Get Mystery Box with random crypto!

شعر امروز

لوگوی کانال تلگرام shereemroz — شعر امروز ش
لوگوی کانال تلگرام shereemroz — شعر امروز
آدرس کانال: @shereemroz
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.18K
توضیحات از کانال

شعرِ خوبِ امروزی

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 4

2022-02-14 12:29:03 رود اشکم که به دریاچه ی غم می ریزد
خوابم از حالت چشم تو به هم می ریزد

گریه ام مثل خودم مثل غمم تکراری ست
بسته ی خالی قرصم پُر ِ از بیداری ست

بسته ی خالی یک پنجره در دیوارش
بسته ی خالی یک زن وسط ِ سیگارش

بسته ی خالی خورشید ِ به شب تن داده
بسته ی خالی یک خانه ی دور افتاده

بسته ی خالی یک عاشق جنجالی تر
بسته ی خالی یک صندلی خالی تر!

بسته ی خالی تبعید که در سیبت بود
بسته ی خالی پاییز که در جیبت بود

مرگ، پیغام تو در گوشی خاموشم بود
بسته ی خالی قرصی که در آغوشم بود

قفل بودم وسط تخت به زندانی که…
زدم از خانه به کوچه به خیابانی که…

دور دنیای تو هی آجر و آهن چیده
همه ی شهر در آن عق شده و گندیده

از شلوغی جهان، حوصله اش سر رفته
همه ی شهر دو تا پا شده و در رفته

بوق ماشین و سر ِ گیج من و کوچه ی هیز
دلم آشوب شده از خودم و از همه چیز

فکر یک صندلی پُر شده توی اتوبوس
فکر گل های پلاسیده ی ماشین عروس

زن که در چادر ِ مشکیش به شب افتاده
بچه ای خسته که از راه، عقب افتاده

مغز درمانده ی خالی شده ی بی ایده
مرد با عقربه ی روی مچش خوابیده

منم و زندگی ِ پُر شده با تصویرم
یک شب از خواب بدت می پرم و می میرم

منم و عکس مچاله شده در دستی که…
منم و عشق که خوردیم به بن بستی که…

منم و عطر تو که پخش شده توی تنم
بی تو دلتنگ ترین حادثه ی قصه منم

منم و این در و دیوارِ به غم آلوده
تخت خوابی که پر از خاطره هایت بوده

خانه با سردی دیوار هماغوشم کرد
از چراغی وسط رابطه خاموشم کرد

قفل زد روی دهانم که پر از خون شده بود
جسدی آن طرف پنجره مدفون شده بود

جسد ِ زندگی ِ کرده شده با غم ها
جسد زل زده به چشم ِ تر ِ آدم ها

جسد خاطره هایی که کبودم کردند
مثل سیگار به لب برده و دودم کردند

جسدی که شبح ِ یک زن ِ دیگر می شد
جسد روز و شبی که بد و بدتر می شد

جسد یک زن ِ خوشبخت ِ یقیناً خوشبخت!!
بسته ی خالی سیگارم و قرصت در تخت

جیغ خاموشی رویای تو و مهتابی
با خودت غلت زدن در وسط ِ بی خوابی

با تنی خسته که آمیزه ای از لرز و تب است
در شبی تیره که از ثانیه هایش عقب است

در شبی از تو و کابوس تو طولانی تر
در شبی تیره که هر کار کنی باز شب است…

فاطمه اختصاری
@shereemroz
315 views09:29
باز کردن / نظر دهید
2022-02-14 12:28:20 جانِ من مالِ تو باشد، هرچه غم داری بده
رویِ کاغذ ثبت کن هر چیز کم داری بده

تا مبادا بر تنِ نازِ تو آسیبی رسد
هرچه در اطرافِ خود قوطیِ سم داری بده

شهرِعمرت از بلاها دور بادا تا ابد
در خیالت هرچه از احساسِ بم داری بده

بختِ خوب و فالهایِ سبز ارزانی تو
طالعِ نحسی اگر در جامِ جم داری بده

چال لبخندِ تو دائم، حالِ خوبت مستمر
خطِ اخم و مشکلِ پر پیچ و خم داری بده

«آیة الکرسی» هزاران بار نذر شادی ات
در دلِ خود ذره ای اندوه هم داری بده

جواد مزنگی
@shereemroz
290 views09:28
باز کردن / نظر دهید
2022-02-14 12:26:27 لابلای واژه ها ، گـم کرده ام موی تو را
هر چه اشعارِ وصال آمد، نمی آمد به ما!

از تفأل های حافظ خسته ام ای شهریار
"آمدی جانم به قربانت" نمی آید چرا؟!

امین شاهسواری
@shereemroz
306 viewsedited  09:26
باز کردن / نظر دهید
2022-02-14 12:24:19 من از صدای خود به فرارم
جایی برای گم شدنم باش
سوراخ کوچکی وسط قلب
یا مغز، جزیی از بدنم باش

مانند آخرین کلمات ِ
زندانی ِ شماره ی چندَم
عکس مرا نگیر عزیزم
مجبور می شوم که بخندم

یک جفت چشم ِ رو به سیاهی
هی پرت می شود به حواسم
بغضی گره زده ست درونم
من روبروی تیر خلاصم

شب های در ادامه ی شب ها
می خوانم از بلندی مویت
که پیچ خورده دوُر گلویم
که پیچ خورده دوُر گلویت

من را صدا کن از ته ِ دنیا
موزیک را بلند ترم کن
پایین بیاور از سر ِ دارم
با گریه تاج ِ خار سرم کن

من، جیغ های زخمی ِ گیتار
من، اعتراف ِ پیش پلیسم
بگذار آخرین غزلم را
با خودنویس ِ خون بنویسم

جایی برای گم شدنم باش
آغوش مخفی ای وسط جنگ
یک بوسه بر شقیقه ی داغم
شلیک تیر، آخر آهنگ

فاطمه اختصاري
@shereemroz
313 views09:24
باز کردن / نظر دهید
2022-02-14 12:12:48 ما نگهبانِ مرزها بودیم
تا تو بانوی روستا باشی
آه دوشیزه،حقِّ ما این بود؟
آخرش سهمِ کدخدا باشی!!!

ما به خون جگر تورا زادیم
شیره ی جان خویش را دادیم
این حکایت چگونه انصافی ست؟
مارِ در آستینِ ما باشی....

خونِ ما صرفِ پاسداری شد
گرگِ همسایه مان فراری شد
دیدنش سخت بود در خانه
زیرِ چنگالِ گرگ ها باشی...

کاسه ها بر سَرِ غریبه شکست
زهر امّا میانِ جامِ تو بود
باورش سخت بود در این جشن
خودِ تو باعثِ عزا باشی...

ما جوان های عاشقی بودیم
پیرمان کرد نفرت از عشقت
دست ما را فقط عصا کردی
گرچه میخواستیم عصا باشی...

امین داوری
@shereemroz
317 views09:12
باز کردن / نظر دهید
2022-02-04 16:06:43 تو دختر معاصر و من مرد منطقی ...
چادر سرت کشیدی و یک کفش تق تقی ...

یک روسری ترکی و یک کیف مارک دار
با یک رژ ملایم خوش رنگ فندقی ...

دنبال شاهزاده ی زیبای قصه ها ...
خون گرم و اهل رابطه و اند عاشقی !!

از رهگذر که می گذری ضعف می کنند
فرضا همین برادر همسایه ' آ تقی ...

هی ترمز هی کلاژ ' تو هم برج زهر مار
تو با کلاس و پشت تو پیکان لق لقی !!

ناگاه یک نگاه خشن می کنی به من ...
وقتی که از کلیپس به پایین معلقی ...

بی اختیار روی زمین پخش می شوم ...
مانند عطر تازه ی گل های رازقی ...

من با تمام منطق یونانی ' این شدم ...
پس وایِ من به حالِ دلِ نرمِ مابقی ...

س ر هاشمی
@shereemroz
272 views13:06
باز کردن / نظر دهید
2022-02-04 16:04:27 لبم یاد لبت افتاد دلم در سینه ام لرزید
نبودی آتش سیگار فقط حال مرا فهمید

نشستم دور هر چیزی به جزتوخط کشیدم تا
بفهمی عاشقت هستم بدون ذره ای تردید

نبودی و نبودی و نمی آیی و من هستم
همیشه زیر بارانی که بعداز رفتنت بارید

ببین باران که می آید کمی کمترهوایی شو
تصور می کنم مستی شبیه ساقه های بید

توهم میزنم بادی که در کوچه تو را بویید
برای مردم آزاری نمک بر زخم من پاشید

حسادت چیزخوبی نیست ولی ازتو چه پنهان که
دلم از نقش پروانه به روی سینه ات رنجید

محاسن را نمی خواهم کشیدم تیغ بر صورت
خودم دیدم که چشم تو به ریش عاشقت خندید

صبورم سالمم تنها سرشبها خودآزارم
لبت خندان، خیالت تخت سرم با قرص ها خوابید

حسین آهنی
@shereemroz
262 views13:04
باز کردن / نظر دهید
2022-02-04 16:03:38 لا اقـل تـا زنـده ام سیبی بـرایم قـاچ کـن!
در جهنم سهم ِمن چیزی به جز زقّـوم نیست


گرچه حاشا می کنـد اخمـت، ولی مانند تـو
هیچ کس در مهـربانـی راحـت الحلقــوم نیست

ایمان زعفرانچی
@shereemroz
248 views13:03
باز کردن / نظر دهید
2022-02-04 16:03:00 @shereemroz

مثل يك ساعت از رونق و كار افتاده
هر كه در عشق ركب خورده، كنار افتاده

فصل تا فصل خدا، بي تو هوا يك نفره ست
از سرم ميل به پاييز و بهار افتاده

هر دو سرخيم ولي فاصلهء ما از هم
پرده هايي است كه در قلب انار افتاده

پيش هم بودن و هم جنس نبودن درد است
آه از آن سيب كه در پاي چنار افتاده

حس من بي تو به خود، نفرت دانشجويي است
از همان درس كه در آن دو سه بار افتاده

سهمم از عشق تو عكسي است، كه ديدم آن هم
دستم آنقدر تكان خورده كه تار افتاده

سید سعيد صاحب علم
252 views13:03
باز کردن / نظر دهید
2022-02-04 16:02:03 این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است
کـــه به عشق ِ تو, قمــــر قاری قرآن شده است

مثــل من باغچه ی خانــه هم از دوری تــــو
بس که غم خورده و لاغر شده، گلدان شده است!

بس کـــه هر تکــه ی آن با هوسی رفت ، دلم
نسخه ی دیگری از نقشه ی ایران شده است!

بی شک آن شیخ، که از چشم تو منعم می کرد
خبر از آمدنت داشت کـــه پنهان شده است!

عشق... مهمان عزیزی ست که با رفتن او
نرده ی پنجره ها میله زندان شده است!

عشق...زاییده ی بلـــخ است و مقیم شیراز
چون نشد کارگر آواره ی تهران شده است!

عشق دانشکده تجربه ی انسانهـــاست...
گرچه چندی ست پر از طفل دبستان شده است!

هر نو آموختــه در عالـــم خود مجنون است
روزگاری ست که دیوانه فراوان شده است...

ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری...
بر حذر باش که این کوچه خیابان شده است!

غلامرضا طریقی
@shereemroz
246 views13:02
باز کردن / نظر دهید