Get Mystery Box with random crypto!

سوتی لند😅😉

لوگوی کانال تلگرام sooti_lande — سوتی لند😅😉 س
لوگوی کانال تلگرام sooti_lande — سوتی لند😅😉
آدرس کانال: @sooti_lande
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 14.36K
توضیحات از کانال

به سوتی خونه خوش اومدین
خاطرات و سوتی های خنده دارت را برامون بفرس بخندیم 😁
@sooti_befresttt

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2023-06-13 12:25:17 سلاممم من همونم که گفتم میخوام برم مشهد ولی نرفتم
یعنی نشد
هعی بیخیالش بریم سراغ خاطره
اقا کلاس هفتم بودم تقریبا عروسی پسر خالم بود خواستم پشمارو بزنم
بعد من کلا با «نوره» میزنم یه نوع پودر مو بره سنتیه
بعد دو سه بارم قبلش زده بودم و این چیزا،
مامانمم کمکم میکرد
دست و پارو زدم موند زیر بغلا
اونم زدم
ولی نباید بیشتر از پنج دقیقه بمونه چون میسوزه چشتون روز بد نبینه
مشغول حرف شدم راجب ورود عروس دوماد و رقص و اینا یدفعه دیدم ی چیزی تو بدنم داره میسوزه
جییغ کشیدم که سوختممم
اب میریختم تند تند
دیگه تموم شد کامل قرمز شده بود هرچی کرم و چی زدم ک بره ولی نشد دیگه خلاصه روز عروسی رسید... تو عروسی من نمیتونستم دستامو پایین نگه دارم یک ریز به بهانه های مختلف تور میگرفتم دستم
دستارو میبردم بالا انگار که دارم بندری میرم از اون موقع به بعد زیر بغلارو فقط با ژیلت میزنم مامانم هرچی میگه یبار بود بیا با نوره بزن ولی میگم غلط بکنم دیگه اصلاا
555 views09:25
باز کردن / نظر دهید
2023-06-13 12:24:16
.ويلاهاي از دم قسط در کانال

https://t.me/villa_mokaab

کاخ ویلا ٦٠٠ميليون زير قيمت،قواره اول جنگل
۴۲۰ متر زمین
۳۳۰ متر بنا
پنج خوابه،همه مستر
داخل مجتمع و کوچه خصوصی با نگهبان
استخر چهارفصل بهمراه موتور خانه
سند شش دانگ عرصه و اعیان


فروش می باشد
معاوضه با خودرو
مشاهده موارد بیشتر با قیمت در کانال زير

https://t.me/villa_mokaab
https://t.me/villa_mokaab
528 views09:24
باز کردن / نظر دهید
2023-06-13 12:24:05 سلام بر ادمین و اهالی سوتی لند من وهمسرم دو سال ونیم نامزد بودیم؛ خانواده هامون هر دو طرف خیلی سختگیری میکردن؛ تو دوران نامزدی؛ یه بار همسرم با بدبختی ومکافات فراون تونست از خانواده ام اجازه بگیره که فقط دو سه روز برم خونه مادرشوهرم ( راهمون دور بود)
همین که رسیدیم با عرض معذرت از استرس بود یا چی نمیدونم چرا پریود شدم هنوز نرسیده با جناب همسر خان رفتیم دنبال نوار بهداشتی و پد و •••
ماجرا به اینجا ختم نشد صبح بیدار شدم دیدم یه لک گنده افتاده رو ملافه با گریه به نامزدم گفتم اونم گفت فدای سرت میبرم اتوشویی ؛ بالخره با هزار مکافات و کارگاه بازی که مامانت نفهمه من خجالت میکشم ملافه رو در اوردیم که ببریم اتوشویی؛ بعدش اومدم جلوی ایینه موهام و مرتب کنم بریم بیرون ملافه و رو بدیم اتو شویی ؛ دیدم وای دو سه جای گردنم بدجور کبوده مجبور شدم برای اینکه ضایع نباشه ؛ تمام اون سه روز با روسری تو خونه باشم ( تو گرمای تابستون سمنان) اونم تو خونه ای که مادرشوهرم فقط خودش تنها زندگی میکنه
مادرشوهرم که خیلی خانم بود نه ماجرای ملافه رو به روم اورد نه ماجرای روسری پوشیدنم تو اوج گرما و داخل خونه رو (دیگه تو دلش چیا فکر کرده باشه راجب عروسش خداداند ) حالا بعد گذشت تقریبا شش سال شده یه خاطره خنده دار برای هر دومون
چند وقتی حال دل زندگیمون خوب نیس؛ برامون دعا کنید همه چی مثل قبل بشه
554 views09:24
باز کردن / نظر دهید
2023-06-13 12:23:46
استخدام در ۲۰ شعبه تهران و حومه
۲۰ میلیون تومان حقوق ثابت
ناهار
سرویس ایاب و ذهاب
بیمه
پاداش روزانه
تماس با شماره های زیر: ³،²³
۰۹۹۰۰۴۱۱۲۸۳
۰۹۹۰۰۴۱۱۲۸۴
۰۹۹۰۰۴۱۱۲۸۵
۰۹۹۰۰۴۱۱۲۸۶
536 views09:23
باز کردن / نظر دهید
2023-06-13 12:23:35 سلام دوباره،یبارم تو حال نشسته بودیم منو خواهر کوچیکه و مامانم،، حالمون ب شکل مستطیل بود مامانم وسط نشسته بود خواهر گوشه مستطیل منم این گوشه،در رأس هم بودیم به خواهرم گفتم بالشو بانداز بیاد،دیدم صدایی نمیاد برگشتم دیدم ،این والیبال بازی میکنن به حالت نشسته میخوان اسپک بزنن رو زانوهاش وایستاده بالش و با دوتادستش گرفته میخواد با دوتا دستش باندازه مامان منم جلوش بود منم دستامو باز کردم که بگیرم با چنان قدرتی انداخت اما کوبید تو سر مامان من کله مامانم رفت جلو برگشت بخدا مردم از خنده صدامون میزف کوچه یاسی هستم از ارومیه
568 views09:23
باز کردن / نظر دهید
2023-06-13 12:23:22 تکنیک #تسبیح رو گوش بدید


دفع دیتاهای منفی و انرژی منفی با تکنیک فوق العاده
#تسبیح ، برای بازگشایی گره های عاطفی و مالی
روابط کات شده و بازگشت عشق

فقط در خانه عملی ۴۰ روزه  با الفای گشایش

جهت دریافت پکیج رایگان پیام بدید
@Admiin_moj
+989057679142

@moj_aramesh
587 views09:23
باز کردن / نظر دهید
2023-06-13 12:21:55 باسلام به همه بازم اومدم من
ی خاطره اومد ذهنم گفتم بهتون بگم با خواهر کوچیکم( پت ) یبار خواستیم شام بزاریم خواهرم برنج و دم کرد من تو پذیرایی نشسته بودم اجاق گاز در مجاورت آبگرم کن زمینیا بود شعلش میفتاد بدنه ابگرمکن،من که نشسته بودم یهو تو بدنه ابگرمکن دیدم شعله زیاد شده در حد آتیش سوزی دویدم رفتم دیدم بله خواهر پت من روغن و کنار قابلمه گذاشته تو تابه یادش رفته روغن داغ شده تابه داره دود میده به چه وضعی منم دستپاچه شدم ی لیوان پر آب ریختم تو تابه
ایواییی نمی‌دونید چیشد آتشفشان شد همراه با شراره های سفید اون لحظه منو خواهرم از ترس به ....خندیدیم،الان من جلو افتادم خواهرم عقب من کوچولو کوچولو میدوییم بیرون آشپزخونه ،( اصلا هم حرف نمی‌زنیم ) نگو دوتامونم تو ذهنامون تصور می‌کنیم الان آتیش ب لوله گاز میرسه مبترکه عین فیلمها دوتامونو پرت می‌کنه بیرون، درآن واحد دوباره برگشتیم اینبار اون جلو من عقب کوچولو کوچولو میدوییدیم رسیدیم دم اجاق همچنان آتیش خواهرم دستشو انداخت شیر گاز و بست لعنتی کثافت آنقدر ترسیدیم مامانم رفته بود سوپری سرکوچه ،اینایی که تعریف کردم در حد یه ربع اتفاق افتاد،بخدا ی خورشیدی ایجاد شده بود سقف آشپزخونه بیا و ببین تا مامانم بیاد دستمال کشیدیم دویدیم رفتیم رنگ آوردیم زدیم دیدیم نمیشه ،مامانم اومد دید راحت شدیم بهمون گف ماشالله،یاسی هستم از ارومیه
696 views09:21
باز کردن / نظر دهید
2023-06-12 22:27:32 #درخواستی

بیایین یه چالش بزارم براتون،

بدترین و ترسناکترین خوابی که تا الان دیدید چی بوده تعریف کنید
1.2K views19:27
باز کردن / نظر دهید
2023-06-12 22:26:57 سلامممممممم و صدتا سلامممممممم و هزار تا سلاممممممممم جیگرررر طلااااا هستم
یه سلامم خدمت اقا امیر که باز تو کامنتا گیرم نیاره بگه چرا اسممو نیاوردی ولی خداییش خز شده دیگه نکنید این کارا رو
یادش بخیر چند سال پیش که مامانی خدابیامرزم زنده بود بلهههه همون که تو خوابم عقب وانت رو سیب زمینیا رفت کربلا بنده خدا وسواس داشت تو تمیزی مجلس روضه داشت مهمونم دعوت کرده بود دو روز قبلش فرشای تازه شسته شده رو اورده بودن و پهن کردیم خونه ها مرتب و منظم خواهرم بچه شو اورد تو اتاق خوابوند مامانیم پرسید دستشویی بردیش خواهرم گفت اره الان بردمش بعد خوابیده البته که خالی بست حوصلش نکشید ببرتش الکی گفت اره بردمش بچش تو خواب جیشششششش میکنه مامانیم اومد ملافه بندازه رو بچه دید فرش خیسه در یه لحظه فشارش رفت بالا و قرمزززززز شد ما همه خواهرا فهمیدیم چی شده مامانیم بدو رفت تشت اورد شیلنگ اب هم اورد چند بار این قسمت فرش و هی شست و شست ما گفتیم مامان خوبه پاک شده میگفت نه هنوز تمیز نیس باز میشست ما خواهرا هم جرات نمیکردیم حرف بزنیم از بس عصبانی بور مثل گوجه قرمز شده بود خوب که شست تشت پر آب و برداشت همینجوری که با عصبانیت و غرغر به خواهرم میگفت بهت گفتم همیشه قبل خواب ببرش دستشویی تو میدونی فرشا رو شستم مهمونا الان میان باز اوردی اینجا خوابوندی بچه رو فرشم نجس شدو...... چشمتون روز بد نبینه همینجوری با تشت پر و سنگین هن هن کنان از اتاق اومد بیرون تو پذیرایی پاش گرفت به لبه ی فرش تشت پر اب و جیشششش کلا پاشید تو خونه خودشم خیس دو تا فرش پذیرایی کلا نجس شد یه فرش اخر تمیز مونده بود که اونم تشت قل خورد قل خورد رفت افتاد روی اون فرش هیچکس نفسش بالا نمیومد از ترس که دختر خواهرم گفت وااای مامانی تو که همه جیشا رو ریختی رو فرشا ما همه هم منتظر همین جمله نیشمون باز شد به خنده حالا نخند کی بخند مامانیمم با لباس خیس و نجس مگس کش و از کنار مبل برداشت افتاده بود دنبالمون هر کی دم دستش میومد با دم مگس کش یکی نوش جان میکرد وسط این گیرودار دیدیم دختر کوچیکه من ساکته کنار گلدون بزرگ وایساده (این گلدون خیلی بزرگ بود ۳چهار نفری جابجاش میکردیم مامانیم عاشقش بود )مامانیم رفت سراغش گفت تو اینجا چیکار میکنی دید بلهههه یه ظرف شله زرد و دختر من پای گلدون عزیزش ریخته گفت چیکار کردی دختر منم خوشحال گفت مامانی برگاش زرد شده بود دیدم ابش دادی منم براش غذا اوردم شله زرد نذریه برگاش خوب میشن واااای دیگه مامانیم و کارد میزدی خونش درنمیومد حالا فکر میکنید مراسم روضه چی شد؟؟ بنده خدا مامانیم از بس که حرص خورد فشارش رفت بالا و دکتر و بیمارستان و ....هر کی میومد دم خونه میگفتیم فرشا جیشی شده گلدون به فنا رفته مراسم کنسل شده بعدم فرشا رو دوباره جمع کردیم دادیم قالیشویی گلدونم بردیم ۳نفری تو حیاط خاکش و عوض کردیم و شستیم و اوردیم سرجاش گذاشتیم ببخشید طولانی شد من کوتاه نوشتن بلد نیستم
دلتون خوش لبتون خندون ایام به کامتون ان شاالله
1.2K views19:26
باز کردن / نظر دهید
2023-06-12 22:26:28 سلام بهمگی .امیدوارم تو این مشکلات زیادی که داریم دلهاتون شاد باشه
.یه سوتی بگم از شب قدر امسال( ما تو خونه و جمعهای چند نفره شب قدرو برگزارمیکنیم)
نوبت همسایه ی مادرم بود که شوهرش رو پارسال از دست داده بود و منم تو دعای پایانی مجلس یهو خواستم مثلا خیلی دیگه جو داده باشم گفتم در سالهای قبل عمو رضاقلی زنده بودن و امسال نیستن و روحشون شاد بشه و خدا رحمتش کنه و الفاتحه و فلان ...
یهو دیدم همه چشاشون گرد شد ویهو زدن زیر خنده ..حالا تو نگو اسم برادرش رضا قلی بود که زنده و سرومور و گنده اس اسم مرحوم حسینقلی بود خلاصه من بجا اسم طرف اسم برادرشو گفتم دختر داییم یهو در اومد گفت زری تو بیا وووو دعا نکن
اخه اینا چندین برادرن و اخراشون همه قلی داره(مرتضا قلی.علی قلی حسین قلی..رضا قلی ...) (با این انتخاب اسمشون منم همیشه ی خدا اینا را جابجا میگفتم...خلاصه ی ماجرا این شد که گفتن امسال رضاقلی ریق رحمت رو سر میکشه با این دعای تو ..هنوزم که هنوزه هرکدوم همسایه ها و دوستا میرسن میگن نمیخوای دعا کنی تو
1.1K views19:26
باز کردن / نظر دهید