2022-05-23 22:28:14
افسانههای حمایتگرایی بخش اول
| توماس جِی. دیلورنزو
واردات (کسری تجاری) بد و صادرات (مازاد تجاری) خوب است.
کسری تجاری بینالمللی در سالهای اخیر برای کنگره نگرانکننده، و «توجیه» اوّلیّه برای حمایت بوده است. ولی این تصوّر که بیشتر بودن واردات از صادرات لزوماً بد است، برخی از اصول اوّلیّه اقتصادی را نادیده میگیرد. نخست آنکه، واردات سود ما از تجارت است. هرچه کالاهای مادّی بیشتر باشد -تجارت بیشتر باشد- بهتر است. به یاد داشته باشید، تمام تجارت برای دو طرف سودمند است.
اینکه چگونه آمار کسری تجاری میتواند برداشتهای گمراهکنندهای از سلامت اقتصادی به دست دهد، با تشبیه تجارت داخلی و بینالمللی نشان داده شده است. اکثر شهروندان احتمالاً با خواربارفروشان خود کسری تجاری دارند. ولی چه کسی استدلال میکند که تعادل تجارت بین مصرفکنندگان و خواربارفروشان لزوماً مطلوب است؟ تراز تجاری اجباری دولت -چه برای تجارت داخلی و چه بینالمللی- وضعیّت هر دو شریک تجاری را بدتر میکند. افزون بر این، این تصوّر که مثلاً تایوان با جمعیّت ۲۰ میلیون نفری بهاندازهی خرید ۲۳۰ میلیون مصرفکنندهی آمریکایی از تایوان، باید از ایالات متّحده کالا بخرد، پوچ است. بحث تراز تجاری تنها بهانهی ضعیف دیگری برای محدودیّتهای تجاری انحصاری است.
افسانهٔ دو: «ملّت بدهکار» بودن از لحاظ اقتصادی مضرّ است.
ملّت بدهکار بودن بدین معناست که خارجیها بیشتر از سرمایهگذاری شهروندان آمریکایی در خارج از کشور، در ایالات متّحده سرمایهگذاری میکنند. با اینحال، وضعیّت کشور بدهکار لزوماً زنگ خطر نیست، زیرا سرمایهگذاری خارجی در ایالات متّحده میتواند مفید باشد. بسیاری از مزایای آشکار وجود دارد.
کارخانهی جدید نیسان در تنسی و ۵۰ شرکت ژاپنی دیگر مستقر در آن ایالت. این شرکتهای جدید شغل ایجاد میکنند، صنعت آمریکا را رقابتیتر، و رشد اقتصادی را تحریک میکنند. ایالات متّحده در طول بیشتر تاریخ خود یک کشور بدهکار بوده است، از جمله دورهی ۱۷۸۷ تا ۱۹۲۰، زمانیکه این کشور سریعترین رشد اقتصادی را در تاریخ جهان تا آن زمان تجربه کرد.
زنگ خطرِ تبدیلشدن به یک ملّت بدهکار غیرمنطقی است. از یکسو، حمایتگرایان شکایت دارند که پول زیادی از کشور خارج میشود (ما بیشتر وارد میکنیم تا صادر). سپس، هنگامیکه همان پول در قالب سرمایهگذاری خارجی به آمریکا برمیگردد، شکایت میکنند که پول زیادی وارد کشور میشود. حمایتگرایان نمیتوانند هم خدا را داشته باشند هم خرما را. آنها برای توجیه امتیازات انحصاری به هر دری میزنند.
افسانهٔ سه: واردات مشاغل داخلی را از بین میبرد.
مانند همهی افسانههای دیرپا، این افسانه نیز ذرّهای نشان از حقیقت ندارد. اگر مصرفکنندگان آمریکایی بیشتر خودروهای ژاپنی بخرند تا آمریکایی، این امر ممکن است برخی مشاغل آمریکایی را تهدید کند. تلاشهایی باید انجام شود (و میشود) تا گذار افرادی را که موقّتاً بیکار میشوند، تسهیل کند، ولی حمایتگرایی فقط باعث بیکاری بیشتر میشود.
تجارت آزاد با کاهش قیمتها شغل ایجاد میکند و پول بیشتری در جیب مصرفکنندگان میگذارد. افزایش هزینههای مصرفکننده بهنوبهی خود تولید و اشتغال را در کلّ اقتصاد تحریک میکند. در مقابل، قیمتهای بالاتر در یک صنعت حمایتشده باعث میشود مصرفکنندگان خرید خود را کاهش دهند، که منجر به اشتغال کمتر در آن صنعت میشود.
همچنین، دلارهایی که آمریکاییها برای کالاهای ساخت خارج میپردازند، در نهایت در ایالات متّحده خرج میشود، که باعث ایجاد مشاغل بیشتر میشود. خارجیها به خودیخود هیچ استفادهای از دلار ندارند. آنها یا باید دلارها را در ایالات متّحده خرج کنند یا به کسی، که آنها را میخواهد، بفروشند.
حمایتگرایی ممکن است موقّتاً مشاغل یک صنعت «نجات دهد»، ولی معمولاً مشاغل بیشتری را در جاهای دیگر از بین میبرد. برای مثال، تخمین زده میشود که خودروسازان آمریکایی، بهدلیل حمایتگرایی در صنعت فولاد، در ازای هر خودرو، ۵۰۰ دلار بیشتر از خودروسازان ژاپنی برای خرید فولاد صرف میکنند. قیمتهای بالاتر برای خودروهای ساخت آمریکا به ضرر کسبوکار خودروسازی داخلی تمام میشود و باعث اخراج کارگران میگردد. بنابراین حمایتگرایی در صنعت فولاد باعث ایجاد بیکاری در صنایع مصرفکنندهی فولاد میشود.
این امر بهویژه گویای این است که در سالهای اخیر، با افزایش کسری تجاری، اشتغال نیز در اقتصاد ایالات متّحده افزایش یافته است. بیش از ۱۳ میلیون شغل جدید بین سالهای ۱۹۸۲ و ۱۹۸۸ ایجاد شد، چنانکه نرخ بیکاری از نزدیک به ۱۱ درصد به کمتر از ۶ درصد نیروی کار کاهش یافت. در مقابل، در طول دههی ۱۹۷۰ که بیکاری پیوسته افزایش یافت، مازاد تجاری داشتیم.
افسانهٔ چهار: بهخاطر رقابت بینالمللی، بخش تولید ایالات متّحده در حال تنزّل است.
ادامه مطلب
@karkhone
587 views19:28