Get Mystery Box with random crypto!

Attic

لوگوی کانال تلگرام atticc — Attic A
لوگوی کانال تلگرام atticc — Attic
آدرس کانال: @atticc
دسته بندی ها: وبلاگ ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.79K
توضیحات از کانال

-

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 4

2022-02-20 01:37:34 اضطراب جدیدی را در خودم کشف کرده‌ام. اضطرابی حاصل از قرارگیری بیشتر از حدی در معرض دید؛ خواه مجازی، خواه در دنیای واقعی. حقیقتش بیشتر از پنج سال است به خود قبولانده‌ام که آرامش بیشتری دارم وقتی که خود را پنهان می‌کنم. اما از سویی دیگر، با پنهان شدن درست مثل خرسی که به جای چند ماه خواب زمستانی، کل سال درون غارش باقی می‌ماند و از جا جم نمی‌خورد چیزی نصیبم نمی‌شود. بیشتر از همان پنج سال به همین روال طی کردم و احساس می‌کنم چیزی جز درجا زدن دریافت نکرده‌ام.
امروز یکی از همان روزهایی بود که با این اضطراب گذشت. باید راه درمان مقطعی آن را پیدا کنم. وگرنه ساده‌ترین راه این است که برگردم به همان روزگار دو سال سیاه افسردگی، دور از همه‌کس و همه چیز، درون تاریکی. حقیقت‌ش من این راه ساده را انتخاب نمی‌کنم. یک راهی برای مقابله با این مشکل نه چندان نوظهور می‌یابم. مشکل راه‌های ساده این است که به هیچ‌چیز ختم نمی‌شوند‌. یک خط ممتد هستند که در انتهایشان هرچه می‌بینی سراب است.
476 viewsHadis, 22:37
باز کردن / نظر دهید
2022-02-19 12:35:19 بيايد بهم بگيد چطورى ميتونيد روزى يدونه كتابو تموم كنيد؟ :(
156 viewsHadis, 09:35
باز کردن / نظر دهید
2022-02-19 12:34:28 بيايد بهم بگيد چطورى ميتونيد روزى يدونه كتابو تموم كنيد؟ :(
161 viewsHadis, 09:34
باز کردن / نظر دهید
2022-02-19 12:31:51 طی دو هفته‌ی پیش نشستم واکترو بازی dying light 2 رو تماشا کردم. نکته‌ی جالب بازی این بود که سر بُرهه‌های حساس دو راه جلوی پات می‌ذاشت و هر کدوم رو که انتخاب می کردی، داستان به یک شکل متفاوت پیش می رفت؛ خطی نبود و همه چیز در عین از پیش تعیین شده بودن، جریان متفاوتی داشت.
خیلی وقتها توی زندگی به این فکر کردم که اگه من راه های دوم (یا حتی سوم) رو انتخاب کرده بودم الان وضعیت چه شکلی بود، کجا بودم و سوالات بیشتر. اکثرا، بخش زیادی از زندگی ِمن صرف فکر به راه‌هایی میشه که کنار گذاشتم‌ و انتخاب‌شون نکردم.
بخش شگفت انگیز ماجرا این‌جاست که در واقعیت، زندگی سر همین بزنگاه‌ها روند داستان رو تعیین می کنه. تصور من اینه که تمام زندگی مثل این بازیه. یک‌سری راه از پیش تعیین شده داره و وقتی تو دست به انتخاب میزنی، تصمیم می‌گیره تصاویر مربوط به اون مسیر رو برات به نمایش در‌بیاره، دست اندازهای مربوط به اون رو نشون‌ت بده و الی آخر.
به نظرم می‌شه دنیا رو یک صفحه در نظر گرفت، با در های متعدد. داخل هر‌کدوم از این درها داستانِ متفاوتی در جریانه؛ داستان‌های متفاوتی که روی جریان اصلی قرار دارن و تو با انتخاب کردنْ تصمیم می گیری که کدوم رو تماشا کنی، داخل کدوم جان بسپری، بارها ناامید بشی و چندین مرتبه از نو تصمیم بگیری.
170 viewsHadis, 09:31
باز کردن / نظر دهید
2022-02-18 18:53:11 صبح طلبکار بودم که چرا من رو انتخاب نکرده. الان، بعد از صدبار کلنجار رفتن با خودم به این نتیجه رسیدم که کسی نمیاد جلوت فرش قرمز بندازه، کسی ازت دعوت به عمل نمیاره تا وقتی خودت رو نشون ندی. پس (با لحن هلاکویی): خودت رو نشون بده جانم.
417 viewsHadis, 15:53
باز کردن / نظر دهید
2022-02-18 16:07:13 اگه سبک جَز دوست داری، تقدیم به تو؛ آدم محبوبی برام هستی.
@atticc
430 viewsHadis, edited  13:07
باز کردن / نظر دهید
2022-02-17 15:13:11 ساعت سه و نیم بعدازظهر است. نشسته‌ام وسط خانه و به کلاغ‌هایی فکر می‌کنم که در ساعت سه و نیم بعدازظهر سن ِبیست سالگی‌ام دیدم. به دسته کلاغی مُشوش که از این شاخه به آن شاخه می‌پریدند، از روی حوض بزرگی که در میانه‌ی پارک بود بال می‌گشودند و انگار خبر واقعه‌ای هولناک را می‌دادند.
هنوز در ران‌هایم لرزه‌ای خفیف وجود دارد. هنوز در ذهنم کلمه‌ی "نمی‌توانی" را می‌شونم و خدا می‌داند که کل عُمر تلاش کرده‌ام با این صدا بجنگم، با این کلمه بجنگم، با خودم بجنگم که در تلاش است تنها در سایه‌ای بنشیند، گنگ؛ کور و کر و لال. با خودم که تنها در ذهنم با من حرف می‌زند و دائم اظهار می‌کند که از پس هیچ فعلی در جهان برنمی‌آید.
یادم هست که در آن بعدازظهر، هیچ صدایی جز قار قار ِمهیب شان را نمی‌شنیدم. به سمت همدیگر هجوم می‌بردند و گویا تا یکی این میان از بین نمی‌رفت، آرام نمی‌شدند. برخواستم و رفتم تا نظاره‌گرشان نباشم. اما هرگز آن تصویر از جلوی چشم‌هایم دور نشده‌است.
تصاویری مبهم و عجیب وجود دارند که تا ابد در ذهن باقی می‌مانند. اینکه آیا واقعا به خاطر سپردن‌شان لزومی داشته یا نه، به آدمی‌زاد مربوط نیست. اینکه ممکن است جایی، لحظه‌ای، در ورطه‌ای راهنمایت باشد، مشخص نیست. تو هستی و انبار تصاویری که هرگز از نقش ضمیرت پاک نخواهند شد.
عقربه‌ی ساعت سه و سی‌و‌دو دقيقه بعدازظهر را نشان می‌دهد. باید بگویم که من، همان کلاغی هستم که در آن نبرد کُشته شد. نبردی که فقط برای تماشا کردن‌ش آمده بود. در هیاهو، در سایه نشست، به روبرو زل زد و سایر کلاغ‌ها را به مبارزه تشویق نمود. اما خودش تنها کسی بود که در این مبارزه جان سپرد.
نمی‌خواهم در سایه بنشینم. نمی‌خواهم تشویق کننده‌ی دیگران باشم.
نمی‌خواهم.
نمی‌توانم.
126 viewsHadis, 12:13
باز کردن / نظر دهید
2022-02-16 23:50:50 دوباره به همان روزهایی دچار شده‌ام که به دنیا می‌گویم: "یک چیز تازه نشانم بده، یک چیزی که غیرتکراری باشد؛ برای من."
و هر روز با ترس جواب نگرفتن به خواب می‌روم، بیدار می‌شوم و نفس می‌کشم. مرتبه‌ای نبوده که جواب نگیرم. اما بازهم می‌ترسم.
آنچه به خوبی می‌دانم این است که وقتی این نعره‌ی بی‌صدا، با چشم‌های خیس از اشک را از جهان مقابلم تمنا می‌کنم که به وضوح می‌دانم قرار است اتفاقی کوچک با ابعادی بزرگ در زندگی‌ام رخ دهد.
276 viewsHadis, 20:50
باز کردن / نظر دهید
2022-02-16 20:19:43 به ایشون هم خیلی دل بستم. می‌ره جزء آهنگ‌هایی که بیشتر از ده بار موقع کار پلی میشن.

@atticc | #بی‌کلام
156 viewsHadis, edited  17:19
باز کردن / نظر دهید
2022-02-16 20:10:18 برای درک بهترش،
روی تخت دراز بکش، هندزفری بذار و چشم‌هات رو ببند. نزدیک ۸ دقیقه باهاش همراه شو،
خوش اومدی به یک دنیای دیگه!
در غیر این صورت، کاربردی نیست.

@atticc | #بی‌کلام
182 viewsHadis, edited  17:10
باز کردن / نظر دهید