Get Mystery Box with random crypto!

دکتر انوشه(خیال تو)

لوگوی کانال تلگرام dr_anoshee — دکتر انوشه(خیال تو) د
لوگوی کانال تلگرام dr_anoshee — دکتر انوشه(خیال تو)
آدرس کانال: @dr_anoshee
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 23.10K
توضیحات از کانال

***بسم الله الرحمن الرحیم***🕊
کانال هواداران دکتر انوشه در پیامرسان تلگرام📒
#دکتر_سید_محمود_انوشه
.
.
تبلیغات 👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEFP0R4r8tyV-vd3g
.

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 2

2023-06-27 16:07:18 رفتیو حال ناخوشم رو حس نکردی
3.4K views13:07
باز کردن / نظر دهید
2023-06-27 16:04:54 #پارت327


کیان با کلافگی میپره وسط حرفش و با صدای نسبتا بلندی میگه : اگه نمیتونی توی سکوت منو برسونی بگو تا پیاده بشم پرینازی که تا حالا شاهد چنین لحنی از کیان نبود دلخور حواسشو به رانندگیش میده و تا رسیدن به خونه ی کیان هیچ حرفی نمیزنه !
ماشینو که جلوی خونه پارک میکنه ، کیان بدون هیچ حرفی پیاده میشه همون لحظه فرزاد هم میاد و با دو خودشو
به کیان میرسونه ، درو با کلید باز میکنه ، هر دو دوشادوش هم وارد میشن ، بدون حرف به سمت اتاق میره و دروقفل میکنه و این یعنی اجازه ی شکستن تنهاییشو به فرزاد نمیده ! نگاهشو دور اتاق میچرخونه و رو یه نقطه ثابت میمونه ! لباسهایی که ترمه روز عقد پوشیده بود ! نفس توی سینش حبس میشه ! با قدم های بلند به سمت لباس ها میره و بهشون چنگ میزنه ! حریصانه اونهارو به بینیش نزدیک میکنه و با تمام توان بو میکنه ! بوی ترمه اشو میده ، بوی عطره اونو میده ! پاهاش قدرت ایستادن ندارن برای هزارمین بار توی این مدت کمرش خم میشه و با زانو زمین میخوره !
3.4K views13:04
باز کردن / نظر دهید
2023-06-27 16:04:02 #پارت326 کیان پوزخندی میزنه ، چه توقعی از اون دو تا چشمی داشت که تا صبح سر خاک عشقش خون گریه کرده بود ؟ نگاهشو به بیرون میندازه و با صدای خشداری میگه : برو خونه ! آهی که از سینه ی پریناز بیرون میاد و نشنیده میگیره و مصرانه به بیرون چشم میدوزه ! پریناز…
3.3K views13:04
باز کردن / نظر دهید
2023-06-26 15:38:42 دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام



@tabliq660
3.8K views12:38
باز کردن / نظر دهید
2023-06-26 15:23:44 #پارت326


کیان پوزخندی میزنه ، چه توقعی از اون دو تا چشمی داشت که تا صبح سر خاک عشقش خون گریه کرده بود ؟
نگاهشو به بیرون میندازه و با صدای خشداری میگه : برو خونه !
آهی که از سینه ی پریناز بیرون میاد و نشنیده میگیره و مصرانه به بیرون چشم میدوزه !
پریناز ماشینو به حرکت در میاره و سعی میکنه با حرفهاش کمی هم که شده دل بیقراره کیانو آروم کنه :
پریناز : وقتی عزیزتو از دست میدی اولش شک زده ای حتی نمیتونی اشک بریزی ، کم کم فاجعه برات نمایان میشه
، کم کم میفهمی اونی که دوستش داشتی دیگه نیست هیچ وقت نمی بینیش اون وقت که دلت آتیش میگیره
مخصوصا اگه تو باعث مرگش باشی !
وضعیتت منو یاده خودم میندازه ، علی که مرد حالو روزمنم مثل تو بود با این تفاوت که تو عاشق ترمه بودی و من
علی رو دوست داشتم !
کیان بدون اینکه واکنشی در مقابله حرف های پریناز نشون بده به بیرون خیره شده ،
انگار خوب میدونه ته این بحث به کجا قراره برسه !
اما پریناز زیادی مصره قفل زبون کیان رو بشکنه چون با صدای آرومی میپرسه :
-تو واقعا عاشق ترمه شده بودی ؟ آخه خاله زهرا همه چیزو برام تعریف کرد از گذشته و ....

دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام



@tabliq660
3.6K views12:23
باز کردن / نظر دهید
2023-06-26 15:23:35 #پارت325


پریناز سوار بر ماشین لوکس و سفید رنگی با ناراحتی به این صحنه نگاه میکنه .فرزاد چون خیلی خوب از نفوذ پریناز به کیان خبر داره ، کیانو به همون سمت هدایت میکنه و درو براش باز میکنه ! کیان که سوار میشه ماشینو دور میزنه و کنار در راننده می ایسته ، دستشو به پنجره میگیره و کمی خودشو خم میکنه و دم گوش پریناز میگه :
-چیزی از ازدواجش به روش نیار باشه؟
اخم کمرنگی صورت پرینازو میپوشونه ، سری تکون میده و میگه : تو نمیای؟
فرزاد اشاره ای به ماشینش میکنه و میگه : نه دیگه درست نیست ماشین این جا بمونه برو منم پشت سرت میام !
پریناز سری تکون میده و فرزاد ازش دور میشه ! صورتشو میچرخونه سمت کیان و با غم به چشمهای بسته اش نگاه میکنه ! نمیتونه طاقت بیاره و اسمشو صدا میزنه !
لای پلکهای کیان به آرومی باز میشه ، پریناز کمی به سمتش متمایل میشه و میگه : ببینم چشماتو !
3.4K views12:23
باز کردن / نظر دهید
2023-06-26 15:23:18 #پارت324 کیان : عذاب نیست ، خودش گفت دلم میخواد تو هر شرایطی کنارم باشی ! فرزاد : خوب تا کی هوم ؟ تا کی این وضع ادامه داره ؟ کیان : تا روزی که خدا دلش برام بسوزه و منو ببره پیش زنم ! فرزاد نفس حبس شده اشو از سینه بیرون میده و دوباره سعی در بلند کردن…
3.3K views12:23
باز کردن / نظر دهید
2023-06-24 14:55:21 #پارت324


کیان : عذاب نیست ، خودش گفت دلم میخواد تو هر شرایطی کنارم باشی !
فرزاد : خوب تا کی هوم ؟ تا کی این وضع ادامه داره ؟
کیان : تا روزی که خدا دلش برام بسوزه و منو ببره پیش زنم !
فرزاد نفس حبس شده اشو از سینه بیرون میده و دوباره سعی در بلند کردن کیان میکنه !
اینبار موفق میشه ، کیان تلو تلو خوران از جا بلند میشه و با چشمهای به خون نشسته به فرزاد نگاه میکنه !
اون چشمهای قرمز و بی فروغ صورت خاکی ، ته ریش بلند شده و سر و وضع نامرتب قلب فرزادو به درد میاره !
کیانی که همیشه نگران بود یه لک روی آستینش نیوفته حالا با سر و صورت خاکی و وضع اسفبار جلوی فرزاد
ایستاده !
سری تکون میده و دسته کیانو دور گردنش میندازه !
حتی نای مخالفت کردن هم برای کیان نمونده پس بدون حرف با فرزاد میره !
قدم هاش دیگه استوار نیست فقط پاهاشو روی زمین میکشه !
مطمئنا اگه تکیه اش به فرزاد نبود تا حالا صد بار نقشه زمین میشد !

دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام



@tabliq660
4.2K views11:55
باز کردن / نظر دهید
2023-06-24 14:55:11 #پارت323


+اون شتر به در خونه ی ما کار نداره !
-این حرفو نزن ، بر عکس تو من خیلی به مرگ فکر میکنم میدونی هر بار که فکر میکنم میترسم ، خیلی ترسناکه
تو تک و تنها زیر خ..حرف ترمه قطع میشه ، کیان با نفس هایی که از زور عصبانیت به شماره افتاده جلوی دهنش رو میگیره ، خیره به اون چشمهای مشکی اش شمرده شمرده میگه :
-دیگه از این حرف ها نزن ! تو جون منی خوب ؟ نفس کیانی ! وقتی اینطوری میگی یه چیزی بیخ گلومو میگیره ،
راه ما طولانیه ترمه مطمئن باش تو نمیری نفس کیانو هم قطع نمیکنی !
چشمهاشو محکم روی هم فشار میده ، معلومه قصدش چیه ! روون شدن اشک هاش با همون چشم بسته نشون میده تلاش هاش بی پاسخ مونده !
چندین ساعت بدون این که چیزی به زبون بیاره با ترمه اش صحبت میکنه !!
هوا تقریبا گرگ ومیشه که قامت فرزاد نمایان میشه ، با حالت دو به این طرف میاد و با نگرانی بازوی کیانو میگیره و
سعی در بلند کردنش میکنه ! کیان با صدای کشداری میگه :چی از جونم میخوای ؟ میخوای از زنم جدام کنی ؟
فرزاد : آخه ببین به چه حالی افتادی ! بلند شو کیان ، به خدا بیشتر داری ترمه رو عذاب میدی !
4.0K views11:55
باز کردن / نظر دهید
2023-06-24 14:54:37 #پارت322 فکرشو نمیکردم ، اما اون لحظه برام مهم نبود ، فقط تو مهم بودی عزیزم ! خیلی بی رحم شدی ترمه دیگه کیانتو دوست نداری نه ؟ حق داری گل نازم ، حق داری ! اشک امونشو بریده ، حتی حرفهایی که میزنه هم تناقض داره ، هر بار از شاخه ای به شاخه ی دیگه ای میپره…
3.9K views11:54
باز کردن / نظر دهید