2023-03-05 02:12:37
"مردم" یعنی بوجود آمدن "شبکه انسان ها"
۱. یکی از بزرگترین درس های جامعه شناسی احساس این است که انسان عبارتست از «شبکه انسان ها». بنا به منطق احساس، "انسان ها بزرگترین دومینوی جهان را شکل می دهند. اگر با کمترین میزان انرژی به یک انسان ضربه بزنید، همین میزان اندک ضربه کافی است تا موقعیت انسان های بسیاری را تغییر دهد." انسان ها، اگر چه بنا به منطق عقل و در قالب قراردادهایی همچون نام، خانواده، مالکیت، شغل، تحصیلات،و....با یکدیگر تفاوت دارند، در دنیای احساس همه به یکدیگر وابسته اند. در دنیای احساس میان انسان ها حد و مرز وجود ندارد. جهان لحظه های احساس، جهان محو شدن تمامی اختلاف های بیرونی و پیوند انسان ها در قالب «یک انسان» است.
۲.شهادت "مهسا" آغاز شکل گیری شبکه انسان ایرانی بود.شهادت این دختر، مردم ایران را در پیوند عاطفی و احساسی عمیقی با یکدیگر قرار داد و از آن ها "مردم" ساخت.جامعه زمانی که "مردم" می شود یکبار دیگر تصمیم می گیرد وضعیت موجود خود را به پرسش بگیرد،که اصولا " مردم" شدن حاصل " پرسش شدن" زندگی موجود و تامل همگانی جامعه درباره خود است. به زبان رانسیر، سیاست فقط اداره بوروکراتیک جامعه نیست.برعکس، سیاست زمانی شکل می گیرد که مردم "ما" می شوند و به تامل درباره ماهیت اجتماع می پردازند.شهادت مهسا باعث شد جامعه احساس کند در مقام "فرودست" قرار گرفته است و بار دیگر باید از پایین به قدرتی که بر بالای سر او نشسته است بنگرد و از خود بپرسد آیا این شیوه زیستن شایسته اوست یا باید به خلق یک جامعه بدیل بپردازد.در وضعیت فرودستی و احساس ظلم است که وجود جامعه به درد می آید و " ترومای جمعی" باعث ایجاد همبستگی و خلق " امر مشترک" می شود.
۳.ترومای جمعی باعث می شود "بداهت حسی" زندگی موجود از بین برود و جامعه با فاصله گرفتن جمعی از حس پیوند با آنچه بر او می گذرد و آن را تاکنون مفروض و مسلم انگاشته است، رو به سوی ساختن افق جدیدی از دیدن،احساس کردن،قصه گفتن و انجام دادن بگذارد و در یک مذاکره جمعی مرزهای زندگی سیاسی و اجتماعی خود را تغییر دهد.
۴.بنابراین، مساله جامعه در چنین وضعیت هایی "خلق دوباره خود " یا به زبان آرنت "تولد" نوع دیگری از جهانیت است. مساله جامعه در چنین شرایطی امنیت" نیست که نظام سیاسی موجود بخواهد از طریق خلق مصنوعی فضای عدم امنیت و بازتولید مصنوعی نیاز به امنیت در ذهن و روان جامعه، بر توان انقلابی جامعه یا شور جامعه در مردم شدن حد و مرز بگذارد و مانع از خلق و تاسیس شرایط نوین سیاسی و اجتماعی شود.انقلاب، یعنی لحظه ای که در آن به زبان آن نویسنده گمنام پاسخ همه سوالات "عشق" و " پیوند" می شود و مردم به هم می گویند اگر پاسخ همه سوالات "عشق" ما به یکدیگر است، بگذارید سوالات تکرار شوند.بنابراین، نظام سیاسی در چنین وضعیتی یا باید پذیرای قدرت حاصل از این "شبکه انسان ها" شود و تغییر در خود را بپذیرد و یا با هر کنش نادرست خود عملا به تکرار سوالی می پردازد که پاسخ آن در ذهن مردم "عشق " به یکدیگر و پیوند یافتن "فرودستان" است.بیش از این برای مردم رنج نسازید، که رنج در دمینوی انسان ها به آسانی از انسانی به انسان دیگر منتقل می شود و از آن ها " مردمی" می سازد که می توانند "جهان دیگر" بسازند.
http://t.me/mostafamehraeen
5.6K viewsMostafa Mehraeen, edited 23:12