ | ۱۳۹۹ شنبه ۲۳ اسفند | صفحه ۵
https://sharghdaily.com/fa/main/page/7398/5/%d8%ac%d8%a7%d9%85%d8%b9%d9%87-%d8%a7%d9%82%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%af
5.9K viewsMostafa Mehraeen, 08:53
باز کردن / نظر دهید