Get Mystery Box with random crypto!

🎀سوژه های خانوم خونه😍🤩

لوگوی کانال تلگرام zanoone2020 — 🎀سوژه های خانوم خونه😍🤩 س
لوگوی کانال تلگرام zanoone2020 — 🎀سوژه های خانوم خونه😍🤩
آدرس کانال: @zanoone2020
دسته بندی ها: سرگرمی ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.44K
توضیحات از کانال

سوژه ها و خاطرات جالب خودتونو
(مجردی،نامزدی، متاهلی،تنهایی،دورهمی و... )
برامون بفرستین
"تاحد امکان کوتاه و مختصر"
👇👇👇
@Elii78joon
ادمین تبادل و تبلیغات
👇👇👇
@Aramiss71
چنل دوممون
👇👇👇
@banooye20

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 106

2021-04-26 07:49:02 روز عاشورا بود منو مامانم میرفتیم محل تعزیه که همسایه مون رو دیدیم تو شهر ما رسم است که روز عاشورا احوال پرسی نمیکنن

بعد از سلام میگن خدا یزید رو لعنت کنه

همسایه مون هم رو به من گفت خدا یزید رو لعنت کنه

منم یهو از دهنم پرید گفتم ممنون خدا شما رو هم لعنت کنه

بعد تو تعزیه سعی میکردم جلو چشمش نباشم

#سوژه_های_خانوم_خونه
┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
515 views04:49
باز کردن / نظر دهید
2021-04-26 07:47:36 سلام

تازه با همسر دومم ازداج کرده بودم شاید یک ماه بود که پدر بزرگش فوت کرد من هرچی گفتم من نمیام و واجب نیست من باشم قبول نکرد و گفت باید بیای من نوه پسری بزرگم ...

خلاصه بعد مراسم شب رفتیم خونه عمه شوهرم شام ، حدود صد نفری بودن سفره پهن کردن و یه دوغ خانواده با لیوان یک بار مصرف گذاشتن کنار دست شوهرم

شوهرم گفت برات بریزم منم که ازصبح کلاس گذاشته بودم با افاده ایی گفتم بریز مرسی که چشتون روز بد نبینه لیوان یکبار مصرفو پرکرد یهو از دستم لیز خورد ریخت رو سفره گفت اشکال نداره دومیو پرکرد دوباره ریخت وسط سفره که نگو یه چسب زخم زدم به انگشتم تعادلم وبهم ریخته

دیگه گفتم نمیخوام که پسر عموش زد زیرخنده وشوهر عمش اومد گفت چه خبره ، اب دوغ خیار درست کردی منم با حرص چسبو کندم لیوان سومی رو با قدرت گرفتم ولی بد جور ضایع شدم...
عروس دست و پا چلفتی

#سوژه_های_خانوم_خونه
┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
494 views04:47
باز کردن / نظر دهید
2021-04-26 07:46:57
"ساقیا صبح است"...
می از شیشه
در پیمـــانه کـن ..
حشر خواب آلودگان
از نعـره ی مســتانه کن..

می رود فیض صـبوح
از دســت تا دم می زنی
پیش این "دریای رحـمت "
"دست را پیمانه کن "..

سلام ...
صبح تون
سرشار از صفا و صمیمیت

┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
519 views04:46
باز کردن / نظر دهید
2021-04-25 18:38:56 یه بار با جاریم اینا رفته بودیم مسافرت ...

جاریم برا خودش یه شلوار راحتی گذاشته بود داخل کیفش که اونجا بپوشه

کلیدای شوهرشم گذاشته بودد اخل کیفش

بعد شوهرش اومده بود کلیداشو برداره

شلوار اینم انداخته بود نمیدونم کجا

بعد جاریم اومد پیش همه گفت عزیزم شلوار منو درآوردی کجا انداختی ؟

بعد همه هنگ کرده بودن این داره چی میگه


طفلی شوهرش که از خجالت سرخ شده بود یه دفعه همه خندیدن بهش
حالا میاد توضیح بده کیه جلو خندشو بگیره

┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
819 views15:38
باز کردن / نظر دهید
2021-04-25 18:37:56 چند روز پیش شوهرم مشغول نمار خوندن بود و این روزا حسسساااااابی فکرش مشغوله

من نشسته بودم جلو اینه ب خودم میرسیدم شوهرمم پشت سرم نماز میخوند ک من از اینه بهش دید داشتم


رفت سجده و سریع پاشد ایستاد یه لحظه نیگا به من کرد تو اینه

بعد گفت نه باید میشستم الان  

بعدشم نشست و ادامه داد

ینی اوووونقدد من خندیدمممم که بدبخت تااخرش نفهمید چی خوووند

#سوژه_های_خانوم_خونه
┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
789 views15:37
باز کردن / نظر دهید
2021-04-25 18:36:55
ذرت رو اینطوری دون کن

┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
765 views15:36
باز کردن / نظر دهید
2021-04-25 15:45:35 سلام ب دوستای خوشکلم یه سوتی از ابجیم میخوام بگم سوتی ک چه عرض کنم فاجعه یه بار باهم رفته بودیم پارکه جای خونمون منم از وقتی رفتیم غرر میزدم سره این خواهرم اونم هیچی نمیگفت تا این ک گفتم اههه چرا انقدرر ب این چمنا اب میدن نمیشه راه رفت یه دفعه ای داد زد ابه تو رو ک نمیدن ک انقدر حرص میخوری حالا قیافه ی من اون لحظه قیافه ی خودش و اطرافیان بدو بدو رفتم خونه دوزار ابرو داشتیم ب فنا داد دختره

#سوژه_های_خانوم_خونه
┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
788 views12:45
باز کردن / نظر دهید
2021-04-25 10:57:47 سلام دوستان عزیز
این سوتی که میخوام براتون بگم شاید برای شما جک باشه ولی واقعا واسه من اتفاق افتاده،،،،،،،،
من روی صحبت کردنم خیلی حساسم همیشه سعی میکنم خیلی متشخص و باوقار کلمات رو بگم و حرف بزنم ولی همیشه و در همه حال گند میزنم و در حد جام جهانی ضایع میشم،،،،
بله داشتم میگفتم:
چند سال پیش که از دانشگاه بر میگشتم خونه سوار تاکسی بودم کم مونده بود برسم ایستگاه داشتم جملات رو تو ذهنم بررسی میکردم که به آقای راننده چطور بگم که نگه داره، (بهش بگم این کنار نگه داره، یا بگم این بغل نگه داره) ،
خلاصه تو این افکار بودم که رسیدیم و من هول شدم و گفتم آقای راننده این گوشه منو بغل کنید،
حالا شانس آوردم بجز من فقط یه خانم مسن مسافر تاکسی بود، آقا راننده هم متوجه منظور من شد و خدا خیرش بده نگه داشت و من پیاده شدم ولی از محل به سرعت برق و باد متواری شدم وتا مدتها با اتوبوس رفت آمد کردم و سوار تاکسی نشدم
ولی هنوزم که هنوز موقع صحبت کردم بد جور سوتی میدم کلا شیرین میزنم، ببخشید طولانی شد

#سوژه_های_خانوم_خونه
┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
883 views07:57
باز کردن / نظر دهید