2022-06-14 18:30:27
حقایق زندگی (احمد کسروی)
30ـ چند پرسش و پاسخهای آنها (تکهی یک از سه)
شبهای آدینه و روزهای آن که کسانی بنزد من میآیند همیشه پرسشهایی میکنند و پاسخهایی میشنوند و من دوست میدارم که گاهی آنها را در نوشتههای خود بیاورم ، و این خود راهی برای نزدیکی اندیشههاست.
در آدینهی گذشته دو تن بنزد من آمدند و چنین گفتند : «شما بارها در نوشتههای خود نام «حقایق» را میبرید و چنین میگویید که همگی باید حقایق را بپذیرند. ما میخواهیم چند پرسشی از شما کنیم» :
1) آیا در جهان حقایقی هست؟.. بسیاری از دانشمندان بحقایقی قایل نیستند. میگویند در جهان هرچه هست جز فریب نیست. میگویند : هر کسی که نیروی گویندگی و زبان شیوا دارد میتواند مطالبی را بنام حقایق بقبولاند و جمعیتی را پیرو خود گرداند. نه اینکه راستی را حقایقی باشد.
2) بر فرض آنکه حقایقی هست راه درک آنها چیست؟.. چگونه میتوان حقیقت را شناخت؟..
3) آیا میتوان از روی حقایق زندگی کرد و از هرچه نه حقیقت است چشم پوشید؟..
گفتم : بیکایک پرسشها پاسخ میگویم : در جهان حقایق بسیار است. مثلاً گفته میشود : «زمین بگرد خود میگردد» یا «ابر از بخار پدید میآید» یا «آمریکا در غرب اروپاست» و هزارها مانند اینها ، آیا اینها حقایق نیست؟.. اگر مقصودتان در چیزهای نامحسوس است یا در قواعد زندگانیست در آنها نیز حقایقی درمیانست. مثلاً در ایران یک دسته عقیده به
«نجوم» دارند و چنین تصور میکنند که هرچه بروی زمین رخ میدهد نتیجهی گردش ستارگان و دوری و نزدیکی آنها با یکدیگر است. بگفتهی شاعر «که سعد و نحس ز تأثیر زهره و زحل است» . یک دستهی دیگری به
«بخت» عقیدهمندند و چنین میدانند که کسانی خوشبخت آفریده شدهاند که همهی پیشامدها بسود آنان درمیآید و همواره با خوشی زندگانی میکنند و کسانی بدبخت میباشند که به هر کاری برخیزند جز زیان و اندوه نبینند. یک دستهی دیگری باور به
سرنوشت دارند و چنین میپندارند که آدمی هر آنچه خواهد دید پیش از آنکه به اینجهان بیاید به پیشانیش نوشته میشود. یک دستهی دیگری
دعا و نذر را مؤثر میشمرند و اینست در گرفتاریها بجای کوشش ، بدعا و نذر و مانند آن توسل میجویند. یک دستهی دیگری
جادو و افسون و مانند اینها را دارای تأثیر میشناسند و در کارهای خود باینها تشبث مینمایند. شما اگر کتابها را جستجو کنید پر از این عقیدهها و باورهاست ، اگر گفتار و رفتار مردم را بسنجید همه استنادشان باینهاست. ولی ما میگوییم : اینها همه غلطست ، همه بیپاست ، همه کجاندیشیست ، و راستی (یا حقیقت) آنست که
هر کس جز نتیجهی کوشش خود را نمیبرد و نتواند برد و برای این دلیلهای بسیار میآوریم. مثلاً میگوییم : در سال 1918 که جنگ جهانگیر گذشته پایان یافت آلمانیها چون شکست خورده بودند از میان دولتهای بزرگ بیرون رفتند که اگر نمیکوشیدند به همان حال بازمیماندند ولی در نتیجهی کوششهای خود از آن خواری رها گردیدند. همان آلمانها پارسال به روسیه حمله کرده و میگفتند دو ماهه دولت روسیه را از پا خواهیم انداخت. روسها اگر نمیکوشیدند و مردانگی و جانفشانی نمینمودند در اندکزمانی لگدمال میگردیدند. ولی چون کوشیدهاند هنوز یک سال بیشتر است (پابرگی 1) که ایستادگی مینمایند. صدها مانند این میتوان شمرد.
کنون این یکی از حقایق زندگانیست که هر باخردی باید بپذیرد ، و مانندهای آن بسیار است. پس چگونه میتوان گفت که حقایقی نیست؟!..
همان کلمهی فریب که شما بکار میبرید دلیلست که حقایقی هست. زیرا فریب چیست؟.. فریب آنست که دروغی را در جامهی حقیقت نشان دهند. پس باید گفت حقیقتی هست. اینکه میگویید : هر کس که نیروی گویندگی یا زبان شیوا دارد میتواند مطالبی را بنام حقایق بقبولاند ، میگویم راست نیست. زیرا هواداران «بخت» یا «سرنوشت» یا مانند آنها در ایران شعرای شیوازبان بودهاند که هر یکی عقیدهی خود را با شیواترین زبانی سرودهاند و با اینحال شما میبینید ما با یک تکانی که به خردها میدهیم و اندیشهها را بیدار میگردانیم همهی رشتههای ایشان را پشم میگردانیم.
کجیها تا هنگامی پیش تواند رفت که راستیها بمیان نیاید وگرنه همچون یخ در برابر آفتاب خود بخود خواهد گداخت. پابرگی از ویراینده :
1ـ تاریخ این نوشتار سال 1321(1942) میباشد.
.
592 views15:30