Get Mystery Box with random crypto!

پاکدینی ـ احمد کسروی

لوگوی کانال تلگرام pakdini — پاکدینی ـ احمد کسروی پ
لوگوی کانال تلگرام pakdini — پاکدینی ـ احمد کسروی
آدرس کانال: @pakdini
دسته بندی ها: تحصیلات
زبان: فارسی
مشترکین: 6.01K
توضیحات از کانال

kasravi-ahmad.blogspot.com
کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad
تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran
اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info
کتاب سودمند
@KetabSudmand
یوتیوب
youtube.com/@pakdini
پیام بما
@PakdiniHambastegibot
farhixt@gmail.com

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 6

2022-06-18 08:30:24 «خواهران و دختران ما» ـ بزبان عادی (احمد کسروی)

گفتار یکم : درباره‌ی حجاب


2ـ روگیری یک شیوه‌ی باستانی ایرانی بوده ـ تکه‌ی 1

اول از تاریخچه‌ی روگیری بحث می‌کنیم : باید دانست که روگیری یک شیوه‌ی باستانی ایرانی بوده و تا آنجا که ما اطلاع یافته‌ایم از زمان هخامنشیان این شیوه در شهرهای ایران رواج می‌داشته.

در این باره از کتابهای باستان روم و یونان تکه‌نوشته‌هایی بدست می‌آید و ما در اینجا یکی از آنها را که روشنتر و رساتر است در پایین می‌آوریم.

ممکنست خوانندگان نام ثِمیستوکلیس را شنیده باشند. در زمان هخامنشیان که جنگهایی مابین دولت ایران با آتن و اسپارت و دیگر شهرهای یونان رفت و از جمله خشایارشا شاه هخامنشی با دسته‌های سپاه بسیاری از داردانیل گذشته به آتن تاخت برد و یک سلسله جنگهای بزرگی که در تاریخ مشهور است اتفاق افتاد ـ در آن پیشامدها سردسته‌ی آتنیان ، بلکه رهبر همه‌ی یونانیان ثِمیستوکلیس بود. این مردِ باهوش و اندیشه توانست با جانفشانیها و زیرکیهای خود آتن ، بلکه همه‌ی یونان را ، در برابر سپاه انبوه ایران نگه دارد و خوبیهایی به همشهریان خود کرد. ولی پس از گذشت چند سال از جنگ یونانیان برخی ایرادها به ثِمیستوکلیس گرفتند و او را از آتن بیرون راندند. سپس نیز انگ بدخواهی با یونان باو زده او را به دادگاه فراخواندند. ثِمیستوکلیس از جان خود ترسیده بناچار فرار کرده به دربار هخامنشی پناهنده شد. وی اگرچه از دشمنان مشهور ایران بحساب می‌آمد دربار هخامنشی او را قبول کرده آنقدر با او پذیرایی و مهربانی کرد که داستان «ضرب‌المثل» شد. پُلوتارْخ که یکی از تاریخنویسان مشهور یونان است داستان فرار او از یونان را این طور می‌نویسد :

«برای روانه کردن او نیکوگنیس (میزبانش) تدبیری اندیشید باین شرح که چون مردم آسیا مخصوصاً ایرانیان غیرت زنان را بشدت نگه می‌دارند ، نه تنها همسران بلکه کنیزان زرخرید یا همسران ناقانونی خود را نیز بشدت می‌پایند ، و چنان نگاهشان می‌دارند که باید همیشه درون خانه باشند و از در بیرون نیایند و هرگاه که سفر کنند آنان را در چادرهای دربسته که از هر سوی آنان را فرامی‌گیرد جا داده بروی گردونه‌ها می‌نشانند. برای ثِمیستوکلیس نیز یک چنان چادر و گردونه‌ای آماده کردند که روانه‌ی سفر شود ، و بین خود قرار گذاشتند که اگر کسی در راه بایشان برخورد و از مسافران سوال کند بگویند دختر جوانی را از ایونا برای یکی از بزرگان ایران که به زنی گرفته می‌برند.»

از این تکه‌نوشته‌ی مهم پلوتارخ ما چند چیز می‌فهمیم :

اول اینکه روگیری زنان یا پنهان داشتن آنان خود را ، در ایران از باستان‌زمان بوده. زیرا گذشته از آنکه پلوتارخ یک نویسنده‌ی راستگو بوده و سخنانش محکم است ، واژه‌ی «چادر» و «چادره» که تا امروز در میان ما مانده است دلیل دیگر براستی گفته‌ی او می‌باشد.

زیرا چادر آن خانه‌ی پارچه‌ایست که در سفرها و بیابان‌نشینیها بکار می‌رود. پس برای چیست که باین پوشاک زنان چادر یا چادره گفته می‌شود؟.. معلومست که همانطور که پلوتارخ می‌نویسد نخست برای پوشاندن زنان آنان را بروی گردونه‌ای (عرابه) نشانده چادرمانندی یا چادر کوچکی (1) بریشان می‌افراشته‌اند.

اینطور معلومست که اول چنان چادری بروی گردونه‌ای می‌افراشته‌اند و این مخصوص توانگران می‌بوده. سپس زنان دیگر که بگردونه دسترسی نمی‌داشته‌اند آن چادرمانند یا چادر کوچک را خود بسر گرفته راه می‌رفته‌اند ، و کم‌کم آن را تغییر داده‌اند که دیگر شباهتی بچادر نداشته است. ولی کلمه‌ی چادر یا چادره همچنان باقی مانده.

پابرگی :
1ـ این کلمه را در آذربایجان و برخی جاهای دیگر «چادره» می‌گویند (نه چادر) و راستش نیز همان است. از طرف دیگر در فارسی پسوند هاء در آخر واژه‌های فارسی (که اول کاف بوده) معنیهای بسیار داشته که یکی از آنها «شباهت» بوده. مثلاً : دهانه ، زبانه ، تیغه ، چشمه ، و بسیار مانند اینها. دیگری از آنها «کوچکی» بوده ، مثلاً : دخترک ، پسرک ، شهرک. پس کلمه‌ی چادره نیز به یکی از این دو معنی می‌تواند باشد. (درباره‌ی معنیهای پسوند کاف نگاه کنید به دفتر «کافنامه»)


.
16 views05:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-18 08:09:10 ورجاوندبنیاد (بزبان عادی)


بخش سوم


بندهای ۱۷ ، ۱۸ ، ۱۹ و ۲۰







دستیابی
27 views05:09
باز کردن / نظر دهید
2022-06-17 18:32:01 این یک مثل است و صد مانند این یاد توان کرد. مقصود اینست که خدا مردمان را برای آسایش و خوشی آفریده و وسایل آن را فراهم گردانیده. ولی آدمیان از نادانی و گمراهی و از نفهمیدن معنی زندگانی ، خود را دچار سختیها می‌گردانند.

یک مثل دیگر : در ایران چهارده یا پانزده کیش هست و همه می‌دانند که این کیشها زیانهای بزرگی باین کشور رسانیده و یکی از علتهای بدبختی ایرانیان این کیشهاست. کنون اگر پیشروان این کیشها بداوری خرد گردن گزارند و حاضر باشند که یک سخنی را که با دلیل شنیدند بپذیرند و در راه کیشهای بیپای خود پافشاری نشان ندهند ما می‌توانیم این اختلاف و پراکندگی را در یک جلسه‌ی سه چهار ساعتی بپایان رسانیم و همه‌ی آن پیشروان هنگامی که از جلسه برمی‌خیزند همگی با یک اندیشه و با یک باور و با یک دین بیرون روند و از آسیبها و زیانهایی که امروز از رهگذر کیشهای پراکنده می‌بینند آسوده گردند. ولی از نادانی و تعصب چنین کاری را نمی‌کنند و بداوری خرد گردن نمی‌گزارند و اینست دچار بدبختیها هستند.

خدا بآدمیان خرد داده که می‌توانند براهنمایی آن حقایق زندگی را دریابند و با خوشی و آسودگی زندگی بسر برند. ما می‌گوییم : باید از خرد پیروی کرد و از آسایش و خرسندی بهره‌مند گردید. اینست مقصد ما.


پابرگیها (از ویراینده) :
1ـ خوانندگان بدیده گیرند که این نوشتار در سال 1942 در گرماگرم جنگ جهانی دوم نوشته شده. در آن زمان اروپاییان برای شکستن و نابودی یکدیگر از به کشتن دادن ملیونها جوان خود نیز دریغ نداشتند. از آنسو در آسیا هنوز کشورهایی همچون چین و کره و تایوان سر برنیاورده بودند. گزندهای دلگداز و فراوان جنگ جهانی با دهها ملیون کشته و ویران گردیدن شهرهای آباد و پرشکوه ، اروپاییان را به این نتیجه رسانید که فلسفه‌های برتری‌جویانه (همچون آموزاکهای نیتچه) غلط و همدست و متحد بودن بسودشان می‌باشد. اینست امروز ما «اروپای متحد» را به نشانه‌ی آن نتیجه‌ی گرانبها در پیش دیدگان خود داریم. لیکن نباید فراموش داشت که همدستی اروپاییان تنها برای سودهای خودشانست و هنوز هم به توده‌های شرقی به دیده‌ی بازاری که مواد خام از آنها بخرند و کالاهای خود را (از جمله سلاح) بفروشند می‌نگرند. همان اروپا با چنان تجربه‌ای افسوسمندانه هنوز سلاح می‌سازد و برای فروش آن به شرقیان و توده‌های پس مانده به هر نیرنگی دست می‌یازد. از آنسو کشورهای آسیایی یادشده که با رهایی از چنگال استعمار توانستند گامهای پیشرفت تندی بردارند ، جای افسوس فراوانست که با همه‌ی آنکه خود از بدبختیها رهاییده‌‌اند ، همان اصل زندگی اروپایی را که «ناتوان خوراک تواناست» ، راه زیست خود گرفته‌اند.‌ اینست اگر اروپایی باک نمی‌دارد که با سلاحهایی که می‌سازد ملیونها بیگناه از توده‌های دیگر کشته شوند اینان نیز باک از آن ندارند که کالاهاشان را از هر راهی به توده‌های جهان بفروشند. گذشته از اینها دیگر توده‌های آسیایی چنانکه در این نوشتار آمده هنوز سرگرم و گرفتار ‌اندیشه‌ها و پندارهای پوچ می‌باشند و راه پیشرفت را بخود بسته می‌دارند.
2ـ اینکه با کار بستن قواعد علمی محصول کشاورزی چه ‌اندازه خواهد افزود ، خود حساب جدایی است.


.
167 views15:32
باز کردن / نظر دهید
2022-06-17 18:30:51 حقایق زندگی (احمد کسروی)

31ـ یک گام دیگری در راه پیشرفت (تکه‌ی یک از سه)


تاکنون بارها روشن گردانیده‌ایم که ما پرچم را برای چند مقصود بنیاد نهادیم : یکی آنکه در این هنگام آشفتگی جهان از هم‌میهنان خود برکنار نباشیم و بتوانیم در زندگانیِ آنان براهنمایی پردازیم. دیگری اینکه برخی حقایق را که مقصد اصلی ماست روشن گردانیم که تاکنون هر دو رشته را یکسان پیش برده‌ایم ، و چون دیده می‌شود یک دسته از خوانندگان از دور و نزدیک بنوشته‌های روزنامه ـ بویژه به بخش حقایق ـ دلبستگی می‌نمایند اینک می‌خواهیم یک گام دیگری در این راه برداریم و یک رشته‌ی دیگری از حقایق را روشن گردانیم و از همین شماره بآن می‌پردازیم و چون در این زمینه بتازگی «گفت و شنیدی» رخ داده و یک موضوعی در ضمن گفت و شنید بهتر روشن می‌گردد اینست همان را در اینجا نقل می‌کنیم.

جوانی بنزد من آمده چنین می‌گوید : من سخنان شما را از زبانهای دیگران می‌شنیدم و نمی‌توانستم بپذیرم. ولی در این دو سه بار که بنزد شما آمده‌ام و بسخنان شما گوش می‌دهم چنان بر من مأنوس می‌آید که توگویی از پیش آنها را می‌دانستم و بی‌هیچ درنگی آنها را می‌پذیرم. اکنون مقصودم آنست که من چون تازه با گفتارهای شما آشنا شده‌ام و فرصت آنکه همه‌ی نوشته‌هاتان بخوانم نیست می‌خواهم اساس مقصود خود را شرح دهید.

گفتم : کسانی که با منند و از یاران و همراهان شمرده می‌شوند سخنان مرا تغییر نمی‌دهند. شما با کسانی دچار بوده‌اید که از ما نیستند و از گفته‌های من آگاهی درستی ندارند. اینکه مقصود ما را می‌پرسید باید دانست که ما با همه‌ی کیشها و با همه‌ی اندیشه‌هایی که در جهانست (جز از دانشها) مخالفیم و در برابر هر یکی سخنانی داریم. اینست نوشته‌های من بسیار است. لیکن اساس مقصد ساده است و می‌توانم آن را بشما بازنمایم.

ما می‌گوییم : این زندگانی که امروز جهانیان دارند یک زندگانی خردمندانه نیست. این بچهارپایان و جانوران شایسته‌تر است تا بآدمیان. شما حال جهان را بجلو چشم بیاورید ، آن اروپاییانند که خون همدیگر را می‌خورند و همه‌ی هوش و فهم و دانش خود را در راه نابودی یکدیگر بکار می‌برند ، این آسیاییانند که با خواری و سرافکندگی روز می‌گذرانند و با یک رشته ‌اندیشه‌ها و پندارهای پوچی خود را سرگرم می‌سازند. (1)

جهان با این حال بکجا می‌رود؟!.. شما زمانی نیک اندیشید تا بدانید پایان کار جهان چیست؟! ما می‌گوییم : باید این زندگانی تغییر یابد و جهان براه دیگری افتد. خواهید گفت : کدام راه دیگری؟.. می‌گویم : «راه خرد» ، راهی که شایسته‌ی آدمیانست ، راهی که جهانیان را بآسایش و خرسندی تواند رسانید. خدا آدمیان را برای آسایش آفریده و این نادانیهای خود ایشانست که این تلخیها و سختیها را پدید می‌آورد.

مثلاً امروز در ایران از حیث خواروبار ، سختی و تنگیست. چرا؟.. آیا ایرانیان زمین کم دارند؟!. آیا بکشت و کار آشنا نیستند و از این هنر بی‌بهره‌اند؟!. آیا همه ساله آسیبی بکشت می‌رسد و محصول آن را کمتر می‌گرداند؟.. آیا باران یا آب باندازه‌ی کفایت نیست و باعث سختی ، آن می‌باشد؟.. شما چون جستجو کنید هیچ کدام از اینها نیست و تنها نادانیهای خود این مردم و شیوه‌ی غلطی که برای بهره‌مندی از زمین و آب برگزیده‌اند باعث این فشار و سختی می‌باشد. زمینی که ایرانیان دارند از روی حسابی که رفته‌ایم ـ اگر بی‌قواعد علمیِ امروز کشت شود (2) ـ برای روزی دوازده برابر مردم امروزی کفایت دارد. این زمین است. از آنسوی ایرانیان در کشاورزی مهارت دارند و اگر بقواعد علمیِ امروزی آشنا نشده‌اند در سلیقه‌ی موروثی خود دارای هوش و استعداد بسیار می‌باشند. از حیث باران و رسیدن و یا نرسیدن آسیب نیز چیزی که باعث این فشار و تنگی خواروبار باشد ما سراغ نداریم. اینکه در ایران خواروبار و میوه باندازه‌ی کفایت نیست علت آن بیگمان ندانستن معنی درست «مالکیت» و دیگر نافهیمها و نابسامانیهاست.

ایرانیان بجای اینکه زمین را برای کشتن و بهره بردن بشناسند و بدست کشاورزان بسپارند ، آن را یک کالایی برای داد و ستد می‌شناسند و مردان پولدار هر یکی هزارها جریب زمین را خریده ملک خود می‌سازند. از آنسوی در روستاها که نشیمنگاه کشاورزانست وسایل زندگانی از دبستان و دادگاه و پزشک و داروخانه و تلگراف و تلفن و رادیو و مانند اینها پیدا نمی‌شود. گذشته از آنکه بکشاورزان صد ستم روا می‌شمارند و محصول زحمتهای او را از دستش می‌ربایند. همینهاست که باعث این فشار و سختی می‌شود. شما اگر مالکیت را بمعنی درست خود بشناسید و زمین را جز بدست کشاورزان ندهید ، و در روستاها وسایل زندگانی فراهم گردانید ، و بروستاییان ستم روا نشمارید ، و در شهرها جلو مفتخواری را بگیرید ، در ایران خواربار و میوه بحدی خواهد رسید که بیش از تصور هر کس باشد.


137 views15:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-17 08:30:50 «خواهران و دختران ما» ـ بزبان عادی (احمد کسروی)

گفتار یکم : درباره‌ی حجاب


١ـ بحثی که چهل سالست هست و هنوز تمام نشده ـ تکه‌ی 3

ولی چون در ایران یک «سیاست بدخواهانه» در کار است و گروهی از وزیران و دیگران که دسته‌ی بزرگ و نیرومندی هستند کوشش می‌کنند که این ملت را از پیشرفت بازدارند و در همین حال آشفتگی و آلودگی که گرفتارست پایدار کنند ، از اینرو پس از برافتادن رضاشاه بیشتر کارهای نیک او را بهم زدند و برگردانیدند. از جمله‌ی اینها برگرداندن حجاب بود که از یک طرف چادر و روبند را آزاد گزاشتند و از طرف دیگر با دست ملایان زنان را به رعایت حجاب و چادر سر کردن تحریک کردند برای این کار یکی از مجتهدان (آقا حسین رضوی قمی) که در زمان رضاشاه در پیشامد جلوگیری و برداشتن حجاب از ایران بیرون رانده شده بود ، با پذیراییهای نیمه‌رسمی به ایران آوردند و او در این باره کوششهایی کرد. سپس برای ملایان روزنامه‌ای برپا کردند که پیاپی مقاله نویسند و به اسم اسلام زنان را به چادر و چاقچور برگردانند.

راست است که از این کوششها نتیجه‌ای که انتظار می‌رفت بدست نیامد. زیرا یک دسته بانوان بافهم و دلیر مقاومت نشان دادند. برخی روزنامه‌ها نیز بزبان آمدند. آنچه ما در تهران می‌بینیم بیش از این نتیجه پیدا نشده که برخی پیره‌زالهای از دنیا برگشته و برخی از زنان بیسواد و نافهم چادر بسر می‌کنند بی‌آنکه رو گیرند. ولی یک نتیجه‌ی بد دیگری پیدا شده و آن اینکه از اختلاف و تفرقه‌ای که در این بین بوجود آمده هر طرف به آن یکی ریشخند و بدگویی می‌کند. از آن طرف برخی مرتجعان ـ از آخوندها و دیگران ـ فرصت پیدا کرده زبان بدگویی بزنان تحصیل کرده و متجدد باز کرده‌اند. این خود نتیجه‌ی بدی است و می‌توان گفت که خواست بدخواهان نیز بیش از همه همین بوده.

به هر حال این بحث پس از چهل سال هنوز تمام نشده. برای همین ما می‌خواهیم در اینجا در این باره آنچه گفتنی است را بگوییم و زمینه را کاملاً روشن کنیم که جای بهانه برای کسی باقی نماند.


.
915 views05:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-17 06:16:03 ورجاوندبنیاد (بزبان عادی)


بخش سوم


بندهای ۱۵ و ۱۶







دستیابی
1.1K views03:16
باز کردن / نظر دهید
2022-06-16 18:51:26
سخنانی که باید فراموش نکرد.
890 viewsedited  15:51
باز کردن / نظر دهید
2022-06-16 18:31:20 حقایق زندگی (احمد کسروی)

30ـ چند پرسش و پاسخهای آنها (تکه‌ی سه از سه)


سوم می‌پرسید : «آیا می‌توان از روی حقایق زندگی کرد؟..» من نمی‌دانم شما چه چیزها را «حقایق» می‌پندارید که این پرسش را می‌کنید. اگر با حقایق زندگی نمی‌توان کرد پس برای چه از دزدی و راهزنی جلوگیری می‌کنید؟. برای چه کلاهبرداری را بد می‌دانید؟! برای چه با بیماریها مبارزه می‌کنید؟!.. برای چه بکشت و کار می‌پردازید؟!.. برای چه وزارت جنگ برپا کرده‌اید و سپاه تهیه می‌کنید؟!. برای چه شهربانی و شهرداری بنیاد نهاده‌اید؟!.. برای چه دبیرستان و دانشکده باز کرده‌اید؟!.. نه ، دور نمی‌روم ، برای چه نان می‌خورید؟!. برای چه آب می‌نوشید؟!. برای چه می‌خوابید؟!.. برای چه رخت می‌پوشید؟!.. همچنین صد پرسش دیگری که می‌توان پرسید.

زیرا اینها هر یکی از پیروی به یک حقیقتی پدید آمده. از دزدی و راهزنی جلوگیری می‌کنید برای آنکه «دزدی و راهزنی آرامش و نظم توده را بهم می‌زند» ، و همین خود یک حقیقتی است ، با بیماریها مبارزه می‌کنید برای آنکه «بیماریها آدمی را رنجور و ناآسوده می‌گرداند» و همین نیز حقیقت دیگری می‌باشد ، بکشت و کار می‌پردازید برای آنکه «بکشت و کار نیازمندید تا روزی خود را بدست آورید» ، و این یک حقیقتی بشمار است. همچنین در آن موضوعهای دیگر که همگی در نتیجه‌ی پیروی از حقایق پدید آمده است.

شما از همه‌ی اینها چشم پوشیده می‌گویید : «آیا می‌توان از روی حقایق زندگی کرد؟» اگر کسی مطلب را وارونه گردانیده می‌پرسید : «آیا می‌توان جز با حقایق زندگی کرد؟..» شگفتی سخنش کمتر بود.

هرچه هست باید مطلب را شرح دهیم. این زمینه یکی از لغزشگاههای ایرانیانست و همیشه این جمله را بر زبان دارند : «مگر می‌شود با حقایق زندگی کرد؟». باید دانست حقایق به دو رشته است : یک رشته حقایق آشکار که همه کس می‌داند (از قبیل حقایقی که در بالا یاد کردیم) و یک رشته حقایق نهان که هر کس نمی‌داند (از قبیل حقایقی که درمیانه‌ی ما و دیگران مورد بحث است و تاکنون در پرچم بسیاری از آنها را شرح داده‌ایم).

پیداست که گفتگو در زمینه‌ی این یک رشته‌ی دوم می‌باشد. درباره‌ی اینهاست که بسیاری از مردم بهانه‌ها می‌آورند و شما نیز آن پرسش را می‌کنید. باید دانست که مردمان در زندگانی مخیرند که باین حقایق پیروی نمایند و یا آنها را کنار نهاده بهوس یا به پندار یا از روی نادانی رفتار دیگری پیش گیرند. چیزی که هست در نتیجه تفاوت بسیاری خواهند داشت. مردمی که بحقایق پیروی نمایند یک زندگی سرفرازانه و نیکی خواهند داشت و از آسایش و خرسندی بهره‌ی بیشتر خواهند یافت. ولی مردمی که بهوس یا پندار گراییده از حقایق دور افتند ناگزیر زندگی پستی پیدا کرده از آسایش بهره‌ی بسیار کمی خواهند دید.

مثلاً یکی از آن حقایق اینست : «یک مردمی که در یک کشور می‌زیند باید دارای یک راه و یک آرمان باشند تا بتوانند دست بهم دهند و نیرو پدید آورند و آزادی خود را نگه دارند و بدستیاری همدیگر بسختیهای زندگانی فیروز درآیند» این یک حقیقت بسیار گرانمایه‌ایست. کنون اگر مردمی این را دریابند و یک راهنمایی (یا راهنمایانی) از میان ایشان برخیزد و همگی را به یک راه و به یک آرمان خوانَد ناگزیر درمیان ایشان یگانگی و همدستی پدید آید و یک توده‌ی نیرومندی باشند که آزادی خود را نگه دارند و با سرفرازی زندگی بسر برند (همچون بسیاری از توده‌های اروپایی که بیش یا کم از این حقیقت آگاهند و پیروی بآن نموده‌اند) ، و اگر مردمی از آن ناآگاه باشند و یا بی‌پروایی نمایند و بهوس و پندار هر کسی اندیشه‌های دیگری در مغز خود بپروراند و هر دسته‌ای آرزو و آرمان دیگری را دنبال کنند ناگزیر پراکنده و پریشان باشند و هیچگاه با یکدیگر یگانه و همدست نتوانند بود و یک نیرویی در برابر بیگانگان پدید نتوانند آورد و اینست همیشه لگدمال و زیردست باشند و از آسایش و خرسندی کمتر بهره بینند ، (همچون ایرانیان که از آن حقیقت دور بوده‌اند و همیشه جز بهوسبازی و پندارپرستی نکوشیده‌اند و امروز بسزای نادانیهای خود گرفتار و لگدمال می‌باشند).

به همین یک مثل بس می‌کنم و شما ببینید آیا می‌توان با حقایق زندگی کرد یا نه؟!.. ببینید آیا پیروی از حقایق بهتر است یا پیروی از هوسها و پندارها و نادانیها؟!. آیا کدام یکی برای این توده سزاوارتر است؟!..

(پرچم روزانه شماره‌های 167 ، 168 و 169)


.
858 views15:31
باز کردن / نظر دهید
2022-06-16 08:32:01
بازدید رضاشاه و ولیعهد (محمدرضاشاه) از دانش‌آموزان دختر روباز در مازندران
306 viewsedited  05:32
باز کردن / نظر دهید
2022-06-16 08:31:18 «خواهران و دختران ما» ـ بزبان عادی (احمد کسروی)

گفتار یکم : درباره‌ی حجاب


١ـ بحثی که چهل سالست هست و هنوز تمام نشده ـ تکه‌ی 2

با اینحال از همان سالهای اول مشروطه این بحث در میان می‌بود. مشروطه‌طلبان که بیشترشان خیرخواه این کشور می‌بودند ضرر آن چادر و چاقچور را فهمیده آرزوی برداشته شدن آن را می‌داشتند. گاهی در روزنامه‌ها در میان مقالات جمله‌هایی در آن زمینه جا می‌دادند و در بزمها آشکارا حرفش را می‌زدند. منتها برخی از آنان عاشق اروپا بوده ، بیش از همه پیروی از زنهای اروپایی را می‌خواستند که می‌باید گفت غیر از افراط نمی‌بود.

سالها بحثها می‌شد و کم‌کم گوشها پر و احتراز مردم کمتر می‌شد. در آن اثنا مدرسه‌های دخترانه برپا شد و بسیاری از دختران تحصیل کردند و خودشان طرفدار روبازی شدند. در روزنامه‌ها آشکارا نوشته شد و احتراز کلاً از بین رفت. بلکه باید گفت : جنبشی بهمین نام ، مخصوصاً در تهران ، بوجود آمد.

در نتیجه‌ی اینها از شدت روگیری کم شد. چاقچوربرداشته شد. روبند جای خود را به پیچه داد. بسیاری از زنان با داشتن چادر و پیچه روی خود را نپوشاندند. دیگران پیروی کرده نیمی را پوشانده و نیمی را باز گذاشتند. از هر باره جنبش در پیشرفت بود تا رضاشاه در سال 1315 آخرین قدم را برداشته دستور جلوگیری از چادر و پیچه را داد. اگرچه این کار بی‌دردسر انجام نشد و ملاها و پیروانشان آخرین مقاومتها را کردند و در مشهد آشوبی نیز بوجود آمد ولی رضاشاه احتیاط نکرد و آن مقاومتها را نیز از میان برد.

درباره‌ی رضاشاه باید گفت : بسیاری از اهداف خیرخواهان ایران را از بنیادگزاری بانک ملی ، برانداختن کاپیتولاسیون ، متحدالشکل کردن لباسها ، ساختن راه‌آهن و امثال اینها را بانجام رسانید و یکی از آنها نیز برداشتن حجاب بود.

هرچه هست این یک کار تاریخی بزرگ بود که زنهای ایران پس از هزارها سال چادر و روبند را بکنار بگذارند و بی‌حجاب بکوچه‌ها و خیابانها بیایند. راست است که این کار با بدیهایی توأم بود ، و بسیاری از زنان و دختران این دفعه از آن طرف افراط می‌کردند و از هر باره پیروی از زنان اروپایی می‌نمودند ، با اینحال در مجموع پیشامد مهم بزرگی می‌بود که بایستی قدرش شناسند و نگهداریش کنند.


.
1.0K views05:31
باز کردن / نظر دهید