Get Mystery Box with random crypto!

پاکدینی ـ احمد کسروی

لوگوی کانال تلگرام pakdini — پاکدینی ـ احمد کسروی پ
لوگوی کانال تلگرام pakdini — پاکدینی ـ احمد کسروی
آدرس کانال: @pakdini
دسته بندی ها: تحصیلات
زبان: فارسی
مشترکین: 6.01K
توضیحات از کانال

kasravi-ahmad.blogspot.com
کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad
تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran
اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info
کتاب سودمند
@KetabSudmand
یوتیوب
youtube.com/@pakdini
پیام بما
@PakdiniHambastegibot
farhixt@gmail.com

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 7

2022-06-15 22:51:58
پرچم روزانه شماره‌ی 168
874 views19:51
باز کردن / نظر دهید
2022-06-15 18:30:31 این مطلب را کسی نمی‌دانست و یا جسارت گفتنش نمی‌کرد. در حالی که سراپا حقایقست. پس اگر کسی جلو افتاده می‌خواهد مردم را از اشتباه بیرون آورد آیا این گناه اوست؟!.. دیگر پیشوایان چگونه بوده‌اند؟!.. دیگری سر برآورده گفت : چه شده که دیگران نمی‌فهمند و تنها او می‌فهمد؟! گفتم این سخن هم پرتست. اگر بنا باین باشد باید هیچ یکی از کشفهای علمی را نپذیرفت. باید بهیچ یکی از پیشوایان نگرایید. سومی گفت : مگر ما ازو کمتریم که تبعیت از فکر او کنیم؟!. من دیگر پاسخی ندادم. زیرا دیدم اینها چندان در نادانی فرورفته‌اند که نمی‌دانند که پذیرفتن حقایق در واقع پیروی کردن به خرد و فهم خویشتنست. نمی‌دانند که گوش ندادن بحقایق دلیل سبکمغزی و نافهمی آدم است ، دیگر در آن مجلس ننشسته برخاستم و بیرون آمدم.

این داستان نیک نشان می‌دهد که همان معاندان نیز حقایق را درک می‌کنند و اینست در برابر گفته‌های ما هیچ ایرادی یا پاسخی پیدا نمی‌کنند. ولی چون خردهاشان ناتوانست و رشته‌ی اختیارشان در چنگ هوس و کینه و تعصب و خودخواهی و رشک و مانند اینهاست نمی‌توانند بحقایق گردن گزارند و برخی از بس خشمناک می‌گردند که زبان به بیفرهنگی نیز باز می‌نمایند.


پابرگی از ویراینده :
1ـ این گفتارهای پراکنده را خود نویسنده سپس در یک دفتری بنام «در پیرامون خرد» گرد آورده است.


.
853 viewsedited  15:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-15 18:30:31 حقایق زندگی (احمد کسروی)

30ـ چند پرسش و پاسخهای آنها (تکه‌ی دو از سه)


دوم می‌پرسید : بر فرض آنکه حقایقی هست راه درک آنها چیست؟.. می‌گویم راه درک حقایق خرد است. خدا گوهری بنام «خرد» بآدمیان داده که بدستیاری آن راستیها (یا بگفته‌ی شما حقایق) را دریابند. می‌دانم شما درباره‌ی خرد نیز سخنانی خواهید داشت. گوشهای شما پر است از سخنانی که در نکوهش خرد و در بیهوده بودن آن سروده شده است. در ایران از قدیم دسته‌های بسیاری خرد و داوری آن را نمی‌پذیرفته‌اند. صوفیان بآن ارزش نداده می‌گفته‌اند : «با خرد و اندیشه بجایی نتوان رسید. باید با ریاضت و مکاشفه حق را دریافت. پای استدلالیان چوبین بود». خراباتیان شعرهاشان پر است از توهین بخرد و ریشخند بآن : «این شحنه در ولایت ما هیچ‌کاره نیست». باطنیان و شیعیان هر یکی بعلت دیگری «خرد» را برای رسیدن برستگاری کافی نمی‌دانسته‌اند. گذشته از همه‌ی اینها ، فلسفه‌ی مادّی و دانشهای طبیعی امروزی نیز به «خرد» ارزشی قایل نیست و خرد را باین معنی که ما می‌گوییم نمی‌پذیرد. در نظر آنها همه‌ی فهم و اندیشه و دریافتهای آدمی ناشی از ساختمان مغزی اوست. و این است هر کسی مطالب را بطور دیگری دریافت می‌کند. زیرا ساختمان مغزی هر کس بطور دیگر است. ولی همه‌ی اینها اشتباه است و ما چون در این راه خود به خرد ارزش بسیار می‌گزاریم اینست تاکنون گفتارهای بسیار درباره‌ی آن نوشته و باین لغزشهای صوفیان و خراباتیان و دیگران ، و همچنین بلغزشهای فلسفه‌ی مادّی پاسخهای مغزدار داده‌ایم. (1) به هر حال این بیگفتگوست که باید حقایق را بدستیاری خرد درک کرد. چیزی که هست کسان بسیاری خردهاشان ناتوانست که اگرهم حقایق را درک کنند آن را نمی‌توانند پذیرفت.

مثلاً ما درباره‌ی شعر سخنانی نوشتیم و معنای حقیقی آن را روشن گردانیدیم. آن سخنان را هر کس بشنود و بفهمد درک خواهد کرد که حقیقت است. چیزی که هست کسانی خردهاشان تواناست که آن را پذیرفته بکار خواهند بست و کسانی خردهاشان ناتوان است و نخواهند پذیرفت. چنانکه ما این را آزمودیم. بسیاری را دیدیم که شاعر بودند و غزلها و قصیده‌ها داشتند ولی پس از خواندن آن سخنان بنام پیروی از حقیقت از شعرهای خود درگذشته و از آنگونه شعرسرایی چشم پوشیدند. لیکن از اینسو کسانی بدستاویز همان سخنان به بدزبانیها پرداختند و پستی و بیفرهنگی بسیار نمودند. چرا چنین بود؟.. ، زیرا آن دسته خردهاشان نیرومند است و رشته‌ی اختیارشان در دست آن می‌باشد. ولی این دسته خردهاشان درمانده و بیکاره است و اختیارشان جز در دست هوس و رشک و خودنمایی نمی‌باشد.

دلیل این مطلب که همین کسان نیز حقیقت را درباره‌ی شعر دریافته‌اند (نهایت نمی‌توانند پذیرفت) آنست که شما اگر با یکی از آنان بگفتگو پرداخته بپرسید : «بنوشته‌های پرچم درباره‌ی شعر چه ایرادی دارید؟.. کدام جمله‌اش را درست نمی‌شمارید؟..» خواهید دید پاسخی ندارند و با اینحال گردن گزاردن نمی‌توانند.

یکی از خوانندگان پرچم داستانی نقل می‌کند که چون یک مثل خوبی برای این موضوعست در اینجا می‌آورم. می‌گوید : بمجلسی رسیدم دیدم نام شما درمیانست و گله و بدگویی می‌کنند. پرسیدم : موضوع چیست؟.. گفتند : به خیام توهین کرده است. گفتم من مقاله‌ی او را درباره‌ی خیام خوانده‌ام فلسفه‌ی خیام را چنین تشریح کرده : «این جهان یک دستگاه بیهوده و پوچیست و اینست ما باید پروای گذشته و آینده نکنیم و این دم را که در آنیم غنیمت شمارده خوش باشیم» او می‌گوید خلاصه‌ی فلسفه‌ی خیام این دو مطلب است و اینها هر دو غلطست. زیرا جهان یک دستگاه بیهوده و پوچی نیست بلکه در آن نظم و حکمتی مشهود است. از طرف دیگر بر فرض آنکه جهان بیهوده و پوچ باشد باز ما نمی‌توانیم نسبت بگذشته و آینده بی‌پروا باشیم. نمی‌توانیم در اندیشه‌ی زندگی نبوده تنها یک دمی را با خوشی گذرانیم. خلاصه‌ی مقالات او درباره‌ی خیام اینست. شما باین سخنان چه ایرادی دارید؟!. کدام جمله‌اش را نمی‌پسندید؟! بگویید من هم با شما همراهی کنم. مخصوصاً خواهشمندم ایرادهاتان را بگویید تا من باو برسانم. زیرا هر چند روز یک بار باداره‌ی پرچم رفته او را می‌بینم. دیدم در برابر این گفته‌ها بخاموشی گراییدند و سر پایین انداختند ، و چون دیدند من چشمم را بروی ایشان دوخته‌ام و پاسخ می‌خواهم یکی سر برآورده با یک لحن آرامی چنین گفت : این مطلب راست هم باشد باو چه؟!. او چه کاره است؟! گفتم : این سخن بسیار بیهوده است زیرا بگفته‌ی شعرای خودتان :

اگر بینی که نابینا و چاهست اگر خاموش بنشینی گناهست

825 viewsedited  15:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-15 14:31:02 کتاب «امروز چاره چیست؟» (احمد کسروی)

7ـ باید درباره‌ی قانون اساسی گفتگوهایی رود : (تکه‌ی 7)


یک دسته گناهها را بگردن پول می‌اندازند. می‌گویند تا پول درمیان است ، جلو اجحافات را نتوان گرفت. می‌گویم :

پول چیست؟.. شما بپول چه معنی می‌دهید؟.. پول افزار مبادله است ، پول برای نگه داشتن حسابست. شما هنگامی که از فلان روستایی یک بارِ گندم می‌خرید و هزار ریال باو می‌دهید ، این معنایش آنست که باندازه‌ی هزار ریال از محصول رنج و کوشش او بهره جسته‌اید که او نیز حق دارد به همان اندازه از محصولهای رنج و کوشش دیگران بهره جوید ، پول برای اینست. اگر پول نباشد شما ناچارید با وسایل دیگری آن حساب را نگه دارید. من نمی‌دانم شما چگونه می‌گویید : تا پول درمیانست جلو اجحافات را نمی‌شود گرفت؟!..

بهتر است شما بیندیشید که اجحافات از کجا برمی‌خیزد؟.. این پستیها و بلندیهای بی‌اندازه چگونه پدید می‌آید؟.. من می‌پرسم : اگر در توده‌ای هیچ کس نتواند بیکار باشد و مفت خورد ، هیچ کس نتواند کاری بیهوده و بی‌سود پیش گیرد ، هر کسی باندازه‌ی ارزش کار خود مزد گیرد ، داد و ستد و بازرگانی محدود باشد بخریدن از تولیدکنندگان و فروختن بمصرف‌کنندگان ، سرمایه‌ها محدود باشد که کسی نتواند بیش از اندازه بکار اندازد ، انبارداری و گرانفروشی ممنوع باشد ـ در چنین توده‌ای آیا باز اجحافات خواهد بود؟!.. آیا زمینه گشاده نخواهد بود که هر کسی باندازه‌ی هوش و جُربُزه‌ی خدادادی و باندازه‌ی کوششی که بکار می‌برد از لوازم زندگانی و خوشیهای آن سهم برد؟!..

من نمی‌دانم شما چرا این سرچشمه‌های اجحافات را رها کرده کینه‌ی پول را در دل جا داده‌اید؟..

می‌گویند : چه علت دارد که ما سیستم سوسیالیستها را درباره‌ی کارها و پیشه‌ها اجرا نکنیم؟.. می‌گویم : نخست در آن سیستم آزادی از دست مردم گرفته می‌شود و میدان برای بکار انداختن هوش و جُربُزه تنگ می‌گردد. مگر همه کس یکسان می‌کوشند؟!.. در یک کاری که چند تن شرکت کرده‌اند ، کسی که دقت بیشتر کند و کارش بهتر است چه‌سان[=چطور] شناخته خواهد شد؟!.. مگر به یکایک مردم دیده‌بان توان گماشت؟!.. دوم چنانکه گفتیم در آن سیستم چه برای دیده‌بانی بکارها و چه برای توزیع کارها به تشکیلات وسیعی نیاز خواهد بود. دولت باید اداره‌ها و مغازه‌های بسیاری تهیه کند. سوم مگر در زندگانی همه چیز درخور تقسیم است؟!..

من نمی‌دانم در شوروی چه کرده‌اند و تا چه ‌اندازه در این زمینه موفق شده‌اند. آنچه شنیده‌ام نتوانسته‌اند چنانکه در اندیشه و تئوری درست می‌آید بکار بندند. شنیده‌ام هنوز پول یکباره از میان نرفته.

در این باره گفتگوهای بسیار شده و در نزد ما روشنست که از این راه‌ها بهتر و آسانتر می‌توان پستیها و بلندیها را در توده کمتر گردانید. با این ترتیب نیازی به بهم زدن نظم و امنیت نمی‌ماند و دارایی کسی از دستش گرفته نمی‌شود. بگفته‌ی آقای دکتر افشار (1) یک «انقلاب سفید» بی‌های‌هوی و غوغا انجام می‌گیرد. گذشته از آنکه ایران استقلال خود را از حیث اصول زندگانی نیز نگاه می‌دارد.

آمدیم بموضوع دوم : آنچه من می‌دانم چه درباره‌ی زمینها و چه درباره‌ی دیگر چیزها ، باید مالکیت را نگه داشت.

چیزی که هست باید آن را بمعنی طبیعی و راست خود برگردانید. مالکیت یک موضوع طبیعیست و جز با شرایطی تحقق نمی‌پذیرد و چون در این باره سخن دراز است ، وارد نشده تنها در موضوع زمینها می‌گویم : باید زمینها را در مالکیت کشاورزان نگاه داشت که به هر یکی از ایشان سهم معینی داده شود که آباد کنند و بکارند و نتیجه‌اش برای خودشان باشد.

چیزی که هست چه درباره‌ی کشاورزی و چه درباره‌ی داد و ستد و بازرگانی و چه در دیگر موضوعها دولت باید نظارت و راهنمایی داشته باشد.

در اینجا سخن خود را بپایان می‌رسانم. اینهاست آنچه من درباره‌ی چاره‌ی امروزی می‌دانم که بنام هم‌میهنی برای آگاهی ایرانیان نوشتم و اینکه نام خود را پوشیده داشته‌ام برای اینست که برای خودم چیزی نمی‌خواهم. اینها اندیشه‌های منست که نوشتم و در دسترس هم‌میهنان خود گزاردم. آنها بخوانند و بیندیشند و با فهم و خرد خود داوری کنند که اگر راست یافتند بپذیرند وگرنه خودشان دانند. با من و نامم هیچ کاری نیست.


پابرگی :
1ـ دکتر محمود افشار نویسنده‌ی سیاسی ـ اجتماعی و بنیادگزار ماهنامه‌ی آینده. ـ ویراینده


پایان
.
878 views11:31
باز کردن / نظر دهید
2022-06-15 08:32:01
میرزا سید حسین‌خان عدالت
114 views05:32
باز کردن / نظر دهید
2022-06-15 08:32:01
چاقچور
114 views05:32
باز کردن / نظر دهید
2022-06-15 08:30:17 «خواهران و دختران ما» ـ بزبان عادی (احمد کسروی)

تا بحال درباره‌ی زنان که «خواهران و دختران» ما هستند سخنان بسیاری نوشته‌ایم. و چون آنها متفرق بود در اینجا همه‌ی گفته‌ها و گفتنیهای خود را می‌نویسیم. کسروی

گفتار یکم : درباره‌ی حجاب

١ـ بحثی که چهل سالست هست و هنوز تمام نشده ـ تکه‌ی 1

یکی از مباحثی که از سی و چند سال پیش در ایران (و همچنین در جاهایی دیگر) پیدا شده و هنوز تمام نشده بحث حجاب زنان است.

همه می‌دانیم که زنان مسلمان شهری ، چه در ایران و چه در دیگر کشورها ، تا چند سال پیش حجاب داشتند و خود را از مردان نامحرم پوشیده می‌داشتند. به این شرح که چون می‌خواستند از خانه بیرون بیایند و یا به نزد مرد نامحرمی بروند سر تا پای خود را با چادری ـ معمولاً سیاه ـ می‌پوشانیدند و با روبند یا پیچه‌ای صورت خود را پنهان می‌کردند.

در ایران تا بیست و سی سال پیش یک جور جورابهای بسیار بلند هم رایج بود که از پارچه می‌دوختند و به آن «چاقچور» می‌گفتند.

این عادتی بوده که قرنهای دراز در این کشور رواج می‌داشت. چه مردان و چه خود زنان به این عادت چندان اهمیت می‌گذاشته و علاقه نشان می‌داده‌اند که اگر زنی ذره‌ای سستی در حجاب و پوشاندن تن خود می‌کرده او را به زبانها انداخته و «نانجیب و بی‌حیا» می‌شناخته‌اند. بارها دو همسایه یا دو برادر با هم زد و خورد می‌کردند بر سر آن که یکی به زن آن دیگری نگاه کرده و صورتش را دیده. دخترها را از نه‌سالگی به حجاب اجبار می‌کردند.

پافشاری ایرانیان در این موضوع تا آن حد بود که در جنبش مشروطه که ملاها با آن دشمنی کردند و مقاومت نشان دادند اینها برای آنکه مردم را بتکان آورده به هایهوی و دشمنی تحریک کنند می‌گفتند : «این لامذهبها امروز می‌گویند مشروطه شوید ، فردا هم خواهند گفت روهای زنهاتان باز کنید». این سخن اثر خود را می‌کرد و گروهی از مردم فقط به همین سبب با مشروطه دشمنی می‌کردند.

در سال یکم یا دوم مشروطه در تبریز میرزا سید حسین‌خان عدالت که از پیشاهنگان آزادیخواهی حساب می‌شد ، روزنامه‌ی کوچکی بزبان ترکی ، بنام «صحبت» منتشر می‌کرد. در یکی از شماره‌های آن مقاله‌ای زیر عنوان «کج قابرقا» (دنده‌کج) نوشته شوخیهایی کرده بود که خدا زن را (حوا را) از دنده‌ی کج آدم آفریده ، و در میان کلام این معنی را فهمانده بود که ما نیز باید به زنهای خود قدر گذاریم و آنها را در زندگانی همراه و همپای خود کرده به انجمنها و جلسات بیاوریم. از همین چند جمله آشوبی راه افتاد. مردم بازار را بستند و به هایهوی برخاستند. انجمن ایالتی ناچار شد سید حسین‌خان را از تبریز بیرون کند. این بود اندازه‌ی احتراز مردم از شنیدن اسم آزادی و روبازی زنها.


.
411 views05:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-15 06:55:15 ورجاوندبنیاد (بزبان عادی)


بخش سوم


بندهای ۱۲ ، ۱۳ و ۱۴







دستیابی
474 views03:55
باز کردن / نظر دهید
2022-06-14 19:39:02
پرچم روزانه شماره‌ی 167
539 views16:39
باز کردن / نظر دهید
2022-06-14 18:30:27 حقایق زندگی (احمد کسروی)

30ـ چند پرسش و پاسخهای آنها (تکه‌ی یک از سه)


شبهای آدینه و روزهای آن که کسانی بنزد من می‌آیند همیشه پرسشهایی می‌کنند و پاسخهایی می‌شنوند و من دوست می‌دارم که گاهی آنها را در نوشته‌های خود بیاورم ، و این خود راهی برای نزدیکی اندیشه‌هاست.

در آدینه‌ی گذشته دو تن بنزد من آمدند و چنین گفتند : «شما بارها در نوشته‌های خود نام «حقایق» را می‌برید و چنین می‌گویید که همگی باید حقایق را بپذیرند. ما می‌خواهیم چند پرسشی از شما کنیم» :

1) آیا در جهان حقایقی هست؟.. بسیاری از دانشمندان بحقایقی قایل نیستند. می‌گویند در جهان هرچه هست جز فریب نیست. می‌گویند : هر کسی که نیروی گویندگی و زبان شیوا دارد می‌تواند مطالبی را بنام حقایق بقبولاند و جمعیتی را پیرو خود گرداند. نه اینکه راستی را حقایقی باشد.

2) بر فرض آنکه حقایقی هست راه درک آنها چیست؟.. چگونه می‌توان حقیقت را شناخت؟..

3) آیا می‌توان از روی حقایق زندگی کرد و از هرچه نه حقیقت است چشم پوشید؟..

گفتم : بیکایک پرسشها پاسخ می‌گویم : در جهان حقایق بسیار است. مثلاً گفته می‌شود : «زمین بگرد خود می‌گردد» یا «ابر از بخار پدید می‌آید» یا «آمریکا در غرب اروپاست» و هزارها مانند اینها ، آیا اینها حقایق نیست؟.. اگر مقصودتان در چیزهای نامحسوس است یا در قواعد زندگانیست در آنها نیز حقایقی درمیانست. مثلاً در ایران یک دسته عقیده به «نجوم» دارند و چنین تصور می‌کنند که هرچه بروی زمین رخ می‌دهد نتیجه‌ی گردش ستارگان و دوری و نزدیکی آنها با یکدیگر است. بگفته‌ی شاعر «که سعد و نحس ز تأثیر زهره و زحل است» . یک دسته‌ی دیگری به «بخت» عقیده‌مندند و چنین می‌دانند که کسانی خوشبخت آفریده شده‌اند که همه‌ی پیشامدها بسود آنان درمی‌آید و همواره با خوشی زندگانی می‌کنند و کسانی بدبخت می‌باشند که به هر کاری برخیزند جز زیان و اندوه نبینند. یک دسته‌ی دیگری باور به سرنوشت دارند و چنین می‌پندارند که آدمی هر آنچه خواهد دید پیش از آنکه به اینجهان بیاید به پیشانیش نوشته می‌شود. یک دسته‌ی دیگری دعا و نذر را مؤثر می‌شمرند و اینست در گرفتاریها بجای کوشش ، بدعا و نذر و مانند آن توسل می‌جویند. یک دسته‌ی دیگری جادو و افسون و مانند اینها را دارای تأثیر می‌شناسند و در کارهای خود باینها تشبث می‌نمایند. شما اگر کتابها را جستجو کنید پر از این عقیده‌ها و باورهاست ، اگر گفتار و رفتار مردم را بسنجید همه استنادشان باینهاست. ولی ما می‌گوییم : اینها همه غلطست ، همه بیپاست ، همه کج‌اندیشیست ، و راستی (یا حقیقت) آنست که هر کس جز نتیجه‌ی کوشش خود را نمی‌برد و نتواند برد و برای این دلیلهای بسیار می‌آوریم. مثلاً می‌گوییم : در سال 1918 که جنگ جهانگیر گذشته پایان یافت آلمانیها چون شکست خورده بودند از میان دولتهای بزرگ بیرون رفتند که اگر نمی‌کوشیدند به همان حال بازمی‌ماندند ولی در نتیجه‌ی کوششهای خود از آن خواری رها گردیدند. همان آلمانها پارسال به روسیه حمله کرده و می‌گفتند دو ماهه دولت روسیه را از پا خواهیم انداخت. روسها اگر نمی‌کوشیدند و مردانگی و جانفشانی نمی‌نمودند در اندک‌زمانی لگدمال می‌گردیدند. ولی چون کوشیده‌اند هنوز یک سال بیشتر است (پابرگی 1) که ایستادگی می‌نمایند. صدها مانند این می‌توان شمرد.

کنون این یکی از حقایق زندگانیست که هر باخردی باید بپذیرد ، و مانندهای آن بسیار است. پس چگونه می‌توان گفت که حقایقی نیست؟!.. همان کلمه‌ی فریب که شما بکار می‌برید دلیلست که حقایقی هست. زیرا فریب چیست؟.. فریب آنست که دروغی را در جامه‌ی حقیقت نشان دهند. پس باید گفت حقیقتی هست.

اینکه می‌گویید : هر کس که نیروی گویندگی یا زبان شیوا دارد می‌تواند مطالبی را بنام حقایق بقبولاند ، می‌گویم راست نیست. زیرا هواداران «بخت» یا «سرنوشت» یا مانند آنها در ایران شعرای شیوازبان بوده‌اند که هر یکی عقیده‌ی خود را با شیواترین زبانی سروده‌اند و با اینحال شما می‌بینید ما با یک تکانی که به خردها می‌دهیم و اندیشه‌ها را بیدار می‌گردانیم همه‌ی رشته‌های ایشان را پشم می‌گردانیم. کجیها تا هنگامی پیش تواند رفت که راستیها بمیان نیاید وگرنه همچون یخ در برابر آفتاب خود بخود خواهد گداخت.


پابرگی از ویراینده :
1ـ تاریخ این نوشتار سال 1321(1942) می‌باشد.


.
592 views15:30
باز کردن / نظر دهید