Get Mystery Box with random crypto!

جامعه شناسی مردم

لوگوی کانال تلگرام popular_sociology — جامعه شناسی مردم ج
لوگوی کانال تلگرام popular_sociology — جامعه شناسی مردم
آدرس کانال: @popular_sociology
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 354
توضیحات از کانال

تاملاتی تلگرافی درباره جامعه، فرهنگ، سیاست و تاریخ ایران و گاه جهان
ارتباط با ما :
@PopularSociology_admin
نشانی ما در اینستاگرام👇
https://instagram.com/Popular_Sociology/

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2021-09-30 10:05:58 #جهان_موازی

مادربزرگ، تهران، اجاره خانه، بلوط؛ من کجا خوابم برد؟

سید یوسف مرادی

اواخر زمستان بود و هوا داشت کم‌کم گرم می‌شد و ما باید کوچ می‌کردیم.
نسیم بهار در رشته کوههای زاگرس وزیدن گرفته بود و من، کودکی هشت ساله بودم. با صدای اسبِ لهراسب از خواب بیدار شدم، آوازِ کبک‌هایی که خسرو در کوه گرفته بود، از کنارِ ملار در قفس پخش می‌شد و در تمامِ کوهستان می‌پیچید، کش و قوسی به بدن دادم و از جا بلند شدم.

از سیاه چادر که بیرون رفتم، صدای بوقِ آزار دهندهٔ یک موتورسوار تمامِ دنیا را روی سرم خراب کرد، با سرعت از کنارم رد شد و در حالی که دور می‌شد یک لحظه سرش را برگرداند و گفت: «هوووی الاغ! مگه کوری؟!».
به خودم آمدم، تا وسط خیابانِ جمهوری رفته بودم…
باید خانه‌ام را جابه جا کنم، اواخر مرداد باید خانه را تخلیه کنم و امسال به دلیلِ کم کردنِ سود بانکی صاحب خانه‌ها رهن قبول نمی‌کنند و اجاره‌ها تقریبا دوبرابر شده است.

بعد از صبحانه، با مادربزرگ راه افتادیم به سمتِ کوه، باید مقداری گیاهِ دارویی می‌آوردیم، حالِ پسرِ تازه متولد شدهٔ بی‌بی نوریجان خوب نیست.
مادربزرگم مثل همیشه برایم روایت‌های دست اول دارد، زیرِ درختِ بلوطی می‌ایستم و از مادر بزرگم می‌پرسم: «چرا ما به بلوط‌ها آب نمی‌دهیم».

توهین آمیز جواب داد: «بگو چقدر داری تا ببینم اصلا خانه‌ای مناسبِ تو هست یا نه؟ امسال اجاره‌ها بالا رفته!». مقدارِ توانایی‌ام را در اجاره دادن که می‌گویم، با تمسخر جواب می‌دهد: «آقا جان با این پول باقرآباد هم خانه به تو نمی‌دهند و همه می‌خندند». باقرآباد را که گفت، یاد محسنِ مخلباف افتادم که دوستانش می‌گفتند تا ایران بود، خانه‌اش باقرآباد بود، جایی در پایین‌ترین گوشهٔ نقشه زیرِ پونِس! از دستِ رفتارِ بنگاه دار و دوستانش ناراحت شده بودم، احساسِ تلخِ تحقیر. دستم را گرفت و در حالی که به سمتِ بلوط می‌رفت، مهربانانه گفت: «بیا پسرم کمی استراحت می‌کنیم».
همانجا زیرِ درختی که صد‌ها سال از عمرش می‌گذشت نشستیم. مادر بزرگ گفت: «می‌خواهم یک راز را به تو بگویم». هیجان زده نگاهش کردم، ادامه داد: «من مادربزرگِ تو نیستم، مادر بزرگِ همهٔ ما بلوط است». از نگاهم متوجه شد که منظورش را نفهمیده‌ام. ادامه داد: «در هر حال هر وقت در توانتان بود ما در خدمتیم، بعید می‌دانم با این هزینه بتوانید جایی پیدا کنید.»
خواستم صحبت کنم که ادامه داد: «ما نانمان را از کجا می‌آوریم»، یادِ کَلگ افتادم، نانی که از بلوط درست می‌کنیم و با هیجان گفتم: «کَلگ»، نگاه مهربانه‌اش تا عمقِ وجودم رفت، ادامه داد: «در سرمای زمستان چگونه گرم شدیم». زود جواب دادم هیزم‌های بلوط. پرسید: «در گرمای تابستان؟» گفتم: «سایهٔ بلوط» پرسید: «وقتی بیمار می‌شویم چه می‌خوریم». یادم افتاد از روزی که به خاطر دارم، تمامی بیمارهای ایلمان را مادربزگ یا با بلوط، یا قاطی کردن بلوط با گیاهی محلی درمان کرده بود، با ذوق گفتم: «بلوط».

حواسم به جیبم بود، ترسِ از جیب برهای خیابانِ شلوغ، پردود و داغِ جمهوری، پرتم کرد وسطِ بساط ِ موبایل فروش‌های پیاده رو.
از زیرِ پلِ حافظ که رد شدم، یادِ سوالم افتادم، پرسیدم: «اگر اینگونه است پس چرا به بلوط‌ها آب نمی‌دهیم؟
لحظاتی مکث کرد نگاهش را به انت‌ها دوخت و گفت: « بلوط‌ها مادرِ مهربانِ ما هستند، آن‌ها به ما نان می‌دهند، ما را گرم می‌کنند، در گرما از ما حفاظت می‌کنند، در بیماری‌ها ما را شفا می‌دهند، وقتی به ما حمله شود ما را در آغوش می‌گیرند و مخفی می‌کنند و مثلِ همهٔ مادر‌ها هیچ انتظاری از ما ندارند… آن‌ها مهربان ترینِ مادرانی هستند که بشریت به خود دیده است… ».

از جلوی کافه نادری که رد شدم، قهوه‌های تلخِ فرانسوی‌اش دیگر برایم جذابیتی نداشت.
سالهاست که فهمیده‌ام، بلوط،‌‌ همان مادری که من در کنارش بزرگ شدم و سخاوتمندانه اجازه می‌داد در پناه‌اش سیاه چادر‌های عشایریمان را بر پا کنیم، در کنارِ همه آن نکته‌هایی که مادر بزرگ گفت، یک عزتِ آزاد منشانه هم به ما داده بود، بلوط آنقدر عزتمند بود که در مقابلِ آنهمه مهربانی، در تمام هزاران سالِ گذشته، حتی یک بار هم از ما و اجدادمان آب نخواست تا جایی که حالا فهمیده‌ام، اگر به بلوط آب دهیم بعد از مدتی برای همیشه خشک می‌شود…

این روز‌ها مادر بزرگم را روی همهٔ چهارراه‌ها می‌بینم، نگرانم است، مثلِ همهٔ بلوط‌هایی که برای همیشه ترکشان کردم.
این روز‌ها، مهم‌ترین سوالم این است، که آیا من یک کودکِ عشایری‌ام که دارد خواب می‌بیند بزرگ شده و در وحشتِ تهران زندگی می‌کند یا یک تهرانی‌ام که دارد خواب می‌بیند کودکی شیطان و کنجکاو از عشیره‌ای کوچ رو، در دامنه‌های کوهِ زیبای دناست…

#عشایر
#دنا

نشانی ما در اینستاگرام
https://instagram.com/Popular_Sociology/

جامعه شناسی مردم
@Popular_Sociology
764 viewsedited  07:05
باز کردن / نظر دهید
2021-09-21 21:42:29
سلام ای شاهبازان شکاری هوا نیروز خونین یال و شهپر

به گاه صید شاهینی سبکبال به قاف قرب عنقایی موقّر

سلام ای کربلای خون هویزه حسینت بود با یاران دیگر

به خون آغشتگان بی سرو دست ردیف قاسم و عباس و اکبر


شهریار

#دفاع_مقدس

جامعه شناسی مردم
@Popular_Sociology
780 views18:42
باز کردن / نظر دهید
2021-09-17 13:40:15 ‍ نو اشاراتی در باب واپسین روزهای حاکمیت رضاخان

محمدرضا کائینی

روزی که بر ما گذشت، از هشتادمین سالروز خلع و در پی آن، اخراج رضاخان از ایران، نشان داشت. جماعتی که در چند ساله اخیر و در داخل و خارج، او را در بوق کرده و بسا ناداشته ها را به وی منتسب کردند، ترجیح دادند تا در تبلیغات خویش، این موسم را درز بگیرند! چه اینکه بیشتر اسباب سرافکندگی است، تا گردن فرازی های پوچ! شاید این شرمساری، علاوه بر آنچه در سال گذشته به این قلم آمد، موجباتی از قبیل ذیل داشته باشد:

یک: رضاخان در سودای پیروزی آلمان ها، در جنگ دوم بود! هم از این روی در برآوردن خواست های متفقین، تعلل ورزید. هنگامی که خبرِ از کار افتادن ماشین جنگی هم نژادهای آریایی!؟ خویش در شوروی را شنید، پایان خود را به چشمش دید! کسانی که بی سوادی رضاخان را، با هوش او قابل جبران می انگارند، در باره این تصورِ معوج وی، چه تحلیلی دارند؟

دو: اعلام بی طرفی او در جنگ، نوعی دهن کجی به انگلیسی ها بود، که وی به حکمرانی رسانده بودند و همدلی با آلمان ها، که سال ها توان تبلیغاتی خود را، حرامِ جا انداختنِ هم خونی با آنها کرده بود! این اقدام ارباب پیشین را، در خلع وی مصمم ساخت.

سه: رضاخان هنگامی که از خواب پیروزی آلمان برخواست، که سایه جنگ و اشغال، بر تمامی قلمرو حکمرانی اش سنگینی می کرد! او از ترس مردمی که سال ها تسمه از گرده آنان کشیده بود و نیز ارتش همسایه شمالی، قصد داشت تا به سفارت انگلستان پناهنده شود! طبیعی بود که "بولارد" پذیرای این خواسته نباشد!

چهار: رضاخان در واپسن روزها، نخست خانواده خویش را به اصفهان فرستاد، شاید که با ماندن در تهران، مفری از بلا بیابد! نهایتا چاره را در آن دید، که به آنان ملحق شود. در اصفهان اما، دریافت برخی ایلات و عشایر، که قتل عام و تخته قاپویش را تجربه کرده بودند، برای کشتن وی هم قسم شده اند! هم از این روی و با مساعدت جدی انگلیسی ها، فرار را بر قرار ترجیح داد! خیلی ها گفته اند: اگر رضاخان در ایران می ماند، حتما به دست مردم کشته می شد!

پنج: ثروت رضاخان در بانک های خارجی، به ویژه در لندن، سر به فلک می زد! سرمایه ای که اسنادش در مراکز تاریخ پژوهی ایران هست، اما سرنوشتش معلوم نیست!

شش: ندیم رضاخان در تبعید، از زبان او جمله ای عجیب نقل می کند: "سربازان من در برابر روس ها، توان مقاومت داشتند، اما این کار را نکردند!...". یعنی حتی او نیز بر خلاف برخی سینه چاکانش، اعتقاد داشت که مقاومت در برابر مهاجمان، مقدور و ممکن بوده است!

نشانی ما در اینستاگرام
https://instagram.com/Popular_Sociology/

جامعه شناسی مردم
@Popular_Sociology
798 viewsedited  10:40
باز کردن / نظر دهید
2021-09-03 19:50:10 تاملی در سقوط دولت افغانستان و برآمدن دوباره طالبان با تئوری ابن خلدون / بخش پنجم

یحیی حمدی

بر اساس آنچه که در بخش پیش تشریح شد در جامعه افغانستان مردمی حضور دارند خسته از جنگ و ناامنی، پایبند به سنت که هشتاد درصد در روستاها ( بدون هیچ امکان و تاسیسات)زندگی می کنند و دارای ساختاری به شدت قومی و قبیله ای؛ مردمی که برای زنده ماندن جان می کنند اما مقابل دیدگانشان زندگی های مجللی را می بینند که هوش از سر هر انسانی می برد و اشغال گرانی که دولت را برساخته اند.

در طرف دیگر طالبانی که دارای پایگاه قومی پشتون ( اکثریت جامعه) و برعکس دولتی ها به شدت ساده و با زندگی سخت و رفتاری همراه با تهور و ضد اشغال که ویژگی آنها پیش از این تشریح شد قرار دارند.

به نظر می رسد در این جامعه تضاد روستا-شهر و سنت-شبه مدرنیته کاملا برقرار است.

بدین ترتیب آنچه که ابن خلدون از آن به عصبیت تعبیر می کند و آن را نیروی محرک تحولات اجتماعی نام می برد در طالبان وجود دارد و آنها مصداق بادیه نشین ها و دولت افغانستان که فاقد عصبیت بود مصداق جامعه شهری است که ابن خلدون از آن نام می برد. بر این اساس با کمترین مقاومت شهرها را یک به یک و با سرعت در کمتر از ده روز تسخیر کردند و به پایتخت رسیدند.

تصویر ابن خلدون از عصبیت؛ تصویری دیالکتیکی است عصبیت مسیری را طی می کند که نتیجه اش زوال و نفی آن است یعنی بادیه نشینان در فرایندی با نیروی عصبیت بر شهر غلبه می کنند و حاکم می شوند اما بدان بسنده نمی کنند و هر چه پیش تر می روند ناز و نعمتی بیشتر به دست می آورند؛ رفاه و تجمل گرایی موجب افزایش هزینه و نابرابری می شود، برای جبران سنگینی هزینه ها، خراج ستانی بیشتر و نیز دست به تقلیل نیروهای نظامی می زنند بدین ترتیب هم همبستگی کاهش و نیروی دفاعی تحلیل می رود و چاره ای نیز بر این تجمل گرایی نمی یابند بنابراین او عوامل زوال عصبیت را رفاه زدگی، تجملات و خودکامگی می داند که مقدمات ظهور عصبیتی دیگر بر این عصبیت فرسوده می شود و این امری جبری و اجتناب ناپذیر است.

برای نتیجه گیری این تامل جامعه شناختی که با رویکرد ابن خلدون انجام شد روایت عبدالله کاظمی استاد دانشگاه هرات که از لحظات تصرف هرات شهر دومیلیون نفری ( خاستگاه تاجیک ها و بسیاری از نیروهای مقاومت احمد شاه مسعود )؛ توسط طالبان را می آورم :

« مردم در لحظه تصرف هرات سه گروه بودند؛ اول کسانی که دم از مقاومت می زدند و از اسماعیل خان حمایت می کردند که البته تعداد زیادی نبودند. دوم کسانی که از طالبان حمایت می کردند اینها هم زیاد نبودند. سوم کسانی که طرفدار مصالحه و آتش بس بودند اینها اکثریت جامعه را تشکیل می دادند، گروه سوم هم دو دسته بودند:

الف) برائت از هر دو یا بی طرفی منفی
ب) وساطت بین هر دو یا بی طرفی مثبت؛ من از جمله بند ب دسته سوم بودم، در لحظات تصرف شهر که نصف روز بیشتر طول نکشید ما نگران خرابی و جنگ شدید و تلفات زیاد و احیانا خلاء قدرت، جور و چپاول فرصت طلبان بودم که الحمدلله هیچ کدام اتفاق نیفتاد در آن موقع سرمان داخل گوشی ها و تعقیب اخبار، کوشکان نگران شلیک گلوله و ذهن ما متوجه چگونگی تعامل آینده طالبان با مردم به خصوص شیعیان بود، این را مطمئن بودیم که در لحظات اولیه طالبان نه با مردم و نه شیعیان کاری نخواهند داشت... راستش را بخواهید به خاطر فساد دولت غنی، امنیت طالبان را ترجیح می دهم»

پایان

نشانی ما در اینستاگرام
https://instagram.com/Popular_Sociology/
جامعه شناسی مردم
@Popular_Socioligy
373 viewsedited  16:50
باز کردن / نظر دهید
2021-09-02 20:39:34 تاملی در سقوط دولت افغانستان و برآمدن دوباره طالبان با تئوری ابن خلدون / بخش چهارم

یحیی حمدی

در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۴ اشرف غنی با خاستگاهی پشتون و به شدت قوم گرا در رقابت با عبدالله عبدالله از تاجیک ها پیروز شد اما عبدالله مدعی تقلب شد، بعد از کشمکش پنج ماهه با پادرمیانی بین المللی در قدرت شریک شد و ریاست اجرایی دولت افغانستان را بر عهده گرفت.

این اتفاق دوباره در ۲۰۱۸ تکرار شد و دوباره غنی پشتون با نهصد هزار رای پیروز اعلام شد و عبدالله تاجیک دوباره مدعی تقلب شد و هر دو مراسم تحلیف ریاست جمهوری برگزار کردند این بار هم دوباره با توافقی دیگر، قدرت میان او و غنی تقسیم شد.

در پی این بحران در ساختار قدرت در افغانستان و تضعیف آن، طالبان قدرت بیشتری در اطراف و روستاها به دست آوردند و ناامنی‌های متعددی در این کشور به وجود آمد تا جایی که در افغانستان رایج شده بود که : « روزهای زوج قدرت در دست اشرف غنی است، روزهای فرد عبدالله عبدالله و شب ها نیز طالبان »

این وضعیت در افغانستان از سه سال پیش تا پیش از سقوط دولت غنی ادامه داشت از سوی دیگر فساد در ساختار دولت غرب گرای غنی به شدت مردم را آزار می داد و این فقط مختص غرب گرایانی که تابعیت کشورهای دیگر را داشتند نبود بلکه نیروهای جهادی مثل اسماعیل خان، دوستم و... که روزگاری پناه مردم بودند را نیز شامل می شد.

روی آوردن به تجملات و رفاه طلبی و فساد به تعبیر ابن خلدونی اش در این کشور و میان مسئولان دولتی بیداد می کرد.

در کشوری که بیش از پنجاه سال درگیر جنگ است و اقتصاد آن متکی بود به کمک های بین المللی ( بیش از هفتاد درصد) که در قالب کمک های نظامی، توسعه ای و... پرداخت می شد و باقی آن را تجارت مواد مخدر شامل می شود.

در چنین اقتصادی مجلل ترین کاخ ها و خانه ها ساخته می شد که برخی مستند سازها ( مثل محسن اسلام زاده و محمدحسین جعفریان) که سالها در آن کشور زندگی کرده اند می گویند نظیر آن را در ایران و حتی کشورهای حاشیه خلیج فارس ندیده اند این علاوه بر املاکی است که در خارج از افغانستان و خاصه غرب فرزندان و خانواده آنها ساکن بودند.
بعد از سقوط دولت افغانستان برخی فیلم ها و تصاویر که از محل زندگی دولتمردان و نیروهای جهادی مثل ژنرال دوستم منتشر شد که به وضوح این موضوع را عیان می کرد.

به عنوان نمونه بزرگترین خانه (کاخ) هرات متعلق بود به اسماعیل خان ( وزیر انرژی دولت کرزی) و از نیروهای سابق جهادی که بسیار مجلل بود به طوری که مستند سازانی مثل اسلام زاده از دیدن آن حیرت کرده بودند.

از سوی دیگر از نظر فرهنگی مردم افغانستان پایبند به سنت بودند در حالی که رسانه های رسمی و غیر رسمی در پی ترویج شبه مدرنیته در آنجا بودند به عنوان نمونه نگاه کنید به برگزاری مراسم سالانه انتخاب دختر شایسته افغانستان

به اینها اضافه کنید اشغال کشور توسط نظامیان آمریکا و متحدانش را

ادامه دارد...

نشانی ما در اینستاگرام
https://instagram.com/Popular_Sociology/

جامعه شناسی مردم
@Popular_Socioligy
777 viewsedited  17:39
باز کردن / نظر دهید
2021-08-30 19:34:44 تاملی در سقوط دولت افغانستان و برآمدن دوباره طالبان با تئوری ابن خلدون / بخش سوم

یحیی حمدی

افغانستان کشوری است که دارای جمعیتی سی و پنج میلیونی که قالب آنها در روستا زندگی می کنند (هشتاد درصد) و تنها بیست درصد از جمعیت آن دارای سواد هستند و بافت جمعیتی آن دارای ساختاری قبیله ای و به شدت قومی است که پشتون ها با ۴۲ درصد اکثریت آن را تشکیل می دهند و بعد از آنها تاجیک ها، ازبک ها، هزاره ها و... قرار دارند که در بخش اول این نوشتار به آن پرداخته شد. از نظر مذهبی نیز فقط ده درصد جمعیت آن (هزاره ها) شیعه هستند و باقی جمعیت را مسلمانان اهل سنت تشکیل می دهند.

بافت فرهنگی افغانستان به تبع بافت جمعیتی آن سنتی است و بافت شبه مدرن آن نیز در مراحل اول شکل گیری قرار دارد

همان طور که پیش از این نیز گفته شد در تحولات اجتماعی آن نه مذهب که اقوام نقش اساسی ایفا می کنند و طالبان متعلق به پشتون هایی هستند که بزرگترین گروه قومی جامعه افغانستان را شامل می شوند.

طالبان پس از سقوط در سال ۲۰۰۱ در روستاها، کوهها و اطراف افغانستان به حیات خود ادامه دادند و گاه با ایجاد ناامنی و انفجار های انتحاری خودی نشان می دادند تا جایی که گاه مقامات دولتی افغانستان از ترس و رعبی که از آنها در دل داشتند از اظهار نظر علیه طالبان امتناع می کردند و از دو سال پیش نیز تلاش داشتند آنها را در قدرت شریک کنند و برای این منظور مذاکرات خود را با این گروه در دوحه آغاز کرده بودند غافل از اینکه این گروه نه به شراکت در قدرت بلکه تمام آن را می خواست.

آنها در تمام این سالها میان پشتون ها پایگاه اجتماعی خود را حفظ کرده بودند، از نظر سبک زندگی آنها به شدت از زیست ساده ای برخوردارند و از امکانات مادی کمترین بهره را داشتند و قوت قالب شان بامیه ( غذای گیاهی ارزان و محلی افغانستان) است، دارای خلقی جسور و متهور هستند و رفتارشان نیز همراه با خشونت

نقطه مقابل طالبان از دو گروه تشکیل شده بود :

الف) مجاهدان قدیمی و جبهه مقاومت افغانستان (ائتلاف شمال) که سالها مقابل طالبان جنگیده و نیروی سلحشور محسوب می شدند فرماندهان اصلی این ائتلاف را تاجیک ها تشکیل می دادند که نماد و قهرمان ملی آنها احمد شاه مسعود است و افرادی مثل عبدالله عبدالله، ژنرال فهیم، یونس قانونی، اسماعیل خان، ژنرال دوستم... و در ردیف دوم آنها افرادی مثل امرالله خان ( معاون اشرف غنی) قرار داشتند.

ب) گروه دوم شامل طیف گسترده ای از وابستگان به ظاهرشاه آخرین شاه افغانستان، وابستگان گروههای کمونیستی مورد حمایت روسیه و غرب، لیبرالها و سکولارهای قوم گرا مورد حمایت آمریکا که سالها ساکن غرب بودند و در آنجا تحصیل کرده، گاه همه عمرشان را در آنجا گذرانده و حتی فرزندان آنها از نزدیک افغانستان را ندیده بودند و تابعیت کشورهای دیگر داشتند که معروف ترین آنها حامد کرزی و اشرف غنی بودند.

این دو گروه ناهمگن پس از حمله آمریکا و ساقط کردن طالبان با تشکیل دولت انتقالی در کنفرانس بن زمام امور را بدست گرفتند و ریاست دولت نیز به حامد کرزی پشتون و تحصیل کرده هند که صاحب فروشگاه‌های زنجیره ای بود رسید و تا سیزده سال قدرت را در دست داشت و در دولت او همه گروهها که ذکر آن رفت سهمی داشتند.

ادامه دارد...

نشانی ما در اینستاگرام
https://instagram.com/Popular_Sociology/
جامعه شناسی مردم
@Popular_Sociology
746 viewsedited  16:34
باز کردن / نظر دهید
2021-08-25 12:33:24 تاملی در سقوط دولت افغانستان و برآمدن دوباره طالبان با تئوری ابن خلدون / بخش دوم

یحیی حمدی

شهرها یک به یک و با سرعت در کمتر از ده روز سقوط کردند و این دومینو تا سقوط کابل ادامه یافت بدون اینکه کمترین مقاومتی در برابر طالبان صورت گیرد و این اتفاق حتی در شهرهایی مثل هرات و مزار شریف که خاستگاه اصلی مخالفان طالبان ( مجاهدان سابق) نیز رخ داد! شهرهایی که ساکنان آن پیش از این بارها مقابل طالبان جنگیده بودند و انتظار مقاومت از آنها می رفت.

برای تبیین چرایی این اتفاق به نظر می رسد بسته به شرایط خاص جامعه افغانستان پیش از رجوع به تئوری های مدرن، تئوری های کلاسیک پاسخ بهتری می توانند ارائه دهند که در اینجا کوشش ما بر این است که با بهره گیری از تئوری عصبیت ابن خلدون به اختصار این رویداد تبیین شود.

ابن خلدون در تئوری اش دو نوع جامعه ( بادیه نشینی و شهر نشینی) را مطرح می کند و برای هر کدام ویژگی هایی بر می شمارد که نقش جغرافیا در آن بی بدیل است از جمله اینکه بادیه نشین ها به حداقل زندگی رضایت دارد یعنی به مقتضای نوع زندگی خود از تجملات و رفاه دورند و دارای سختی فراوان؛ اما شهر نشینی عبارت است از تفنن جویی در تجملات و بهتر کردن کیفیات آن ...

به اعتقاد ابن خلدون، هدف بادیه نشینی دست یابی به قدرت کشورداری است که آنان را به شهر نشینی سوق می دهد.

او در تبیین تحول اجتماعی به نحوه تبدیل بادیه به شهر، بادیه نشینی به شهر نشینی و رشد کمی و کیفی جامعه می پردازد و شهر نشینی را موقعیت خاص اجتماعی-فرهنگی می داند که بادیه نشینان را در برخورد با شهر نشینی دچار تغییر می کند.

ابن خلدون روند این تحول اجتماعی را با تئوری عصبیت بیان می کند؛ او معتقد است که عصبیت صفت خاص مردم بادیه نشین است و جز در بادیه به وجود نمی آید و جز در آن نمی تواند زنده بماند. او سنگ بنای عصبیت را رابطه خویشاوندی ( نژاد و قومیت)، هم پیمانی و هم سوگندی می داند که اتحاد و همبستگی می آفریند.

عصبیت از نظر او حسب و نسب، افتخار آباء و اجدادی، اتحاد و همبستگی بین خویشان و اقربا ( پیوستگی های خونی)، است و افراد دارای عصبیت دارای ویژگی هایی چون فطرتی سالم، بی باکی، غیرت و خشونت، قبیله گری، توانایی و نیرومندی، روح نژادی و جماعت و دیگر ابعادی است بسته به موضوع در خلال رویدادها ظاهر می گردد.

بنابر نظر ابن خلدون عصبیت که عامل تغییر و تحول اجتماعی است « پیوند اجتماعی تکامل گرا و فرا رونده ای است مبتنی بر روابط خویشاوندی یا مشابه آن که در شبکه ای از روابط اجتماعی شکل می گیرد و در نتیجه، وحدت و انسجامی بین افراد گروه پدید می آورد و نیرویی جهت ایجاد تحولات و تغییرات ژرف سیاسی-اجتماعی، در اختیار آنان قرار می دهد»

تصویری که ابن خلدون از عصبیت ارائه می دهد تصویری دیالکتیکی است عصبیت مسیری را طی می کند که نتیجه اش زوال و نفی آن است یعنی بادیه نشینان در فرایندی با نیروی عصبیت بر شهر غلبه می کنند و حاکم می شوند اما بدان بسنده نمی کنند و هر چه پیش تر می روند ناز و نعمتی بیشتر به دست می آورند؛ رفاه و تجمل گرایی موجب افزایش هزینه و نابرابری می شود، برای جبران سنگینی هزینه ها، خراج ستانی بیشتر و نیز دست به تقلیل نیروهای نظامی می زنند بدین ترتیب هم همبستگی کاهش و نیروی دفاعی تحلیل می رود و چاره ای نیز بر این تجمل گرایی نمی یابند بنابراین او عوامل زوال عصبیت را رفاه زدگی، تجملات و خودکامگی می داند که مقدمات ظهور عصبیتی دیگر بر این عصبیت فرسوده می شود و این امری جبری و اجتناب ناپذیر است.

ادامه دارد...

نشانی ما در اینستاگرام
https://instagram.com/Popular_Sociology/

جامعه شناسی مردم
@Popular_Sociology
757 viewsedited  09:33
باز کردن / نظر دهید
2021-08-21 20:44:02 تأملی در سقوط دولت افغانستان و برآمدن دوباره طالبان با تئوری ابن خلدون / بخش اول

یحیی حمدی

جامعه افغانستان _ گر چه به باور برخی جامعه شناسان افغانستان هنوز جامعه (Society) نیست و در توصیف آن از مفهوم جماعت (community)بهره می برند_ از گروههای قومی مختلف تشکیل شده است که به ترتیب جمعیت عبارت اند از: پشتون ها ( ۴۲ درصد)، تاجیک ها (۲۷ درصد )، هزاره ها (۹ درصد) ، ازبک ها (۹ درصد)، ایماق ها(۴ درصد)، ترکمن ها(۳ درصد)، بلوچ ها(۲درصد) و ۴ درصد باقی جمعیت را نیز اقوام دیگر تشکیل داده اند.

با وجود پراکندگی مذهبی ( تشیع و تسنن) در افغانستان، بر خلاف باور عمومی مسأله افغانستان مساله مذهب نیست بلکه قومی و زبانی است!

در جامعه افغانستان رقابتی تمامیت خواهانه میان زبان فارسی و پشتو برقرار است تا جایی که پشتون ها که به نوعی در اکثریت قرار دارند ( زبان رسمی در افغانستان پشتو است) حاضر نشدند و تحمل نکردند حتی تابلو مراکز اداری نظیر دانشگاه در شهری مثل هرات که فارسی زبان است علاوه بر پشتو به زبان فارسی هم باشد و دولت اشرف غنی و شخص او از این نظر بسیار حساس بود به طوری که برخی مخالفان در توصیف او از مفهوم فاشیست استفاده می کردند.

خاستگاه طالبان، پشتون ها هستند و قالب نیروهای آن نیز از همین قوم هستند گر چه در خیزش اخیرشان تلاش داشته اند از میان اقوام دیگر جذب کنند اما تعداد آنها ناچیز است و البته این تلاش هنوز هم ادامه دارد. بنابراین از نظر قومی یک نیروی بومی در افغانستان به شمار می رود درباره خاستگاه مذهبی آنها هم که نیاز به توضیح ندارد که از مدارس دینی اهل سنت در پاکستان است.

طالبان که در سال ۲۰۰۱ توسط آمریکا و متحدینش ساقط شده بود بعد از بیست سال دوباره به عرصه رسمی بازگشتند، در حالی که آمریکا بعد از صرف هزینه سنگین ( هشت تریلیون دلار در افغانستان و عراق) تصمیم به ترک افغانستان و پایان اشغال آن گرفته بود و طالب ها در کمتر از ده روز پس از تصرف یک به یک شهرها، استان ها بدون کمترین مقاومت ارتش برساخته آمریکا، نیروهای دولتی و مردم به کابل رسیدند و برخی در توصیف این سقوط شهرها از عبارت دانلود استفاده کردند یعنی طالبان شهرها را یک به یک و با سرعت بالا دانلود می کردند

موضوعی که در ابتدا عجیب می نماید سقوط شهرهایی مثل هرات و مزار شریف که پایگاه مخالفان طالبان محسوب می شد و محل استقرار مجاهدان قدیمی و یاران احمدشاه مسعود مثل اسماعیل خان و ژنرال دوستم و... بود. این شهرها هیچ مقاومتی، از خود نشان ندادند و‌ این دومینو تا سقوط کابل و فرار اشرف غنی رئیس جمهور ادامه یافت.

طالبان با کمترین امکانات ( سلاح های سبک فردی، موتور سیکلت ) با دمپایی و گاه پای برهنه بر ارتش دارای پیشرفته ترین تجهیزات جنگی غلبه کرد و تقریبا بر همه افغانستان سیطره یافت.

اما چرا اینگونه شد؟

ادامه دارد...

نشانی ما در اینستاگرام
https://instagram.com/Popular_Sociology/
جامعه شناسی مردم
@Popular_Sociology
784 viewsedited  17:44
باز کردن / نظر دهید
2021-08-16 10:29:23فغان افغانستان!

داریوش سجادی

ماجرای پیروزی سهل‌الوصول طالبان بر ارتش بظاهر قدرتمند افغانستان را بی‌جهت با تئوری‌های توطئه و هجویات دائی جان ناپلئونی فلسفه‌بافی نکنید!
صورت ماجرا به اندازه کافی واضح و برخوردار از کفایت ادله است.

افغانستان با خروج آمریکا آماده پاشیدن بود:

۱ـ نظمی که زیر سایه و اقتدار آمریکا تاسیس و تنفس دارد قوای نظامی چنان حکومتی ماهیتاً فاقد اعتماد بنفس و خویش اتکائی است و در فردای نبود «کدخدا» مانند برف آب خواهد شد.

۲ـ بدنه ارتش افغانستان هویتاً با هویت جامعه افغانستان برخوردار از همگنی است و بر این منوال و در سایه رویکردها و سیاست‌های اباحه‌سالار دولت آمریکوفیل کابل چنان ارتشی فاقد عنصر انگیزه جهت جنگ با طالبان بود.

۳ـ طالبان به اعتبار پنج سال حکومت‌اش از ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ و به اقتفای رویکرد خشن و نامنعطف‌اش در جنگ و مُلکداری در حافظه تاریخی افغانستان مستظهر به خوف و مهابت و رزم‌آوری است و دشمن‌اش را در زمین جنگ قبل از عده و عُده نظامی مقهور مهابت و خوفناکی خود می‌کند.

گذشته از آنکه ایرانیان نیز چنین تجربه‌ای را در حافظه تاریخی خود دارند و مانند امروز افغانستان، دیدند ارتشی که رضاشاه چقدر به تاسیس و تجهیز آن نازید در شهریور ۲۰ چگونه با «کمترین جنگیدن» پاشید و مقهور قوای اشغالگر شد!

ارتشی که مستظهر به هویت بومی و انگیزه ملی نباشد هر از اندازه هم که با بهترین تسلیحات مدرن تجهیزش کنید روز واقعه «غائب غائله» است و همانی می‌شود که وقتی در اوج انقلاب اسلامی «سِر آنتونی پارسونز» سفیر انگلستان به محمدرضا شاه توصیه می‌کند مانند مارشال دوگل عمل کند که از نیروهای تحت امر و حامیانش خواست در حمایت از دوگل به شانزلیزه بریزند پادشاه قدرقدرت پهلوی با تاسف پاسخ داد:
نیروهای من خیلی پیش‌تر به شانزلیزه رفته‌اند (گریخته‌اند!)
ساختمانی که فونداسیون نداشته باشد با بهترین استراکچرها نیز محکوم به فروپاشی است!

#افغانستان
#اشرف_غنی
#رضا_شاه

نشانی ما در اینستاگرام
https://instagram.com/Popular_Sociology/

جامعه شناسی مردم
@Popular_Sociology
794 viewsedited  07:29
باز کردن / نظر دهید
2021-07-25 07:22:53 نظام سلطه چیست؟

سید جواد میری

یقین دارم شما هم مانند من با این مفهوم آشنایی دارید و یا حداقل بارها این واژه را از مجاری گوناگون رسمی و رسانه های ملی و سایت های مختلف شنیده یا دیده اید ولی شاید لازم باشد این واژه آشنا را قدری "آشنایی-زدایی" کنیم. زیرا هنگامیکه از این واژه استفاده می شود سریعاً فضای بصری و انگاره های مفهومی که حول این مفهوم به صورت صدا و تصویر و واژگان پیش روی مخاطبان ترسیم می گردد نسبت عمیقی با آمریکا و سلاح و اسلحه و میدان جنگ و فضای نظامی پیدا می کند.

به عبارت دیگر، "نظام سلطه" برای توده ها و حتی در ذهن بسیاری از خواص مترادف با نیروی نظامی و راه مقابله با آن هم نظامی تعریف شده است و قهرمانان "محور مقاومت علیه نظام سلطه" هم اکثراً فرماندهان نظامی هستند و این انگاره بر ذهن جامعه القاء می گردد که راه عبور از و مقابله علیه "نظام سلطه" از "معبر نظامی" می گذرد و بهمین خاطر ذهن و زبان جامعه ذیل انگاره ها و اسطوره های نظامی صورتبندی می گردد و اساساً نظامیان "ناخودآگاه اسطوره ای" جامعه را پر می کنند.

اما پرسش اینجاست که آیا "نظام سلطه" صرفاً و اول بالذات "امری نظامی" است یا سلطه پیش و بیش از آنکه مسئله ای نظامی باشد پرابلماتیکی از نوع دانایی و دانش و خرد و تدبیر و تعقل است؟‌ در قرآن آیه ای است به شرح ذیل


يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانْفُذُوا ۚ لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ


ای گروه جن و انس! اگر می توانید از محدوده آسمانها و زمین عبور کنید، پس از آن عبور و نفوذ کنید. اما شما به آنجا نفوذ نخواهید کرد مگر به "سلطان".


جالب است بدانید یکی از معانی سلطان (که مفهوم سلطه هم از آن سرچشمه می گیرد) علم و دانش است و در این متن به این واقعیت اشاره شده که نظام کهکشانی ساز و کاری دارد و اگر می خواهید به آن نفوذ کنید و از مرزهای آن عبور کنید این مهم تنها با اتکاء به سلطان یا علم و دانایی ممکن است.

حال من از این آیه می خواهم استعانت بگیرم تا به نکته ای که هستی اجتماعی ما را درگیر خود کرده است بپردازم و آن مبارزه علیه "نظام سلطه" است. این مهم ممکن نخواهد شد مگر ما از سطح عبور کنیم و پیچش موی نظام سلطه را ببینیم و "محور مقاومت علیه نظام سلطه" را در عمیق ترین لایه ها شکل بدهیم و نه دائماً در سطحی ترین لایه ها و ژرف ترین لایه های مقاومت سطوح "سلطان" یا "علم و دانایی" است که می تواند منجر به تقویت لایه های نظامی هم بشود.

اگر به دقت نگاه کنیم اکنون نظام سلطه صرفاً سلطه نظامی خود را بر علیه محور مقاومت سامان نداده است بل فقر و عدم امکان رشد ثروت را هم بر این محور تحمیل کرده است و از سوی دیگر آنانیکه باید برای تقویت محور مقاومت بیاندیشند نتوانسته اند ماهیت "نظام سلطه" را به درستی درک کنند و الا انگاره ها و اسطوره ها صرفاً محدود به ساحت اسطوره های نظامی نمی شد بل دانش و دانشگاه و مراکز علمی بالاترین اهمیت را در مبارزه با "نظام سلطه" پیدا می کرد ولی شما امروز به وضع نظام دانایی و سیاستگذاری های علمی در محور مقاومت نظری بیفکنید آیا نشانی از "سلطان" و "دانایی" در آن می بینید که قدرت هماوردی با نظام سلطه را داشته باشد؟

پاسخ به این پرسش نباید از روی هیجان و غلیان شور باشد بل باید مبتنی بر عمق و تامل واکاوانه باشد تا ما را در فهم نظام سلطه مدد کند. به سخن دیگر، نظام سلطه امری نظامی اول بالذات نیست بل نظمی مبتنی بر سلطان است که توانسته مرزهای "نرمال" مدنیت های پیشین را پشت سر بگذارد و با اتکاء بر آن دیگران را مقهور خود گرداند و برای عبور از آسمان نظام سلطه باید "سلطان دیگری" خلق کرد تا بتوان به فراسوی "آسمان نظام سلطه" نفوذ کرد. به تعبیر دیگر، نظام سلطه، نظام دانایی است که بر ما مسلط شده است و برای شکستن سلطه باید نظام دانایی و نهادهای متولی آن را مورد پرسش قرار دهیم و این کاری نظامی نیست بل امری از جنس تعقل و "سلطان" است که قرآن کریم هم به آن اشارت دارد.

نشانی ما در اینستاگرام
https://instagram.com/Popular_Sociology/
جامعه شناسی مردم
@Popular_Sociology
787 viewsedited  04:22
باز کردن / نظر دهید