Get Mystery Box with random crypto!

روضه

لوگوی کانال تلگرام rozeh_1 — روضه ر
لوگوی کانال تلگرام rozeh_1 — روضه
آدرس کانال: @rozeh_1
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 19.12K
توضیحات از کانال

❖﷽❖
کانال اشعار اوج روضه
کپی مطالب با ذکر منبع مجاز است
♦️ کانال مرثیه:
@marsiyeeh
🔹 ارتباط شاعران با ما:
@heydari_am_man
🔸 هماهنگی تبادل و تبلیغات:
@navay_roze

Ratings & Reviews

4.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 7

2023-05-18 21:11:11 #امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

بی رمق بود و تا تکان میخورد
به تنش نیزه و کمان میخورد

وقتی افتاد دوره اش کردند
چه لگد ها از این و آن میخورد

هر کسی خسته بود عقب میرفت
بدن خسته همچنان میخورد

همه رفتند ، شمر ول کن نیست
شمر تا رفت از سنان میخورد

زیر لب گفت آب آب ،اما
چکمه ها بود بر دهان میخورد

امیر فرخنده

@rozeh_1
515 views18:11
باز کردن / نظر دهید
2023-05-18 21:11:10 #امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

اصلا حسین جنس تنش فرق میکند
ارباب بی کفن کفنش فرق میکند

بوسیدنی است قاری قرآن لبش ولی
ارباب ما لب و دهنش فرق میکند

زینب علم به دوش و ابالفضل غرق خون
اردوی عشق مرد و زنش فرق میکند

حر و حبیب و عابس بی دل، زهیر و جون
اصحاب عشق پنج تنش فرق میکند

در زیر قبه هیچ نمازی شکسته نیست
مهمان کربلا وطنش فرق میکند

با عمه گفت دخترک زجر دیده ای
این زجر سنگدل زدنش فرق میکند

سید روح الله موید

@rozeh_1
445 views18:11
باز کردن / نظر دهید
2023-05-18 21:11:10 #امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

او تمام اثرش را به زمين ميكوبيد
تشنه بود و جگرش را به زمين ميكوبيد

دست و پا ميزد و هِي مادر مادر ميكرد
بي حيايي كمرش را به زمين ميكوبيد

پنجه ي شمر محاسن كه برايش نگذاشت
بس كه نامرد سرش را به زمين ميكوبيد

حسین رستمی

@rozeh_1
430 views18:11
باز کردن / نظر دهید
2023-05-18 21:11:10 #امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار

خون شفق ز پنجه خورشید می‌چکد
از بس گلوی تشنه لبان را دهد فشار

درچاه سرنگون فکند ماه مصر را
یعقوب را سفید کند چشم انتظار

پور ابوتراب جگر گوشۀ رسول
طفلی که بود گیسوی پیغمبرش مهار

روزی که پا به دایرۀ کربلا نهاد
بشنو چه‌ها کشید ز چرخ ستم شعار

از زخم تیر بر بدن نازنین او
صد روزن از بهشت برین گشت آشکار

اول لبی که بوسه‌گه جبرئیل بود
بی‌آب شد ز سنگدلی‌های روزگار

رنگین ز خون شده‌ست ز بی‌رویی سپهر
رویی که می‌گذاشت برو مصطفی عذار  

طفلی که ناقـة الله او بود مصطفی
خصم سیاه‌دل شده بر سینه‌اش سوار

عیسی در آسمان چهارم گرفت گوش
پیچید بس که نوحه در این نیلگون حصار

نتوان سپهر را به سر انگشت برگرفت
چون نیزه بر گرفت سر آن بزرگوار

از بس که طائران هوا خون گریستند
از ماتم تو روی زمین گشت لاله‌زار

خضر و مسیح را به نفس زنده می‌کند
آنها که در رکاب تو کردند جان نثار

چون خاک کربلا نشود سجده‌گاه عرش
خون حسین ریخت بر آن خاک مشکبار

صائب تبریزی

@rozeh_1
653 views18:11
باز کردن / نظر دهید
2023-05-16 23:03:59 #امام_صادق
#تنور_خولی

دلی که با احادیثِ غریبت آشنا باشد
چرا دنبال عِلمِ جِفر و عِلمِ کیمیا باشد

به سِحر و غمزه‌هایش خاک را زر می‌کند آن چشم
که خوب آگاه از فرق مُطَلّا و طلا باشد...

در آن مکتب که حرفی یا حدیثی از شما آید
نباید سَردَرَش نامی به جز دارالشفا باشد

نفس‌های شما پیچیده اینجا حجره در حجره
در و دیوارِ اینجا نیز غرق ربّنا باشد

فقاهت کودکی نوپاست، تا روز ابد باید_
به پای منبرت زانو زند تا روی پا باشد

چرایش را نمی‌فهمند جز شیخ کلینی‌ها
اگر این قال صادق‌ها نباشد، دین چرا باشد؟!...

به دنبال چه می‌گردد زمانه، ما که دنبالِ_
تنور گرم می‌گردیم، تا قسمت چه‌ها باشد

چرا حرف تنور و آتش آمد باز، قسمت چیست؟
گریز روضه باید باز سمتِ کربلا باشد...

سیدمحمدجواد میرصفی

@rozeh_1
2.1K views20:03
باز کردن / نظر دهید
2023-05-16 23:03:59 #امام_صادق

گرچه از خانه‌ی ما چوبه‌ی "دَر" سوزاندند
جگر خون مرا هم به شرر سوزاندند

ما ازین سوختنِ "دَر" چه مصائب دیدیم
چه بگویم که چه از مردم یثرب دیدیم

بر لبم ذکر خدا بود که فریاد زدند
سر سجاده رسیدند و سرم داد زدند

روضه‌ی غربت و مظلومیتم را خوانده
جای این چکمه که بر روی عبایم مانده

مست‌ها نیمه‌ی شب، بین حرم ریخته اند
خانه‌ام را سرِ پیری چه بهم ریخته‌اند

فرصتی را به من آن دشمن خودکامه نداد
فرصتی قَدْرِ به‌سرکردن عمامه نداد

نه فقط بر روی مرکب ننشاندند مرا
پابرهنه به سوی کوچه کشاندند مرا

با تمسخر قد چون دال مرا می‌دیدند
پشت مرکب به زمین خوردم و می‌خندیدند

اهل این شهر اگرچه همه شاگرد منند
جای یاری به تماشا همه بر گِردِ منند
**
گرچه خوردم به زمین، هیچ کسی سنگ نزد
به لباسی که تنم بود، کسی چنگ نزد

هیچ کس با نوک نیزه به سویم حمله نکرد
خنجری کُند به قصد گلویم حمله نکرد

پابرهنه شدم اما بدنم عریان نیست
در دلِ سوخته‌ام دلهُره‌ی طفلان نیست

در سرم شور حسین و حرمش افتاده
جان فدایش که به مقتل، نگران جان داده

محمدجواد شیرازی

@rozeh_1
1.7K views20:03
باز کردن / نظر دهید
2023-05-16 23:03:59 #امام_صادق

زخمی که هست بر جگر من، جدید نیست
سوزانده جانم و به اجل هم امید نیست

آتش کشیده‌اند درِ خانه‌ی مرا
این کارها ز دشمن حیدر بعید نیست

شیخ الائمه را وسط کوچه می‌کشند
اینجا کسی به فکر منِ مو سپید نیست

گشته مدینه کرببلایی دگر، ولی
داغی شبیه داغِ حسینِ شهید نیست

این لشکری که از در و دیوار آمدند
دلسنگ‌تر ز لشکر پَستِ یزید نیست

وحشت‌زده اگر شده‌اند اهلِ خانه‌ام
اما خبر ز ضربت دستی پلید نیست

اینجا خبر ز خصم لعینی که بی هوا
معجر ز روی عترت طاها کشید نیست

اصلاً تمام آنچه که دیدم، برابرِ
آن صحنه‌ای که عمه‌ی سادات دید، نیست
**
 "والشمرُ جالسٌ" به روی سینه‌ی حسین
رحمی به قلب آن که سرش را بُرید نیست

عالم فدای خواهر مظلومه‌ای که گفت:
گشته تن برادر من ناپدید...، نیست


محمود مربوبی

@rozeh_1
1.2K views20:03
باز کردن / نظر دهید
2023-05-16 23:03:59 #امام_صادق

باز دارد گذرِ شعر به غم می‌اُفتد
خانه‌ای باز به دستانِ ستم می‌اُفتد

راه انداخته‌اند آتش و آقاجانم
وسطِ غائله با قامتِ خم می‌اُفتد

نا ندارد به خدا، شرم کنيد از سِنّش
پیرمردست و به یک ضربهٔ کم می‌اُفتد

نکِشیدَش به زمین پشتِ سرِ مرکبِ‌تان
هم نفَس سوخته در سینه و هم می‌اُفتد

داغِ مادر به دلش دارد و برمی‌دارد-
طرفِ کوچه همین چند قدم... می‌اُفتد

می‌خورَد تا که نگاهش به دو دستِ بسته
یادِ حیران شدنِ اهلِ حرم می‌اُفتد

روضهٔ عصرِ اسارت، زده آتش به دلش
رفته از حال... به وٱلله قسم می‌اُفتد...
**
زینب از غارتِ عباس می‌اُفتد گریه
تا که در سلسله چشمش به علَم می‌اُفتد!

مرضیه عاطفی

@rozeh_1
1.1K views20:03
باز کردن / نظر دهید
2023-05-16 23:03:59 #امام_صادق

آسمان در سجده افتادست پیش پای تو
عرش آرام‌ست زیر سایه‌ی طوبای تو
بادها را مسخ کرده عطر جان‌ْافزای تو
ماه، فانوسی برای شب‌نشینی‌های تو

تو تجلّیِ اصولی، تو بنایِ منطقی
تو امام راستینی، تو امامِ صادقی

خط ابروی تو سرمشق شب هر فاضل‌ست
خواندن املای گیسوی سیاهت مشکل‌ست
کسب علم از غیر باغ دانشت بی حاصل‌ست
طفل ابجدخوانِ دَرسَت هم فقیه کامل‌ست

نور علم‌ات را به ژرفای جهان تابانده‌اند
بعد از آن مردم تو را شیخ الائمه خوانده‌اند

حالِ عاشق نیمه‌شب با چشم بارانی خوش‌ست
پس سحر لطفی کنی من را بگریانی، خوش‌ست
یک نظر تنها، به سمتم سَر بگردانی خوش‌ست
در تنور عشق، من را هم بسوزانی خوش‌ست

خواب شیرینی به چشم خیسِ فرهادم بده
مثل "هارون" راه و رسم عاشقی یادم بده

می‌چکد عطر خدا از اَلسّلامِ آخرت
شش قدم می‌خواست تا معراج، چشمان ترت
جبرئیل افتاد وقتی باز شد بال و پرت
بندگی‌ات شیعه را انداخت یاد مادرت

اشک را مانند مادر می‌کنی آب وضو
آنقدر مولای من، زهراخِصالی که نگو

فصل کوچ عاشقی دل را پرستو می‌کنم
شالِ ممسوسِ به اشک روضه را بو می‌کنم
دست چشمم را کنار قبر تو رو می‌کنم
بارگاه خاکی‌ات را آب و جارو می‌کنم

کاش در خاک بقیعِ تو حرم می‌ساختیم
چارتا گنبد در آنجا دستِ‌کم می‌ساختیم

بارها گفتی که اشک روضه‌ها مشکل‌گشاست
دردمندان! گریه بر هر درد بی درمان دواست
ختم منبرهایت آغاز گریز کربلاست
قاتلِ جان تو آقا روضه‌ی طشت طلاست

اشک‌های گریه‌کن‌ها را شمارش کرده‌ای
گریه بر جدِّ غریبت را سفارش کرده‌ای

آه از آن شب که کوچه باز بوی غم گرفت
آسمان، قلبش شکست و بارشی نم‌نم گرفت
روضه‌خوان "دیوار" شد، "در" پابه‌پایش دم گرفت
دخترت از ترس، دامان تو را محکم گرفت

نیمه‌شب بال و پر پروانه را آتش زدند
پیش چشم دختر تو، خانه را آتش زدند

پیش پای‌ات اشک‌های همسرت افتاده است
جای‌جایِ این گذر بال و پرت افتاده است
تکه‌ای از شعله بر روی سرت افتاده است
رد میخ آیا به روی پیکرت افتاده است؟

ریسمانِ بی مروّت‌ها اسیرت کرده است
ناسزای بی حیا در کوچه پیرت کرده است

بین این کوچه تو را در نیمه‌ی شب می‌کِشند
بی عمامه، بی عبا در پشت مرکب می‌کشند
تا گذر از جمعیت می‌شد لبالب، می‌کشند
ذهنِ ما را سمت شام و داغ زینب می‌کشند

سوخت در بین گذر، بال و پَرِ پروانه‌ها
عمه‌جانت سنگ خورد از پشتِ‌بامِ خانه‌ها

گیسوان کودکی با پنجه شانه می‌خورد
پیش چشمانش رقیه تازیانه می‌خورد
طفلکی از زجر سیلی بی بهانه می‌خورد
دستِ سنگینی به رویِ کودکانه می‌خورد

دورِ تو شکر خدا انبوه شامی‌ها نبود
معجر ناموسِ تو دست حرامی‌ها نبود

بردیا محمدی

@rozeh_1
1.0K views20:03
باز کردن / نظر دهید
2023-05-16 23:03:58 #امام_صادق

چون لحظه‌ای که صیاد در کف گهر بگیرد
ای صبح! شب برآن است از تو خبر بگیرد

دزدان ز روی دیوار حمله به خانه کردند
می‌خواست هرکس از تو خونِ جگر بگیرد

زهراست پشت این در، یا که عزیز زهرا؟!
بار دگر قرارست خانه شرر بگیرد

من اعتقادم این است تو ناجی خلیلی
راضی مشو که این بار شعله به در بگیرد

دور سرت بگردم خیلی تورا کشیدند
ای کاش یک نفر بود راه گذر بگیرد

گفتند پُشت مَرکب خیلی تورا دواندند
شیعه دگر چه خاکی زین غم به سر بگیرد

با این‌همه مصیبت صدجای شکر باقی‌ست
قسمت نشد دلت را داغی دگر بگیرد

ناموس تو به خانه در حجره‌های بسته
کس نیست این زنان را تحت نظر بگیرد

ترسیده‌اند امشب این دخترانت اما
آیا کسی قرار است درد کمر بگیرد؟

فرق‌ست بین آنکه در خانه گریه کرده
با آنکه در خرابه یاد پدر بگیرد

فرق‌ست بین آنکه رفته به مجلس مِی...
با آنکه پشت پرده حس خطر بگیرد

سیدپوریا هاشمی

@rozeh_1
1.0K views20:03
باز کردن / نظر دهید