Get Mystery Box with random crypto!

شعر، فرهنگ و ادبیات

لوگوی کانال تلگرام mohsenahmadvandi — شعر، فرهنگ و ادبیات ش
لوگوی کانال تلگرام mohsenahmadvandi — شعر، فرهنگ و ادبیات
آدرس کانال: @mohsenahmadvandi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.95K
توضیحات از کانال

✍ یادداشت‌ها و گزینش‌های محسن احمدوندی
ارتباط با من:
@mohsenahmadvandy

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-08-30 21:20:58 یادداشت
نگاهی به دفتر شعر «ابری همیشه با من است که تو را می‌بارد» سرودۀ اسلام شاهمرادی
محسن احمدوندی

دفتر شعر «ابری همیشه با من است که تو را می‌بارد» مجموعه‌ای از سروده‌های سپید و نیمایی اسلام شاهمرادی است که به تازگی انتشارات فصل پنجم آن را منتشر کرده است. مضامین این دفتر شعر اغلب دغدغه‌های اجتماعی، عاشقانه و فلسفی شاعر است. شاهمرادی با استناد به اشعارش، شعر کهن و نو را خوب خوانده است و از این سنت دیرین ره‌توشه برداشته است و سپس گام در راه سرودن نهاده است. از میان شاعران معاصر به ترتیب شاملو، فروغ، اخوان و نیما بیشترین تأثیر را در زبان و بیان شاهمرادی داشته‌اند. ردپای زبان آرکائیک و باستان‌گرای شاملو، عاطفۀ سرشار فروغ، نحوۀ قافیه‌پردازی اخوان در اشعار نیمایی‌اش و برخی جنبه‌های دراماتیک و دیالکتیک شعر نیما به‌ویژه منظومۀ «افسانه» را در جای جای دفتر شعر «ابری همیشه...» می‌توان دید؛ اما نکتۀ مهم دربارۀ شعر شاهمرادی این است که به خوبی توانسته آنچه را از پیشینیان گرفته، در خود حل و هضم کند و سپس با زبان و بیانی یکدست ارائه کند، یعنی این تأثیرپذیری‌ها و تتبع‌ها به این شکل نیست که در یک شعر متأثر از شاملو باشد و در شعری دیگر متأثر از فروغ و به‌تبع آن در هر شعر زبان و بیان شاعر تغییر کند، بلکه ما در کل مجموعه زبان و بیانی یکدست و هموار را به خوبی حس می‌کنیم که همزمان تداعی‌گر قله‌های شعر معاصر فارسی است. اگر بخواهیم از دیگر ویژگی‌های این دفتر شعر بگوییم باید به بهره‌گیری از روایت، به کار گرفتن برخی ساختارهای نحوی کهن، تلمیح به اسطوره‌های ایرانی و غربی و غیاب اسطورهای سامی، کمک گرفتن از نغمۀ حروف و واج‌آرایی برای افزودن بر موسیقی کلام و لحن خطابی برخی اشعار اشاره کنم. در این روزگار که شعر خوب کمیاب است، دفتر شعر «ابری همیشه...» مجموعۀ آبرومندی است. شاهمرادی که خود دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی است، به مدد پشتوانۀ ادبی و فرهنگی‌اش توانسته در سراسر مجموعه زبانی سالم و سرشار داشته باشد. زبان ادبی را به سطح زبان روزمره تنزل ندهد. امروز را در پیوند با دیروز ببیند و بفهمد. وام‌دار سنت باشد اما مقلّد بی‌دست‌وپای سنت نه. از پیچیدگی‌ها و ابهام‌های غیرهنری دوری کند و برخلاف جریان رایج شعر امروز کمتر بر طبل یأس و دلمردگی بکوبد. در کنار همۀ این خوبی‌ها، ضعف‌هایی هم در این مجموعه به چشم می‌خورد که اگر شاعر درصدد رفع آنها در سروده‌های بعدی‌اش برآید، سودمند خواهد بود. نخست‌ کاربرد فراوانِ اضافه‌های تشبیهی و استعاری است که گاهی به تزاحم تصویر منجر می‌شود و فهم سخن را مختل می‌کند، البته تعداد این موارد بسیار کم و انگشت‌شمار است. دوم  تتابع اضافات و اضافه کردن و آمیختن چند ترکیب وصفی و اضافی به هم است که باعث می‌شود مخاطب بعد از خواندن برخی سطرها متوقف شود تا ابتدا رابطۀ کلمات و ترکیبات را با هم درک کند و بعد به سطر بعد برود، این امر زمانی مشکل‌سازتر می‌شود که اغلب کلماتی که در این تتابع به هم اضافه می‌شوند از قلمرو مفاهیم انتزاعی و ذهنی باشند تا ملموس و عینی. در پایان و بعد از سه بار خواندن این مجموعه، به زعم من «خالو» و  «بی‌کرانگی» از بهترین و خواندنی‌ترین شعرهای این مجموعه هستند. 

منبع

- شاهمرادی، اسلام. (۱۴۰۱). ابری همیشه با من است که تو را می‌بارد. چاپ اول. تهران: فصل پنجم.

شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
198 viewsedited  18:20
باز کردن / نظر دهید
2022-08-29 18:32:32
جلسه نقد و بررسی مجموعه شعر «ابری همیشه با من است که تو را می‌بارد» سرودهٔ اسلام شاهمرادی

منتقدان:
دکتر محمدمهدی حاتمی
دکتر محسن احمدوندی
میثم عاطفی‌نیا

زمان: سه‌شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۱

مکان: کرمانشاه، خیابان شهیدبهشتی، جنب زیباپارک، کوچهٔ شهید عبدالمجید شعیری، پلاک ۲۹۰، مؤسسهٔ فرهنگی - هنری دادگر.

شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
420 viewsedited  15:32
باز کردن / نظر دهید
2022-08-26 20:23:16 یادداشت
ستایش حال و نکوهش گذشته (بخش دوم)
محسن احمدوندی

سخنان برزویۀ طبیب در سرآغاز «کلیله و دمنه» (ترجمه شده در حدود سال‌های ۵۳۸ تا ۵۴۰ هجری قمری) نیز از چنین نگرشی حکایت دارد. چه این سخنان را از زبان برزویۀ طبیب و متعلّق به اواخر عصر ساسانی بدانیم و چه از زبان نصرالله منشی و متعلق به عصر غزنویان در اصلِ سخن ما تفاوتی ایجاد نمی‌کند. در این بخش از کلیله و دمنه، زمان حال پر از پلیدی و پلشتی به تصویر کشیده می‌شود و از لحن گوینده چنین برمی‌آید که هیچ کدام از این پلیدی‌ها و پلشتی‌ها در گذشته وجود نداشته است:

خاصه در این روزگارِ تیره که خیرات بر اطلاق روی به تراجع آورده است و همت مردمان از تقدیم حسنات قاصر گشته با آنچه ملک انوشروان کسری بن قباد را سعادت ذات و یمن نقیبت و رجاحت عقل و ثبات رای و علو همت و کمال مقدرت و صدق لهجت و شمول عدل و رأفت و افاضت جود و سخاوت و اشاعت حلم و رحمت و محبت علم و علما و اختیار حکمت و اصطناع حکما و مالیدن جباران و تربیت خدمتگاران و قمع ظالمان و تقویت مظلومان حاصل است می‌بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد و چنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی و افعال ستوده و اخلاق پسندیده مدروس گشته و راه راست بسته و طریق ضلالت گشاده و عدل ناپیدا و جور ظاهر و علم متروک و جهل مطلوب و لؤم و دنائت مستولی و کرم و مروّت منزوی و دوستی‌ها ضعیف و عداوت‌ها قوی و نیک‌مردان رنجور و مُستذلّ و شِرِّیران فارغ و محترم و مکر و خدیعت بیدار و مظفر و متابعت هوا و سنّت متبوع و ضایع گردانیدن احکام خرد طریق مشروع و مظلومِ محقِّ ذلیل و ظالمِ مبطل عزیز و حرص غالب و قناعت مغلوب و عالَم غدار بدین معانی شادمان و به حصول این ابواب تازه و خندان (نصرالله منشی، ۱۳۸۸: ۵۵-۵۶).

در همین قرن نظامی عروضی نیز در «چهارمقاله» (تألیف شده در حدود سال‌های ۵۵۱ ـ ۵۵۲ هجری قمری) نگرشی بدبینانه به روزگار معاصرش (عصر سلجوقیان) دارد و گذشته را این‌گونه آرمانی به تصویر می‌کشد:

پیش از این در میان ملوک عصر و جبابرۀ روزگار پیش چون پیشدادیان و کیان و اکاسره و خلفا رسمی بوده است که مفاخرت و مبارزت به عدل کردندی و هر رسولی که فرستادندی از حکم و رموز و لغزْ مسائل با او همراه کردندی و در این حالت پادشاه محتاج شدی به ارباب عقل و تمیز و اصحاب رای و تدبیر و چند مجلس در آن نشستندی و برخاستندی تا آنگاه که آن‌ جواب‌ها بر یک وجه قرار گرفتی و آن لغز و رموز ظاهر و هویدا شدی آنگاه رسول گسیل کردندی و این ترتیب بر جای بوده است تا به روزگار سلطان عادل یمین‌الدولة‌و‌الدین محمودبن سبکتکین رَحِمَهُ الله و بعد از او چون سلجوقیان آمدند و ایشان مردمانی بیابان‌نشین بودند و از مجاری احوال و آثار ملوک بی‌خبر، بیشتر از رسوم پادشاهی به روزگار ایشان مندرس شد و بسی از ضروریات مُلک مُنطَمِس گشت. یکی از آن دیوان برید است، باقی بر این قیاس توان کردن (نظامی، ۱۳۹۶، ۲۳-۲۴).

نمونۀ چنین داوری‌های رمانتیکی در متون کهن فراوان است و مجموع آنها نشان می‌دهد که انسان ایرانی همیشه نگاهی به پشت سر داشته تا با باشکوه جلوه دادن گذشته، پناهگاهی برای خود دست‌وپا کند و از ناکامی‌های زمان حال بگریزد.

منابع

ـ پند پیران. (۱۳۵۷). به تصحیح جلال متینی. چاپ اول. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.

ـ نصرالله منشی، ابوالمعالی. (۱۳۸۸). کلیله‌ودمنه. به تصحیح و توضیح مجتبی مینوی. چاپ اوّل. تهران: ثالث.

ـ نظامی، احمدبن ‌عمر. (۱۳۹۶). چهارمقاله. به تصحیح و تحشیۀ محمد قزوینی. با مقدمۀ عبدالکریم جربزه‌دار. چاپ اوّل. تهران: اساطیر.

[یادداشت بالا پیش از این در شمارهٔ بیستم فصل‌نامهٔ قلم در صفحات ۴۰-۴۲ منتشر شده است.]


شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
409 viewsedited  17:23
باز کردن / نظر دهید
2022-08-26 20:16:24 یادداشت
نکوهش حال و ستایش گذشته (بخش اول)
محسن احمدوندی

امروزه تحقیقات روان‌شناسی نشان داده است که ارزیابی و قضاوت ما انسان‌ها دربارۀ گذشته‌مان معمولاً با سوگیری همراه است. نگاه ما به گذشته واقع‌بینانه نیست. خوبی‌ها و بدی‌هایش را در کنار هم نمی‌بینیم. زیبایی‌ها و زشتی‌هایش را توأمان به خاطر نمی‌آوریم. تصور اغلب ما انسان‌ها از گذشته، روزگاری خوش و خرم و به دور از درد و رنج و غم و اندوه است. دیروز همیشه برای ما دلچسب‌تر و خوشایندتر از امروز است. خوبی‌هایش را به یاد می‌آوریم و بدی‌هایش را نادیده می‌گیریم. گویی این بیت صائب دربارۀ همۀ ما انسان‌ها صدق می‌کند: 

هرچه رفت از عمر یاد آن به نیکی می‌کنند
چهرۀ امروز در آیینۀ فردا خوش است

در حالی که همۀ ما می‌دانیم که این تصور آرمانی از گذشته با واقعیت همخوانی ندارد و در گذشته نیز دردها و رنج‌هایی داشته‌ایم. شاید این یکی از کارکردهای ذهن است که خاطرات تلخ و ناخوشایند گذشته را سانسور می‌کند تا از میزان درد و رنج ما در اینجا و اکنون بکاهد. شاید ذهن می‌خواهد با پُرزرق‌وبرق‌ جلوه دادن گذشته، ما را بفریبد و با ترسیم خوشایند زمان‌های ازدست‌رفته، پناهگاهی برای ناکامی‌ها و ناخوشی‌های اینک و اکنو‌ن بسازد. نکتۀ جالب این است که این سوگیری فقط در قلمرو زندگی شخصی اتفاق نمی‌افتد، بلکه رد آن را در زندگی اجتماعی بشر هم می‌توان دید. گویی هر شخص و هر جامعه‌ای در پشت سر، عصری طلایی برای خودش مجسم می‌کند و همیشه آرزوی بازگشت به آن را در دل می‌پروراند. در اجتماعات بشری نیز اغلب این نگرش رمانتیک و غیرواقع‌بینانه وجود داشته است که گذشته بهتر از حال است. حاکمان پیشین بهتر از حاکمان کنونی، مردمان روزگاران گذشته متدین‌تر و بااخلاق‌تر از مردمان کنونی و... . همۀ ما نمونۀ چنین داوری‌های شخصی و جمعی‌ای را شنیده‌ یا خوانده‌ایم، اما با کمی تدبر و تأمل متوجه می‌شویم که چنین نگرشی پایۀ چندان استواری ندارد و بیشتر حاصل نوعی ارزیابی احساسی و عاطفی است تا قضاوتی منطقی و واقع‌گرایانه.

این سخنان من به این معنا نیست که هرچه بدی است مال گذشته است و هرچه خوبی است متعلق به اینجا و اکنون، زیرا این هم نوعی قضاوت نامعقول و غیرمنطقی است؛ بلکه بر این باورم همان‌گونه که زمان حال در کنار بدی‌هایش، خوبی‌هایی دارد که باید دیده شود، گذشته نیز در کنار خوبی‌ها و خوشی‌هایش، بدی‌ها و ناخوشی‌هایی داشته است که در داوری‌های و ارزیابی‌هایمان نباید مغفول بماند و نادیده گرفته ‌شود. من در اینجا با ارزیابی‌ها و قضاوت‌های افراد دربارۀ گذشته‌شان کاری ندارم، اما در نظر دارم که چند نمونه از متون کهن را ذکر کنم تا نشان دهم که جامعۀ ایرانی چگونه همیشه گذشته را ستوده و زمان حال را نکوهیده‌ و دچار این سوگیری بوده است. نمونۀ نخست را از کتاب «پند پیران» (تألیف‌شده در قرن پنجم هجری قمری) نقل می‌کنم. نویسندۀ این کتاب این‌گونه از روزگار خویش شِکوِه سر می‌دهد و گذشته را می‌ستاید:

و اندر این روزگار که ماییم [...] اندر میان خلق کبایر آشکار شده است و اهل فساد قوت گرفته و پیران و پارسایان همه مرده‌اند و پارسایی با خود برده‌اند. اکنون از پارسایان جز گفتاری نشنوی و از شریعت جز اسمی نبینی و هرکه رستگاری جوید و خواهد که دین به سلامت ببرد باید که در اهل روزگار خود ننگرد و اقتدا بر ایشان نکند، مگر اندر سیرت بزرگان گذشته نگرد و بر طریق ایشان رود و همان کند که ایشان کردند تا همان یابد که ایشان یافتند و هیچ چیز نیست مر دین را سودمندتر و نافع‌تر از حکایت پیران و نگرستن اندر سیرت و آثار ایشان که علما و بزرگان چنین گفتند که همچون بیمار که زود علاج نیابد زود هلاک شود و هر که پند و حکایت پیران نشنود، دین را زود بر باد بردهد. پس علاج دین در پند پیران شنیدن است و اندر حکایت ایشان نگرستن (پند پیران، ۱۳۵۷: ۴-۵).

شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
326 viewsedited  17:16
باز کردن / نظر دهید
2022-08-22 21:30:28 یادداشت
«ادب و بی‌ادبی» از منظر مولانا
محسن احمدوندی

مولانا در داستان نخستین مثنوی یعنی داستان «کنیزک و پادشاه»، بیتی دارد که بسیار قابل تأمل است. بحث مولانا در آنجا که اغلب هم در کتاب‌های درسی خوانده‌ایم، بحث ادب و بی‌ادبی است. این‌که بی‌ادب نه‌تنها خودش را از لطف رب محروم می‌کند و حالش همیشه بد است، بلکه این بدی را به دیگران هم سرایت می‌دهد و دیگران هم با آتش او می‌سوزند. منظور مولانا در آن ابیات البته ادب در معنای مرسوم و محدود آن نیست. کمی که جلوتر می‌رود برای ما روشن می‌کند که ادب خاص انسان‌ها نیست و متعلق به همۀ کائنات است. اصلاً انتظام جهان منوط به ادب است و بی‌ادبی نظم حاکم بر هستی را به هم می‌ریزد و جهان را به کام نابودی خواهد کشاند. ادب از نظر مولانا یعنی این‌که هرچیزی مطابق طبیعتش عمل کند و از مدار و محوری که طبیعت برای او تدارک دیده خارج نشود. خروج از آنچه طبیعت پیش پای ما نهاده، بی‌ادبی و بی‌باکی و گستاخی است و تاوان سختی دارد. او می‌گوید: 

هرچه آید بر تو از ظُلْمات و غم
آن ز بی‌باکی و گستاخی‌ست هم
(مولوی، ۱۳۹۰: ۸)

به نظرم مولانا در همین یک بیت درس بزرگی به ما می‌دهد، او می‌گوید: ای انسان، اگر حالت بد است، اگر تیره و تاریکی و غم و اندوه بر جانت چنبره زده، اگر افسرده و پژمرده‌ای، بدان و آگاه باش که بی‌ادبی کرده‌ای. بی‌باکی کرده‌ای. گستاخی کرده‌ای. یعنی چه؟ یعنی این‌که از جاده‌ای که طبیعت پیش پایت گذاشته خارج شده‌ای، یعنی از مداری که قرار بوده در آن به پیش بروی، منحرف شده‌ای؟ بگذارید ساده‌تر بگویم، طبیعت انسان این است که در شبانه‌روز میزانی از کالری را دریافت کند. ساعاتی را به کار و فعالیت بپردازد و ساعاتی را بخوابد. نیازهای جنسی‌اش را پاسخ بدهد، با انسان‌های دیگر حشر و نشر کند، بگوید، بخندد. از دیگران دستگیری کند. دوست بدارد و دوستش بدارند و... خب اگر انسان به هر کدام از این خواست‌ها و نیازهایش پاسخ ندهد، حالش بد می‌شود. ناخوش می‌شود. ناکوک می‌شود. غمگین می‌شود. چون بی‌ادبی کرده. گستاخی کرده. از جادۀ طبیعت خارج شده و طبیعی است که طبیعت از او انتقام بگیرد. تاوان خروج از جادۀ طبیعت، غم و اندوهی است که آدمی را می‌افسرد. من هر وقت حالم بد می‌شود، این بیت مولوی را با خودم زمزمه می‌کنم و به کارهای چند روز قبلم فکر می‌کنم تا ببینم کجا از جادۀ طبیعت خارج شده‌ام و این حالِ بد تاوانِ کدام انحرافِ من از مسیر و مدارِ طبیعت است.

منبع

ـ مولوی، جلال‌الدین محمدبن محمد. (۱۳۹۰). مثنوی معنوی. چاپ پنجم. تهران: هرمس.

شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
596 viewsedited  18:30
باز کردن / نظر دهید
2022-08-21 20:11:50 معرّفی کتاب
نام کتاب: عتبة‌الکتبة
نویسنده: علی‌بن احمد منتجب‌الدین بدیع
مُصحّحان: محمد قزوینی و عباس اقبال
نوبت چاپ: اول
محل چاپ: تهران
ناشر: اساطیر
سال چاپ: ۱۳۸۴
تعداد صفحات: ۱۷۰
معرفی‌کننده: محسن احمدوندی


«عتبةالکتبة» مجموعه‌ای از نامه‌ها و مراسلات دیوانی منتجب‌الدین بدیع اتابک الجوینی، منشیِ سلطان سنجر سلجوقی و رئیس دیوان رسایل اوست. این کتاب از نمونه‌های موفق ترسل و نامه‌نگاریِ درباری به زبان فارسی است و نامه‌های آن به دستور ابوالفتح ناصرالدین طاهربن فخرالملک المظفربن نظام‌الملک طوسی ـ که از سال ۵۲۸ تا ۵۴۸ هجری قمری وزیر سلطان سنجر بوده است ـ جمع‌آوری شده است. متن عتبة‌الکتبة شامل یک مقدمۀ کوتاه و دو بخش اصلی است: بخش نخست کتابْ نامه‌های اداری یا سلطانیات (۳۶ نامه) را در بر می‌گیرد که موضوع آنها اغلب تفویض مناصبی چون ولایت و ریاست شهرها، شحنگی، قضاوت، خطابت، نقابت سادات، شغل تدریس، تولیت اوقاف و... به افراد زیردست است و بخش دوم شامل نامه‌های دوستانه یا اخوانیات (۶۴ نامه) است.

عتبةالکتبة در کنار «منشآتِ» رشید وطواط و «التوسل الی الترسلِ» بهاءالدین محمد بغدادی از مهم‌ترین منشآتِ عهد سلجوقیان و خوارزمشاهیان  به شمار می‌آید. این کتاب حاوی اطلاعات تاریخی ارزشمندی است و نثر آن نیز به نسبت دیگر کتاب‌هایی که به این سبک و سیاق‌اند ساده‌تر و روان‌تر است؛ اما اغلب نامه‌های این مجموعه ساختاری کلیشه‌ای دارند، به این صورت که ابتدا مقدمه‌ای دربارۀ شیوۀ حکومت‌داری می‌آید، سپس نام و نشان کسی که قرار است مقام و مسئولیتی به او سپرده شود و در پایان هم چند توصیه به این فرد می‌شود تا کارش را درست انجام دهد. این ساختار کلیشه‌ای باعث می شود خوانندۀ امروزی بعد از خواندن چند نامه، خسته و دل‌زده شود.

منتجب‌الدین بدیع هم‌عصرِ رشید وطواط و انوری بوده است و از فحوای کتابش چنین برمی‌آید که طبع شعر داشته و به دو زبان عربی و فارسی شعر می‌سروده است. تاریخ تولد و مرگ او بر ما روشن نیست. آنچه روشن است این است که در سال ۵۱۶ هجری قمری به قصد آموختن صناعت دبیری به دارالملک مرو رفته است و تألیف دیباچۀ عتبة‌الکتبة در زمان حیات سلطان سنجر یعنی قبل از سال ۵۵۲ هجری قمری و پیش از وفات سلطان سنجر بوده است. البته بعضی نامه‌‎ها نیز به وقایعی اشاره دارند که بعد از وفات سلطان سنجر اتفاق افتاده و نشان می‌دهد که نویسنده بعدها تغییراتی در کتابش اعمال کرده است.

(۱۴۰۱/۵/۳۰)
شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
https://b2n.ir/f22350
550 viewsedited  17:11
باز کردن / نظر دهید
2022-08-12 21:50:58
شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
827 views18:50
باز کردن / نظر دهید
2022-08-12 21:50:16 یادداشت
در بی‌سوادی ممیّزان
محسن احمدوندی

«فلفل، ام‌الخبائث و پشم» کتابی است از کارلو ام. شیپولا که رامین مستقیم آن را به فارسی برگردانده و انتشارات «روشنگران و مطالعات زنان» آن را در سال ۱۴۰۰ منتشر کرده است. این کتاب برخلاف عنوان آن که به طنز می‌زند و رگه‌هایی از اروتیسم را هم در خود دارد، کتابی علمی و کم‌حجم دربارۀ نقش فلفل، شراب و پشم در انباشت سرمایه، انقلاب صنعتی و اصلاحات کلیسا و رشد جمعیت در اروپای قرون وسطی است و نویسندۀ آن می‌کوشد نشان دهد که چرا و چگونه نوزایی در اروپا رخ داد و نه در هیچ جای دیگر جهان. حالا شاید بپرسید چرا نام کتاب این‌گونه است؟ قضیه از این قرار است که ممیّزان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نخواسته‌اند نامی از «شراب» به گوش و چشم من و شما بخورد و ما کتاب‌خوان‌ها خدایی‌ناکرده در دام گناه بیفتیم، برای همین دست به دامان حدیث «الخمرُ امُ‌الخَبائث: شراب مادر همهٔ پلیدی‌هاست» ـ که منسوب به پیامبر است ـ شده‌اند و به جای ترجمهٔ «wine» به «شراب»، نویسنده را ناگزیر کرده‌اند از «ام‌الخبائث» استفاده کند. من ابتدا فکر کردم شاید فقط روی جلد کتاب چنین است، اما وقتی به متن کتاب هم نگاه کردم دیدم در متن هم همه‌جا از این واژه استفاده شده است؛ مثلاً در جایی از کتاب می‌خوانیم: «ام‌الخبائث‌های فرانسه بسیار بهتر از ام‌الخبائث‌های انگلیس بود.» طنز قضیه اینجاست که مترجم، کتابش را به حافظ ـ به پاس سرودن بیت زیر ـ تقدیم کرده است و در پیشانی‌نوشت کتابش این بیت را آورده است:

آن تلخ‌وش که صوفی ام‌الخبائثش خواند/ اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلة العذارا

[ترجمهٔ شعر حافظ این است: آن شراب تلخ‌مزه‌ای که صوفی آن را مادر همهٔ پلیدی‌ها می‌داند برای من از بوسیدن دختران دوشیزه هم گواراتر و شیرین‌تر است.]

گویا ممیّزان محترم دیگر سوادشان به این قد نداده است که معنی این شعرِ حافظ را بفهمند و بدانند که تمام تلاششان برای سانسور «شراب» را، همین یک بیت خواجۀ شیراز در همان ابتدای کتاب به آب داده است.

شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
820 viewsedited  18:50
باز کردن / نظر دهید
2022-08-11 11:31:41 یادداشت
کرمانشاه در نوشته‌های دوست‌علی‌خان معیّرالممالک
محسن احمدوندی

در چند جا از کتاب «رجال عصر ناصری»، نوشتۀ دوست‌علی‌خان معیّرالممالک، که دربردارندۀ شرح‌حال تعدادی از شخصیت‌های مهم و تأثیرگذار عصر قاجار است به کرمانشاه اشاره شده است و این اشارات کوتاه می‌تواند به فهم ما از وضعیت جغرافیایی، تاریخی و سیاسی این شهر در دوران قاجار کمک کند. در بخشی از کتاب دربارۀ سرعت و دقت‌نظر آقا میرزا یوسف آشتیانی، مستوفی‌الممالک دربارِ ناصرالدین‌شاه، آمده است:

یکی از روزها که اغلب بزرگان و محارم در حضور ناصرالدین‌شاه بودند، سخن از تغییر آب‌وهوای بعضی نقاط ایران به میان آمد. یکی از حُضّار عرض کرد در اوایل سلطنت قاجاریه در اطراف کرمانشاه نخلستان‌های بزرگ بوده و خرمای مرغوب در آنجا عمل می‌آمده و از این راه در سال، مبلغی گزاف مالیات عایدِ دولت می‌شده است. شاه به مستوفی‌الممالک گفت تا به دفتر مالیاتی آن زمان رجوع کرده و چگونگی آن را به عرض برساند. آقا میرزا یوسف فوراً یادداشتی به دفتر خود فرستاد و پس از اندک‌زمانی دفاتر مربوطه را حاضر آوردند و صورت مالیات‌ها به نظر شاه رسید. این سرعت‌عمل که حاکی از نظم و ترتیب دفترخانه بود، سخت پسندِ خاطر ناصرالدین‌شاه واقع شد و طرز کار آن دستگاه را مورد تقدیر قرار داد (معیرالممالک، ۱۳۹۰: ۴۰ ـ ۴۱).

از این خاطره دو نکته دربارۀ کرمانشاه قابل دریافت است: نخست این‌که نخلستان‌های شهرستان قصرشیرین که جزء مناطق گرمسیر استان به شمار می‌آید در دوران قاجار نیز به داشتن خرمای مرغوب مشهور و زبانزد بوده است و حکومت مرکزی از حاکمان محلی این مناطق هرساله مقداری مالیات بابت این نخلستان‌ها و محصولات آن دریافت می‌کرده‌ است. دیگر این‌که گویا در عصر ناصری به دلیل تغییرات آب‌وهوایی محصولات این نخلستان‌ها کاهش یافته است و به‌تبع آن از میزان مالیاتی هم که از قِبَلِ آن به حکومت مرکزی می‌رسیده کاسته شده است.

در جایی دیگر از کتاب در شرح حال مهدی قلی‌خان مجدالدوله، پسر عیسی‌خان اعتمادالدوله قاجار، داییِ ناصرالدین‌شاه، چنین آمده است:

پس از سپری شدن دوران کشورداریِ ناصرالدین‌شاه، مقام مجدالدوله نیز چنان‌که بود نماند و در دورۀ مظفری فقط یکی دو بار به حکومت کرمانشاه و خمسه رفت (همان: ۹۱).

از این بخش از کتاب چنین برداشت می‌شود که حکومت کرمانشاه در دوران قاجار چندان ارزش و اعتباری نداشته و به کسانی اعطا می‌شده که در دربار از ارج و قرب فراوانی برخوردار نبوده‌اند. لابد چون این منطقه از نظر اقتصادی صرفۀ چندانی برای حکام محلی و حکومت مرکزی نداشته است.

در جایی دیگر از کتاب، از کرمانشاه به‌عنوان شهری که در داشتن کبوتران نخبه زبانزد بوده یاد می‌شود. معیرالممالک که پدرش پنج‌هزار کبوتر داشته و خودش هم عاشق کبوتر بوده است، در مقالۀ پایانی کتابش به بحث دربارۀ کبوتر و کبوتربازی و رواج این سرگرمی در بین شاهزادگان قاجار می‌پردازد. او در این مقاله، کرمانشاه را یکی از شهرهایی معرفی می‌کند که مقصد سفرِ جلودارشان برای یافتن کبوترهای نخبه بوده است:

جلوداری داشتیم به نام «علی سیاه» که در کبوترشناسی خبره بود. او برای به دست آوردن کبوترهای زیبا مدام به قزوین، همدان، کرمانشاه، خراسان، کاشان و بروجرد می‌رفت و هر بار با چند قفس کبوتر نخبه بازمی‌گشت (همان: ۲۹۸)

منبع

ـ معیرالممالک، دوست‌علی‌خان. (۱۳۹۰). رجال عصر ناصری. چاپ اول. تهران: نشر تاریخ ایران.

[یادداشت بالا پیش از این در شمارهٔ بیستم فصل‌نامهٔ قلم در صفحات ۳۷-۳۸ منتشر شده است.]

شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
679 views08:31
باز کردن / نظر دهید
2022-08-09 20:41:42 معرّفی کتاب
نام کتاب: دیوان دقیقی
نویسنده: محمدبن احمد دقیقی
مُصحّح: محمد دبیرسیاقی
نوبت چاپ: اول
محل چاپ: تهران
ناشر: علمی
سال چاپ: ۱۳۴۲
تعداد صفحات: ۱۴۸
معرفی‌کننده: محسن احمدوندی

دقیقی از شاعران بزرگ زبان فارسی در قرن چهارم هجری است که متأسفانه حجم بسیار کمی از اشعار او از دستبرد حوادث روزگار در امان مانده و به دست ما رسیده است. طبق سخن ابوریحان در «آثارالباقیه» نام او ابوعلی محمدبن احمد بلخی بوده است و لقب دقیقی (منسوب به دقیق به معنای آرد) از این حکایت دارد که یا خودش یا پدرش و یا یکی از نیاکانش آردفروش بوده‌اند. از اشعار خود او و نوشته‌های تذکره‌‌نویسان چنین برمی‌آید که از دور یا نزدیک با دربار سامانیان در ارتباط بوده و تنی چند از شاهان این سلسله را مدح گفته و چندی هم در دربار چغانیان اقامت داشته است. دقیقی در ایام جوانی به تشویق و ترغیب شاهان سامانی شروع به سرودن شاهنامه می‌کند، اما بعد از سرودن گشتاسب‌نامه ـ که بعدها فردوسی عیناً این هزار بیت دقیقی را در شاهنامۀ خود نقل می‌کند ـ به دست یکی بنده کشته می‌شود. دقیقی مسلمان بوده است، اما در باطن به آیین زرتشتی نیز تمایل داشته است و انتخاب داستان ظهور زرتشت برای به نظم کشیدن، از میان آن همه داستان کهن خود گواهی بر این مدعاست. زمان تولد دقیقی بر ما روشن نیست، اما دبیرسیاقی وفات او را بین سال‌های ۳۶۵ ـ ۳۸۴ و به احتمال زیاد در سال ۳۶۷ هجری قمری می‌داند. دیوان دقیقی شامل هزار بیت گشتاسب‌نامه و قصاید و قطعات و ابیات پراکنده‌ای است که در تذکره‌ها و فرهنگ‌ها از او به جا مانده است. با وجود این‌که اکثر پژوهشگران اشعار دقیقی را با شاهنامهٔ فردوسی مقایسه کرده‌اند و برای آن ارزش ادبی چندانی قائل نشده‌اند، اما من از خواندن اشعارش لذت بردم و لحظات خوشی را با دیوانش سپری کردم. 

(۱۴۰۱/۵/۱۸)
شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
https://b2n.ir/z67637
618 views17:41
باز کردن / نظر دهید