Get Mystery Box with random crypto!

شعر، فرهنگ و ادبیات

لوگوی کانال تلگرام mohsenahmadvandi — شعر، فرهنگ و ادبیات ش
لوگوی کانال تلگرام mohsenahmadvandi — شعر، فرهنگ و ادبیات
آدرس کانال: @mohsenahmadvandi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.95K
توضیحات از کانال

✍ یادداشت‌ها و گزینش‌های محسن احمدوندی
ارتباط با من:
@mohsenahmadvandy

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2022-08-05 16:06:04 یادداشت
دربارهٔ کنکور و حواشی آن (بخش دوم)
محسن احمدوندی

۳. بحث بر سر نوع مدارسی که نفرات برتر کنکور در آنها تحصیل کرده‌اند از دیگر مباحث مطرح‌شدهٔ هرساله در رابطه با کنکور است. آمار نشان می‌دهد که چیزی نزدیک به ۶۰ - ۷۰ درصد نفرات برتر کنکور از مدارس استعدادهای درخشان (سمپاد)، ۱۵ - ۲۰ درصد از مدارس غیرانتفاعی، ۱۰ - ۱۵ درصد از مدارس نمونه‌دولتی و ۱ - ۵ درصد از مدارس عادی هستند. این در حالی است که دولت موظف است شرایط تقریباً برابری برای همهٔ دانش‌آموزان کشور فراهم آورد. من هم مثل خیلی‌ها این امر را نشان تبعیض آموزشی می‌دانم، اما رفع این تبعیض را نه در حذف و از میان برداشتن مدارس خاص و غیردولتی، بلکه در برکشیدن و امکانات دادن به دیگر مدارس دولتی می‌دانم و معتقدم جهتِ انتقادات و اعتراضات ما در اینجا باید به این سمت و سو باشد. ما باید به دولت فشار بیاوریم که توجه بیشتری به مدارس عادی نشان دهد، نه این‌که دولت را مجاب کنیم که درِ مدارس خاص و غیرانتفاعی را تخته کند. ما باید بپذیریم که مدارس خاص و غیرانتفاعی در آموزش موفق بوده‌اند و در کنکور نتایج خوبی گرفته‌اند و سپس به این فکر کنیم که چه باید کرد تا مدارس عادی نیز شرایط بهتری بیابند. شاید بگویید روشن است که این مدارس بهترین دانش‌آموزان، بهترین امکانات، بهترین معلمان، بهترین فضای آموزشی و... در اختیار دارند و دولت نمی‌تواند چنین شرایطی را برای دیگر مدارس تدارک ببیند. بله، حق با شماست. اقتصاد ورشکستهٔ ما و بودجهٔ ناچیز آموزش‌وپرورشِ کشور توان چنین کاری را ندارد، اما آیا چون دولت توان تجهیز مدارس عادی را در این حد و اندازه ندارد؛ باید همان چند مدرسهٔ خوبِ خاص و غیرانتفاعی را هم ببندیم و از چرخهٔ آموزش خارج کنیم؟ چرا ما برای ایجاد عدالت همیشه باید معکوس عمل کنیم و به‌جای برکشیدن فرودستان، به‌ زیر کشیدن فرادستان را در اولویت قرار دهیم؟ من هم مثل شما خواهان عدالت آموزشی هستم، اما سخن من در اینجا ناظر به واقعیت‌هاست نه آرمان‌ها و آرزوها. من می‌گویم وقتی دولت توان ایجاد و تجهیز هزاران مدرسهٔ خوب را ندارد و مجبور است که امکاناتش را در چند مدرسهٔ محدود تجمیع کند و از این طریق برخی استعدادها را شناسایی کند و آموزش دهد و به جایی برساند، چرا باید همان چند مدرسه را هم بکوبیم و عامل تبعیض آموزشی را در وجود این مدارس بدانیم؟ چرا باید تعدادی از دانش‌آموزانی را که در این مدارس ممکن است به جایی برسند و منشأ خدماتی شوند، با پخش‌وپلا کردن آنها در مدارس بی‌کیفیت عادی تباه کرد. باز هم تأکید می‌کنم آرمان و آرزوی من نیز مثل شما این است که روزی برسد که امکانات و شرایط مناسب آموزشی برای همهٔ کودکان و نوجوانان این مرزوبوم فراهم شود؛ اما تا آن روز به همین جزایر کوچک دلخوشم و حمایت از آنها را وظیفهٔ خودم می‌دانم، در عین حال برای بهبود شرایط مدارس عادی نیز تلاش می‌کنم، اعتراض می‌کنم، انتقاد می‌کنم، می‌نویسم و می‌گویم.

۴. گروهی هم هستند که به مدارس غیرانتفاعی می‌تازند؛ جالب است که اغلب این افراد کسانی هستند که خواهان کوتاه کردن دست دولت از اقتصاد، فرهنگ و... هستند. بنده همیشه موافق فعال شدن بخش خصوصی در همهٔ زمینه‌های اقتصادی، فرهنگی و آموزشی بوده و هستم. فعال شدن بخش خصوصی در آموزش، در قالب مدارس غیرانتفاعی، اتفاق مبارکی است و مزایای فراوانی چون کوتاه کردن دست دولت و دخالت‌های نابه‌جای آن در امر آموزش، انعطاف‌پذیری بیشتر برنامه و محتوای آموزشی، نظارت مردم بر کیفیت کار معلمان، بهبود امکانات آموزشی در مدارس و دخیل شدن بیشتر اولیا در امر آموزش و... را به همراه دارد. البته ممکن است شما هم بگویید این پدیده با آموزش رایگان عمومی در تضاد است؛ اما باید بدانیم که در هیچ کجای جهان آموزش رایگان وجود ندارد و هزینه‌های آموزشی از جیب مردم پرداخت می‌شود. در ایران هم همین است. کدام مدرسه در ایران با چندرغاز سرانهٔ دانش‌آموزی می‌تواند سرِپا بماند؟ چرا خودمان را گول می‌زنیم؟ آموزش رایگان شعار دلنشین و فریبنده‌ای بود که یک روز سردمداران حکومت سر دادند و چون با واقعیت‌ها روبه‌رو شدند و فهمیدند این کار امکان‌پذیر نیست، مثل خیلی دیگر از شعارهای پوچ و‌ توخالی به آن پشت کردند. بله، مدارس غیرانتفاعی مال بچه‌پول‌دارهاست. مال بچه‌مایه‌دارهاست، من اما کین‌توزی نسبت به ثروتمندان را عقلانی نمی‌بینم و واقع‌بینی را بر شعارهای پوچ و توخالی ترجیح می‌دهم. اولویت امروز من این است که کشورم پزشک و‌ مهندس و‌ معلم آگاه و آموزش‌دیده داشته باشد، خواه این پزشک و مهندس و معلم از طبقهٔ فرادست جامعه باشد، خواه از طبقهٔ فرودست جامعه.

شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
958 viewsedited  13:06
باز کردن / نظر دهید
2022-08-05 16:00:36 یادداشت
دربارهٔ کنکور و حواشی آن (بخش اول)
محسن احمدوندی

هر سال بعد از اعلام نتایج کنکور بحث‌هایی دربارهٔ آن در بین اقشار مختلف جامعه شکل می‌گیرد و هر گروه و دسته‌ای از منظری به نتایج کنکور می‌نگرند. آنچه در ادامه می‌آید حاصل تأملات من - به‌عنوان کسی که بیش از نیمی از عمرش معلم بوده - دربارهٔ کنکور و حواشی آن است. قبل از هر چیز باید بگویم که من در یک خانوادهٔ تقریباً فقیرِ روستایی متولد شده و بالیده‌ام، در مدارس عادی دولتی درس خوانده‌ام و رتبهٔ کنکورم در گروه علوم انسانی ۱۲۱۵، در آزمون کارشناسی‌ارشد زبان و ادبیات فارسی ۵۳ و در آزمون دکتری زبان و‌ ادبیات فارسی ۱۹ بوده است و اغلب سال‌های تدریسم را نیز در مدارس عادی مشغول به کار بوده‌ام. این‌ها را نوشتم تا طبقهٔ اجتماعی، میزان دسترسی‌ام به امکانات آموزشی و سوابق تحصیلی و شغلی‌ام را روشن کرده باشم و اگر در نوشته‌ام از طبقه‌ای خاص یا شرایط آموزشی ویژه‌ای دفاع می‌کنم بدانید که از خودم و طبقهٔ اجتماعی‌ام دفاع نمی‌کنم.

۱. من گزاره‌هایی چون «کنکور اصلاً روش سنجش خوبی برای اندازه‌گیری توانمندی‌های افراد نیست»، «کسانی که در کنکور موفق می‌شوند یک عده هستند که تنها کتاب‌های درسی‌شان را می‌خوانند و مهارت‌های تست‌زنی را خوب بلدند»... گزاره‌هایی اغراق‌آمیز می‌دانم. می‌پذیرم که کنکور روش آرمانی و ایدئالی برای سنجش همه‌جانبهٔ استعدادها، علایق و توانمندی‌های دانش‌آموزان نیست؛ اما با توجه به شرایط و امکانات آموزشی کشور فعلاً تنها روش - و نه لزوماً بهترین روش - سنجش میزان یادگیری دانش‌آموزان است؛ البته می‌توان با بالا بردن تأثیر سوابق تحصیلی از تمرکز این آزمون کاست و برخی نقایص آن را رفع کرد؛ اما هنوز هم تا یک روش سنجش ایدئال فاصلهٔ بسیاری دارد. با وجود این، همین آزمونِ پر از ایراد و اشکال هم پُر بی‌فایده نیست. من در طول این سال‌ها به تجربه دریافته‌ام که اکثر دانش‌آموزانی که در زمینه‌های مختلف توانمندند، در کنکور هم موفق می‌شوند. دانش‌آموزانی که در زمان تحصیلشان مسئولیت‌پذیرند، اخلاق‌مدارند، روابط اجتماعی نسبتاً موفقی دارند، مهارت‌های زبانی بالایی دارند، اهل هنر و ورزش هستند، به حقوق اجتماعی و سیاسیشان آگاه‌اند، در کنکور هم موفق می‌شوند. بنابراین اغلب نفرات برتر کنکور آدمهایی نیستند که فقط کتاب‌های درسیشان را خوانده و‌ تست زده‌اند، بلکه تجربهٔ من نشان می‌دهد که این افراد در اکثر زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نیز نخبه و سرآمدند. به نظر من اگر بین صدنفر اول کنکور و صدنفر دهم کنکور مقایسه‌ای صورت گیرد، به احتمال زیاد بین آنها از نظر میانگین هوشی، روابط اجتماعی، مهارت‌های زبانی، کنترل عاطفی - هیجانی، مسئولیت‌پذیری و خیلی معیارهای دیگر تفاوت‌های معناداری وجود خواهد داشت. بر این اساس تأکید می‌کنم که در ناکارآمدی کنکور نباید اغراق کرد، البته در بین نفرات برتر کنکور افرادی با توانمندی‌های کم وجود دارند، اما تعدادشان انگشت‌شمار است و در مقابل نیز هستند کسانی که در کنکور رتبهٔ مناسبی کسب نمی‌کنند، اما توانمندی‌های فراوانی دارند که ازقضا تعداد این‌ها هم اندک است. طبیعی است که این‌ها از نقایص و کاستی‌های کنکور است که در کنار مزایایش، باید آنها را هم دید و برای اصلاحشان کوشید.

۲. برخی عزیزان، ملاک موفقیت در کنکور را تک‌عاملی می‌بینند و فوراً آن را به ثروت و امکانات آموزشی ربط می‌دهند‌. این‌ها معتقدند نفرات برتر کنکور از خانواده‌های مرفه و برخوردار جامعه هستند و همین هم برای موفقیت آنها کافی است. این سخن اگرچه تاحدودی درست است، اما سخن دقیقی نیست. بدیهی است که ثروت و طبقهٔ اجتماعی ما بر میزان موفقیت‌های ما تأثیر مستقیم دارد و من هم قصد انکار این مسئله را نداشته و ندارم؛ اما ذکر دو نکته دراین‌باره را لازم می‌دانم. نخست این‌که همهٔ نفرات برتر کنکور از طبقات مرفه جامعه نیستند و در بین آنها دانش‌آموزانی - هرچند کم - از طبقات متوسط و فقیر هم دیده می‌شوند و البته چه بسیار دانش‌آموزان مرفهی هم که هیچ آبی از آنها گرم نمی‌شود و با وجود تمام امکانات، در کنکور هم هیچ رتبه‌ای نمی‌آورند. دوم این‌که باید در کنار ثروت و امکانات آموزشی، خیلی چیزهای دیگر هم باشد تا به موفقیت فرد در کنکور و تحصیل بینجامد، شما فکر نکنید اگر همان ثروت و امکانات آموزشی که در اختیار نفر اول کنکور بوده، در اختیار نفر صدهزارم هم می‌بود موفق می‌شد. در کنار این، عوامل دیگری چون تلاش و پشتکار، مسئولیت‌پذیری، نهادینه‌شدن ارزش علم در فرد و خانواده‌اش و... نیز باید دست به دست هم بدهند تا به موفقیت دانش‌آموز منجر شود. تک‌عاملی دیدن موفقیت یا عدم موفقیت افراد، منجر به تحلیل‌هایی ناقص و نابه‌جا از امور می‌شود و باید به شدت از آن پرهیز کرد.

شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
770 viewsedited  13:00
باز کردن / نظر دهید
2022-08-03 19:35:15 معرّفی کتاب
نام کتاب: بازتاب اسطوره در بوف کور (ادیپ یا مادینه‌جان؟)
نویسنده: جلال ستاری
نوبت چاپ: دوم
محل چاپ: تهران
ناشر: توس
سال چاپ: ۱۳۹۲
تعداد صفحات: ۱۲۸
معرفی‌کننده: محسن احمدوندی

جلال ستاری در کتاب «بازتاب اسطوره در بوف کور: ادیپ یا مادینه‌جان؟» در واقع می‌کوشد تا به این پرسش پاسخ دهد که بوف کور با خوانش فرویدی سازگارتر است یا خوانش یونگی؟ ستاری در فصل اول کتاب، بحث مفصلی دربارهٔ عقدهٔ ادیپ در روانکاری فروید مطرح می‌کند. عقدهٔ ادیپ در روانکاوی فروید به تمایل پسربچه برای ارتباط جنسی با مادرش گفته می‌شود که حسی از رقابت با پدر را پدید می‌آورد. به سخن دیگر فروید معتقد است که پسربچه عاشق مادرش است و در عین حال پدرش را رقیب خود می‌داند و به او کینه می‌ورزد و می‌خواهد او را از میانه بردارد. فروید این اصطلاح را از اسطوره‌های یونانی گرفته بود.‌ ادیپ در اساطیر یونانی، پادشاه افسانه‌ای شهر تب، تنها فرزند لایوس و یوکاسته است. لایوس پدر ادیپ، از طریق پیشگویان معبد دلفی باخبر می‌شود که اگر از یوکاسته صاحب فرزندی شود، این پسر او را خواهد کشت و با مادر خود ازدواج خواهد کرد. لایوس برای فرار از این سرنوشت، فرزندش ادیپ را به چوپانان می‌سپارد تا در کوه رهایش کنند، اما چوپانان این کار را نمی‌کنند. ادیپ بزرگ می‌شود و راه تب را در پیش می‌گیرد تا درصدد جستجوی هویت واقعی پدر و‌ مادرش برآید. او در میانهٔ راه با پدرش برخورد می‌کند و او را - بی‌آن‌که بشناسد - می‌کشد. سپس به شهر وارد می‌شود با ملکهٔ شهر، یوکاسته - که همسر لایوس و مادر خود اوست - نادانسته ازدواج می‌کند. ادیپ بعد از دریافتن این حقیقت، خودش را کور می‌کند و یوکاسته نیز خودکشی می‌کند. ستاری در ادامه تعدادی از مهم‌ترین نقدهایی را که بر نظریات فروید در این زمینه وارد شده برمی‌شمارد. فصل دوم کتاب به بازتاب‌های عقدهٔ ادیپ در ادبیات و‌ هنر غرب اختصاص دارد. در فصل سوم خلاصه‌ای از دو مقالهٔ «بوف کور و عقدهٔ ادیپی» از بهرام مقدادی و «چند ویژگی در بوف کور» از تورج رهنما که هر دو به اثبات عقدهٔ ادیپ در شخصیت راوی رمان بوف کور پرداخته‌اند، ارائه می‌شود. فصل چهارم کتاب، خلاصه‌ای از رمان بوف کور است و نقد دو مقالهٔ پیشین. ستاری معتقد است که نویسندگان دو مقالهٔ پیشین دچار لغزش‌هایی شده‌اند و به این سادگی نمی‌توان عقدهٔ ادیپِ راوی بوف کور را اثبات کرد، زیرا راوی بوف کور لکاته (نماد مادر) را می‌کُشد نه پیرمرد خنزرپنزر (نماد پدر) را، درحالی‌که در تراژدی ادیپ، لایوس کشته می‌شود نه یوکاسته. در فصل پنجم نویسنده پس از مباحث مطرح‌شده در فصل‌های پیشین، تفسیر بوف کور از منظر روانشناسی یونگ و کهن‌الگوهای او را مناسب‌تر و سازگارتر با ساختار رمان می‌داند. از نظر ستاری زن اثیری و لکاته دو سیمای متفاوت از مادینه‌جان (آنیمای) راوی است و بوف کور شرح دیدار راوی داستان با مادینه‌جانش است. ستاری در پایان، چند نقد جزئی را هم دربارهٔ کتاب «داستان یک روح» از سیروس شمیسا که خوانش یونگی رمان بوف کور است مطرح می‌کند.

(۱۴۰۱/۵/۱۲)
شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
https://b2n.ir/p47638
25 views16:35
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 21:37:39 معرّفی کتاب
نام کتاب: روضهٔ خلد
نویسنده: مجد خوافی
مُصحّح: محمود فرخ
به کوشش: حسین خدیوجم
نوبت چاپ: اول
محل چاپ: تهران
ناشر: زوّار
سال چاپ: ۱۳۴۵
تعداد صفحات: ۳۰۲
معرفی‌کننده: محسن احمدوندی

«روضۀ خلد» کتابی است از مجد خوافی که در سال ۷۳۳ هجری قمری و به تقلید از گلستان سعدی نوشته شده است. اگر مجد خوافی در هنگام نوشتن کتاب چنان‌که خودش گفته پنجاه سال از عمرش را صرف کسب علوم معقول و منقول کرده باشد و هفت هشت سال را هم برای کودکی او در نظر بگیریم، احتمالاً تولد او بین سال‌های ۶۷۵ تا ۶۸۰ بوده است. او در مقدمۀ کتاب خود می‌گوید که بیست سال از وطن خود، خواف، دور بوده و بعد از برگشتن و رحل اقامت افکندن در این شهر، روزی دوستی از او می‌خواهد که ماحصل تجارب سفرهایش را در کتابی مکتوب کند، اما او نمی‌پذیرد؛ زیرا شاعری کردن و افسانه گفتن را دون شأن خود می‌داند که قرب پنجاه سال در کسب علوم معقول و منقول رنج برده و سی سال به تدریس مشغول بوده است (مجد خوافی، ۱۳۴۵: ۴-۶). تا این‌ که یک روز در ماه اردیبهشت برای تفرج با دوستانش به بوستانی می‌رود، در این میانه یکی از یارانش گلستان سعدی را که با خود برده باز می‌کند و چند حکایتی را از آن می‌خواند. فصاحت و بلاغت کلام سعدی، مجد خوافی را بر آن می‌دارد که از تصمیم خود بازگردد و کتابی به تقلید از گلستان بنویسد که ماحصلش می‌شود «روضۀ خلد». نوشتن روضۀ خلد در همان ماه اردیبهشت آغاز می‌شود و تا ابتدای خرداد و در طول یک ماه به پایان می‌رسد (همان: ۸-۹). البته اختلافی که بین نُسَخ خطی کتاب وجود دارد و نیز ذکر واقعۀ زلزلۀ خواف ـ که در سال ۷۳۷ هجری قمری رخ داده است ـ در این کتاب، نشان می‌دهد که نویسنده بعد از نگارش اولیهٔ کتاب در سال ۷۳۳ هجری قمری، در سال‌های بعد نیز به حک و اصلاح آن مشغول بوده است و چیزهایی به آن افزوده است. کتاب روضۀ خلد حاوی اطلاعات تاریخی، سیاسی و مذهبی مفیدی است و در کنار این، چون نویسندۀ آن اکثر نقاط ایران را گشته و حکایات فراوانی دربارۀ اقوام مختلف ایرانی روایت کرده است، ارزش فرهنگی دوچندانی دارد. کتاب به گفتۀ خودِ نویسنده، هجده باب دارد و مشتمل بر چهارصد و بیست حکایت و دو هزار و صد و چهل بیت و مبالغی حدیث و آیات و اخبار و آثار و حکمت است (همان: ۱۰). چنان‌که گفتیم روضۀ خلد در زمرۀ  کتاب‌هایی است که به تقلید از گلستان سعدی نوشته شده‌اند، اما وقتی این دو را مقایسه می‌کنیم تازه می‌فهمیم سعدی چه کرده و چرا اثرش ماندگار شده است. تمام اشعار روضۀ خلد جز یک قطعه، همگی از خود مجد خوافی هستند، شعرهایی که اغلب تصنعی، خنک و بی‌مزه هستند. داستان‌های کتاب هم اغلب تکراری است و از کتب پیشینیان گرفته شده‌اند و با زبان و بیانی اغلب الکن و نارسا بازنویسی شده‌اند و نشانی از خلاقیت خود نویسنده در آنها نیست. در کنار گلستان، تأثیر کلیله و دمنه و مرزبان‌نامه نیز بر روضۀ خلد کاملاً بدیهی و روشن است و مقایسۀ این آثار در حوزۀ زبان و بلاغت می‌تواند موضوع تحقیق دانشگاهی خوبی باشد.

(۱۴۰۱/۵/۸)
شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
https://b2n.ir/p96571
282 viewsedited  18:37
باز کردن / نظر دهید
2022-07-29 16:39:35 یادداشت
ملک‌الشعرا بهار و کبوتربازی
محسن احمدوندی

بررسی بسامد برخی کلمات در دیوان شاعران یکی از لذت‌های متن‌خوانی است. بسامد یک واژه در دیوان شاعر گاه آگاهانه و گاه ناخودآگاه است. گاهی شاعر خودش واژه‌ای را به‌عمد در شعرش تکرار می‌کند تا بیانگر مفهوم و اندیشه‌ای خاص باشد. گاهی نیز بی‌آن‌که بداند برخی واژه‌ها فرصت بیشتری برای جاری شدن بر زبان و قلم او می‌یابند. آنچه مسلم است این است که بسامد یک واژه از سوی شاعر، چه آگاهانه باشد و چه ناآگاهانه، بیانگر دغدغه‌های ذهنی و عاطفی اوست. برای نمونه یکی از واژه‌هایی که در دیوان ملک‌الشعرا بهار بیش از شاعران هم‌دوره‌اش تکرار شده است، «کبوتر» است. بسامد این واژه در دیوان او و شاعران هم‌دوره‌اش با استناد به سایت «گنجور» به قرار زیر است:

ملک‌الشعرا بهار: ۹ بار
میرزاده عشقی: ۵ بار
ادیب‌الممالک فراهانی: ۴ بار
ایرج میرزا: ۲ بار
فرخی یزدی: ۲ بار
عارف قزوینی: ندارد

این بسامد بالا پیوند معناداری با علاقۀ فراوان او به کبوتر و کبوتربازی دارد. او یکی از کبوتربازان مشهور روزگار خود بوده است. معیّرالممالک در کتاب «رجال عصر ناصری» در نقل یکی از خاطراتش دراین‌باره چنین می‌نویسد:

پدرم در سال‌های ۱۳۰۷ ـ ۱۳۲۳ قمری در لانه‌های واقع در خانۀ شهری باغ فردوسِ تجریش و مهرآباد بر روی هم پنج‌هزار کبوتر داشت. [...] من از ده سالگی به کبوتر رغبت به هم رساندم و اولین‌بار به دستور دایی‌ام شاهزاده جهانگیر میرزا در باغ فردوس برایم لانۀ کوچکی ساختند و ده کبوتر از پدرم گرفته در آن انداختم. از آن پس در حلقۀ «عشق‌بازان» درآمدم و پیوسته بیش‌وکم کبوترانی داشتم. ولی بحبوحۀ آن بین سال‌های ۱۳۰۳ الی ۱۳۱۵ شمسی بود که متجاوز از دو هزار کبوتر داشتم. در این سال‌ها از کبوتربازان معروف طراز اول شاهزاده مرآت‌السلطان، ملک‌الشعرا بهار، نظام‌الدوله خواجه نوری، شاهزاده عبدالصمد میرزا جهانبانی، شاهزادگان مقبل‌الدوله و مفاخرالسلطنه نوه‌های شاهزاده تیمور میرزا سردار معتضد و نصیر همایون پسر میرزا زینل را می‌توان نام برد. هر جمعه در منزل یکی از کبوتربازان فوق‌الذکر از ناهار گرد می‌آمدیم و به تماشای کبوتران و هنرنمایی آنها و سخنان مناسب روز را به خوشی می‌گذرانیدیم. یکی از روزها که منزل استاد بهار بودیم، او چکامۀ آبداری را که دربارۀ کبوتر سروده بود در مقابل لانه‌هایش با سبک مخصوص به خود و اشاره‌هایی به کبوترها و لانۀ آنها و هوا برای حُضّار خواند و بر لطف محفل و حال «عشق‌بازان» دوچندان افزود (معیرالممالک، ۱۳۹۰: ۲۹۸- ۲۹۹).

منظور معیرالممالک از چکامۀ بهار چهارپارۀ زیر است که در دیوان بهار با چند سطر مقدمه به قرار زیر آمده است: 

بهار از ابتدای جوانی علاقۀ مفرطی به نگاهداری کبوتر داشت و از خرامیدن آنها در روی زمین و بازی و معلّق‌زدنشان در آسمان لذت می‌برد. این علاقه تا اواخر عمر باقی بود و در باغچۀ او همیشه عده‌ای کبوتران الوان و زیبا وجود داشت و در مواقع فراغت و تفریح، لحظه‌ای از وقت خود را به نوازش کبوتران می‌گذرانید. این سرود را که دارای سبکی جدید است در سال ۱۳۰۱ خورشیدی برای کبوتران خود ساخته است:

بیایید ای کبوترهای دلخواه
بدان کافورگون پاها چو شنگرف

بپرید از فراز بام و ناگاه
به گرد من فرودآیید چون برف

سحرگاهان که این مرغ طلایی
 فشاند پر  ز روی برج خاور

ببینمتان به قصد خودنمایی
کشیده سر ز پشت شیشۀ در

فرخوانده سرود بی‌گناهی
کشیده عاشقانه بر زمین دم

به گوشم با نسیم صبحگاهی
نوید عشق آید زان ترنم

سحرگه سر کنید آرام‌آرام 
نواهای لطیف آسمانی

سوی عشاق بفرستید پیغام
دمادم با زبان بی‌زبانی

مهیا ای عروسان نوآیین
که بگشایم درِ آن آشیان من

خروش بال‌هاتان اندر آن حین
رود از خانه سوی کوی و برزن

شود گویی در از خلد برین باز
چون من بر رویتان بگشایم آن در

کنید افرشته‌وش یک‌باره پرواز
به گردون دوخته پر، یک به دیگر

شوند افرشتگان از چرخ نازل
به زعم مردمان باستانی

شما افرشتگان از سطح منزل
بگیرید اوج و گردید آسمانی

نیاید از شما در هیچ حالی
وگر مانید بس بی آب و دانه

نه فریادی و نه قیلی و قالی
به‌جز دلکش سرود عاشقانه

فرودآیید ای یاران از آن بام
کف‌اندرکف‌زنان و رقص‌رقصان

نشینید از بر این سطح آرام
که اینجا نیست جز من هیچ انسان

بیایید ای رفیقان وفادار
من اینجا بهرتان افشانم ارزن

که دیدار شما بهر من زار
به است از دیدن مردان برزن
(بهار، ۱۳۸۹: ۲۹۸- ۲۹۹)


منابع

ـ بهار، محمدتقی. (۱۳۸۷). دیوان اشعار ملک‌الشعرای بهار. چاپ اول. تهران: نگاه.

ـ معیرالممالک، دوست‌علی‌خان. (۱۳۹۰). رجال عصر ناصری. چاپ اول. تهران: نشر تاریخ ایران.

[یادداشت بالا پیش از این در شمارهٔ بیستم فصل‌نامهٔ قلم در صفحات ۳۵-۳۷ منتشر شده است.]

شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
416 viewsedited  13:39
باز کردن / نظر دهید
2022-07-24 17:06:23 کوتاه‌نوشت‌ها
محسن احمدوندی

بدبین بودن به پدیدهٔ ازدواج و برحذر داشتن دیگران از انجام آن در بسیاری از متون کهن دیده می‌شود، اما «روضهٔ خُلْد» در این میان جایگاهی ویژه دارد. من به یاد ندارم کتابی را که به این اندازه از ازدواج بد گفته باشد و دیگران را از آن منع کرده باشد. مجد خوافی در باب یازدهم کتاب خود با عنوان «در نکاح و احوال زنان» بارها و بارها از بدی‌های ازدواج می‌گوید و نشان می‌دهد که دل پُری از ازدواج دارد. در جایی ازدواج را مجموعه‌ای از بلاها و بدبختی‌ها می‌داند:

آن کس که بلا و محنتِ تن خواهد
آوارگی از خانه و مسکن خواهد

صد سلسله از عنا به گردن خواهد
دانی که بود؟ کسی که او زن خواهد
(مجد خوافی، ۱۳۴۵: ۱۸۹)

و در جایی دیگر و در قالب حکایتی طنزآمیز ازدواج را بدترین عقوبت و عذاب معرفی می‌کند:

یکی در شهر کرمان دزدی‌ای کرد
گرفتش خصم و پیش حاکم آورد

ملک فرمود کاین دزدی تباه است
چنین کس را رها کردن گناه است

وزیری گفت دستش را برون کن
دگر گفتا ز دارش سرنگون کن

ملک را بود فرزندی پری‌زاد
در آن هفته به طالع گشته داماد

زمین بوسید کای شاه جهانگیر 
بگویم چارۀ این کار و تدبیر

زنش ده از عقوبت، چاره‌ گر نیست
که در عالم عقوبت زین بَتَر نیست

ملک خندید و بر وی آفرین کرد
که حسب‌الحال خود بس نازنین کرد

تو را گر دانش است ای مرد هشیار
به جانْ پندِ ملک‌زاده نگه‌دار (همان: ۱۹۴).


منبع
- مجد خوافی. (۱۳۴۵). روضهٔ خُلْد. مقدمه و تحقیق از صاحب نسخه محمود فرخ. به کوشش حسین خدیوجم. چاپ اول. تهران: زوار. 

شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
695 viewsedited  14:06
باز کردن / نظر دهید
2022-07-21 17:03:08 چند ماه پیش بعد از مشورت با دانش‌آموزانم در کلاس‌های درس، تصمیم گرفتیم کتاب‌هایی را که می‌خوانیم به یکدیگر معرفی کنیم و دربارهٔ آنها به بحث و تبادل‌نظر بپردازیم. فرصت ما در کلاس‌های درس محدود بود، برای همین منظور گروهی واتساپی با نام «کانون نوجوانان کتاب‌خوان کرمانشاه» تشکیل دادیم و دانش‌آموزان علاقه‌مند را به آن اضافه کردیم. استقبال بچه‌ها فراتر از حد تصور من بود. فکر نمی‌کردم آنها این‌قدر خوب بخوانند و خوب بنویسند. کارها خیلی سریع روی غلتک افتاد و روال مناسب خودش را پیدا کرد. با توجه به این شرایط، بر آن شدیم که ماحصل مطالعاتمان در آن گروه واتساپی را با دیگر اهالی فکر و فرهنگ هم به اشتراک بگذاریم و در معرض دید عموم قرار دهیم، این بود که در اینستاگرام صفحه‌ای ساختیم و مطالب گروه را با اندکی ویرایش به آنجا منتقل کردیم.

«کانون نوجوانان کتاب‌خوان کرمانشاه» گروهی مستقل و خودساخته از دانش‌آموزان خوش‌فکر و کتاب‌خوان کرمانشاهی است که تنها یک هدف را دنبال می‌کند و آن ترویج فرهنگ مطالعه و کتاب‌خوانی در بین نسل نوجوان است. امیدوارم شما هم در رسیدن به این هدف ارجمند به ما کمک کنید و ما را به نوجوانان علاقه‌مندان کتاب و کتاب‌خوانی معرفی نمایید. از تمامی دانش‌آموزانی که در این مسیر مرا همراهی کرده‌اند تشکر می‌کنم و دست‌های کوچک تک‌تک این عزیزان را فروتنانه می‌بوسم.

با تشکر
محسن احمدوندی

برای دنبال کردن صفحهٔ «کانون نوجوانان کتاب‌خوان کرمانشاه» در اینستاگرام بر روی پیوند زیر کلیک کنید.

‌‎https://www.instagram.com/invites/contact/?i=1slqm95gaa9k4&utm_content=p18g407‌‏

شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
1.1K viewsedited  14:03
باز کردن / نظر دهید
2022-07-20 09:38:07
عموم ایرانی‌ها کرمانشاه را به آثار تاریخی بیستون می‌شناسند، مجموعه‌ای از سنگ‌نوشته‌ها، نقش‌برجسته‌ها و کاخ‌های نیمه‌کاره‌ای که قرن‌هاست در کنارهٔ کوهی خوش‌ آب‌ و هوا و بر کرانهٔ دشتی سرسبز جا خوش کرده‌ و نمادی از شکوه و عظمت تبار ایرانی است؛ اما متأسفانه امروز روزنامهٔ «جهان صنعت» در نوشته‌ای باعنوان «بزرگ‌ترین سنگ‌نوشتهٔ جهان در مسیر نابودی» به گفتگو با یکی از استادان باستان‌شناسی دربارهٔ علل تخریب کتیبهٔ بیستون در سال‌های اخیر پرداخته و از بی‌برنامگی، سردرگمی و بلاتکلیفی وزارت میراث فرهنگی برای حفظ این اثر بزرگ تاریخی سخن گفته است. خواندن این گفتگو برای من که بیستون را بسیار دوست می‌دارم، تلخ و ناگوار بود. امیدوارم تمام کسانی که دل در گرو مهر ایران دارند، نسبت به این اتفاق تلخ واکنش نشان دهند و از مسئولان میراث فرهنگی استان و کشور تقاضا دارم برای حفظ این بنای تاریخی از هیچ تلاشی دریغ نورزند.

شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
815 viewsedited  06:38
باز کردن / نظر دهید
2022-07-18 10:23:42 یادداشت
گلستان سعدی، کتاب درسیِ مکتب‌‌خانه‌های ایرانی
محسن احمدوندی

محمود کتیرایی در کتاب از خشت تا خشت ـ که تاریخ پیش‌گفتار آن به سال ۱۳۴۸ برمی‌گردد ـ کوشیده است تا از طریق گفت‌وگو با پیرزنان و پیرمردان تهرانی، مجموعه‌ای از آداب و رسوم و معتقدات و خرافات مردم این شهر در دویست سال اخیر را گردآوری کند (کتیرایی، ۱۳۷۸: ۵-۹). او در فصلی که به آموزش در مکتب‌خانه‌های ایرانی مربوط می‌شود کتاب گلستان سعدی را یکی از کتاب‌های آموزشی این مراکز معرفی می‌کند. وی روند آموزش در مکتب‌خانه‌ها را به این ترتیب بیان می‌کند: معمولاً بچه را در حدود پنج‌سالگی به مکتب می‌سپردند. مکتب پسران از دختران جدا بود. معمولاً مکتب‌دار پسرانه را «آمیرزا» (= آقامیرزا) یا «آخوند» و مکتب‌دار دخترانه را «ملاباجی» می‌نامیدند. ابتدا مکتب‌دار الفبا و هجی کردن را به کودک می‌آموخت. سپس خواندن عم‌جزء قرآن آغاز می‌گردید، یعنی جزء آخر قرآن از «عم یتساءلون» تا پایان قرآن را به شاگرد می‌آموختند و سپس کل قرآن را ختم می‌کردند. در ضمنِ خواندن قرآن یا پس از آن، یک کتاب فارسی مانند کتاب جودی و خاله سوسکه و عاق والدین و گلستان سعدی و ترسّل و مانند آنها را نیز به بچه می‌آموختند. پس از آن هنگام آموختن خط و نوشتن فرامی‌رسید و این زمان معمولاً کودک به هشت یا نه سالگی پا نهاده بود. پس از این معمولاً پسران را از مکتب بیرون می‌آوردند و مکتب‌دار نیز معمولاً بیش از این چیزی نمی‌دانست که به شاگردان خود بیاموزد. پس از این دوره اگر کسی می‌خواست «عالم» و «ملا» شود، به آموختن جامع‌المقدمات، نصاب ابونصر و امثله و صرف میر و منطق و معانی و بیان و بدیع و شرح لمعه و معالم و شرح کبیر و عوامل جرجانی و صمدیه و سیوطی (شرح سیوطی به الفیۀ مالک‌بن مالک) شرح جامی به کافیه  و مغنی‌اللبیب و فقه و اصول و حکمت می‌پرداخت (همان: ۹۷-۱۰۹).

کتیرایی دربارۀ قدمت تدریس آثار سعدی در مکتب‌خانه‌های هندوستان و به تبع آن ایران در پی‌نوشت یکی از همین صفحات به یادداشت‌های قزوینی ارجاع داده است (همان: ۱۰۷) که ما در اینجا عین سخن قزوینی دراین‌باره را نقل می‌کنیم. قزوینی در دو موضع از یادداشت‌هایش با استناد به «تاریخ فرشته» دراین‌باره می‌نویسد:

(۱) در حدود ۷۵۰ بوستانِ شیخ در دکن در مکاتب معمول بوده که به اطفال می‌آموخته‌اند. حکایتی در این خصوص راجع به علاءالدین حسن کانگوی بهمنی از اولین سلاطین بهمنی دکن در وقت احتضار او (فرشته ۱: ۲۸۱).

(۲) حکایتی در تاریخ فرشته ۱: ۲۸۱ که از آن معلوم می‌شود واضحاً که از همان زمان‌های بلافاصله بعد از شیخ (در مورد ما نحن فیه در سنۀ ۷۵۹) بوستان شیخ را در مکاتب به اطفال می‌آموخته‌اند (در هندوستان در مورد مانحن‌فیه، و لابد در ایران هم همین‌طور بوده است قطعاً بل به طریق اولی) (قزوینی، ۱۳۶۳: ج۵، ۱۰۸ و ۱۱۰).

قزوینی در هر دوی این یادداشت‌ها به صفحۀ ۲۸۱ از جلد نخست تاریخ فرشته استناد کرده است؛ اما در تاریخ فرشته تنها در یک موضع از سعدی نام برده شده است که ارتباطی به موضوع مورد بحث ما ندارد و هیچ نکته‌ای مبنی بر تدریس آثار سعدی در مکتب‌خانه‌های هند در آن دیده نمی‌شود و با آنچه که قزوینی در یادداشت‌هایش ذکر کرده است همخوان نیست:

و دلیل وفور دانش و بینش او [محمدشاه] همین بس که در ان ایام که خطۀ ملتان را به میامن قدوم خود رشک گلستان ارم داشت، دو مرتبه نزدیکان خود را با تحف و هدایا و اموال فراوان به شیراز نزد شیخ مصلح‌الدین سعدی فرستاده التماس قدوم میمنت‌لزوم نمود و خواست که در ملتان برای او خانقاه بسازد و قریه‌ها وقف کند. چون شیخ پیر و ناتوان شده بود هر دو کرّت عذر خواست و هر بار سفینۀ اشعار خود را از غزلیات و غیره، به خط خود، برای شهزاده فرستاد و سفارش امیر خسرو ضمیمۀ آن ساخت (فرشته، ۱۳۸۷: ۲۰۸).

آیا قزوینی در این یادداشت دچار اشتباه و خطا شده است؟ آیا ممکن است قزوینی یک کتاب دیگر را با تاریخ فرشته اشتباه گرفته باشد؟ این نکته هنوز بر من روشن نیست. اگر عزیزی چیزی دراین‌باره می‌داند، خوشحال خواهم شد که آن را با من در میان بگذارد.

منابع

ـ فرشته، محمد قاسم‌بن غلام‌علی. (۱۳۸۷). تاریخ فرشته. چهار جلد. تصحیح  تعلیق و توضیح و اضافات: محمدرضا نصیری. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.

ـ قزوینی، محمد. (۱۳۶۳). یادداشت‌های قزوینی. ده جلد. چاپ سوم. تهران: علمی.

ـ کتیرایی، محمود. (۱۳۷۸). از خشت تا خشت. چاپ اول. تهران: ثالث.

[یادداشت بالا پیش از این در شمارهٔ بیستم فصل‌نامهٔ قلم در صفحات ۳۸-۴۰ منتشر شده است.]


شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
1.3K viewsedited  07:23
باز کردن / نظر دهید
2022-07-13 18:46:00 معرّفی کتاب
نام کتاب: کد ۲۴ یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد؟
نویسنده: حبیب احمدزاده
نوبت چاپ: چهارم
محل چاپ: تهران
ناشر: سورهٔ مهر
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۱۵۴
معرفی‌کننده: محسن احمدوندی

کتاب «کد ۲۴ یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد؟» که به گفتۀ نویسندۀ آن حاصل تحقیقی هفت‌ساله است در پی آن است تا نشان دهد از درختی به نام هدایت چگونه میوه‌ای به نام «بوف کور» برآمده و هدف هدایت از نوشتن این رمان چه بوده است؟ احمدزاده مبنای کار خود در این پژوهش را نقد تکوینی قرار می‌دهد تا از طریق شناخت زمان، شرایط اجتماعی و عوامل تأثیرگذار بر هدایت، بوف کور را بررسی کند؛ بنابراین، این‌که بوف کور در چه دورۀ تاریخی شکل گرفته و تحت تأثیر چه آثار هنری دیگری بوده است اساس این تحقیق است. نویسنده ابتدا روزشمار زندگی و آثار هدایت را ذکر می‌کند و سپس این مسئله را پیش می‌کشد که در دهۀ بیست میلادی که هدایت برای ادامه تحصیل به پاریس می‌رود، این شهر در قبضۀ هنر نوپای سینما، به‌ویژه سینمای اکسپرسیونیستی بوده و هدایت هم بر اساس نامه‌ها و نوشته‌های به‌جامانده از او، علاقۀ ویژه‌ای به سینما داشته است. بر این اساس نویسنده نتیجه می‌گیرد که هدایت در نوشتن بوف کور از فیلم‌های آن روزگار که بر پردۀ سینما اکران می‌شده تأثیر پذیرفته است. احمدزاده فیلم «نوسفراتو، یک سمفونی وحشت» (۱۹۲۲) ساختۀ فریدریش ویلهلم مورنائو، کارگردان صاحب‌سبک سینمای اکسپرسیونیست آلمان، را نخستین و مهم‌ترین فیلم تأثیرگذار بر هدایت در نگارش بوف کور می‌داند؛ این فیلم اقتباسی آزاد از رمان «دراکولا» از برام استوکر، نویسندۀ ایرلندی، است که در سال ۱۸۹۹ چاپ و منتشر شده است. احمدزاده معتقد است که تطابق موضوع، فضاسازی و از همه مهم‌تر شخصیت‌ها و پیرنگ داستان این فیلم با بوف کور و تعدادی دیگر از داستان‌های هدایت ازجمله «تاریک‌خانه» و «گجسته‌دژ» غیرقابل‌چشم‌پوشی است. در بخش دیگری از کتاب احمدزاده به شباهت فیلم «گولم» (۱۹۱۵) از معروف‌ترین فیلم‌های صامت آلمانی، به نویسندگی و کارگردانی پاول وگنر با داستان کوتاه «تخت بونصر» می‌پردازد و در ادامه داستان «عروسک پشت پرده» هدایت را با فیلم «عروسک» (۱۹۱۹) ساختۀ ارنست لوبیچ، کارگردان آلمانی، مقایسه می‌کند. نویسنده سپس به بررسی تأثیر فرهنگ هند و ایران باستان بر شکل‌گیری بوف کور پرداخته است و در ادامه به رابطۀ عاشقانۀ ترز و هدایت توجه کرده تا به‌زعم خود پرتوی بر جنبه‌های تاریک رمان بوف کور بیفکند و درنهایت به تأثیر کافکا و به‌ویژه رمان «مسخ» او بر هدایت پرداخته و فن‌های مشترک داستان‌نویسی این دو را بررسی کرده است. کتاب کم‌حجم «کد ۲۴ یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد؟» چند کاستی و نقص عمده دارد:

۱. نویسنده هر جا شباهتی بین آثار هدایت و فیلم‌های سینمایی هم‌روزگارش دیده است، حکم بر تأثیرپذیری هدایت از این فیلم‌ها داده است، درحالی‌که دلایلی که برای اثبات این تأثیرگذاری می‌آورد اغلب ناقص و الکن و کم‌جان و نتیجه‌گیری‌ها نیز اغلب شتاب‌زده هستند.

۲. در تأثیرگذاری فرهنگ هند و ایران باستان بر آثار هدایت شکی نیست، اما احمدزاده اغلب مطالبی را که در این دو بخش آورده پرت و دورافتاده است و می‌شد با دلایل روشن‌تری این تأثیرپذیری را تأیید کرد، چنانکه پیش از احمدزاده بارها و بارها این کار شده است.

۳. ارجاع به منابع دست چندم و فاقد اعتبار از دیگر ضعف‌های کتاب است، تصور کنید که برای مبحث مهمی همچون «روابط بینافرهنگی در هنر» به نوشته‌ای از بهمن نامور مطلق در روزنامۀ «جام جم» ارجاع داده شود، گویی دیگر هیچ منبعی دراین‌باره لااقل در زبان فارسی و به‌صورت یک کتاب مستقل و قابل استناد وجود نداشته (احمدزاده، ۱۳۹۹: ۲۹ ـ ۳۱) و نویسنده مجبور بوده به مطالب روزنامه‌ای که اغلب پر غلط هستند ارجاع دهد.

۴. ضعف پژوهشی دیگر کتاب احمدزاده، ارجاعات مستقیم چندصفحه‌ای است؛ یعنی نویسنده برای گفتن از یک موضوع تنها یک منبع را دیده است و از چند صفحه از آن منبع بی ‌هیچ دخل و تصرفی رونوشت برداشته است.

۵.نداشتن پیشینۀ تحقیق از دیگر ضعف‌های کتاب است، نویسنده به‌گونه‌ای عمل کرده که گویی در زبان فارسی تا کنون هیچ تحقیقی دربارۀ هدایت انجام نشده است و اگر هم شده است از آن هزاران کتاب و مقاله یک مورد هم ارتباطی با موضوع مورد بحث این پژوهش ندارد. این مسئله دو دلیل می‌تواند داشته باشد، یا نویسنده در این قلمرو بسیار پیاده بوده است یا این‌که خواسته وانمود کند که کار او چنان تازه و نو است که پیش از او کسی بدان نپرداخته است.

(۱۴۰۱/۴/۲۲)
شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
https://b2n.ir/g33473
763 viewsedited  15:46
باز کردن / نظر دهید