Get Mystery Box with random crypto!

پاکدینی ـ احمد کسروی

لوگوی کانال تلگرام pakdini — پاکدینی ـ احمد کسروی پ
لوگوی کانال تلگرام pakdini — پاکدینی ـ احمد کسروی
آدرس کانال: @pakdini
دسته بندی ها: تحصیلات
زبان: فارسی
مشترکین: 6.01K
توضیحات از کانال

kasravi-ahmad.blogspot.com
کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad
تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran
اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info
کتاب سودمند
@KetabSudmand
یوتیوب
youtube.com/@pakdini
پیام بما
@PakdiniHambastegibot
farhixt@gmail.com

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 4

2022-06-22 18:30:51
آنچه این موضوع را روشنتر می‌گرداند آنست که این رشته کارها که سرچشمه‌ی آنها غمخواری بدیگران و دلسوزی و نیکخواهی و حقیقت‌پرستیست در چهارپایان و دیگر جانوران نیست ، گوسفندی را که در اینجا سر می‌برند گوسفندان دیگر در پهلویش بآسودگی می‌چرند و کمترین تأثری در آنها پیدا نمی‌شود. شما بارها دیده‌اید که در خیابان یک اسب درشکه پایش می‌لغزد و می‌افتد و زخمی می‌شود و آن اسب دیگر بجای دلسوزی و دستگیری بسرکشی پرداخته یک لگدی هم از پهلوی آن می‌زند. این است حال جانوران.


.
134 views15:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-22 18:30:51 حقایق زندگی (احمد کسروی)

33ـ در پیرامون جان و روان (تکه‌ی دو از سه)


2ـ آدمی دارای دو گوهر است

راستی آنست که آدمی دارای دو گوهر است : یکی گوهر جان و دیگری گوهر روان ، و این دو اگرچه باهمند از هم جدایند. برای توضیحِ مقصود باید دانست که چهارپایان و مرغان و دیگر جانوران هر کدام یک تنی دارد و یک جانی. تن همان رگ و پوست و گوشت و استخوان ، و جان همان نیروی زندگیست که از گردش خون پدید می‌آید و با ایستادن آن از میان می‌رود. در جانوران جز این دو نیست. ولی در آدمی جز از تن و جان ، گوهر دیگری بنام «روان» هست. از اینجاست می‌گوییم : «آدمی دارای دو گوهر است ، گوهر جان و گوهر روان».

این را فلسفه‌ی مادّی درنیافته است. ولی یک موضوع بسیار مهمی است و دلیل آن کارهای خود آدمی می‌باشد. زیرا چنانکه دیروز شرح دادیم کارهای آدمی به دو رشته است :

یک رشته آنهایی که بگفته‌ی فلاسفه‌ی مادّی سرچشمه‌ای جز خودخواهی (یا حب‌الذات) ندارد. همچون پول‌اندوزی ، انبارداری[=احتکار] ، دزدی ، کلاهبرداری ، ستمگری ، جنگ و کشاکش ، رشک ، هوس ، برتری‌فروشی و مانند اینها. اینها کارها و خویهایی است که چهارپایان و درندگان نیز دارند و سرچشمه‌اش جز خودخواهی نیست. فلان بازرگان با دارایی بسیاری که دارد باز شب و روز در تلاش است و پول می‌اندوزد ، برای چه؟ .. برای آنکه دارایی را تنها برای خود می‌خواهد و درپی آنست که از همگی داراتر گردد.

فلان توانگر با آنکه خانه‌اش پر از خواربار است ، باز هرچه می‌تواند خواربار می‌خرد و پروای دیگران نمی‌کند ، برای چه؟.. برای آنکه جز خود را در نظر ندارد و بدیگران دلش نمی‌سوزد. امروز دولتها بجان هم افتاده‌اند و اینهمه خونها می‌ریزند و اینهمه شهرها ویران می‌گردانند ، برای چه؟.. چه مقصودی را دنبال می‌کنند؟.. اگر نیک سنجید خواهید دید هیچ مقصودی را دنبال نمی‌کنند و خواست هر یکی جز این نیست که هرچه نیرومندتر گردد و مردمان را زیردست گرداند و بآنها حکومت کند و برتری فروشد و داراییهای آنها را باختیار خود آورد. این مانند همان جنگی است که دو خروس باهم می‌کنند.

یک رشته‌ی دیگر کارهایی که با خودخواهی سازش ندارد بلکه مخالف آنست. همچون دلسوزی بفلان ستمدیده ، بخشایش بفلان بینوا ، دستگیری از فلان بیچیز ، نیکخواهی بمردم ، جانفشانی در راه دیگران ، گرویدن بحقایق ، کوشش و فداکاری در راه آنها و بسیار مانند این. اینها کارها و دریافتهاییست که جانوران ندارند و با خودخواهی نیز سازگار نیست. شما مردی را می‌بینید در راه افتاده و پایش شکسته ، بی‌اختیار متأثر می‌شوید و از رفتن بازمانده بر سر او می‌ایستید و او را از زمین بلند می‌کنید و چه‌بسا بدوش کشیده بخانه‌اش می‌رسانید. این کار با خودخواهی چه سازش دارد؟!.. اگر از روی قوانین طبیعی قضاوت کنیم دیگری که پایش شکسته بشما چه ربطی دارد؟!.. در یک خانه‌ای آتش افتاده می‌سوزد و کسی آواز زنی یا مردی را از آن تو می‌شنود و بی‌اختیار خود را بآتش می‌زند و بیرونش می‌آورد ، در اینجا خودخواهی در کجاست؟!. کسی که خود را برای نجات دیگری بآتش می‌اندازد ، این خودخواهیست یا از خودگذشتگی؟!. این چه تعلیل طبیعی دارد؟!.. شما فلان سخن حق را می‌شنوید و با آنکه بزیان خودتان است می‌پذیرید و در راه آن بکوشش و جانفشانی می‌پردازید و از مال ـ بلکه از جان نیز ـ می‌گذرید ، باین چه علتی توان اندیشید؟!.. آنهمه جانفشانیها که در انگلیس و فرانسه و ایران و عثمانی و دیگر جاها در راه پیشرفت مشروطه کرده شد و مردان بزرگی دانسته و فهمیده خود را بکشتن دادند چه عنوانی از خودخواهی توانستی داشت؟!.. ده دوازده سال پیش در پیرامونهای تبریز سیلی برخاست و به چند دیهی زیان رسانید و یک زن و یک مردی را که دچار سیل شده و صدمه دیده بودند برای معالجه به بیمارستان شهر آوردند ، آن زن داستان خود را چنین گفت : سیل مرا برداشت و در هنگامی که دست و پا زنان روی آن می‌رفتم یک جوانی که در کناری بروی سنگی ایستاده بود مرا بآن حال دید و خود را بآب انداخته شناکنان بمن رسید و از دستم گرفته با هر سختی بود کشیده بروی آن سنگ آورد. در همان هنگام این مرد پیدا شد که او نیز غلت‌زنان بروی سیل می‌رفت. آن جوان همینکه مرا بروی سنگ گزاشت ، خود بازگشت و شناکنان باین مرد رسید و او را نیز کشیده تا بروی سنگ رسانید. ولی چون قوایش بتحلیل رفته و بیتاب شده بود خود او نتوانست بروی سنگ بیاید و بیکبار سیل او را پیچانیده با خود برد. این داستان که نظایرش بسیار است بخودخواهی چه نسبت دارد؟!..
123 viewsedited  15:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-22 14:30:14 کتاب «انکیزیسیون در ایران» (احمد کسروی)

پیشگفتار (تکه‌ی 4)


کلیسا هیچ اندیشه‌ای را که نتیجه‌اش جز فراهم آمدنِ توشه‌ی آخرت چیز دیگری باشد دیندارانه و ثواب نمی‌دانست. اینست ، با میراثِ گذشتگان نیز چنان رفتار می‌کرد که به همان نتیجه انجامد. نیروی کلیسا ، در چیرگی بر باورهای مردم بود و این تنها بشرطی ادامه می‌یافت که کلیسا رشته‌ی اندیشه‌های مردم را از دست ندهد. دارایی ، شکوه و نیروی دستگاه کشیشان در گرو پیروی بی‌چون و چرای همگان از کلیسا بود و هر اندیشه‌ی نوی می‌توانست مایه‌ی جدایی گروهی از مردم از دستگاه کلیسایی گردد. پس باین موضوع حساسیت بیشتری نشان می‌داد. (1)

دانشمندان همیشه سخنان نوی داشتند و سخنانِ نو می‌توانسته گروهی را از پیرامون کلیسا بپراکند. پس کم‌کم بآنها نیز اتهامهایی زدند و سرانجام کنجکاوی دانشی نیز در رده‌ی گناهان بزرگ بشمار آمد. اینست ، دانشمندان تا برچیده شدن آن دستگاهِ شوم ، پیاپی قربانی راستی‌پژوهی خود می‌گردیدند.

چون جستجو و بحث دانشی الحاد بشمار آمد ، مردمِ کنجکاو و خواهان دانستن را راهی جز نگاه کردن بطبیعت بازنماند و این بسود آدمیان بسر آمد : دانشمندان براه درست خود افتادند و با چشم دوختن به پدیده‌های طبیعی یافتند آنچه را که با خواندن کتابهای باستان و بحث بیهوده هرگز نمی‌توانستند یافت. از «بررسی و آزمایش» در طبیعت نتیجه‌های پربهایی بدست آمد و مردم کنجکاو به ارج آنها پی بردند. کوشش دانشمندان در این راه بِیافته‌هایی انجامید که با پنداشته‌های ارسطو و فلسفه‌ی یونان نه آنکه یکسان درنمی‌آمد بلکه بیکباره بوارونه‌ی آنها بود. یافته‌های ایشان از راهِ بررسی و آزمایش بدست می‌آمد در حالی که گفته‌های فیلسوفانِ باستان بیشتر بافته‌های پندار ایشان بود‌. برای مثال ارسطو ، باور داشت که شمارِ دندانهای زن کمتر از آنِ مرد است. با آنکه دو بار دست بزناشویی زد ، یک بار دهانِ بانو ارسطو را برای بررسی باز نکرد تا ببیند پنداشته‌اش درست است یا نه. (2)

چنین می‌نماید که در اینجا کلیسا بدو لغزش دچار آمده : نخست ، پنداشته‌های ارسطو را با آنکه مخالف مسیحیگری دریافته بدرآمیختن آنها با آموزاکهای دینی خشنودی نموده. این لغزش نه تنها از آن جهت مهمست که پنداشته‌های ارسطو جلوگیر اندیشه و پژوهش دانشی بوده بلکه از این جهت نیز مهمست که یک چیزِ متضادی را بآموزشهای کلیسا درآمیخته و در نتیجه از نیروی آموزاکهای مسیحیگری کاسته کشیشان و شاگردان هر دو را گیج و سرگردان گردانیده.

لغزش دوم اینکه کلیسا بنام پیشوایی اجازه‌ی دخالت در هر زمینه‌ای از جمله دانشها را بخود می‌داده و آن را بیرون از زمینه‌ی دین ندانسته با دانشمندانی که از راهِ آزمایش و جستجو پنداشته‌های فیلسوفان باستان را نادرست می‌یافتند ، بستیز برمی‌خاسته.

همین دو لغزش ، توأم با آلودگیهای کلیسا که میدانگاه نام‌آوری و پول‌اندوزی شده بود ، آن را براه انکیزیسیون انداخت.


پابرگیها :
1ـ جالبست باین مانندگی توجه کنیم : ملایان ما هم آتش‌بازی و جشن نوروز و بازیهایی همچون تخته ‌نرد و شطرنج را مجاز ندانسته حرام کرده‌اند. چرا؟!..
2ـ برتراند راسل ، تأثیر علم بر اجتماع ، 1343 ص 20


.
594 views11:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-22 08:30:43 «خواهران و دختران ما» ـ بزبان عادی (احمد کسروی)

گفتار یکم : درباره‌ی حجاب


3ـ روگیری از اسلام نیست (تکه‌ی 4)

شنیدنیست که چند وقت پیش می‌بینم در آن روزنامه‌ی ملاها ، آخوندی مقاله نوشته و دلیل آورده «عقیله‌ی کبرا جناب زینب سلام‌الله علیها» در مجلس یزید خطبه خوانده به یزید پرخاش کرده که ما را از حجاب بیرون آوردی و زنان خودت در حجاب می‌باشند. این را دلیل آورده که زنان ایران باید رو بگیرند.

یکی بپرسد : آخوندک مگر «عقیله‌ی کبرا» تندنویس با خود داشته که آن خطبه‌ی بسیار طولانی او را کلمه بکلمه یادداشت کند و برای هزار سال دیگر نگه داشته؟!..

آخوندک نمی‌داند که این چیزها که در کتابهای روضه‌خوانی است ده درصدش هم راست نیست. نمی‌داند که ما اگر بخواهیم بآن کتابها اهمیت بدهیم و نوشته‌های آنان را راست حساب کنیم باید باور کنیم که سری بریده در بالای نیزه با صدای بلند قرآن می‌خوانده ـ قرآن می‌خوانده و مردم نیز شنیده و بچنان کار خارق‌العاده‌ای هیچ توجهی نمی‌کرده‌اند. باید باور کنیم که «فضه خواتون سلام‌الله علیها» معجزه داشته که رفته آن شیر را برای نگهداری «جنازه‌ی شهدا» آورده است. در آنجا از پیغمبر اسلام معجزه طلب می‌کرده‌اند و با آن مقام والای رسالت ناتوانی می‌نموده و می‌گفته : «من هم مثل شما یک انسان و فرستاده‌ی خدایم». (1) در اینجا کنیزِ دخترِ دخترش معجزه نشان می‌داده و بشیر درنده دستور می‌داد. اینست نمونه‌ی نادانیها.

گذشته از اینها مگر کسی جلو روگیری «عقیله‌ی کبرا» را گرفته بوده؟!.. مگر یزید دستور داده بوده که او رو نگیرد؟!.. نادان بیچاره «حجاب» را جز بمعنی روگیری نمی‌شناسد. (2)


پابرگیها :
1ـ سوره‌ی فصلت (41) ، آیه‌ی 6 و سوره‌ی کهف (18) آیه‌ی 110 ـ ویراینده
2ـ اين آخوندك همانست كه با اين بيمايگی و نادانی ، خود را دشمن ما کرده. همانست كه خبر پخش کرده كه كتابی بنام «بمب آتشزای فولاد در رد ورجاوندْبنياد» خواهد نوشت.



.
691 viewsedited  05:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-21 18:33:55
آرتور شوپنهاور
264 views15:33
باز کردن / نظر دهید
2022-06-21 18:33:53
فردریش نیتچه
250 views15:33
باز کردن / نظر دهید
2022-06-21 18:32:01 اینکه کسانی آزمندانه پول گرد می‌آورند ، و بر سر کالاهای جهانی باهم کشاکش می‌کنند ، و بی‌هیچ منطقی با یکدیگر بجنگ می‌پردازند اینها همه سرچشمه از «خودخواهی» می‌گیرد. چیزی که هست ما از آدمی یک رشته کارهای دیگر سراغ داریم که نه تنها از روی خودخواهی نیست با آن مخالفت هم دارد.

در سرمای زمستان شما از خیابان می‌گذرید و بینوایی را می‌بینید که با یک پیراهن نازکی بیخ دیوار ایستاده از سرما می‌لرزد ، شما دلتان سوخته پالتو را از دوش خود برداشته باو می‌دهید ، او چون می‌پوشد و اندکی گرم می‌شود شما خوشحال می‌گردید ـ در این داستان سه چیز هست که مخالف خودخواهیست : 1) اگر او می‌چایید و می‌لرزید شما چرا دلتان سوخت؟!.. از چاییدن و لرزیدن او بشما چه؟!.. 2) چرا خود را بسرما داده پالتو را از تن کنده باو دادید؟!.. چگونه او را بخود برگزیدید؟!. 3) اگر او پالتو را پوشید و گرم گردید چرا شما خشنود شدید؟!.. از گرم شدن و آسودن او بشما چه سودی بود؟!..

ما می‌گوییم : این کارها و هزارها مانندش که هر روز از آدمیان دیده می‌شود با «خودخواهی» چه سازشی دارد؟!.. در این داستان اگر «خودخواهی» بود بایستی رهگذری نه تنها از دیدن بینوا متأثر نگردد و پالتو خود را باو ندهد ، بلکه اگر زورش رسید آن پیراهن را هم از تن وی درآورد و برای خود نگه دارد. می‌پرسیم : شما که می‌گویید «سرچشمه‌ی همه‌ی جنبشها در جهان خودخواهیست» باینها چه پاسخی می‌دهید؟!..


پابرگیها (از ویراینده) :
1ـ بنگرید به یادداشت گردآورنده در پایان همین گفتار
2ـ Arthur Schopenhauer و Friedrich Nietzsche


.
684 views15:32
باز کردن / نظر دهید
2022-06-21 18:31:31 حقایق زندگی (احمد کسروی)

33ـ در پیرامون جان و روان (تکه‌ی یک از سه)


درمیان گفتارهایی که زیر عنوان «یک گام دیگری بسوی پیشرفت» نوشتیم وعده دادیم که درباره‌ی «خرد» هم جداگانه سخن رانیم. برخی خوانندگان آن وعده را یادآوری کرده درخواست نوشتن گفتارهایی درآن باره می‌نمایند. من نیز می‌خواهم «خرد» را نیک شرح داده معنی درست آن را روشن گردانم. زیرا ما سر هر سخنی بآن استناد می‌نماییم پس باید آن را نیک بشناسانیم. ولی چون ما خرد را از بستگان «روان» (روح) می‌شماریم و درباره‌ی روان نیز سخنانی جز از گفته‌های دیگران داریم ، زیرا ما آدمی را دارای دو نیرو ، یکی بنام جان و دیگری بنام روان می‌شناسیم ، از اینرو بهتر است نخست از جان و روان گفتگو نماییم تا سپس بگفتگو از خرد رسیم. این است در اینجا بآن گفتگو آغاز می‌کنیم. ولی باید بگویم اینها سخنان بسیار استواری است که همه راستست و اگر خوانندگان از روی اندیشه و دقت خوانند خواهند دید که هر موضوعی دلیلهای روشنی همراه دارد ، و از آنسوی اینها زمینه‌های بسیار مهمی است که هر کس باید اینها را بداند. هر کس باید خود را بشناسد.

1ـ سرچشمه‌ی همه‌ی جنبشها خودخواهیست.

باید دانست که ما در این گفتگو با فلسفه‌ی مادّی (1) طرفیت داریم. روان را باین معنی که می‌گوییم فلسفه‌ی مادّی نمی‌پذیرد و اینست ما در برابر آنها ایستاده دلیل می‌آوریم و در اینجا نخست گفته‌های خود آنها را یاد می‌کنیم :

در فلسفه‌ی مادّی می‌گویند : سرچشمه‌ی همه‌ی جنبشها[= حرکات] در جهان خودخواهیست. باینمعنی هر کسی از آدمی و جانور و مرغ تنها خود را می‌خواهد و همه چیز را برای خود می‌خواهد و همین خودخواهی (یا حب‌الذات) است که او را وادار بکارهایی می‌کند. مثلاً شما رفتار و کردار یک خروس را باندیشه سپارید. این خروس تنها خود را می‌خواهد و همه چیز را برای خود می‌خواهد و دربند هیچ چیزی جز خوشیهای خود نمی‌باشد. این است هر کاری که می‌کند بسود خود اوست. مثلاً با خروس دیگر می‌جنگد برای اینست که می‌خواهد او نباشد و در خوشیها شرکت نکند ، می‌گردد و بالها بهم می‌زند و بانگ درمی‌آورد برای آنست که از آن خودنمایی لذت می‌برد ، دانه می‌خورد برای آنست که شکم خود را سیر گرداند ، با مرغها خوشرفتاری می‌کند برای آنست که از زیستن با آنها لذت می‌یابد. رویهم‌رفته یک کاری که سودش بخودش نباشد ازو سر نمی‌زند. همچنین است دیگر مرغان و چهارپایان و درندگان و همه‌ی جنبندگان. سرچشمه‌ی همه‌ی جنبشها جز خودخواهی نمی‌باشد.

می‌گویند : آدمی نیز چنین است و هر کاری که از یک تن سر می‌زند جز برای خوشی و بهره‌مندی خودِ او نیست.

اینها سخنانیست که بنیادگزاران فلسفه‌ی نوین مادّی می‌گویند و از این گفته‌های خود دو نتیجه‌ی اجتماعی بسیار مهمی می‌گیرند :

نخست آنکه «زندگانی نبرد است». چون هر کسی تنها خود را می‌خواهد و همه چیز را برای خود می‌خواهد ناگزیر درمیانه کشاکشی پدید می‌آید و کار بنبرد می‌کشد. اینکه بزبانها افتاده «زندگانی نبرد است» و عبارت «تنازع بقا» یا مانند آن در همه جا شهرت یافته و امروز گوشهای جوانان ایرانی با آن پر است از اینجا سرچشمه گرفته است.

دوم آنکه «آدمی نیکی‌پذیر نیست». در جایی که هر کسی باید سود خود را جوید و جز دربند خوشیهای خود نباشد ، و این در طبیعت او گزارده شده ، دیگر چگونه می‌توان از کسی امید نیکی داشت؟!. چگونه می‌توان دستگیری بدیگران یا گذشت و جانفشانی توقع کرد؟!.. اینها که برخلاف طبیعت است چگونه می‌توان از یک آدمی‌خواست؟!.. آیا می‌تواند آتش نسوزاند؟! می‌تواند آب خفه نگرداند؟!..

از اینجا فلاسفه‌ی مادّی ـ از شوپنهاوِر و نیتچه (2) و دیگران ـ بجهان بدبین بوده‌اند و آن را درخور نیکی (اصلاح) نمی‌دانسته‌اند ، و هم از اینجا دینها را بیهوده شمارده و پیشوایان دین و پیغمبران را در کوششهایی که برای نیکی جهان بکار برده‌اند گمراه پنداشته و آن کوششها را «آهن سرد کوبیدن» دانسته‌اند. کاری‌ترین ضربتی که در جنبش اخیر اروپا به دینها زده شده از این راه بوده.

شوپنهاور می‌گوید : «این دعویِ مردمی که می‌کنند بیپاست. زیرا آدمی که ناگزیر است همیشه بجنگد تا زنده بماند چه نیکی ازو چشم توان داشت؟!.» می‌گوید : «دینها همه دروغ و بیهوده است» می‌گوید : «در زندگانی بهترین چاره آنست که آدمی زن نگیرد و تنها زید و یا خود را کشته آسوده گرداند» چنانکه خود او نیز زن نگرفت و زندگی را با یک بدبینی و دلگیری بسر داده درگذشت.

این آموزاکهای اینهاست. ما می‌گوییم : بخطا رفته‌اید و این نتیجه‌ها نه درست است. داستان «خودخواهی» که شرح می‌دهید در جانوران از هر باره راست است. جانوران همانند که شناخته‌اید و آنان هر یکی تنها خود را خواهد و همه چیز را برای خود خواهد. در آدمی نیز در یک رشته از کارهایش گفته‌ی شما راست است.
647 views15:31
باز کردن / نظر دهید
2022-06-21 16:03:42
کتاب «خواهران و دختران ما» (بزبان عادی)
614 views13:03
باز کردن / نظر دهید
2022-06-21 15:59:55
کتاب «خواهران و دختران ما» (بزبان عادی)
676 viewsedited  12:59
باز کردن / نظر دهید