Get Mystery Box with random crypto!

دکتر انوشه(خیال تو)

لوگوی کانال تلگرام dr_anoshee — دکتر انوشه(خیال تو) د
لوگوی کانال تلگرام dr_anoshee — دکتر انوشه(خیال تو)
آدرس کانال: @dr_anoshee
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 23.10K
توضیحات از کانال

***بسم الله الرحمن الرحیم***🕊
کانال هواداران دکتر انوشه در پیامرسان تلگرام📒
#دکتر_سید_محمود_انوشه
.
.
تبلیغات 👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEFP0R4r8tyV-vd3g
.

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 12

2023-04-17 17:19:07 دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام



@tabliq660
1.6K views14:19
باز کردن / نظر دهید
2023-04-17 17:19:02 #پارت240


-من سالهاست که خفه شدم ، سالهاست تقاص حماقت و بچگیم و میدم ، زندگی زهرا رو دیدم که نابود شد ، شهریارو دیدم .... مکث میکنه ، اشکش در میاد ، با حالت زار و درمونده ای میگه :محمد و دیدم و خفه شدم ، دیگه نه صابر به ولای علی ترمه رو بدی به سهیل چیزایی رو علنی میکنم که حتی به ذهنتم خطور نمیکنه. جا خوردن آقا جونو میبینم ولی ضربان کوبنده ی قلبم اونقدر زیاده که قدرت فکر کردن و تجزیه تحلیل همه چیزو ازم گرفته ! چشمام روشون در نوسانه ، مادرم با صورت اشک بار نفس نفس میزنه و پدرم با خشمی که درونش شعله میکشه به مادرم نگاه میکنه !
هممون منتظر بودیم تا آقاجون بگه باشه و نفس حبس شده ی هممونو برگردونه اما کی تا حالا دیده حاج صابر زیر
قولش بزنه و حرفشو دو تا کنه ؟ با تحکم که خیلی خوب میفهمیم حرف آخره میگه :امشب میان همه باید آماده باشن ، همتون ... مخالفت و نافرمانی نبینم و نشنوم ...انگشت اشارشو به سمت من میگیره و با تهدید ادامه میده :مخصوصا تو ! زیرزیرکی با سهیل مخالفت کنی و چیزی بهش بگی چنان توی اتاق حبست میکنم که رنگ خورشیدو هم نبینی ! بحث همین جا تموم شد ، برید برای شب آماده بشین !
1.6K views14:19
باز کردن / نظر دهید
2023-04-17 17:18:59 #پارت239


این صدای بلند و لحن محکم مادرم، نفس رو توی سینه ی هممون مخصوصا من حبس میکنه !زهره که دستشو جلوی دهنش گرفته تا مبادا صداش در بیاد ، آقا جون فقط با اخم و خشم نظاره گره مادرم و من برای اولین بار مورد حمایت یکی از اعضای خانوادم قرار گرفتم و فقط با چشمهایی که توش برق شادی به وضوح پیداست به اون جو سنگین نگاه میکنم ! آقاجون به خودش میاد ، یک قدم به سمت مادرم برمیداره و با صدای نسبتا بلندی که خشم زیادشو نشون میده ،میگه : آتیش بیار معرکه نشو یلدا ! تا قیام قیامتم که بگذره من زیر قولم نمیزنم، ترمه نشون شده ی سهیل و به زودی هم زن اون میشه همین و همین مگر این که بمیره و مجبور باشم جنازه اشو از این خونه بفرستم بیرون !صورت مادرم از عصبانیت سرخ میشه ، حالتاش واسم آشناست ، منو یاده کیان میندازه !
انگار داره به زور جلوی خودشو میگیره تا یه حرفهایی و نزنه !انقدر حرفهای نگفته بیخ گلوشو میگیره که رنگش به کبودی میزنه ، آخر هم نمیتونه طاقت بیاره و با فریاد میگه :دوستش نداره صابر ، ترمه سهیلو دوست نداره ! زورگویی هاتو بذار کنار بسه هر چقدر زندگی این و اونو نابود کردی ، به دخترم کاری نداشته باش ! اینبار صورت آقاجونم سرخ میشه ، دستهاشو مشت میکنه و با لحن وحشتناکی میگه :خفه شو یلدا !
مادرم ازش نمیترسه ، صداشو بالاتر میبره و داد میزنه :
1.7K views14:18
باز کردن / نظر دهید
2023-04-17 17:18:32 #پارت238 انگار منتظر کوچکترین مخالفتی بود تا مثل آتش فشان فوران کنه ! از جاش بلند میشه و با عصبانیت چند قدم به سمتم برمیداره ! خیره به چشمهام با همون تحکمی که قدرت تکلم رو از هر بنی بشری میگرفت میگه : ببین ترمه خودتم خوب میدونی ته این بحث به کجا میرسه…
1.6K views14:18
باز کردن / نظر دهید
2023-04-15 23:58:42
‌‌راه تشخیص مهره ی مار اصلی لو رفت ‌‌

‌‌بازگشت معشوق ۲۴ ساعته تضمینی
‌‌ دفع سحر و جادو و چشم نظر ۲۴ ساعته تضمینی
‌‌فروش ملک ۲۴ ساعته تضمینی
‌‌ ‌‌افزایش رزق و روزی و گره گشایی در کمترین زمان تضمینی

باضمانت کتبی و مهره مغازه
ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه
‌‌بیا تو کانال با مشاوره رایگان خیلی فوری و تضمینی مشکلتو حل کن 26~ ‌‌
https://t.me/joinchat/AAAAAD9SEPjztQItR84YFw
@geregosha
ارتباط مستقیم با استاد ‌‌ ‌‌ ‌‌
09229164110
@shahriyardolati
9.6K views20:58
باز کردن / نظر دهید
2023-04-15 13:53:19 دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام



@tabliq660
1.4K views10:53
باز کردن / نظر دهید
2023-04-15 13:53:12 #پارت238


انگار منتظر کوچکترین مخالفتی بود تا مثل آتش فشان فوران کنه ! از جاش بلند میشه و با عصبانیت چند قدم به سمتم برمیداره ! خیره به چشمهام با همون تحکمی که قدرت تکلم رو از هر بنی بشری میگرفت میگه : ببین ترمه خودتم خوب میدونی ته این بحث به کجا میرسه ، سهیل کار و بارشو ول کرده زودتر اومده فقط به خاطرتو گفته دیگه نمیتونم دوراز ترمه بمونم ، حق داره ! وعده ی ما سر پونزده سالگیه تو بود انقدر مخالفت کردی و پشت گوش انداختی که کار تا اینجا کش پیدا کرد ، الآن هم اتفاقی نمیوفته تا زمان اتمام امتحانات هیچ خبری از نامزدیتون پخش نمیشه فقط برای رفت و آمد راحت تر من امشب صیغه ی محرمیتو بین شما جاری میکنم امتحاناتم که تموم شد به امید خدا عقدوبرگذار میکنیم !بهت زده به پدری که داره برای خودش میبره و میدوزه نگاه میکنم ! آب دهانم و قورت میدم و توی اون اوضاع به این فکر میکنم اگه کیان بفهمه چی میشه ؟ حتی از این مسئله بگذریم ، صد بار هم که بین من و سهیل صیغه بخونن اون عقد باطل من رسما و شرعا زن کیانم و مشکل بزرگ اینجاست که با هیچ زبونی و هیچ شکلی نمیتونم این و بگم !با التماس به مامانم نگاه میکنم ، خیلی خوب میدونم اونقدری از بابام حرف شنوی داره که نتونه حرفی بزنه ، اما مگه نه اینکه خودش یه زندگی بدونه عشقو تجربه کرده ؟ مطمئنا هیچ مادری دلش نمیخواد مصیبت هایی که خودش کشیده دخترش هم بکشه ، مادر منم استثنا نبود شاید
افسردگی باعث شده بود هیچ وقت اون مهر و محبتی که باید یه مادر به فرزندش بده رو نصیبم نکنه ، اما از چشم هاش و نگاهش میخوندم که توی این خونه منو بیشتر از همه دوستداره ،حتی بیشتر از تیام ! التماس نگاهم و میخونه ، انگار درکم میکنه ، بهتر از هر کس دیگه ای ...رو میکنه به آقاجون و برای اولین بار توی روش وایمیسته وبا تحکم میگه :
-حق نداری دخترم و به پسر مرتضی بدی !
1.4K views10:53
باز کردن / نظر دهید
2023-04-15 13:53:12 #پارت237


میخندم و لیوان شربت و نزدیک لبم میکنم و یک نفس مشغول خوردنش میشم اما لذتی که از اون شربت پرتغال
میبرم زیاد دووم نمیاره چون آقاجونم میگه :امشب سهیل میاد به امید خدا صیغه ی محرمیت و بینتون جاری میکنم ! هینی میگم و همین باعث میشه آب پرتغال بین گلوم گیر کنه و به سرفه بیوفتم !خم میشم و با سرفه های عمیق و پی در پی سعی میکنم راه تنفسی امو باز کنم این وسط مشت های زهره هم مزیدبر علت میشه تا حالم از اونی که هست خراب تر بشه !اول دستم و بالا میبرم تا ازشر مشت های محکم زهره خلاص بشم ،از کارش که دست میکشه ، دستی به گلوم میکشم و تمام توانم و به کار میبرم تا بتونم نفس بکشم ! با چشمهایی که از شدت سرفه به اشک نشسته سرم و بلند میکنم و به چهره ی نگران مامانم که در حال ماساژ دادنه پشتمه نگاه میکنم !به سختی و با صدای خش داری میگم :مامان راست میگه ؟
با ناراحتی در جوابم سری تکون میده ، صاف می ایستم و رو به آقاجونم با صدای ضعیفی میگم : نمیخوام .
1.4K views10:53
باز کردن / نظر دهید
2023-04-15 13:52:45 ادامه داستان
1.4K views10:52
باز کردن / نظر دهید
2023-04-15 00:29:33
‌‌راه تشخیص مهره ی مار اصلی لو رفت ‌‌

‌‌بازگشت معشوق ۲۴ ساعته تضمینی
‌‌ دفع سحر و جادو و چشم نظر ۲۴ ساعته تضمینی
‌‌فروش ملک ۲۴ ساعته تضمینی
‌‌ ‌‌افزایش رزق و روزی و گره گشایی در کمترین زمان تضمینی

باضمانت کتبی و مهره مغازه
ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه
‌‌بیا تو کانال با مشاوره رایگان خیلی فوری و تضمینی مشکلتو حل کن 25~ ‌‌
https://t.me/joinchat/AAAAAD9SEPjztQItR84YFw
@geregosha
ارتباط مستقیم با استاد ‌‌ ‌‌ ‌‌
09229164110
@shahriyardolati
1.8K views21:29
باز کردن / نظر دهید