Get Mystery Box with random crypto!

فلسفه

لوگوی کانال تلگرام philosophy3 — فلسفه ف
لوگوی کانال تلگرام philosophy3 — فلسفه
آدرس کانال: @philosophy3
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 45.67K
توضیحات از کانال

@Hichism0 برای تبلیغ به این آیدی پیام دهید
کانالهای پیشنهادی
@Ingmar_Bergman_7 سینما
@bookcity5 شهرکتاب
@Philosophers2 ادبیات و فلسفه
@audio_books4 کتاب صوتی
@Philosophicalthinking فلسفه خوانی
@TvOnline7 فیلم و سریال

Ratings & Reviews

5.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 13

2023-04-15 23:14:23 ‍ «آهای حشراتِ موذیِ عرصه‌یِ پزشکی، به اتاق‌هایِ زیرشیروانیِ‌تان بازگردید!» (آنتونن آرتو)


دعویِ خاصِ پزشکیِ مدرن این است که بر وجدانِ فردی حکم براند.

شما ای آقایانِ دیکتاتورِ حرفه‌یِ داروسازیِ فرانسه، شما مشتی سگ‌صفتِ اَخته‌اید.

مرضی در کار است که تریاک در مقابلش شهریار به شمار می‌رود. و این مرض «تشویش» خوانده می‌شود. تشویشِ روانی، پزشکی، فیزیولوژیکی، منطقی، دارویی یا هر تشویشِ دیگری که دوست دارید.

ــ تشویشی که انسان‌ها را دیوانه می‌کند.
ــ تشویشی که انسان‌ها را به خودکشی سوق می‌دهد.
ــ تشویشی که پزشکی نمی‌شناسد.
ــ تشویشی که پزشکِ شما نمی‌فهمد.
تشویشی که از زندگی تخلّف می‌کند.
ــ تشویشی که بندِ نافِ زندگی را منقبض‌ می‌کند.

شما آن قانونِ تبهکارانه‌تان را در اختیارِ اشخاصی قرار دادید که هرگز هیچ اعتمادی به آن‌ها ندارم ــ الاغ‌هایِ پزشکی، داروسازهای گُه، قُضّاتِ دغل‌باز، پزشکانِ...

رعشه‌ها چه از آنِ بدن باشند چه از آنِ روان، لرزه‌نگاری انسانی وجود ندارد تا کسی را به دیدن‌ام توانا سازد، تا نه به برقِ صاعقه‌یِ ذهنم، که به ارزیابیِ دقیق‌ترِ رنجم دست یابد.

سرتاسرِ معرفتِ علمیِ بشر، این معرفتِ اتّفاقی، برتر از معرفتِ مستقیمی که می‌توانم از هستی‌ام داشته باشم نیست. من‌ام تنها قاضیِ آنچه درونم است.

آهای حشراتِ موذیِ عرصه‌یِ پزشکی، به اتاق‌هایِ زیر شیروانیِ‌تان بازگردید! و شما ای آقایِ قانون‌گذارِ گوسفند، شما هم! نه عشقِ بشری، که سنّتی بلاهت‌بار است که شما را به هیاهو درانداخته؛ جهلِ شما از ماهیتِ انسان تنها با بلاهت‌ِتان در حدگذاری بر آن برابر است. حالا با قانونِ‌تان خفه‌خون بگیرید!

#آنتونن_آرتو

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
4.0K views20:14
باز کردن / نظر دهید
2023-04-15 19:04:46 ‍ دانمارک و سوئد در قرن هفده میلادی درگیر جنگ دامنه داری با یکدیگر بودند.

در یکی از این جنگ ها و پس از عقب نشینی سوئدی ها، یکی از سربازان دانمارکی که جراحت مختصری برداشته بود احساس تشنگی کرد. وقتی دست به قمقه برد تا آب بنوشد، صدایی ضعیف به گوشش رسید. این صدای یک سرباز مجروح سوئدی بود که تقاضای آب می کرد.

سرباز دانمارکی به سویش رفت، کنارش زانو زد تا از آب قمقمۀ خود به او بدهد. درست در همین لحظه سرباز سوئدی به روی سرباز دانمارکی شلیک کرد. گلوله مختصر خراشی در شانه اش ایجاد کرد. او گفت: می خواستم به تو آب بدهم ولی تو خواستی مرا به قتل برسانی. آیا پاداش من این بود؟
من قصد داشتم تمام آب قمقمه را به تو بدهم. ولی حالا که این کار را کردی فقط نصف آن را به تو می دهم.

یکی از افسران ارتش دانمارک که از نزدیک شاهد این ماجرا بود پادشاه دانمارک را از آنچه دیده بود آگاه ساخت. پادشاه، سرباز را به حضور طلبید.

- چرا نیمی از آب قمقمه ی خود را به دشمنی دادی که قصد کشتن تو را داشت؟
سرباز پاسخ داد: هر چند او قصد جان مرا کرده بود ولی به هر حال، انسانی مجروح بود و انسانیت به من حکم می کرد که به یک فرد تشنه و مجروح آب برسانم.

پادشاه گفت: تو لایق آن هستی که سردار ارتش من باشی.

نکته: با هرکس مطابق شأن خود رفتار کن نه شأن مخاطبت. این اصل که با هر کس مطابق آنچه او عمل کرده رفتار کنید، شما را تبدیل به یک اثرپذیر مطلق و بی اراده می‌کند.

#مسعود_لعلی
#به_دنیا_آمده‌ایم_تا_تغییر_دهیم

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
4.7K views16:04
باز کردن / نظر دهید
2023-04-14 14:34:30
در حقیقت ما همه بشر بودیم!...
تا اینکه نژاد! ارتباطمان را برید!!
مذهب! از یکدیگر جدایمان ساخت!!
سیاست! بینمان دیوار کشید!!
و ثروت! از ما طبقه ساخت
همه آزادی میخواهند بی آنکه بدانند اسارت چیست!
اسارت به میله های دورت نیست.
به حصارهای دور تفکرت است!

منسوب به #صادق_هدایت

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
3.6K views11:34
باز کردن / نظر دهید
2023-04-11 09:31:13 ‍ #دنیای_سوفی یک رمان فلسفی اثر #یوستین_گردر نویسنده نروژی است که چاپ اوّل آن در سال 1991 میلادی در نروژ منتشر شد.

گزیده ای از مطالب کتاب #دنیای_سوفی

«اسپینوزا از جامعه یهودی آمستردام بود ولی به‌علت کجروی و دگراندیشی تکفیر شد. در دوران نسبتأ جدید کمتر فیلسوفی چون او به‌خاطر اندیشه‌هایش مورد توهین و تعقیب قرار گرفته است.»
باروخ اسپینوزا

«اگر من یک سلول پوستی از بدن خود بیرون آورم، در هسته درونی آن سلول تنها ویژگی‌های پوست من نیست، بلکه همچنین نشان خواهد داد که من چگونه چشمانی دارم، رنگ مویم چیست و تعداد و نوع انگشتانم را و غیره و غیره. در هر سلول بدن ما اطلاعات مربوط به‌ساختار تمامی سلول‌های دیگر بدن ما محفوظ است.»
فیلسوفان طبیعی

«این آرزو و حسرت چیزی دوردست و نایافتنی خصلت ویژه رومانتیک‌ها بود. آن‌ها حسرت دوران‌های گذشته، مثلأ قرون وسطی را می‌خوردند، که پس از نکوهش‌های عصر روشنگری، حال، با شور و شوق از نو ارزشیابی می‌شد؛ و همچنین آرزومند فرهنگ‌های دوردست مانند فرهنگ خاورزمین و عرفان آن بودند.»
رومانتیسیسم

«برای نخستین بار احساس کرد آدم‌ها نه تنها در مدرسه بلکه همه‌جا تنها در فکر چیزهای پیش پا افتاده‌اند. حال آن‌که مسائل مهم که بایست جواب داد زیاد است.»
کلاه شعبده باز

«درست در همین ایام بود که سقراط در خیابان‌ها و میدان‌های آتن قدم می‌زد و با آتنی‌ها به بحث می‌پرداخت؛ بنابراین او تولد دوباره آکروپولیس و سربرافراشتن این بناهای پرشکوه پیرامون را به‌چشم خود دید.»
آتن

«رواقیان، فزون براین، تأکید ورزیدند که تمام فرایندهای طبیعی، مثل بیماری و مرگ، تابع قوانین بی چون و چرای طبیعت‌اند. انسان بنابراین باید سرنوشت خود را بپذیرد. هیچ چیز تصادفی روی نمی‌دهد. همه چیز از روی ضرورت است.»
یونانیگری

«محاکمه عیسی و محاکمه سقراط نیز شباهت‌های آشکار داشت. هر دو بی‌شک می‌توانستند با درخواست عفو، خود را نجات بخشند، ولی هر دو احساس کردند رسالتی برعهده دارند و اگر راه خود را تا پایان دردناکش نروند به‌عهد خود خیانت کرده‌اند.»
سقراط

«مقصود ما از فلسفه شیوه اندیشیدن کاملأ جدیدی است که حدود ششصدسال پیش از میلاد مسیح در یونان آغاز شد. پیش از آن، مردم پاسخ همه پرسش‌های خود را در مذهب‌های گوناگون می‌یافتند.»
اساطیر

«یورون عقیده داشت مغز انسان مانند
کامپیوتری پیشرفته است. سوفی خیلی مطمئن نبود. آدمی‌زاد خیلی بیش از یک قطعه افزار است؟»
باغ عدن

«ما سیاره‌ای زنده‌ایم، ما کشتی بزرگی هستیم که در جهان کائنات بر گرد خورشیدی سوزان بادبان کشیده است؛ ولی هر کدام ما در عین حال نوعی کشتی حامل ژن بر پهنه گسترده زندگی هستیم. چنانچه این محموله را ایمن به بندر بعدی برسانیم، بیهوده نزیسته‌ایم.»
سوفی

«اگر ندانیم که می‌میریم طعم زنده بودن را نمی‌توانیم بچشیم؛ و بدون دریافت شگفتی شگرف زندگی، تصور مرگ نیز ناممکن است.»
باغ عدن

«یادش آمد روزی که پزشک به مادربزرگش خبر داد که بیماری‌اش لاعلاج است چیزی بدین مضمون بر زبان آورد، گفت:((تا این لحظه نفهمیده بودم که زندگی چقدر زیباست))»
باغ عدن


#دنیای_سوفی
#یوستین_گردر

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
2.5K viewsedited  06:31
باز کردن / نظر دهید
2023-04-10 23:18:20
شروع دوره جدید آموزش شاهنامه در تلگرام


دوره های دیگر آفلاین (ضبط‌شده) و آنلاین:

ادبیات کهن: مثنوی مولانا ، گلستان و بوستان سعدی ، خسرو و شیرین نظامی و...

متون نثر کهن: تاریخ بیهقی ، کلیله و دمنه و...

هستی شناسی شاهنامه
اسطوره شناسی شاهنامه
روش شناسی پژوهش در شاهنامه
با کودکان شاهنامه بخوانیم
اصول نقالی
اصول مربیگری شاهنامه
اصول آموزش شاهنامه به کودکان
جهان فردوسی جهان خیام(مطالعه تطبیقی)
آموزش تصویری شاهنامه در اینستاگرام
خلاصه شاهنامه
تحلیل نمایشنامه های اسطوره ای
نوشتن از شاهنامه
مفاهیم شاهنامه
نمایشنامه نویسی
نوشتن از صلح

برای ثبت نام و اطلاعات بیشتر از دوره ها لطفا به تلگرام شماره ۰۹۳۹۰۱۷۱۸۳۷ یا اکانت https://T.me/aknaserionline پیام بدید.
3.4K views20:18
باز کردن / نظر دهید
2023-04-10 23:15:54 ‍ «این خوشی‌هایِ‌ شدید، پایان‌هایِ شدید دارند.»

#ویلیام_شکسپیر - #رومئو_و_ژولیت

در نوشته‌هایِ‌ #سروانتس و #شکسپیر، جنون در اوج و غایت جای دارد، زیرا قطعی و پایدار است. هیچ چیز قادر نیست دیوانه را به حقیقت یا خرَد بازآرَد. جنون به گسیختگیِ درونی و در نهایت به مرگ منتهی می‌شود. با وجودِ همه‌یِ گفته‌هایِ بی‌معنایِ دیوانه، جنون پوچی و بی‌معنایی نیست؛ خلأیی که وجودِ دیوانه را فرا گرفته به قولِ پزشکِ لیدی مکبث [1] : «دردی است بس‌ فراتر از تواناییِ حرفه‌ایِ من». دیوانه در زمانِ حیاتِ خود با تمامیتِ مرگ روبروست: او برایِ درمانِ جنونِ‌ خود نیازمندِ طبیبان نیست، محتاج لطفِ الهی است. شادیِ شیرین و ملایمی که اُفلیا [2] سرانجام به آن دست می‌یابد، سببِ خوشبختیِ او نمی‌شود؛ آوازِ دیوانه‌وار و بی‌معنایش به اندازه‌یِ «فریادِ زنان» که در طولِ راهروهایِ قصرِ مکبث خبر می‌دهند که «ملکه جان سپرده است»، به اصل و حقیقت نزدیک است. البته مرگِ دُن‌کیشوت با آرامش صورت گرفت، زیرا او در آخرین لحظه با خرَد و حقیقت پیوند یافت. شوالیه ناگهان به دیوانگیِ خویش پی برد و این جنون در نظرش حماقت نمود. اما آیا تبدیلِ ناگهانیِ جنون به عقل چیزِ دیگری است جز «جنونِ تازه‌تری که به مغزِ او راه یافته است؟[3]» این وضعیتِ دوپهلو همواره ممکن بود به عکسِ خود بدل شود و در نهایت تنها با مرگِ او یکسره می‌شد. جنونِ از میان رفته به معنایِ مرگِ قریب‌الوقوع است، «چیزی که در نظرِ ایشان نشانه‌یِ بارزِ مرگِ بیمار آمد، این بود که وی چنین ساده و آسان از جنون به عقل بازآمده است.[4]»

اما خودِ مرگ هم آرامش به بار نمی‌آورد: جنون،‌ این حقیقتی که به طرزی مضحکه‌آمیز ابدی است، حتی پس از پایانِ زندگی که سببِ رهاییِ دیوانه از بندِ جنون می‌شود،‌ پیروز باقی خواهد ماند. زندگیِ جنون‌آمیزِ او به نحوی ریشخندآمیز، پس از مرگ نیز رهایش نمی‌کند و همان دیوانگی به او جاودانگی می‌بخشد؛ جنون همچنان حیاتِ فناناپذیرِ مرگ است:

«این‌جا نجیب‌زاده‌یِ هراس‌انگیزی آرمیده است که شجاعت و دلاوریِ او از حد گذشت، چنان‌که همگان دیدند که مرگ با آن‌که رشته‌یِ حیاتِ او را بُرید نتوانست بر او پیروز گردد.[5]»

[1] : لیدی مکبث، همسرِ مکبث است و نقشه‌هایِ جنایاتِ مکبث را طرح می‌کند. او در پایان به اوجِ جنون خود می‌رسد و خودکشی می‌کند.

[2] : اوفلیا، معشوقه‌ی هملت است. او زمانی که می‌فهمد پدرش توسطِ هملت به قتل رسیده است، از شدتِ ناراحتی مجنون می‌شود و بعداً خود را در رودی می‌اندازد و غرق می‌کند.

[3] و [4] و [5] : نقل از ترجمه‌ی فارسی دُن کیشوت به قلم #محمد_قاضی

#میشل_فوکو
#تاریخ_جنون - کشتیِ دیوانگان
ترجمه‌ی فاطمه‌ ولیانی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
3.1K viewsedited  20:15
باز کردن / نظر دهید
2023-04-10 19:57:12 ‍سرتاسرِ نوشتار آشغال است.

خوک‌اند آنانی‌که از ناکجا سربرآوردند و می‌کوشند هرآن‌چه را در اذهان‌ِشان می‌گذرد به کلمه بدل کنند.

خوک‌دانی‌ست سرتاسرِ صحنه‌یِ ادبیات، خاصه امروز.

همه‌یِ آنانی ‌که در اذهان‌ِشان، در طرفِ معینی از کله‌هاشان، و درنواحیِ مشخصی از مغزهاشان نقاطِ ارجاعی دارند، همه‌یِ آنانی که اربابانِ زبانِ‌شان‌اند، همه‌یِ آنانی که کلمات برایِ‌شان معنا دارند، همه‌یِ آنانی که سطوحِ بالاتری از جان و جریان‌هایِ اندیشه برای‌ِشان وجود دارد، همه‌یِ آنانی‌ که روحِ زمانه را نمایندگی می‌کنند، و آنانی که این جریان‌هایِ اندیشه را نام‌گذاری کرده‌اند، دارم به صنعتِ باریک‌بینانه‌یِ آن‌ها و به آن غژغژِ مکانیکی می‌اندیشم که اذهان‌ِشان از همه‌سو منتشر می‌کند.
ــ همه خوک هستند.

آنان که کلماتی معین و حالاتی معین از هستی برای‌ِشان معنا دارند، همان‌ها که بسیار دقیق‌اند، آنان‌که احساسات برای‌ِشان طبقه‌بندی می‌شوند و آنانی که درباره‌یِ نکته‌ا‌ی از طبقه‌بندی‌های مضحکِ‌شان وراجی می‌کنند، آنانی‌که به «الفاظ» هنوز باور دارند، آنانی‌که ایدئولوژی‌هایِ عالی‌رتبه‌یِ زمانه‌شان را به بحث می‌گذارند، همان‌ها که زنان چنین هوشمندانه در موردِشان بحث می‌کنند، و خودِ آن زنانی که بسیار خوب سخن می‌گویند و جریان‌هایِ زمانه را به بحث می‌نشینند، آنانی‌که هنوز به جهت‌گیریِ ذهن باور دارند، آنانی که مسیرها را پی می‌گیرند، آنانی که اسم می‌گذارند، آنانی که کتاب پیشنهاد می‌دهند.

ــ این‌ها بدترین خوک‌ها هستند.

تو کاملاً غیرِلازمی ای جوان!

نه! دارم به آن منتقدهایِ پشمالو فکر می‌کنم.

و قبلاً به شما گفته‌ام : نه اثر، نه زبان، نه کلمه، نه ذهن، هیچ چیز.

هیچ مگر یک «عصب‌سنج»ِ عالی.
نوعی توقف‌گاهِ درک‌نشدنی در ذهن درست در میانه‌یِ همه‌چیز.

و انتظار نداشته باشید تا این همه‌چیز را بنامم، تا به شما بگویم به چند بخش تقسیم می‌شود؛ انتظار نداشته باشید تا وزنِ آن‌ را به شما بگویم...

آه، این حالاتی که هرگز نامیده نمی‌شوند، این مواضعِ والایِ جان، این استنشاق‌هایِ ذهن، آه، این قصورهایِ کوچک که خوراکِ ساعاتِ من‌اند، آه این جمعیتِ مملؤ از واقعیات ــ همیشه کلماتی یکسان به‌کار می‌برم و واقعاً به نظر نمی‌رسد که چندان در تفکرم پیش رفته باشم، اما در واقع بیش از شما پیش می‌روم ای الاغ‌هایِ پشمالو، ای خوک‌هایِ لایق، اربابانِ کلمه‌یِ کاذب، دلالانِ پرتره‌ها، نویسندگانِ سریالی، ای خوانندگانِ بی‌ذوق، ای گله‌پروران، حشره‌شناس‌ها، ای آفتِ کلامِ من.

#آنتونن_آرتو
#قطعات_بعید
ترجمه‌یِ #پیمان_غلامی و #ایمان_گنجی

.
3.9K views16:57
باز کردن / نظر دهید
2023-04-09 12:37:40
آنکه از روزمره‌گی ها روی برتابد، قربانیِ نامعمول است؛ آنکه در روزمره‌گی ها باقی بماند، بردهٔ همان است. در هر حال آدمی به نابودی کشیده می شود.

#فردریش_نیچه
#انسانی_زیاده_انسانی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
519 views09:37
باز کردن / نظر دهید
2023-04-06 18:22:58 ■ #طبیعت

انسانها همه در بطن اویند و او در بطن همه.با همگان به بازی ای دوستانه است و همواره خوشحال اگر که آدم ها توشه ای بیشتر از او برگیرند.بازی اش با بسیاری کسان پنهانی است و پیش از آن که دریابند،این بازی را به آخر رسانده است.

آن ناطبیعی ترین چیزها هم طبیعت است.کسی که طبیعت را در همه جا نبیند،هیچ جا به درستی نمی بیندش.

طبیعت خویشتن را بسیار دوست دارد و با چشم و دلی بی شمار تا جاویدان غرق تماشایخود است.به تقسیم خود می پردازد،تا به این وسیله از وجود خود لذتی بیشتر ببرد و پیوسته خوشگذرانان بیشتری پدید می آورد .از گفت و شنود سیر نمیشود.از وهم و پندار خوشش می آید و با سختگیری خودکامان کیفر میکند اگر کسی در خود و دیگران به تخریب کردن وهم روی بیاورد .در عوض هر آن کس در پیروی از او اعتماد نشان دهد،وی را چون کودکی بر قلب خود میفشرد.

کودکانی بیشمار دارد و در قبال هیچ کدامشان ناخن خشکی مطلق نشان نمی دهد،با این حال برخی از آنها را عزیزتر می دارد و بر سرشان نثاری بیشتر میکند،و بسیاری را هم به پای آنان قربانی.حمایتش از آن بزرگان است.

مخلوقات خود را از عدم بر می آورد.و با آنها نمی گوید از کجا آمده اند و به کجا می روند بر اینهاست که راهپویی کنند و بس.صرفا چرخه و مدار را میشناسد.


محرک و انگیزه های اندکی دارد که به رغم اندکی،هرگز فرسوده نمیشوند،بلکه همیشه کارایند و همیشه گوناگون.

نمایشش همیشه تازگی دارد،چرا که همیشه تماشاگرانی تازه می آفریند.زندگی زیباترین ساخته اوست،و مرگ شگرد او در راه برخورداری از زندگی بیشتر.


انسانی را در حجاب تاریکی درمیپیچد،اما در وجودش کششی جاویدان به طرف نور قرار میدهد.همزمان به زمین وابسته اش می کند،نیز کاهل و سنگینش،وبا این حال هر باره از نو به خود می آوردش.

در هر پدیده نیاز می نهد،چرا که پویش را دوست دارد.و طرفه آنکه به این همه پویش با مختصر فنی تپش می بخشد.هر نیاز به سهم خود احسانی است.و چون به شتاب خشنود شد،به شتاب از نو سر برمیدارد.وهر آن جا که نیاز بیشتری نهاد،هر یک شان سرچشمه شوقی نو می شود،شوقی که با این حال پس از یک چند به تعادل می رسد.

در هر لحظه برای بلندترین جهش خیز بر می دارد و در هر لحظه در هدف است.

عین کبر است و نخوت،اما نه در قبال مایی که برای اثبات توان خود پدید آورده است.


کودکان را به هنر آفرینی خود رها میکند،دیوانگان را هم به داوری شان،و وامی گذارد که هزاران کس بر کار و کوشش خود کور باشند،با این حال از همه ی آنها حظ خود را میبرد و اجر خود را هم.

همگان در پیش قوانینش سر تمکین فرو می آورند.حتی اگر به تقابل با آن بلند شوند،و با کارکرد او همسویند،حتی اگر از سر تخالف با آن برآیند.

هر آنچه عطیه میکند،بدل به احسانش می سازد،چرا که آن را چشم پوشی ناپذیر میکند.درنگ در کار می آورد،تا از او بخواهند.و شتاب در کار می آورد،تا کسی از عطیه هایش سیر نشود.


نه زبانی دارد و نه کلامی.با این حال زبان می آفریند و قلب هم.و در پرتو آنها احساس میکند و سخنگویی هم.


چند جرعه از جام عشق را جبران زندگی ای سراسر رنج میسازد

تو به هیچ رو از باطنش توضیحی بیرون نمیکشی و به زور چیزی از او نمی ستایی،مگر آن که خود داوطلبانه هدیه ات کند.اما در راه مقصودی نیک.و تو،بهتر آنکه هیچ متوجه نیرنگش نشوی

مرا به عرصه آورده است و خودش نیز خواهدم برد.و من به ان اعتماد میکنم.طبیعت،حتی اگر دشنام دهد،از صنع دست خودش نفرت ندارد.این من نبودم که از او سخن گفتم.هر آن راست یا ناراست را،او خود به زبان آورده است.هر آنچه هست ،گناه اوست،هر آنچه هست هم دستاورد او.

#رنج_های_ورتر_جوان
#یوهان_ولفگانگ_فون_گوته
صفحه 182 _ 185
ترجمه #محمود_حدادی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3 .
2.7K views15:22
باز کردن / نظر دهید
2023-04-06 15:01:43
■ برداشت نادان از چیزی که دانا میگوید
هرگز نمیتواند درست باشد
چرا که ناخود آگاه هر چیزی را که بشنود
به چیزی که بتواند بفهمد، تفسیر و ترجمه می کند

#برتراند_راسل

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
431 viewsedited  12:01
باز کردن / نظر دهید