Get Mystery Box with random crypto!

پاکدینی ـ احمد کسروی

لوگوی کانال تلگرام pakdini — پاکدینی ـ احمد کسروی پ
لوگوی کانال تلگرام pakdini — پاکدینی ـ احمد کسروی
آدرس کانال: @pakdini
دسته بندی ها: تحصیلات
زبان: فارسی
مشترکین: 6.01K
توضیحات از کانال

kasravi-ahmad.blogspot.com
کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad
تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran
اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info
کتاب سودمند
@KetabSudmand
یوتیوب
youtube.com/@pakdini
پیام بما
@PakdiniHambastegibot
farhixt@gmail.com

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 8

2022-06-14 14:30:29 فلان هیزم‌شکن چند ساعت عرق می‌ریزد و صد ریال بیشتر بدستش نمی‌آید و فلان پشت میزنشین عالی‌رتبه که دانسته نیست بکارش چه نیازی هست ، روزانه پانصد ریال حقوق می‌برد. اگر اینها تعدیل شود بدیهیست که رشته‌ی بزرگی از اجحافات از میان خواهد برخاست.

کسی اگر هوش و جُربُزه[=استعداد] بیشتر دارد و از کوششهای خود بتوده سود بیشتر می‌رساند ، باید مزد بیشتر هم ببرد. نمی‌توان گفت که یک پزشک که با دانش خود روزانه ده کسی را از بیماری نجات می‌دهد ، با یک باربر یکسان باشد. اگر یک پزشک روزانه چند برابر یک باربر عایدی داشت و چند برابر او از خوشیهای زندگی بهره یافت ، جای ایراد نیست. جای ایراد آنست که کار کسی کم سود یا بیهوده باشد و مزدهای گزاف گیرد و یا بعکس در برابر کار سودمند لازم ، مزد کم بدست آورد.

3) داد و ستد یا بازرگانی از کارهاییست که بآن نیازمندیم. کسی که کالایی را تهیه می‌کند (مثلاً کشاورزی که گندم می‌کارد و یا کارخانه‌ای که قند می‌سازد) ، چه‌بسا که خود نمی‌تواند یکسره با خانواده‌ها طرف شود و بآنها بفروشد و نیاز بمیانجی پیدا می‌شود. داد و ستد و بازرگانی باین‌معنی است. باز می‌گویم که در زندگانی توده‌ای بآن هم نیاز داریم. چیزی که هست باید سرمایه محدود باشد که یک کسی نتواند با راه ‌انداختن سرمایه‌ی بسیار بزرگی بخش عمده‌ی خرید و فروش را ویژه‌ی خود گرداند و دست دیگران را بندد.

اکنون یک رشته از اجحافها نیز از این راهست. کسانی سرمایه‌های بزرگی راه ‌انداخته‌اند و روزانه چند برابر نیاز زندگانی خود سود می‌برند و دیگران چون مایه‌شان کمتر است ، باندازه‌ی نیاز هم سهم نمی‌یابند ، و چون از این ترتیب جلوگیری شود و سرمایه محدود گردیده زیر دیده‌بانی گرفته شود ، رشته‌ی دیگر اجحافات نیز از میان خواهد رفت.


.
771 views11:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-14 14:30:29 کتاب «امروز چاره چیست؟» (احمد کسروی)

7ـ باید درباره‌ی قانون اساسی گفتگوهایی رود : (تکه‌ی 6)


در این زمینه‌ها آنچه می‌گویند راستست. من تنها در دو موضوع با اندیشه‌های سوسیالیستی مخالفم و گمان می‌کنم در آن زمینه ، دیگران هم مخالف بوده‌اند :

یکی از آن دو زمینه دولتی شدن همه‌ی کارها و پیشه‌ها و آزاد نبودن مردم در آن باره ، دیگری دولتی شدن همه‌ی زمینها و از میان رفتن مالکیت است.

در موضوع اول من بهتر می‌دانم کار و پیشه آزاد باشد و هر کسی آنچه می‌کوشد نتیجه‌اش بخودش رسد و ترتیب خرید و فروش یا معاوضه کالاها بدانسان که امروز هست پایدار ماند و برای آنکه پستی و بلندی درمیان توده هرچه کمتر گردد (چون نمی‌توان آن را یکباره برداشت) از مفتخواری جلوگیری شده ، مزدها و حقوقها از روی عدالت بوده ، سرمایه‌ها نیز محدود گردد.

در این باره اگر بخواهم مقصود خود را بشرح کامل روشن سازم بسخن درازی نیاز خواهد بود که در اینجا فرصت نیست. اینست بمثلی توسل نموده مقصود خود را در ضمن آن روشن می‌گردانم :

همه می‌دانیم در تهران که نزدیک به یک‌ملیون مرد و زن و بزرگ و کوچک زندگی می‌کنند ، روزانه هزارها خروار نان و برنج و روغن و دیگر خوردنیها مصرف می‌شود ، هزارها متر پارچه بخانواده‌ها می‌رسد ، هزارها جفت کفش خریده می‌شود ـ بهمین ترتیب دیگر کالاها که همه می‌دانیم و بشمردن و یاد کردن نیاز نیست.

اکنون ما اگر بخواهیم همه‌ی این خواربار و پارچه و کفش و کلاه و دیگر کالاها را در یکجا گرد آوریم و از روی حساب بخانواده‌ها سهم دهیم ، جای گفتگو نیست که به یک تشکیلات وسیعی که دست‌کم دوهزار نفر در آن مشغول باشند نیاز خواهیم داشت.

بدیهیست که یک رشته نادرستیها هم درمیان خواهد بود و گله‌های بسیار خواهد برخاست. اداره‌ی کوپن نمونه‌ی کوچکی از آن تشکیلات بود و همه می‌دانیم که چه نادرستیها بمیان آمد.

چیزی که هست من اینها را بحساب نمی‌گزارم. زیرا اینها نتیجه‌ی پستی خویهاست که متأسفانه ایرانیان بآن گرفتار شده‌اند و ما اگر باصلاحات پردازیم ، باید باین پست‌خوییها نیز چاره ‌اندیشیم. این هم بحساب نمی‌گزارم که بالاخره نادرستی در نهاد آدمی هست و به هر طور که باشد از این ترتیب گله‌مندیها خواهد برخاست. این هم بحساب نمی‌گزارم که همه چیز قابل تقسیم نیست و ناچار دشواریهایی درمیان خواهد بود.

من تنها این را در نظر می‌گیرم که اکنون با این ترتیبی که درمیانست ، روزانه کالاها تقسیم می‌یابد ، نان و روغن و برنج و میوه و کفش و کلاه و پارچه و دیگر چیزها بخانواده‌ها می‌رسد ، بی‌آنکه چنان تشکیلاتی درمیان باشد ، بی‌آنکه بکار کردن دوهزار نفر نیاز افتد.

خواهند گفت : در این تقسیم اجحاف است : فلان خانواده روزانه یک مَن[=برابر 3 کیلوگرم کمابیش] روغن می‌خرد و مصرف می‌کند و بفلان خانواده یک سیر[=برابر هفتاد و پنج گرم] هم نمی‌رسد و با نانِ تهی شکمهای خود را پر می‌گردانند. همچنین در دیگر کالاها. از نظر کار و کوشش نیز چنانست : فلان مرد هیچ کاری نمی‌کند و شبان و روزان به تن‌پروری می‌پردازد و فلان کارگر روزانه دوازده ساعت رنج می‌کشد و عرق می‌ریزد. اجحافات باین آشکاری را نمی‌شود که از دیده دور داشت.

می‌گویم : راستست ، این اجحافات هست و از دیده نمی‌توان دور داشت. چیزی که هست ما باید بجای سلب آزادی از کار و پیشه ، دقت کرده ببینیم این اجحافات از کجا ناشی می‌شود و سرچشمه‌ی آن را بدست آوریم و از همان راه جلو گیریم. آنچه ما دانسته‌ایم این اجحافات از سه جا ناشی می‌شود : یکی مفتخواری ، دیگری عادلانه نبودن مزدها و حقوقها ، دیگری محدود نبودن سرمایه ، و من درباره‌ی هر کدام چند جمله‌ای می‌نویسم :

1) مفتخواری در این کشور رواج بسیار دارد و راههای مختلفی پیدا کرده. مثلاً فلان کس در خانه می‌نشیند و از دولت مستمری می‌گیرد ، یا خانقاهی باز کرده مریدانش پول می‌آورند ، یا از املاکش می‌رسد و می‌خورد ، یا پول بمرابحه می‌دهد و عایدی دارد. امثال اینها بسیار است ـ یک رشته کارها نیز هست که چون بیهوده است ، در حکم مفتخواریست. مثلاً فلان شخص رُمان می‌نویسد و می‌فروشد ، فلان مرد فال می‌گیرد و پیشگویی می‌کند ، بازرگانان در بازار کالاها را دست بدست می‌گردانند. اینها نیز بسیار است.

این مفتخواران اگر جلوشان گرفته شود ناچار خواهند بود بکار پردازند و باندازه‌ی کوشش خود پول بدست آورند و به همان اندازه از کالاها و از خوشیهای زندگانی سهم یابند و این برخوردهای بی‌حساب امروزی از میان خواهد رفت.

2) عادلانه نبودن مزدها و حقوقها موضوع مهم دیگریست. یک رشته‌ی بزرگی از اجحافات از این راه تولید می‌شود. از یکسو بکارهای لازم مزد کمتر از اندازه‌ی عدالت داده می‌شود و از یکسو بکارهایی که چندان لازم نیست ، مزد یا حقوق بیش از اندازه منظور می‌گردد.

693 views11:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-14 08:30:38 «خواهران و دختران ما» ـ بزبان عادی (احمد کسروی)

در پیرامون این دفتر


در سال 1312 که انتشار مجله‌ی پیمان شروع شد از همان شماره‌ی اول بابی زیر عنوان «مادران و خواهران ما» باز ‌بود که درباره‌ی زنان بحث می‌کرد. سپس نیز مقاله‌های بسیاری در همان باره چه در مجله‌ی پیمان و چه در دیگر جاها نوشته شد. ‌باید گفت : یک رشته از مهمترین سخنان ما در موضوع زنان می‌بوده.

ولی چون آن سخنان و مقاله‌ها متفرق بوده بارها یادآوری می‌شد که در کتابی گردآوری شود. از جمله پارسال که آقای محمدکریم فرهنگ در شیراز می‌بود با آقای ابراهیم آگاه و دیگران ، با حضور بانوانی جلسه داشته‌اند که بانوان کتابی درباره‌ی زنان درخواست کرده‌اند. آقای فرهنگ بما نامه‌ای نوشت و با نامه پولی را که خود او و آقایان آگاه و نبوی برای کمک بچاپ چنان کتابی داده بودند برای ما فرستاد.

از آن طرف در سالهای اخیر بسیاری از بانوان با فهم و دانش به راه پاکدینی وارد شده‌اند و چه در تهران و چه در دیگر جاها به کوششهایی مشغولند. گاهی نامه‌هایی از این بانوان بدست ما می‌رسد که مایه‌ی رضایت و دلگرمی بسیار می‌گردد. معلومست که جنبش پاکدینی به بانوان هم رسیده و آنان را به تکان واداشته است. در آبادان جلسات بانوان شروع شده و در دیگر شهرها نیز شروع خواهد شد.

در وحشیگریهای پارسال که در تبریز و مراغه بوقوع پیوست ، به بانوان هم صدمه رسید. دختر شانزده‌ساله‌ی آقای ضیاء مقدم و همچنین همسر او از وحشیان پستنهاد مراغه صدمه و آزار بسیار دیدند.
همه‌ی این اتفاقات ما را واداشت که به موضوع بانوان توجه بیشتر کنیم و کتابی (بلکه کتابهایی) در آن باره نوشته بچاپ رسانیم. در نتیجه به نوشتن و چاپ این کتاب پرداخته شد که به «بانوان پاکدین» تقدیم می‌گردد.

یک چیز را که باید یادآوری کنیم اینکه در آذرماه سال 1312 که انتشار مجله‌ی پیمان شروع شد ، هنوز زنها در چادر و هواداران حجاب نیرومند بودند. با این حال مجله‌ی پیمان سخن خود را پنهان نکرد و در بیهوده بودن چادر و روبند ، و ضرر آنها مقالاتی نوشت. سپس در سال 1315 که دولت چادر و پیچه را برانداخت این بار موضوع وارونه شد. به این شرح که زنان افراط کردند و در خودنمایی و آراستگی و یا آمد و رفت با نامحرمان افراط کردند. در این هنگام نیز مجله‌ی پیمان مقالاتی در مذمت این افراط‌کاریها نوشت. این را می‌نویسیم تا معلوم شود که همیشه آزادی بیان خود را حفظ کرده ملاحظه‌ی موقعیت و زمان را نکرده‌ایم.

دفتر نشریه‌ی پرچم


.
754 views05:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 18:30:32 حقایق زندگی (احمد کسروی)

29ـ کلمه‌هایی که معنایش دانسته نیست (تکه‌ی دو از دو)


یکی دیگر از آن کلمه‌ها «تمدن» است. این کلمه از پنجاه سال پیش در ایران رواج یافته و تا ده سال پیش که ما سخنانی در پیرامون آن نوشتیم چندان شیوع داشت که شاید شما روزانه صد بار آن را می‌شنیدید و بر صفحه‌های روزنامه‌ها در هر ستونی ده بار می‌خواندید. کلمه‌ای بود تازه پیدا شده و بزبانها افتاده. ولی هیچکس معنی درست آن را نمی‌دانست. هر کسی در معنی مبهم دیگری بکار می‌برد.

مثلاً یکی می‌نوشت : «ما تازه پا بدایره‌ی تمدن گزارده‌ایم». دیگری می‌نوشت : «تمدن بقزوین نیز سرایت کرده. عصرها رؤسای ادارات با خانمهای خود در خیابانها بگردش می‌پردازند». چون مدرسه‌ای برای تدریس آرتیستی (بازیگری) باز گردید در یک روزنامه‌ای چنین نوشت : «یک قدم دیگری بسوی تمدن برداشتیم». آن سالی که تازه بتهران آمده بودم چند بار رخ داد که دیدم چون کسی را می‌شناسانند چنین می‌گویند : «آقای میرزا فلان از دوستان منست ، جوانیست حسّاس متمدن ...» بارها دیدم گفتگو از «کروات» یا از زلف سر می‌کنند و می‌گویند : «علامت تمدنست». همیشه می‌دیدم در روزنامه‌ها و در کتابها اروپا را «دنیای متمدن» می‌نامند. روزی گفتاری در یک روزنامه خواندم که نویسنده از فزونی تقلب و دزدی سخن رانده می‌گفت : «تمدن در هر کشوری که جا گرفت تحولاتی در آن ایجاد می‌نماید و آثار نیک و بدی از خود بروز می‌دهد».

شما اینها را بسنجید و بیندیشید تا بفهمید که هر کسی تمدن را به چه معنایی می‌گرفته. باید گفت : هیچ یکی از آنان معنی تمدن را نمی‌دانسته و همان افزارهای نوین و عادتهای تازه‌ای را که از اروپا آمده بوده تمدن می‌نامیده‌اند.

یک روز دکتری که اکنون هم هست و بدانشمندی شناخته می‌شود گفتاری در «مجموعه‌ی معارف» نوشته بود بدینسان : مردم تصور می‌کنند تمدن سینماست ، تیاتر است ، رمانست ، فرنگی‌مآبیست ، اینها همه اشتباه است. تمدن تلگراف بی‌سیم است ، برقست ، اتومبیل است ، دارالفنونست. این که معنی تمدن را می‌دانست بدینسان معنی کرده بود.

ما هنگامی که کتابها و گفتارها درباره‌ی ماشین و اروپا نوشتیم و یک دسته بهایهو برخاسته چنین گفتند : «او بضد تمدنست» ، من ناگزیر شدم بپرسم : «تمدن چیست؟!..» در برابر این پرسش بود که همگی آن سخنها فراموش گردید و هیاهو بخاموشی تبدیل یافت.

همین تدبیر کمک بسیاری بما کرد. زیرا بارها رخ داد که در مجلسی یک تن را از هواداران پیمان پیدا کرده بهایهوی برمی‌خاستند. ولی همینکه او می‌گفت : آقا اول معنی تمدن را بگویید و سپس ایراد گیرید ناچار زبان درمی‌کشیدند.

یکی از آشنایانم می‌گفت : کسی از اروپا دیدگان بدزبانی بسیار درباره‌ی شما می‌کرد که او بضد تمدن است. من بیاد سخن شما افتاده پرسیدم معنی تمدن چیست؟.. تشر سختی زد : «یعنی ما معنی تمدن را هم نمی‌دانیم؟». گفتم : اگر میدانید شرح دهید. بدینسان خاموشش گردانیدم.

شگفتتر اینجاست که ما تاکنون بارها معنی درست تمدن را تفسیر کرده‌ایم. با اینحال دیده می‌شود باز کسانی آن معنی درست را پذیرفتن نمی‌خواهند و بتازگی یک نویسنده‌ای بمن نسبت می‌دهد که منکر تمدن غرب هستم و می‌گویم باید ما دست از تمدن شرق برنداریم.

من نمی‌دانم چنین سخنی را کجا گفته‌ام؟!.. نمی‌دانم اینان تمدن را به چه معنایی می‌شناسند که آن را شرقی و غربی می‌گردانند؟! ما تمدن را به یک معنایی می‌دانیم که شرقی و غربی نتواند بود.

بسخن بیش از این دامنه ندهیم. این یک نمونه‌ایست که چگونه فهمها و خردها از کار افتاده. یک رشته عنوانهایی را از بام تا شام در زبان دارند ولی معنی درست آنها را نمی‌دانند. ما در پرچم یک رشته گفتارهایی در همین زمینه آغاز کرده معنی هر یک از این کلمه‌ها را خواهیم روشن گردانید.

(پرچم روزانه شماره‌های 138 و 139)


پابرگی از ویراینده :
1ـ از برجستگیهای نوشته‌های کسروی یکی هم اینست که همیشه واژه‌هایی مانند شعر ، ادبیات ، فرهنگ ، تمدن ، بزرگی ، دین ، کیش ، ادب ، تربیت ، خرد ، روان ، سیاست ، حزب ، یگانگی ، نیرومندی ،‌ دارایی ، مشروطه ، میهن‌پرستی ، انقلاب ، استقلال و مانندهای آن را در حال آنکه بکار می‌برد ، شرح دقیقی از آنها داده معنی درست و روشنشان را با مثالهایی نیک روشن می‌گرداند و اینست به نوشته‌هایش سخن گنگ و مبهمی راه نمی‌یابد. او همیشه می‌کوشد سخن را تا جایی که می‌توان روشن بنویسد تا میان سخن و معنی دیواری نباشد.


.
913 views15:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 14:32:01
میجر کلمنت اَتلی
232 views11:32
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 14:31:06 کتاب «امروز چاره چیست؟» (احمد کسروی)

7ـ باید درباره‌ی قانون اساسی گفتگوهایی رود : (تکه‌ی 5)


سخن را به نتیجه رسانیم : قانون اساسی درخور تغییر است و اگر جایش افتاد می‌توان آن را تغییر داد. ولی چنانکه گفتم تغییر قانون اساسی فرع تغییرهاییست که در اندیشه‌ها پدید آید. فرع آنست که مردم آن را بخواهند.

ما هم اگر خواستیم ، باید گفتگوها بمیان آوریم و اندیشه‌ها را روشن گردانیم تا زمینه‌ای آماده شود و یک قانون بهتری بجای این گزارده شود. می‌خواهم بگویم باید تغییر قانون از روی فهم و بینش باشد و تنها سود توده و کشور بدیده گرفته شود. نه آنکه باز فشارها درمیان باشد و برای خاموش ساختن این دسته و آن دسته موضوعهایی در قانون گنجانیده شود و دلخواه این همسایه و آن همسایه منظور نظر گردد و بار دیگر یک قانون «شتر و گاو و پلنگی» ساخته شود.

خردمندان گفته‌اند : «می‌توان از هر پیشامدی سودی جست». اکنون که در ایران این حوادث رخ داده و خواه و ناخواه تکانی پدید آمده ، اگر یک دسته‌ی غیرتمندی پا بمیان گزارند و دوراندیشانه کوششهایی کنند ، خواهند توانست از این پیشامد سود جویند و نواقص ایران را یک به یک بدیده گرفته چاره‌اندیشی کنند. توانند برای قانونها نیز یک اساس خردمندانه‌ی استوارتری بگزارند.

یک گفتگو که بیگمان در ایران ، دیر یا زود ، پیش خواهد آمد ، این خواهد بود که ایرانیان از اندیشه‌های سوسیالیستی که در اروپا رواج گرفته تا چه ‌اندازه بهره جویند.

در کتاب «سرنوشت» نیز نوشته‌ام ، اندیشه‌های سوسیالیستی از مغزهای نیکخواهان جهان تراویده. کسانی که آسایش و آرامش خود را فدا ساخته بلکه جانهای خود را بخطر انداخته‌اند ، این اندیشه‌ها را بمیان آورده‌اند و مقصودشان این بوده که پستی و بلندی در زندگانی بشر کم گردد و از بدبختیها و رنجها کاسته شود. روزی که آنها این اندیشه‌ها را بمیان آورده‌اند ، رشته‌ی اختیار بیش از همه در دست پولداران و توانگران بوده و اینست مردان نیکخواه گزندها دیده‌اند و رنجها کشیده‌اند. ولی تخمهایی که پاشیده‌اند بروییدن پرداخته و اکنون هنگام بار دادن آنهاست. اکنون در اروپا و آمریکا و دیگر جاها ، جنبشها در همان زمینه پدیدار است. انگلیسها که از خونسردترین و دیرجنب‌ترین توده‌ها شمرده می‌شوند ، ما می‌بینیم آنها نیز تکانی نشان داده‌اند و اکنون حزبی که کابینه تشکیل داده (1) و امپراتوری بریتانی را راه می‌برد ، دارای مسلک سوسیالیست است و گفتگو از دولتی گردانیدن کارخانه‌ها می‌راند.

ما در ایران یکسومان دولت شورویست که سوسیالیستِ تمام بلکه کمونیست است و یکسومان دولت انگلیس است که آن هم پا براه سوسیالیستی نهاده. پس طبیعیست که از آن جنبشها و تکانها متأثر شویم.

آنگاه در جایی که در جهان چنان اندیشه‌های نیکخواهانه هست ، ما چرا نپذیریم؟!.. چرا پیروی ننماییم؟!.. مگر ما دلمان به بیچیزان و سختی‌کشان نمی‌سوزد؟!.. مگر نمی‌خواهیم در توده‌ی ما نیز پستیها و بلندیها کمتر باشد؟!..

در این زمینه اکنون هم گفتگوها در نهان و آشکار هست و این کشاکشها که امروز درمیانست ، بی‌ارتباط بآن موضوع نمی‌باشد. بویژه اگر روزی سخن از تغییر قانون اساسی بمیان آمد بیگمان یکی از موضوعهای جدی که در پیرامونش سخنها خواهد رفت ، این خواهد بود. اینست من در آن باره هم اندیشه‌ی خود را ـ تا اندازه‌ای که فرصت هست ـ برشته‌ی نوشتن می‌کشم :

آنچه من می‌دانم اندیشه‌های سوسیالیستی همه نیکست ، همه از روی منطق است. سرچشمه‌ی زیست بشر ، آب و هوا و زمین و آفتاب تابانست. در هر کجا که اینها هست آدمیان می‌توانند زندگی بسر برند. ما همه‌ی لوازم زندگی را با کوششهای خود ، از این سرچشمه‌های زیست بدست می‌آوریم. از سوی دیگر ، آب و هوا و زمین و آفتاب برای همه است ، تنها برای یک دسته نیست.

پس جهت ندارد که یک دسته از خوراک و پوشاک و دیگر نعمتهای جهان جز بهره‌ی بسیار کمی نیابند و گاهی از لوازم ضروری زندگی هم بی‌بهره باشند ، و یک دسته‌ی دیگر در توی خوشیهای زندگانی غرق باشند. این با هیچ منطقی درست نیست. پس باید باین چاره ‌اندیشیده شود.


پابرگی :
1ـ خواست حزب کارگر به رهبری کلمنت اَتلی است که جانشین حزب محافظه کار شده بود. ـ ویراینده


.
880 views11:31
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 09:04:29 ورجاوندبنیاد (بزبان عادی)


بخش سوم


بندهای ۹ ، ۱۰ و ۱۱







دستیابی
1.1K views06:04
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 08:58:06 امروز چاره چیست؟


گفتار ششم









دستیابی
1.1K views05:58
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 08:50:34 حقایق زندگی



تکه‌های ۲۶ ، ۲۷ و ۲۸











دستیابی
1.0K views05:50
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 08:30:26 ورجاوندبنیاد

(بزبان عادی)
(بخش سوم : درباره‌ی زندگانی اجتماعی)

تکه‌ی 20
(بهر 2 از 2)

باید قاتل را اعدام کرد.

باید قاتل را اعدام کرد. با این کار از قتلهای بسیاری جلوگیری می‌توان کرد.
نیز کسی که به ملت و کشور خود خیانت و بدخواهی کرده باید او را اعدام کرد. کسی که با پسری زشتکاری کرده باید او را اعدام کرد.
به بدآموز و گمراه‌کن و نیز بفالگیر و جادوگر و هر کسی که لاف از کارهای نشدنی می‌زند باید نهی کرد ، که اگر بازنگشتند باید اعدام کرد.
به شاعری که به هجو پرداخته و به نویسنده‌ای که دشنام نوشته و به نقاشی که کسی را بحال زشتی رسم کرده ، باید کیفرهای سختی داد و در بار دوم اعدام کرد.
باید به فحش‌دهنده کیفر سختی داد. باید دروغ و دغل را از هر گونه که باشد و در هر کاری که باشد جرم شناخته بی‌کیفر نگزاشت.



یکی دیگر از آسیبهای جهان فالگیران و جادوگران و اینگونه فریبکاران هستند که لاف از دانستن آینده یا غیب می‌زنند و ساده‌لوحان را فریب می‌دهند و یا بکارهای خارج از آیین طبیعت پرداخته به چیزهای نشدنی [1] امیدوار می‌گردانند. افراد بسیاری هم لاف از مقام و ارجمندی خود در نزد خدا می‌زنند و با این بهانه پول می‌گیرند و سودجوییها می‌کنند. اینها دروغگو و فریبکارند. اینها مردمان را از شاهراه زندگانی پیچانده سرگردان می‌کنند. اینان با خدا و آیین او می‌جنگند. باید به اینان گذشت نکرد. اینان بهانه‌شان چه دین و چه دانش باشد باید از بدکاریشان چشم‌پوشی نکرد.

باید به فالگیر و جادوگر و هر کسی که لاف از کارهای نشدنی می‌زند نهی کرد و بدی کارشان و زیان آن را برایشان شرح داد که اگر قبول نکرده برنگشتند باید اعدامشان کرد و مردمان را از آسیب ایشان آسوده کرد.

به شاعری که به هجو کسی پرداخته و به نویسنده‌ای که دشنام نوشته و به نقاشی که کسی را به حال زشتی ترسیم کرده باید کیفرهای سختی با زدن داد و اگر برنگشتند در بار دوم اعدام کرد. اینها راههاییست برای دشمنی با کسی و از میان بردن شرف او و کاستن از جایگاه و نیکنامی‌اش. از اینرو باید سستگیری نکرده از کیفرهای مناسب چشم‌پوشی نکرد.

پیداست که انتقاد کردن از کسی ـ چه بجا باشد و چه بیجا ـ و گفتن یا نوشتن کارهای بد او ـ چه راست باشد و چه دروغ ـ غیر از اینهاست و از موضوع گفتگوی ما خارج است. از انتقاد کردن از کسی و همچنین از گفتن یا نوشتن بدیهای او جلوگیری نمی‌توان کرد. منتها اگر دروغی گفته شود و جرمی به کسی بسته شود آن خودش جرم است و جای تعقیب می‌باشد.

هجو گفتن و دشنام نوشتن و کسی را بحال زشتی نقاشی کردن و نشان دادن ، بیش از همه عنوان مردم‌آزاری را دارد. این گونه کسان مثل مار و عقرب هستند که نیش فرومی‌برند و از آن لذت می‌یابند.

یکی دیگر از بدیها «دشنام» یا فحش می‌باشد. این در ایران و برخی کشورها رواج بسیار می‌دارد. دشنام هیچ معنایی را دربر ندارد و پیش از همه و بیش از همه پستی دشنامگو را می‌رساند. ولی چون جگرسوز و خشم‌بر‌انگیز است چه ‌بسا زد و خوردها ، بلکه آدمکشیها که از آن ناشی شود ، چه ‌بسا جدایی میان زن و شوهر و کینه و دشمنی میان خویشان که از آن بوجود بیاید. از اینرو باید آن را جرم کوچک بحساب نیاورد. باید به دشنامگو یا فحاش کیفر سختی با زدن داد.

در ضمن باید دروغ گفتن و دغل کردن را ـ از هر گونه که باشد و در هر کاری که باشد ـ جرم شناخت و بی‌کیفر نگزاشت.

[1] : اینهاست نمونه‌هایی از کارها و چیزهای نشدنی : دعاهایی که جادوگران می‌دهند تا محبت زنی را در دل مادرشوهرش بیندازند یا به وسیله‌ی دعا به یک دشمن خانوادگی آسیب بزنند ، همچنین کارهای شعبده‌بازها ، افسانه‌ی امام زمان یا راه رفتن بروی آب.
.
770 views05:30
باز کردن / نظر دهید