Get Mystery Box with random crypto!

دکتر انوشه(خیال تو)

لوگوی کانال تلگرام dr_anoshee — دکتر انوشه(خیال تو) د
لوگوی کانال تلگرام dr_anoshee — دکتر انوشه(خیال تو)
آدرس کانال: @dr_anoshee
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 23.10K
توضیحات از کانال

***بسم الله الرحمن الرحیم***🕊
کانال هواداران دکتر انوشه در پیامرسان تلگرام📒
#دکتر_سید_محمود_انوشه
.
.
تبلیغات 👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEFP0R4r8tyV-vd3g
.

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 5

2023-05-21 23:24:18 ماهانه 75 میلیون تومن تو خونه پول دربیارید!
فقط با یه گوشی!
8.0K views20:24
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 23:24:18
پسر عموم 19 سالشه 75 میلیون تومن دراورده تو یکماه!!

بهش گفتم تو چطوری بدون سرمایه خاصی وضعت انقد خوب شده؟ گفته از وقتی با این چنل آشنا شدم


@SarmayeGozari
@SarmayeGozari
8.1K views20:24
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 16:31:04 #پارت282


با همون بغضم آدرس خونه ی کیان به راننده تاکسی میدم و با همون بغضم به این فکر میکنم که حتی کیان هم
نتونست منو تحمل کنه ، اما مگه من چیکارش کردم ؟ امروز آخرین امتحانمم داده بودم و امروز روزه موعود بود ، روزیکه باید همه چیز علنی میشد اما کو کیانی که لحظه شماری امروز و میکرد ؟
با همون بغضم با انگشتهای دستم بازی میکنم ، دلم گرفته ، خیلی هم زیاد !
طاقت اینکه ببینم باهام سرده رو نداشتم .از اون گذشته میترسیدم ، ترسو تو سلول به سلول بدنم احساس میکردم . اگه ازم خسته شده باشه ؟ اگه دیگه منو نخواد ؟ با همون بغضم ... با بغض که نه ، دیگه خبری از بغض نیست ، اون بغض ترکیده و خودشو با این اشک های پی در پی روی صورتم نشون میده .
دست های یخ زدم و بالا میارم ، میلرزن !
مگه من چند سالمه که دستام بلرزن ؟
هجده سال !

دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام



@tabliq660
2.4K viewsedited  13:31
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 16:31:02 #پارت281


*پُر از اِبهام و تردیدی
همچون نامه ای سر بسته
گاه
نمیشود فَهمید
چه می گذرد در تو
یا "دوستَت دارم" های عاشقانه
با بوی نرگسی
و یا خبر مسافرتِ طولانی
در یک عَصر جُمعه ای
تو یک ناگهانی
و مَن هربار
مُشتاقانه می خوانَمت
حتّی اگر حادثه باشی !*
***
با قدم های بلند از مدرسه خارج میشم ، مستانه تند تند پشت سرم میاد و در آخر بازومو میکشه ، برمیگردم سمتش و با صدای نسبتا بلندی میگم :
-چیه مستانه ؟ بذار به حال خودم باشم ، انقدر پاپیج من نشو .
مستانه: خوب حداقل بذار منم باهات بیام با این عصبانیت بری تا اونجا نمیرسی .بغض میکنم ،مثل تموم این یک ماه که هر لحظه بغض کردم و کیان ندید ، به سختی میگم :دلم براش تنگ شده مستانه ، درست یک هفته است که جواب اس ام اسمم نمیده بارها بهش گفتم کی همه چیزوعلنی میکنی اما هر بار به یک طریقی منو از سر خودش باز کرده .به خدا دارم از دوریش میمیرم ، میخوام از دلتنگی قلبمو از سینه در بیارم بذار حداقل برم و باهاش حرف بزنم ، رو
در رو ازش بپرسم چرا این کارو با من میکنه .مستانه که از صدای بلندم ترسیده نگاهی به اطراف میندازه و میگه :باشه ، باشه برو اما مواظب خودت باش هر خبری گرفتی بهم بگو باشه ؟
با ناراحتی سری تکون میدم و ازش فاصله میگیرم .بعد از اون شب دیدار هام با کیان کم و کمتر و در نهایت قطع شد ، رنگ نگاهش عوض شده بود هر بار میدیدم وخودخوری میکردم اما چیزی نمیگفتم این اواخر هم که منو حتی لایق یک اس ام اسم نمیدونست .با همون بغضی که از سر دلتنگی بیخ گلومو گرفته دستمو برای تاکسی بالا میبرم و وقتی جلوی پام نگه داشت سوار میشم .
2.4K views13:31
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 16:30:47 #پارت280 کیان : نمیدونم ، قلبم آرومه ، دیگه درد نمیکنه ، دیگه اذیتم نمیکنه چون تو هستی اما فکرم درگیره ، هزار و یک افکار مثبت و منفی به ذهنم هجوم آوردن ذهنو که نمیشه آروم کرد . -شاید اگه به من فکر کنی بشه ! لحن صداش شوخ میشه : ای کلک تو هر شرایطی میخوای…
2.3K views13:30
باز کردن / نظر دهید
2023-05-18 14:40:29 دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام



@tabliq660
1.6K views11:40
باز کردن / نظر دهید
2023-05-18 14:40:21 #پارت280


کیان : نمیدونم ، قلبم آرومه ، دیگه درد نمیکنه ، دیگه اذیتم نمیکنه چون تو هستی اما فکرم درگیره ، هزار و یک
افکار مثبت و منفی به ذهنم هجوم آوردن ذهنو که نمیشه آروم کرد .
-شاید اگه به من فکر کنی بشه !
لحن صداش شوخ میشه : ای کلک تو هر شرایطی میخوای خودتو جا کنی ؟
-نیازی ندارم خودم و جا کنم مگه دوستم نداری ؟
کیان : دارم ، خیلی دوستت دارم .
لبخندی میزنم و میگم :
-کاش امشب تموم نشه ، دوست دارم قبل از خوابیدن این جمله رو بشنوم .
کیان : هرشب به گوشت میرسونم ، حتی شده به پرنده های نامه رسون میگم تا حس دوست داشتنمو بهت منتقل
کنن .لبخندی میزنم و دیگه چیزی نمیگم ، چشمهامو میبندم ، از سر آرامش ، به خاطر این همه احساس خوب ، نفس
عمیقی میکشم و توی آغوش شوهرم ، لذت بخش ترین خواب دنیارو تجربه میکنم
1.6K views11:40
باز کردن / نظر دهید
2023-05-18 14:40:11 #پارت279


با چشمهایی که رو به بسته شدن بهش نگاه میکنم ، با اینکه کاری نکرده اما دلم یکم ناز کردن میخواد ، پشتمو بهش میکنم و زیرزیرکی لبخندی میزنم .طولی نمیکشه که بالا پایین رفتن تخت و پشت بندش آغوش گرمشو پشت سرم احساس میکنم .با قدرت منو از پشت توی بغلش میکشه و سرشو توی موهام فرو میبره ،نفس های داغش پوست سرمو میسوزونه ،خواب از سرم پریده و مثل همیشه که کیان کنارمه ، فقط کوبش قلبم خودنمایی میکنه .صدای زمزمه مانندش کنار گوشم بلند میشه : دل کندن از این عطر خیلی سخته !
-مگه میخوای دل بکنی ؟
کیان : بالاخره باید یه مدت کوتاه ازت دور باشم !
-حرفات تناقض داره ، وقتی میگی میخوام دل بکنم یعنی میخوای برای همیشه بری !
کیان: تناقض حرفهامو بذار پای ذهن آشفته ام .
-مگه نگفتی کنار تو آرومم ؟ خوب من که هستم چرا آشفته ای ؟
1.6K views11:40
باز کردن / نظر دهید
2023-05-18 14:39:53 #پارت278 اونقدر بی حس و بی رمق هستم که دنبالش نرم اما با خودم میگم کاش حداقل مهلت میداد تا میگفتم من ناراضی نیستم ، حتما نباید سر قولت بمونی . از صدای شرشر آب متوجه میشم رفته دوش بگیره . بلند میشم و مانتو مو بیرون میارم ، لباسم مناسب بود همون تونیک بنفش…
1.5K views11:39
باز کردن / نظر دهید
2023-05-17 14:56:47 #پارت278


اونقدر بی حس و بی رمق هستم که دنبالش نرم اما با خودم میگم کاش حداقل مهلت میداد تا میگفتم من ناراضی نیستم ، حتما نباید سر قولت بمونی . از صدای شرشر آب متوجه میشم رفته دوش بگیره . بلند میشم و مانتو مو بیرون میارم ، لباسم مناسب بود همون تونیک بنفش رنگه مهمونی .
مانتومو به کناری پرت میکنم و سرمو روی بالش میذارم .چشمهامو میبندم و سعی میکنم تمام لحظه های خوبه چند لحظه قبلو تو ذهنم مجسم کنم
*سختی ولی سنجیدنت را دوست دارم
فلسفه ای فهمیدنت را دوست دارم
آرامشی، مثلِ هوایِ بعدِ باران
حسِ خوشِ بوییدنت را دوست دارم
گاهی شبیه انتهایِ تلخِ سیگار
تلخی ولی بوسیدنت را دوست دارم*
انقدر منتظر میمونم که چشمهام کم کم روی هم میوفتن ، بیخیال اومدن کیان پتو رو ، روی خودم میکشم و
میخوام به آغوش خواب برم که سر و کله ی کیان هم پیدا میشه ، با دیدن من یک تای ابروشو بالا میندازه و میگه :بدون من میخواستی بخوابی .

دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام



@tabliq660
3.1K views11:56
باز کردن / نظر دهید