Get Mystery Box with random crypto!

دکتر انوشه(خیال تو)

لوگوی کانال تلگرام dr_anoshee — دکتر انوشه(خیال تو) د
لوگوی کانال تلگرام dr_anoshee — دکتر انوشه(خیال تو)
آدرس کانال: @dr_anoshee
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 23.10K
توضیحات از کانال

***بسم الله الرحمن الرحیم***🕊
کانال هواداران دکتر انوشه در پیامرسان تلگرام📒
#دکتر_سید_محمود_انوشه
.
.
تبلیغات 👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEFP0R4r8tyV-vd3g
.

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 9

2023-04-27 16:06:40 #پارت253


-این زن منه ، توی زندگیم ، ترمه سهم منه ، مال منه اما خودم و کنترل کردم ، سخت بود ، صبر کردن حتی برای ثانیه ای سخت بود اما تحمل کردم و زنگ زدم به مستانه ، گاهی اوقات خیلی بیرحم میشی ، درکم نمیکنی با حرفهات داغونم میکنی !منطقی که توی حرفاش بیداد میکنه خجالتو بهم هدیه میده با ناراحتی میگم : وقتی صدای اونو شنیدم ...میپره وسط حرفم و میگه :باشه قبول شنیدن صدای پریناز خیلی برات ناراحت کننده بود ، خوب میدونم اون روز توی حموم صدام و باهاش شنیدی ، حتی اینم میدونم زنگ زدنت به مستانه بهانه بود و میخواستی از رابطه ی منو پریناز سر در بیاری اما این قلب تا وقتی توی سینه ی من فقط به عشق تو میتپه خوب ؟ دیگه به عشقم شک نکن ! دیگه با غیرتم بازی نکن ! نذار بزنه به سرم و قید همه چیو بزنم ! سکوت میکنم بعد از یک مکث کوتاه با مظلومیت میگم :قید منم میزنی ؟
کیان : مگه میشه از تو دل کند و قید تورو زد ! اشکم بیشتر از قبل جاری میشه با بغض میگم : تو این شرایط بحرانی نیاز دارم بشنوم ، میخوام مدام بهم بگی پیشم میمونی !
2.5K views13:06
باز کردن / نظر دهید
2023-04-27 16:06:26 #پارت252 به صورتش که نگاه میکنم ، قلبم به درد میاد ، از چشمهای به خون نشسته اش میتونم بفهمم چه عذابی داره میکشه ! با یک دنیا حرف بهم نگاه میکنه ، چشمهامو ازش میدزدم ، نگاه خیلی ها زیرزیرکی به ماست ، خبری هم از اون پسره مزاحم نیست ! خجالت زده میخوام…
2.4K views13:06
باز کردن / نظر دهید
2023-04-26 22:57:00
‌‌راه تشخیص مهره ی مار اصلی لو رفت ‌‌

‌‌بازگشت معشوق ۲۴ ساعته تضمینی
‌‌ دفع سحر و جادو و چشم نظر ۲۴ ساعته تضمینی
‌‌فروش ملک ۲۴ ساعته تضمینی
‌‌ ‌‌افزایش رزق و روزی و گره گشایی در کمترین زمان تضمینی

باضمانت کتبی و مهره مغازه
ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه
‌‌بیا تو کانال با مشاوره رایگان خیلی فوری و تضمینی مشکلتو حل کن 6^ ‌‌
https://t.me/joinchat/AAAAAD9SEPjztQItR84YFw
@geregosha
ارتباط مستقیم با استاد ‌‌ ‌‌ ‌‌
09229164110
@shahriyardolati
3.3K views19:57
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 15:42:25 دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام



@tabliq660
2.2K views12:42
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 15:42:20 #پارت252


به صورتش که نگاه میکنم ، قلبم به درد میاد ، از چشمهای به خون نشسته اش میتونم بفهمم چه عذابی داره
میکشه ! با یک دنیا حرف بهم نگاه میکنه ، چشمهامو ازش میدزدم ، نگاه خیلی ها زیرزیرکی به ماست ، خبری هم از اون پسره مزاحم نیست ! خجالت زده میخوام برخلاف جهت حرکت کنم ، هر چی که بود کیان روی من دست بلند کرده بود و من نمیتونستم به این سادگی ها فراموش کنم .
پشتم و بهش میکنم و با قدم های آروم ازش فاصله میگیرم ، صدای قدمهامحکمش و میشنوم که دنبالم میاد و پشت بندشم بازومو میکشه .برمیگردم و با دلخوری نگاهش میکنم .انگار میفهمه دلم از چی گرفته ، نگاهش رنگ شرمندگی و به خودش میگیره .
بازومو ول میکنه و سینه به سینه ام می ایسته .سرم و بالا میگیرم و بهش نگاه میکنم ، انگار اونم دلخوره که نمیتونه بابت سیلی که بهم زده ازم دلجویی کنه ،
نهایت حرفی که از لابه لای هاش بیرون میاد یه جمله ست :مکث میکنه ، از نبض گردن و پیشونیش میتونم بفهمم باز غیرتش برانگیخته شده .دندون هاشو با غیض روی هم فشار میده و با صدایی که عصبانیت درش مشهوده میگه :وقتی اونجوری پای تلفن گفتی میخوان امشب با سهیل عقدت کنن و قطع کردی ، به خداوندیه خدا نابود شدم ، نفسم رفت میفهمی ؟ ترس از دست دادنت اونقدر دیوونم کرده بود که دلم میخواست زمین و به آسمون بدوزم ! اگه به خاطر تو نبود قید همه چی و میزدم ، میومدم و جلوی همه دستتو میگرفتم و میگفتم :
2.2K views12:42
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 15:42:18 #پارت251


-نکن کیان ، تو دیگه نکن ! تو دیگه عذابم نده ! همه تحت فشارم میذارن همه بهم زور میگن ، تو دیگه این کارو نکن ! از این جو متشنج خسته شدم میفهمی ؟ این همه تنش و کمشکش صبرم و سر آورده
صدام کم کم با ضجه زدن همراه میشه ، بی توجه به نگاه های سنگین دستام و دور کمر کیان حلقه میکنم و سرم و
توی سینه ی پهنش فرو میبرم ، با جون و دل عطرشو نفس میکشم و ادامه میدم :
-مگه تقصیر منه که میخوان به زور منو بدن به یکی دیگه ؟ مگه تقصیر منه که آدم حسابم نمیکنن ؟ من که مال توام ، من که علارغم همه چی زن تو شدم ، چرا با این کارات تو هم میخوای عذابم بدی ؟ بخدا دیگه نمیکشم کیان !
دستای گرمشو حس میکنم که با قدرت دور کمرم حلقه میشن ، صدای نجواگونه اش کنار گوشم بلند میشه : هیشش باشه آروم باش ترمه ، به خاطر خدا با اشکات دیوونم نکن ، اشک نریز نذار بشکنم !
گریم شدت میگیره سنگ رو هم اگه بذاری توی آتیش تحمل میکنه ، تحمل میکنه یهو منفجر میشه ! دل آدمیزاد که چیزی نیست ، چقدر تحمل کنم و چیزی نگم؟ بالاخره یه جا به بدترین شکل ممکن میشکنم .بوسه های پی در پی اشو روی سرم احساس میکنم .انگار یادمون رفته توی خیابونیم و هر آن امکان داره یه آشنا ما رو ببینه ! با این فکر از کیان فاصله میگیرم ، دستاش با اکراه از دور کمرم باز میشن .
2.1K views12:42
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 15:41:51 #پارت250 با قدمهای بلند راهی که نمیدونم به کجا ختم میشه رو در پیش میگیرم و اشک میریزم . بدون اینکه بفهمم به کسی تنه میزنم ، سرم و بالا میگیرم و با یه پسر جوون روبه رو میشم .با دیدن من لبخند محوی میزنه و با لحنی که به دلم نمیشینه میگه : چه چشمایی داری…
2.1K views12:41
باز کردن / نظر دهید
2023-04-24 14:34:47 دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام



@tabliq660
2.7K views11:34
باز کردن / نظر دهید
2023-04-24 14:34:42 #پارت250


با قدمهای بلند راهی که نمیدونم به کجا ختم میشه رو در پیش میگیرم و اشک میریزم . بدون اینکه بفهمم به کسی تنه میزنم ، سرم و بالا میگیرم و با یه پسر جوون روبه رو میشم .با دیدن من لبخند محوی میزنه و با لحنی که به دلم نمیشینه میگه : چه چشمایی داری دختر ! کی دلش اومده این چشمهای قشنگ و بارونی کنه ؟ میخوام جوابش و بدم اما صدای مردونه ای که از پشت سرم بلند میشه مانعم میشه: من چشمهاشو بارونی کردم ، میخوای اشک تو رو هم در بیارم تا دیگه تو خیابون به ناموس بقیه چشم نداشته باشی ؟
پسره خنده ی مصلحتی میکنه و میگه :
-ببخشید آخه خواهرتون خیلی به دل من نشست ! چشمهاش جذبم کرد من ...
کیان با مشت محکمی که حواله صورت پسره میکنه ، اجازه حرف زدن و ازش میگیره .جیغ خفه ای میکشم و به سمت کیان که مشتش آماده است تا برای بار دوم روی صورت پسره فرود بیاره میرم .
جلوی روش می ایستم و با دستام و روی سینه اش میذارم ، با صورتی سرخ شده و نگاه وحشتناکی به پسره نگاه میکنه ، صبرم تموم میشه و با گریه میگم:
2.6K views11:34
باز کردن / نظر دهید
2023-04-24 14:34:41 #پارت249


بهت زده نگاهش میکنم و با خودم فکر میکنم کیان چقدر ترسناک شده ! با اینکه ترسیدم اما مکث بیشتر از اینو جایز نمیدونم :چی ..بگم ؟
چشمهاشو میبنده انگار داره با تمام توانش مقابله میکنه تا نکوبه توی صورتم . بعد از یک مکث نسبتا طولانی با عصبانیت و شمرده شمرده میگه :
-تو پای تلفن به من چی گفتی ؟ یادت رفته ؟ یا خودتو زدی به خریت؟با اینکه در حد مرگ ترسیدم اما عزمم و جزم میکنم و میگم :حقیقتو گفتم ، سهیل طاقتش تموم شده گفته باید هر چه زودتر ترمه مال من ...با سیلی محکمی که با پشت دست به صورتم میزنه ، حرف توی دهنم میمونه .ناباور به کیان نگاه میکنم ، هیچ اثری از پشیمونی توی چشمهاش نیست ، تنها چیزیکه به وضوح پیداست یه خشم عمیق که تا مغز استخونش نفوذ کرده . اینبار منم عصبانی میشم ، عصبانیت باعث میشه جسارت به خرج بدم و از ماشین پیاده بشم . دستی به گونم میکشم ، اشکام جاری میشه .
2.5K views11:34
باز کردن / نظر دهید