Get Mystery Box with random crypto!

جهان شعر و ترجمه

لوگوی کانال تلگرام jahan_tarjome — جهان شعر و ترجمه ج
لوگوی کانال تلگرام jahan_tarjome — جهان شعر و ترجمه
آدرس کانال: @jahan_tarjome
دسته بندی ها: ادبیات
زبان: فارسی
مشترکین: 3.20K
توضیحات از کانال

ادمین‌ها:
ابوالفضل پاشا
و علی‌رضا شعبانی
ارتباط و ارسال آثار:
@Alirezashabani33

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 4

2022-08-01 17:12:10 ●آهنگ انگلیسی: «زمانی برای ما»
"A Time For Us"

●گروه ایرلندی
: #سلتیک_وومن
"Celtik Woman"

#جهان_شعر_و_ترجمه
〇 | @jahan_tarjome
171 views14:12
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 16:47:50

فردا روشن است
روشن مثلِ این کاغذ روشن مثلِ کشتی هوایی بر کارت‌پستالی قدیمی که آن را پیدا کردم

فردا روشن است
نپرس که چرا زیرا فردا روشن است
روشن مثلِ انگشت کودک، روشن مثلِ پوست واژه

فردا روشن است
روشن مثلِ آدم‌هایی که گاهی می‌میرند
روشن مثلِ چشم‌های‌شان و پچ‌پچ واژه‌های‌شان

فردا روشن است
روشن مثلِ نان،
روشن مثلِ خانه‌های آتش گرفته
از آدم‌ها بپرس آن‌ها خواهند گفت

فردا روشن است
روشن مثلِ نور خورشید در آب
روشن مثلِ نورِ ماه در میدان‌ها

روشن مثلِ روشنایی در فردا
روشن است

■شاعر: #رمکو_کامپرت [ Remco Wouter Campert | هلند، ۱۹۲۹ ]

■برگردان:
#شهلا_اسماعیل‌زاده

#جهان_شعر_و_ترجمه
| @jahan_tarjome
198 views13:47
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 11:59:07

اگر دستان خالی‌‌ام را بکارم
هزار گلِ سرخ و میخکِ صد پر
سر برمی‌آورند از دلِ زمین...

شاعر: #ویکتور_خارا [ Víctor Jara |
شیلی، ۱۹۷۳-۱۹۳۲ ]

برگردان: #بابک_زمانی

جهان_شعر_و_ترجمه
〇 | @jahan_tarjome
252 views08:59
باز کردن / نظر دهید
2022-07-31 21:26:57

لیلی‌یی که مجنون دوست‌اش می‌داشت
نام‌اش را به شب‌ [لیل] سپرد
کجاست
روشنایی که بتواند خاموش‌اش کند‌؟

شاعر: #آدونیس [ سوریه، ۱۹۳۰ ]

برگردان: #رضا_عامری

#جهان_شعر_و_ترجمه
〇 | @jahan_tarjome
346 views18:26
باز کردن / نظر دهید
2022-07-31 21:03:16

اتاق من دیگر سفید است
گل‌دان اکنون خالی است
مرا دوست بدار
گل‌دان گل می‌دهد
اتاق سفیدتر می‌شود
مرا دوست بدار
گل‌دان گل می‌دهد
اتاق سفیدتر می‌شود
مرا دوست بدار.

من در اتاق سفید
تو را خفته‌ام
تو را پوشیده‌ام
سفیدی را صدا نمی‌کنم.
مرا دوست بدار.

شاعر: #احمدرضا_احمدی | √●بخشی از یک شعر

#جهان_شعر_و_ترجمه
@jahan_tarjome
339 views18:03
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 22:18:45

چشم‌های متهورِ شعر چه می‌گفت
آن‌هنگام که شاپرک‌ها از کنارِ گندم‌زار پریده بودند
و خورشید به گردترین شکل غروب می‌کرد
به زن بودن
و گردی شکلِ الف‌بای ن
که ننوی خیالی
گندمِ چشم‌هایِ زنان سرزمین‌ام بود
آن‌هنگام که عشق را در پهنه‌ی هستی‌شان آواز می‌کردند
اما هراس بود
هراس بود
از اين‌که بگویند بوسه و گیسو
گیسو و بوسه.

چه بغضی داشت آن پرنده
آن پرنده‌ی کم‌یاب
که غروب یک گندم‌زار را پریده بود
چه بغضی داشت نان آن‌هنگام که از گندم رسیده بود
چه آوازی داشت زن
وقتی گندم را به هر دو عالم فروخته بود

بگذار تهورِ شعر دستانِ مرا بگیرد
چشم‌های مرا به عمقِ آن تک درختِ بادام‌کوهی ببرد
که در انتزاعی‌ترین حالت‌اش محو می‌شد
وقتی که زن بودن
ننوی خیالی تابنده‌یی‌ست
به لالایی دنیا

وقتی کشیدگیِ قوسِ هیچ حرفی پل نمی‌شود
و رنگین‌کمان
در تلنگرِ خیال
بگذار ببارد باران
میانِ زردی و سبزی، رنگ‌ها آبستره شوند
در تلاطم صدا پیچیده است
صدا از انسان که در نون الف‌بای زن حک می‌شود
و این قوس‌ها کمان ابروی
جهان
و نان
را به درون
متهورتر می‌کند

بگذار تهورِ شعر دستانِ مرا بگیرد
باران معنایی از زن بدهد
رونده‌اند زن و جهان
اگر تصویرِ آدم در گندم طلوع کند
و این نیم‌دایره
گردترین خورشید شود

■شاعر: #یلدا_شعبانی

#جهان_شعر_و_ترجمه
〇 | @jahan_tarjome
382 views19:18
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 21:06:48

■‌مسافری بی‌چمدان

از بی‌مکان
نه چهره‌یی دارم وُ نه تاریخی، از بی‌مکان‌ام.
زیر آسمان و در مویه‌ی باد
او را می‌شنوم، صدایم می‌زند: بیا!
نه چهره‌یی، نه تاریخی... او را می‌شنوم،
ندایم می‌دهد: بیا!
از ماورای پشته‌ها،
باتلاقِ تاریخ را
عبور می‌کنند مردانی به فراوانی ماسه‌ها...
و زمین و مردان را،
هم‌چنان به بازی می‌گیرد؛ عبثِ سایه‌ها.

باتلاقِ تاریخ وُ زمینِ حزین و مردان،
از ماورای پشته‌ها.
شاید بر من هزاران شبان گذشته
و من - بی‌هوده - در باد
می‌شنوم او را از ماورای پشته‌ها،
صدایم می‌زند: بیا .
حال‌آن‌که من و هزاران هزار سال
خمیازه‌کنان، پُر ستوه و حزین،
از لامکان
زیر آسمان.
در نهان‌ام،
می‌میرد روح‌ام بی‌هیچ امیدی
و من هزاران هزار سال
خمیازه‌کنان، پر ستوه و حزین
خواهم بود بی‌هیچ ثمری، تا ابد از ناکجا.
نه رخ‌ساری دارم و نه تاریخی، از بی‌مکان‌ام
نورها و غوغای شهر،
مرا می‌کوبد از دور...
و خودِ زندگی
چینش مسیرش
برمی‌انگیزاند ملالی تازه‌؛
قوی‌تر از مرگِ نستوه.
ملالی تازه؛
ره می‌پویم؛ مرا نیست اندیشه‌ی چیزی.
و هزاران سال هیچ چیز،
انتظار نمی‌کشد مسافر را
جز کنونِ اندوه‌ناک‌اش...
گل‌ولای،
و چشمانِ هزاران ملخ و سال‌ها...

هویدا می‌شوند دیواره‌های شهر،
در انتظار کدامین سود باشم؟
از جهانی که،
برجای‌ست هنوز وُ از دیروز منفوری که،
زنده می‌ماند و نمی‌گوید: ناگوارا.
زنده می‌ماند‌ بر لاشه‌های پیشانیْ معطر.
و خود زندگی
چینش مسیرش،
برمی‌انگیزاند ملالی تازه
قوی‌تر از مرگ نستوه.
زیر آسمان
بی‌هیچ امیدی/ به‌سانِ عنکبوت
می‌میرد روان‌ام درون‌ام و
می‌میرد روان‌تم و بر دیوار روشنایی روز
روزگاران‌ام می‌مکد و
خون تف می‌کند آن‌ها را
روشنایی روز؛
هرگز این روز نبوده برایم
دَر بسته گشت
هرگز این روز نبوده برایم
هرگز این روز نبوده برایم...
خواهم بود بی‌هیچ ثمری، همیشه از بی‌مکان.
نه رخ‌ساری خواهم داشت و نه تاریخی؛
از بی‌مکان.

☆☆☆☆☆

مسافر بلا حقائب

من لا مكان
لا وجه، لا تاريخ لي، من لا مكان
تحت السماء، وفي عويل الريح أسمعها تناديني:
"تعال" !
لا وجه، لا تاريخ.. أسمعها تناديني: "تعال"!
عبر التلال
مستنقع التاريخ يعبره رجال
عدد الرمال
والأرض مازالت ، وما زال الرجال
يلهو بهم عبث الظلال
مستنقع التاريخ والأرض الحزينة والرجال
عبر التلال
ولعل قد مرت علي.. على آلاف الليال
وأنا -سدى- في الريح أسمعها تناديني "تعال"
عبر التلال
وأنا وآلاف السنين
متثائب، ضجر، حزين
من لا مكان
تحت السماءْ
في داخلي نفسي تموت، بلا رجاء
وأنا آلاف السنين
متثائب ، ضجر، حزين
سأكون! لا جدوى، سأبقى دائماً من لا مكان
لا وجه، لا تاريخ لي، من لا مكان
الضوء يصدمني، وضوضاء المدينة من بعيد
نَفْسُ الحياة يعيد رصف طريقها، سأم جديد
أقوى من الموت العنيد
سأم جديد
وأسير لا ألوي على شيء، وآلاف السنين
لا شيء ينتظر المسافر غير حاضره الحزين
وحل وطين
وعيون آلاف الجنادب والسنين
وتلوح أسوار المدينة، أي نفع أرتجيه؟
من عالم ما زال والأمس الكريه
يحيا، وليس يقول: "إيه"
يحيا على جيف معطرة الجباه
نفس الحياة يعيد رصف طريقها، سأم جديد
أقوى من الموت العنيد
تحت السماء
بلا رجاء
في داخلي نفسي تموت
كالعنكبوت
نفسي تموت
وعلى الجدار
ضوء النهار
يمتص أعوامي، ويبصقها دما، ضوء النهار
أبداً لأجلي، لم يكن هذا النهار
الباب أغلق الهم يكن هذا النهار
أبدا لأجلي لم يكن هذا النهار
سأكون! لا جدوى، سأبقى دائماً من لا مكان
لا وجه، لا تاريخ لي، من لا مكان.

شاعر: #عبدالوهاب_البیاتی [ عراق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ ]

برگردان: #صالح_بوعذار

#جهان_شعر_و_ترجمه
〇 | @jahan_tarjome
355 viewsedited  18:06
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 20:58:11

هربار پلنگی کشته می‌شود
نسلِ کلمه‌یی منقرض می‌شود
هربار که
کارخانه‌یی
به رودخانه می‌ریزد
جسد کلمه‌یی روی آب می‌آید
هربار که باران
سر قرارش حاضر نمی‌شود
کلمه‌یی بر باد می‌رود
هر بار که
کلمه‌بی از میانِ ما می‌رود
شاعری می‌میرد

شاعر: #حسین_رسول‌زاده

●از کتابِ: «در من کوچه‌ای زندگی می‌کند» | نشر: #روزنه |

#جهان_شعر_و_ترجمه
〇 | @jahan_tarjome
338 views17:58
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 16:43:04

شبحی به سرم دست کشید انگار
همان‌طور که داشتم قدم می‌زدم لبِ ساحل
و شک نداشتم که تنهای‌ام
یکی کنارم بود انگار
مثلِ همین حالا که دارم قدم می‌زنم لبِ ساحل
یکی که عاشقانه دل‌ام می‌خواست دستی بکشد به سرم
اما دقیق که می‌شوم
وَ نگاه که می‌کنم به کورسوی نور
می‌بینم که یک‌سره ناپیداست او
و پدیدارند آن‌ها که من از دیدن‌شان بیزارم
وٌ بیزارند آن‌ها هم از دیدن من!

■شاعر: #والت_ویتمن [ Walt Whitman | آمریکا، ۱۸۹۲-۱۸۱۹ ]

■برگردان: #مهرداد_فلاح

#جهان_شعر_و_ترجمه
| @jahan_tarjome
352 viewsedited  13:43
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 16:23:05 Carry me home,
got my blue nail polish on
It's my favorite color and
my favorite tone of song
I don't really wanna break up,
we got it going on
It's what you gathered from our talk,but you were wrong
منو به خونه ببر،
لاکِ آبى رنگ‌مو به دستام زدم
اين رنگ محبوب منه،
و اين ريتم آهنگ مورد علاقمه
واقعن نمی‌خوام ازت جدا بشم
اين چيزى بود كه داشت اتفاق می‌افتاد
اين اون چيزى بود كه از حرف‌هامون برداشت كردى
اما اشتباه كردى

It's not easy for me to talk about
I have heavy heart-strings
I's not simple, it's trigonometry
It's hard to express
I can't explain
حرف زدن درباره‌ش برام راحت نيست
يه چيزى رو قلب‌ام سنگينى می‌كنه
موضوع ساده‌یى نيست، مثل مثلثات پيچيده‌ست
بروز دادن‌ش سخته، نمی‌تونم توضيح بدم

Ever since my baby went away
It's been the blackest day,
it's been the blackest day
All I hear is Billie Holiday
It's all that I play
It's all that I play
از وقتى عزيز دل‌م رفته،
تاريك‌ترين روزهاى زندگی‌مه،
تاريک‌ترين روزهامه
تنها چيزى كه گوش می‌دم
آهنگهاى بيلى هاليدى هست
تنها چيزيه كه می‌ذارم پخش بشه

Because I'm going deeper and deeper (deeper)
Harder and harder (harder)
Getting darker and darker
Looking for love
In all the wrong places
Oh my God
In all the wrong places
Oh my God )
چون دارم عميق و عميق‌تر می‌شم
سرسخت و قوى‌تر، تاريک و تاريک‌تر
هميشه جاى اشتباه دنبال عشق می‌گردم
خداى من، همه‌ى جاهاى اشتباه...

Carry me home,
got my new car and my gun
Wind in my hair, holding your hand, listen to our song
Carry me home, don't wanna talk about the things to come
Just put your hands up in the air, the radio on
Cause there's nothing
for us to talk about
Like the future and those things
Cause there's nothing
for me to think about
Now that he's gone,
I can't feel nothing
منو برسون خونه، ماشين تازه و يه اسلحه گرفتم
باد تو موهام می‌پيچه، دست‌ت تو دست‌مه، داريم به آهنگ‌مون گوش می‌ديم
منو ببر خونه، نمی‌خوام در مورد
اتفاقايى كه قراره بيفته حرف بزنيم
فقط دستات رو ببر رو هوا، راديو روشنه
چون ديگه بين‌مون حرفى براى گفتن نمونده
مثلِ حرف آينده و اين چيزها
آخه ديگه چيزى برام نمونده كه به‌ش فكر كنم
حالا كه اون رفته، ديگه نمی‌تونم چيزى حس كنم

You should've known better
Than to have, to let her
Get you under her spell of the weather
I got you where I want you
You're deader than ever
And falling for forever
I'm playing head games with you
Got you where I want you
I got you, I got you
I got you where I want you now
بايد به‌تر می‌دونستى كه نبايد بذارى
اون تو رو بازی‌چه‌ى خودش كنه
تو رو اون‌جا كه می‌خواستم گير انداختم
از هميشه بى‌حس و مرده‌ترى و دنبال آينده‌یى
دارم باهات بازى فكرى می‌كنم
اون‌جايى كه می‌خواستم گيرت انداختم

#جهان_شعر_و_ترجمه
@jahan_tarjome
348 views13:23
باز کردن / نظر دهید