Get Mystery Box with random crypto!

برکه‌ی کهن

لوگوی کانال تلگرام berkeye_kohan — برکه‌ی کهن ب
لوگوی کانال تلگرام berkeye_kohan — برکه‌ی کهن
آدرس کانال: @berkeye_kohan
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.10K
توضیحات از کانال

محورِ اصلیِ کانال، ادبیات است و روانشناسی و تجاربی که به عنوانِ دانش آموز، در این دو مقوله کسب می‌کنیم.
به جز متنِ کتاب‌ها، باقیِ نوشته‌ها، صرفا تفکراتی شخصی است و هیچ اصراری به صحتشان نداریم.
گردانندگان 👈
@hamid_z_marvdasht
@Cheshm_Chatr

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 17

2021-10-19 02:01:43 ‌ در این چندسالی که بیدل را جدی دنبال کرده‌ام و خوانده‌ام و در حدِ توان شناخته‌ام، غزلِ موردِ علاقه‌ام از بینِ غزلیاتش «تا جایی که خوانده‌ام»، غزلی‌ست که در پایین خواهم نوشت. البته آدم چند مدتی یک‌بار علائقش عوض می‌شوند و شاید وقتی دیگر نظرِ من درباره‌ی…
306 viewsحمید زارعیِ مرودشت, edited  23:01
باز کردن / نظر دهید
2021-10-19 01:54:43

در این چندسالی که بیدل را جدی دنبال کرده‌ام و خوانده‌ام و در حدِ توان شناخته‌ام، غزلِ موردِ علاقه‌ام از بینِ غزلیاتش «تا جایی که خوانده‌ام»، غزلی‌ست که در پایین خواهم نوشت.

البته آدم چند مدتی یک‌بار علائقش عوض می‌شوند و شاید وقتی دیگر نظرِ من درباره‌ی این غزل تغییر کند. اما از دو سه سال پیش تا این لحظه، این غزل را هر بار خوانده‌ام به دلم بس نشسته است.

به همین خاطر تصمیم دارم هر از گاهی بیتی از این غزل را، به ترتیب از بیت اول تا انتها، توضیح داده و در کانال منتشر کنم.

اما از آن‌جا که من هرگز آدمِ طبقِ برنامه‌ عمل کردن نبوده‌ام، هیچ تصمیمی منوط به اینکه این ابیات را چه وقت و چگونه در کانال خواهم گذاشت ندارم. هر وقت فرصت و لذتش بود، بیتی از این غزلِ شاهکار را توضیح خواهم داد.

فعلا اصلِ غزل را با هم به تصحیح «سید مهدی طباطبایی» بخوانیم:




از ناله‌ی دلِ ما تا کی رمیده رفتن؟
زین دردمند حرفی باید شنیده رفتن

بی نشئه زندگانی چندان نمک ندارد
حیف است از این خرابات مَی ناکشیده رفتن

آهنگِ بی‌نشانی زین‌ گلسِتان ضروری‌ست
راهِ فنا چو شبنم باید به دیده رفتن

جرأت‌گرِ طلب نیست بی‌دست و پاییِ ما
دارد به سعیِ‌ قاتل، خونِ چکیده رفتن

چون شعله‌ای که آخِر پامالِ داغ‌ گردد
در زیرِ پا نشستیم از سرکشیده رفتن

زین باغ، محملِ ما بر دوشِ ناامیدی‌ست
بر «آمدن» نبندد رنگِ پریده «رفتن»

از وحشتِ نفس‌ها کو فرصتِ تأمل؟
چون صبح باید از خویش _دامن‌نچیده_ رفتن

بر خلقِ بی‌بصیرت‌ تا چند عرض‌ِ جوهر؟
باید ز شهرِ کوران چون نورِ دیده رفتن

هم‌دوشِ آرزوها دل‌ می‌رود، نفس نیست
در رنگ ریشه دارد تخمِ دمیده رفتن

قطعِ نفس نمودیم جولانِ مدعا کو؟
در خواب هم نبیند پای بریده رفتن!!

رفتارِ سایه هرگز واماندنی ندارد
در منزل است رهرو از آرمیده رفتن

قدّ‌ِ دوتای پیری‌ست، ابروی این اشارت:
«کز تنگنای هستی باید خمیده رفتن»

بالِ فشانده‌ی آه، بی‌ گَردِ حسرتی نیست
با عالمی ز خود برد ما را جریده رفتن

تعجیلِ طفل‌خویان، سازِ خطاست بیدل
لغزش به پیش دارد اشک از دویده رفتن

«بیدلِ‌دهلوی»

ـ @berkeye_kohan ـ

372 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 22:54
باز کردن / نظر دهید
2021-10-12 10:14:58


وقاحت تا چه حد؟

447 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 07:14
باز کردن / نظر دهید
2021-10-10 03:36:27

معرفت نیست در این قوم، خدا را سببی
تا برم گوهرِ خود را به خریدارِ دگر

«حافظ»


بر خلقِ بی‌بصیرت، تا چند عرضِ جوهر؟
باید ز شهرِ کوران، چون نورِ دیده رفتن!

«بیدلِ دهلوی»

ـ @berkeye_kohan ـ

109 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 00:36
باز کردن / نظر دهید
2021-09-29 02:15:42


برای «آرتور مورگان» شخصیتِ عزیزِ بازیِ «رد دد ردمشنِ ۲» و همه‌ی یاغی‌های با شرافت!




'Only those who will risk going too far can possibly find out how far one can go.'

«T.S. Eliot»



اسبِ تنهای قهوه‌ای، در باد
می‌دود؛ می‌شود پران یالش
می‌دود با دویدنی با دو
می‌دود بادِ سرد دنبالش

اسبِ تنهای قهوه‌ای هرگز
سیر از سفره‌ی سفر نشده
شیهه، اسبانه می‌کشد در دشت
زیرِ بارِ درشکه خر نشده

می‌رود راهِ سُم‌شناسش را
فارغ از بارِ تن شکن شده است
زیرِ خورشید، رنگِ یال و دمش
سرخِ مایل به پر زدن شده است

پشتِ او جای زین نشد هرگز
زین و زآن در عبورِ تا ابد است
حرفش این بود و تو نفهمیدی↓
که: «نجابت برای اسب بد است»

ـ□

اسبی‌اما نه قهوه‌ای نه رها!
یونجه‌ای رنگِ دل‌بخواهِ تو است
یونجَویدن درشکه رُشکیدن
ماندن از راه، ختمِ راهِ تو است

صاحبانِ درشکه‌های درشت
بر تنت داغ، از «نجیب» زدند
با همین یک صفت خرت کردند
سکه‌های طلا به جیب زدند

اسبِ عصارِ دورِ باطل‌ها!
مثلِ قاطر به آخورت بستند
آن‌چنان ننگِ نان به تنگت بود
تا که آخِر به آخورت بستند

اسبِ عصارِ گردنش افسار
افسری را چگونه درک کند؟
تا که مقصودِ آخرش یونجه‌ست
آخورش را چگونه ترک کند؟

تو که عمری‌ست سر به آخوری و↓
می‌خوری، از چه سر در آوردی؟
ما که رفتیم، پر در آوردیم
تو نشستی و خر در آوردی

بی که راهت به مقصدی برسد
همه‌ی عمر سر به راه شدی
خر شدی با طنابِ آدم‌ها
گرمِ تبلیغِ راه و چاه شدی

قاطرِ سر به راه کی فهمید
که سفید و سیاه یعنی چه؟
اسبِ بی‌راهه رفته می‌داند
معنیِ راه و چاه یعنی چه


عمرِ تو جز حرامِ کاه نشد
هیچ چیزی چنین تباه نشد
روی قبرت نوشته خواهد شد
«سر به راهی که رو به راه نشد»

«حمید زارعیِ مرودشت»

ـ @berkeye_kohan ـ


معنای جمله‌ی «تی اس الیوت»:

تنها، کسانی که خطرِ رد شدن از حدود را می‌پذیرند، می‌فهمند که تا چه حد می‌توان پیش‌رفت.

272 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 23:15
باز کردن / نظر دهید
2021-09-22 15:55:14 ‌ بی من در آن هوای زمستان چه می‌کنی؟ با ابرهای سردِ فراوان چه می‌کنی؟ ای ابرِ بادبُرده! تو بی شانه‌های کوه با چشم‌های هر شبه گریان چه می‌کنی؟ «آه ای یقینِ گم‌شده ای ماهیِ گریز»¹ با شاعرانِ دشنه به دندان چه می‌کنی؟ در فتحِ مرزهای بلندای قامتت با مردهای…
640 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 12:55
باز کردن / نظر دهید
2021-09-22 15:54:31

بی من در آن هوای زمستان چه می‌کنی؟
با ابرهای سردِ فراوان چه می‌کنی؟

ای ابرِ بادبُرده! تو بی شانه‌های کوه
با چشم‌های هر شبه گریان چه می‌کنی؟

«آه ای یقینِ گم‌شده ای ماهیِ گریز»¹
با شاعرانِ دشنه به دندان چه می‌کنی؟

در فتحِ مرزهای بلندای قامتت
با مردهای کوچکِ آسان چه می‌کنی؟

گیرم که پر کنند دمی فکرِ تخت را
با صندلیِ خالیِ ایوان چه می‌کنی؟

از همرهانِ سست‌عناصِر شکسته‌ای
بی‌دست‌های رستمِ دستان چه می‌کنی؟

یادت بمانَد این وطنِ در تنِ مرا
وقتی شکست می‌خوری از آن‌چه می‌کنی

ای ماهِ برکه‌های زلالِ خیال‌فام
در چاله‌های پستِ خیابان چه می‌کنی؟

«حمید زارعیِ مرودشت»

ـ @berkeye_kohan ـ

‌¹ مصراعی‌ست از احمد شاملو

628 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 12:54
باز کردن / نظر دهید
2021-09-22 04:13:42


غزلی از حمید زارعی مرودشت با اجرای پری چشم‌چتر.

https://instagram.com/pari_cheshmchatr

ـ @berkeye_kohan ـ

764 viewsپری چشم‌چتر, 01:13
باز کردن / نظر دهید
2021-09-21 20:18:54

مقدوری اگر نیست، چه حاصل ز هدایت؟
هش‌دار که بی‌پا نتوان ره به عصا رفت!

«بیدلِ دهلوی»

ـ @berkeye_kohan ـ

مقدوری: استعداد، توانایی

687 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 17:18
باز کردن / نظر دهید