Get Mystery Box with random crypto!

سوتی لند😅😉

لوگوی کانال تلگرام sooti_lande — سوتی لند😅😉 س
لوگوی کانال تلگرام sooti_lande — سوتی لند😅😉
آدرس کانال: @sooti_lande
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 14.36K
توضیحات از کانال

به سوتی خونه خوش اومدین
خاطرات و سوتی های خنده دارت را برامون بفرس بخندیم 😁
@sooti_befresttt

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 12

2023-05-12 13:44:47 یه سری خونه داداش بزرگم دعوت بودیم همه آبجی داداشای دیگمم بودن وداداشم که 30 سالشه داشت بازی انگری بردز بازی می‌کرد و چون تازه نصب کرده بود بلد نبود

من داشتم بهش یاد میدادم گفتم طنابو بکش تا گفتم تیر کن ولش کن
گفت باشه همه حواسا هم به داداشم و من بود که تا طناب رو کشید من هول شدم و با صدای بلند گفتم کییییر کن.
طفلی چنان با تعجب سرشو برگردوند و نگام کرد که گردنش رگ به رگ شد.
بعد سریع بلند شدم رفتم تو آشپز خونه وتا موقع شام بیرون نیومدم.

گ
1.3K views10:44
باز کردن / نظر دهید
2023-05-12 13:43:02 داداش من آبریزش بینی داره یک سره باید دماغشو خالی کنه
شب بود منو مامانم روی تخت دراز کشیده بودیم داداشم طبق معمول رفت دستشویی دماغشو تمیز کنه
اونقد با شدت تمیز می‌کرد صداش میومد
بعد که اومد بخوابه من گفتم میدونی اونقد محکم دماغتو خالی میکنی پردت پاره میشه خون میاد

وای مامانم یکجوری نگام کرد که ترسیدم بعد فهمیدم چه گندی زدم
دیگه رومو کردم به اونور تخت خوابیدم تا صبح هم از جام تکون نخوردم
1.4K views10:43
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 21:02:24 سلام

قشنگترین خاطره زندگیتون چیه؟

(خودم: عشق بچه گیم که هیچ وقت یادم نمیره)
Mojtaba
1.7K views18:02
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 21:02:17    ما موقع نامزدی اولین بار بود که با شوشو جان میخواستیم بریم بازار... 
وقتی اومد دنبالم دیدم مادر شوهرم هم باهاش اومده و من اینجوری شدم
به شوهرم گفتم مامانت چرا اومده گفت حالا یه بار چه اشکالی داره
حالا منم کوتاه اومدم به خاطر شوهری بماند که این یه بار شد هزاران بیشمار بار 
از بازار گرفته تا دکتر رستوران و....
الان چند سالی هست پیر شده پاهاش درد میکنه 
آقا من هر چقد با شوهرم  میریم بیرون میگم تلافی اون سالها
البته که نمیشه ولی یه عقده شده برام 
در ضمن هر وقت میریم بیرون میاییم ، سعی میکنم مادر شوهرم بفهمه 
به نظرتون من عروس بدی هستم 
1.6K views18:02
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 21:00:30 سلام

راستی یه چیزی یادم افتاد 
چهارسال پیش دوران نامزدی یه روزی که دور هم جمع بودیم خواهرشوهرم بهم گفت که فامیلامون نامزد تو رو خیلی دوس دارن حتی عمه بهش شوخی میکنه که تو نامزد منی واینا این حرفش یادم بود،
یه روزی با نامزد جون داشتیم میگشتیم بهم گفت فاطمه یه چیزی بهت بگم(خواست منو امتحان کنه) گفتم بگو گفت من قبل از تو نامزد داشتم گفتم میدونم تعجب کرد گفت اگه میدونی کی بوده ؟
گفتم عمت گفتم منم یه چیزی بگم گفت بگو گفتم منم نامزد داشتم ینی قیافش دیدنی شده بودا
گفت جدی میگی گفتم آره با ناراحتی گفت کی بود گفتم پسر داییم امیرحسین (پسر داییم بچه دوساله بود بهش میگفتم تو نامزدخودمی )
دیگه خیالش راحت شد از اون به بعد درمورد اینجورچیزا هیچی نگفته ، والا عشقم حقش بود نباید منو امتحان میکرد
1.5K views18:00
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 20:56:04 یادمه یه روز کلاس پنجم بودم بعد اگه اشتباه نکنم برا اجتماعی میخواستیم که کنفرانس بدیم
بعد کلاس ما تنها کلاسی بود که پرژکتور داشت توی مدرسه
من هم با یه نفر دیگه قرار بود پاورپوینت درست کنیم
منم یکمش رو نوشتم بعد از رو تبلتم ریختم رو فلش دادم به اون یکی نفر
چند روز بعدش هی میدیدم بهم میگه کثیف منم هی ناراحت میشدم فک میکردم به خاطر اینکه اون سفیده و من یکم زردم میگه
بعد یه مدت رفتم فلش رو باز کردم و دیدم یک فیلمی رو اشتباه ریختم توش که من یه روز صبح که بیدار شده بودم یه دفعه عطسه کردم بعد آب دماغم کل صورتم رو گرفت
قشنگگ تا یه وجب کش میومد
منم اینو فیلم گرفتم بعد مشکل اینجا بود که من هی این آب دماغم رو باد میکردم تقریبا میشد اندازه یه نارنگی میشد

هنوزم که بهش فکر میکنم قلبم تیر میکشه
1.5K views17:56
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 20:54:20 سلام این سوتی واسه یکی از دوستام هست

چند سال قبل که دانشجو بوده واسه تعطیلات رفته شهر خودشون
خونشونم آبگرمکن بزرگ قدیمیا داشته 
دوست منم میره حموم و در همون حین یه ماشین تو کوچه تصادف میکنه و با صدای خیلی بلند....
حالا همه ی خانواده هم تو پذیرایی هستن دوست ترسو منم که فکر میکنه آبگرمکن ترکیده بدون هیچ لباسی از حموم فرار میکنه
همه تو پذیرایی میبیننش ولی اینقدر سرعتش بالا بوده نزدیک در حیاط متوقفش میکنن
آخه خواسته فرار کنه بره تو کوچه
بعد که برش میگردونن لباس میپوشه تا یه هفته جلو باباش افتابی نمیشه
خواهراش هم تا یه مدت مسخرش میکردن
1.4K views17:54
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 20:48:29 سال هشتم بودم و مدرسم شیفت بعد از ظهری بود
من صبحش باشگاه بودم و از باشگاه مستقیم داشتم میرفتم خونه دوستم که باهم بریم مدرسه
تو راه یه پسر داشت یه دختر بچه رو اذیت میکرد و با سنگ میزدتش
منم که سگ اخلاق
از پشت گوش پسررو گرفت پیچوندمو (سانسور ) وقتی حسابی ادبش کردم (پسره هم خیلی پررو بوداا) اومدم از کناره تیربرق رد بشم که یه چیزی تق مثل سنگ خورد تو سرم برگشتم دیدم همون پسره با دختره دارن با تعجب منو نگاه میکنن
فکر کردم کار پسرست افتادم دنبالش بازم ادبش کنم که فرار کرد
یکم رفتم جلوتر ولی سر دردم زیاد تر شده بود هر کی هم رد میشد منو با تعجب نگاه میکرد
دستمو گذاشتم رو سرم که ماساژش بدم دیدم که بععله پسره با سنگ نزده بود کفتر ریده بود تو سرم

شانس آوردم زمستون بود کاپشن تنم بود کلاه اونو گذاشتم سرم دوییدم خونه دوستم

ولی روم نشد برم خونه اونا تو مدرسه سرمو کردم تو آبخوری مدرسه شستم
1.4K views17:48
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 21:56:42 #چالش سلام سلام سلام
بیاین بگین خنده دارترین دروغی که شنیدین چیه؟
#ولوله
1.1K views18:56
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 21:56:30 سلام رفقا و عمه ها

اگه ازتون بپرسن شاخ سوتیلند کیه
کی رو معرفی میکنید و چرا

#مجتبی
1.1K views18:56
باز کردن / نظر دهید