𝗰𝘂𝗽 𝗼𝗳 𝘀𝘁𝗿𝗲𝘀𝘀🍵🍃

2022-06-06 16:08:58 بچه ها این پیج اینستاگرام منه دوست داشتید فالو کنید همو داشته باشیم
maybe_.369

Mohadeseh باز کردن / نظر دهید

2022-06-02 18:05:25 #ناشناس
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
سلام
امیدارم ک حالت خوب باشه:)))
خب ببین ما یه خونواده پنج نفره ایم و من دوتا خواهر کوچکتر از خودم دارم و گاهی اوقات واقعا از دستشون عذاب میکشم نه فقط از اونا از دست مامان بابامم عذاب میکشم
مثلا یه چیز واسه‌اونا می‌خرن بعد منم ک میگم‌منم میخوام میگن حالا بچه نیستی ک نخوری یا نخری چیزی نمیشه
همش بچه نبودنو بهونه میکنن و من روزی صد بار آرزو میکنم ک کاش تک فرزند نبودم
یا حتی مثلا واسه اونا لباسی چیزی می‌خرن من میگم منم میخوام میگن بچه نیستی ک یا با بد اخلاقی جوابمو میدن
این انصافه؟ که بخاطر بچه نبودن خیلی از چیزایی ک اونا دارنو نداشته باشم؟:))))
دیگه خسته شدم از این وضع
از این همه به توجهیشون نسبت به من خسته شدم:)))

پاسخ:
سلام
ببین بچه ها بیشتر توجه میخوان بیشتر مراقب و نگهداری میخوان. خواهرات از تو کوچیکترن اونا به نگهداری بیشتری نیاز دارن نسبت به تو و این یه چیز طبیعیه
این نشون دهنده بی توجهی خانوادت نیست این نشون دهنده اینه که تو اونقدر بزرگ شدی که بتونی اینو درک کنی اونی که کوچیک تره حساس تره
جدا از اون ابجیاتن، دشمنت نیستن که بخوای این دیدگاه رو داشته باشی
من نمیدونم چندسالته اما ببین یه خانواده ۵نفره توی این جامعه خرجشون به شدت بالاست هرکاری هم کنی خرج یه خانوادع ۵نفره خیلیه
تاحالا اینجوری فکر کردی شاید پدرت از پس خرج ۳تا بچه برنمیاد و مجبوره برای تو کمتر بخره؟ تاحالا به این فکر کردی شاید روش نمیشه بهت بگه نمیتونم برای سه تاتون بخرم؟
ببین برای مثال میگم مثلا تو اگه دلت ی خوراکی خواست و پول نداشتی میتونی درک کنی و نخری اما اونی که بچه تره هرچقدر بهش بگی پول ندارم نمیتونه اینو درک کنه
بشین منصفانه فکر کن پدر و مادرت به همون اندازه که برای ابجیات می‌خرن برای خودشون هم میخرن؟ صد درصد نه چون واقعا مخارج خیلی سنگینه و اکثرا نمیتونن برسونن
اینا چیزی نیست که تو بابتش ناراحت بشی هرچند اره وضعیت ناراحت کننده هست
اما من میگم باید یه فرقی بین یه بچه با تویی که بزرگتری باشه
اگه توام مثل ابجیات که کوچکین رفتار کنی پس چطور میتونی بگی من بزرگ شدم؟
شاید دلیل این نخریدن ها اینه که نمیتونن از پس مخارج بر بیان از این زاویه هم بهش نگاه کن
امیدوارم تونسته باشم یکم کمکت کنم
Mohadeseh
@stressCafe باز کردن / نظر دهید

2022-06-02 17:51:34 #ناشناس
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
سلام محدثه امیدوارم حالت خوب باشه

من با تنهایی مشکل ندارم
ولی با نادیده گرفته شدن و دوست نداشته شدن چرا
و یادم نمی یاد هیچوقت کافی بوده باشم
پدرومادرم منو از سن کم به انواع کلاس بردن ، خیلی هاشونو دوست نداشتم خیلی هاشون در حد توانم نبود ولی بازم سعی کردم و موفق شدم ولی حتی بعد اون هم هیچ عشق و افتخاری نسبت به من بروز ندادن
واقعا به این نتیجه رسیدم هر کاریم بکنم براشون کافی نیستم
من مریضی هم دارم که خوب باهاش سرو کله زدم هیچوقت جلو اونا دردامو بروز ندادم با اینکه برام شکنجه بود
ولی بازم دریغ از هیچ محبتی
حتی علایق منو نمی شناسن و من دزدکی نقاشی می کشم فلسفه می خونم و کتابامو قایم می کنم
نمیدونم چیکار کنم که حداقل خودم خودمو دوست داشته باشم ، چون به معنای واقعی منم از خودم متنفرم

پاسخ:
سلام
ببین واقعا ما یه وقتایی مسائل رو برای خودمون خیلی بزرگتر از چیزی که هست میکنیم
همینکه تورو به انواع کلاس ها بردن نشون دهنده عشقشون نسبت به توعه نمیدونم واقعا منظورت از عشق و توجه چیه
همینکه برات تلاش میکنن نهایت عشقشونه خب ازشون بیشتر از توانشون انتظار نداشته باش
تاحالا شده از مشکلاتت براشون بگی ؟ وقتی نقاشی میکشی میگن نکن که یواشکی انجام میدی؟
وقتی یه نفر میخواد از خانوادش گله کنه یه طرفه حرف میزنه و حرفاش جوریه که خودش رو مظلوم و اونارو محکوم نشون میده
شاید تو اصلا حرف نزدی از مشکلاتت اونا از کجا بفهمن تو مشکلی داری؟ شاید تو علایقت رو نشون ندادی و خیلی چیزای دیگه
همیشه هم صد درصد پدر و مادر مقصر نیستن یه وقتایی ما باید درست تر قضاوت کنیم سعی کنیم تلاششون رو ببینیم نگرانی هاشون دغدغه هاشون برای خودمون رو ببینیم
پدر و مادر یه نعمت تکرار نشدنی هستن همیشه برای خودت تکرار کن پدر و مادرم تا ابد پیشم نیستن جوری رفتار نکنم که وقتی از دستشون دادم تازه بفهمم چه نعمتی رو از دست دادم
اینجوری شاید دیدگاهت بهتر شه حالت هم بهتر میشه
امیدوارم تونسته باشم یکم کمکت کنم
Mohadeseh
@stressCafe باز کردن / نظر دهید

2022-05-31 16:29:42 #ناشناس
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
محدثه جون سلام
من ۱۶ سالمه عاشق یه پسر ۲٠ و خورده ای ساله شدم..
من و ایشون اصلا ارتباط مثلا دیدار و اینا نداریم چون یه شهر دیگه هستن ولی تو مجازی و اینا ارتباطی هست
حالا من یه دوست ۲۵ ساله دارم که سنش به پسره میخوره و گویا پسره هم از این خوشش اومده
حالا اینام انگار یه ارتباطایی با هم گرفتن
من حالم خیلی بده نمیدونم باید چیکار کنم..
کمکم کن

پاسخ:
سلام
خیلی راحت دیگه باهاش حرف نزن و به خودت ارزش قائل شو!
من نتونستم از حرفات متوجه شم که بین تو و پسره چیزی بوده یا نه اما به هرحال اون انتخابش تو نبودی به هر دلیلی.
نمیشه از کسی به زور عشق و محبت گرفت
جدا از اون تو خیلی کم سنی برای عاشق شدن. نمیگم این حس عشق نیست شاید واقعا عشق باشه اما عشق تو این سن فرجام خوبی نداره اکثرا
و به نفع خودته که تو این سن دنبال عشق نباشی
ببین من خیلی از دوست هامو دیدم که تو این سن و سال عاشق شدن حتی بعضی هاشون ازدواج هم کردن اما الان ازشون بپرسی راضی هستی میگن اره اما اگه برمیگشتم به اونمقع اینکارو نمیکردم
این جواب گویای همه چیز هست. اونایی که ازدواج نکردن هم میگن اگه برمیگشتم به اون دوران فکرمو با این چیزا درگیر نمیکردم
عشق فرار نمیکنه که به وقتش به زندگیت میاد اما به وقتش عشق توی این سن اینجوریه که امروز عاشقی فردا فارغ
ببین اکثر کسایی که تو این سن یا کمتر دنبال عشق بودن بعدا پشیمون شدن اگه بهت میگن اشتباهه گوش کن چون اونا تجربه کردن و این راهو رفتن از تجربه هاشون استفاده کن لازم نیست همه چیو تجربه کنی تا بفهمی غلطه یا نه
امیدوارم تونسته باشم یکم کمکت کنم
Mohadeseh
@stressCafe باز کردن / نظر دهید

2022-05-29 21:52:49 #ناشناس
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
سلام قشنگم امیدوارم حالت خوب باشه
میدونم تایم امتحاناته و اصلا زمان خوبی نیست برای اینکه بیامو مشاوره بگیرم :( اما به راهنماییتون بشدت نیاز دارم
خب من الان 16 سالمه و از محبتی از پدر و مادرم ندیدم و همیشه بدترین رفتار ها باهام میشه
پدرم یه ادم بی مسئولیت و سرد و خشکه و گاهی حتی نمیدونه که یه بچه داره
مادرم مشکلات روانی داره و قرص های زیادی مصرف میکنه و الان وضعیتش نسبت به قبل خیلی بهتره ، قبل از مصرفش همیشه کتکم میزد مثلا با شونه ی سر جوری میزد تو سرم که خود شونه میشکست و خورد و خاکشیر میشد
اما همشون ادعا دارن که خیلی پدرمادرای خوبی هستن و کاری باهام نکردن که بخوام اینطور اسیب پذیر بشم حالا کاری با این ندارم
من الان خیلی نگرانم :(
نگران آینده‌م ، با خودم میگم نکنه این باتلاق عذاب منو ببلعه و هیچوقت نتونم خودمو نجات بدم؟
من می‌خوام خودمو نجات بدم حالا از هر راهی که میشه
اما با این وضعیت روحیم حتی نمیتونم درسمو درست حسابی بخونم -
میشه یکم راهنماییم کنی؟که چجوری خودمو نجات بدم و غرقش نشم؟ و واقعا نمیتونم با تراپیست صحبت کنم شرایطش جور نیست
و خب کلی مرسی که خوندی

پاسخ:
سلام
خب ببین اول از همه میگم ببخششون و این حس ترس و نفرت و خود خوری توی وجودت رو خفه کن
بعدم ببین همیشه از دل سیاهی یه نور امید همه جارو روشن میکنه
نسل جدید یعنی از دهه هشتاد به اینور خیلی ادمای قوی هستند و شما هیچوقت اونجوری که باهاتون رفتار کردن نمیشید چون که شما ذهن عجیبی دارید از همون سن کم بزرگ فکر می‌کنید بزرگ رفتار میکنید.
هیچ جای دنیا گفته نشه اگه شرایط بد شد غرق میشی همیشه میگن اگه شرایط بد شد تو درستش کن تو خوبش کن
شرایط بد یه روزی درست میشه. روزای بد تورو رشد میدن باعث میشن قوی بشی خیلی بزرگتر از سنت فکر کنی
کتاب بخون کتاب خیلی کمک میکنه به رشدت به اینکه صبور باشی. جدا از اون باعث میشه خیلی بهتر فکر کنی.
یه جمله هست من تقریبا همه جا به کار میبرم اینه که: هر اتفاق درونی بازتابی بیرونی دارد و هر اتفاق بیرونی بازتابی درونی
اگه تو توی فکرت قبول کنی که بازنده ای و غرق شدی این فکر خودش رو توی زندگیت هم نشون میده و همش بدبیاری میاری و روز به روز نا امید میشی
اما اگه امیدوار باشی و باور قلبی داشته باشی شرایط بد روزی درست میشه زندگیت شروع به تغییر میکنه
امیدوارم تونسته باشم یکم کمکت کنم
Mohadeseh
@stressCafe باز کردن / نظر دهید

2022-05-29 21:42:56 #ناشناس
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
سلام

من یه ادم حساسی هستم که تک فرزندم و تا پارسال با همه بچهای کلاس دوست بودمو کلا دوست زیاد داشتم ولی با هیچکس صمیمی نبودم و اصن احساس نیاز به دوست صمیم نداشتم و ازونجایی که درونگرام با دیدن سریال و اینا اوقات فراغتمو میگذرونم و میشه گفت خوشحال بودم اما از وقتی رفتم دبیرستان خب ازونجایی که انلاین بود کم کم با یکی از همکلاسیام صمیمی شدم اما خب بخاطر کرونا بیشتر چت میکردیم تا بخوایم بیرون بریمو اینا و حتی بعد یکسال که باهاش صمیمی شدم و دوسالم هست که میشناسمش نه من رفتم خونه اونا نه اون اومده!
حالا حقیقتا مشکلم کجاس... اینجاست که بخاطر احساسات زیادی که بهش دارم بیشتر از دستش ناراحت میشم مخصوصا این چند ماه خیلی کارایی کرده مثل دروغ و مخفی کاری و سرد بودنو اینا که باعث شده واقعا قلبم بشکنه و بخوام بخاطر خودمم که شده این رابطه رو تمومش کنم اما بازم خودم باهاش صحبت کردم و یجورایی مشکلو حلش کردیم و منم سعی کردم اون حساسیتمو کنار بزارم اما دقیقا نمیدونم چجوری مثلا اون خونه ما تاحالا نیمده ولی امروز رفت خونه یه همکلاسیای دیگم باهم درس بخونن و با اینکه مامانش حساسه هنوز این موقع شب برنگشته خونه و من یجورایی احساسی بهم دست میده که انقد که اون برای من مهمه و فرق داره من برای اون اینجوری نیستم و خب ناراحت شدم دوباره...
اخه میدونم برا درس رفتن یا هرچی ولی حتی بهم پیامم نداده از صبح تاحالا و قبلنم منکه میگفتم بیا خونمونو اینا همش بهونه های مختلف میورد...
حالا بگذریم این یه موضوع کوچیک بود فقط من الان واقعا میخوام که حساس نباشم رو کاراش و برام مهم نباشه و انقد احساسات شدید بهش نداشته باشم اما نمیدونم چجوری چیکار باید بکنم که این حساسیتو وابستگی کم بشه؟

پاسخ:
سلام
به نظرم انتظارمون از آدم هارو بیشتر از توانشون نکنیم چون بی نتیجس
به هر دلیلی اون یا نخواسته بیاد یا نتونسته یا هرچیز دیگه ای دلیل نمیشه انقدر خود خوری کنی
دوم میتونی خیلی ساده جای اینکه بشینی رفتارشو تجزیه تحلیل کنی دلیلشو ازش بپرسی حرفتو رک بزنی و جوابشو بشنوی
جدا از اینا رفاقت هایی که گرفتاره وابستگی شدید هستن سمی هستن و کلا رفاقت سالمی نیستن چون ببین واقعیت اینه کمتر پیش میاد ۲تا رفیق تا آخر عمر باهم باشن و تازه به همون اندازه صمیمی باشن
پس اینکه اونقدر بهش وابستگی داری باعث ضرر میشه هم برای خودت هم برای اون
تنها راه کم کردنش هم اینه که با کسایی به جز اون وقت بگذرونی با کسایی به جز اون حرف بزنی و دوست باشی
در کنار دیگران با اون هم حرف بزنی
یادت باشه تو میتونی به جز این دوستت دوستای زیاد دیگه ای هم داشته باشی و همچین اون هم میتونه به جز تو با افراد دیگه ای هم صمیمی باشه و وقت بگذرونه و این کاملا طبیعیه
امیدوارم تونسته باشم یکم کمکت کنم
Mohadeseh
@stressCafe باز کردن / نظر دهید

2022-05-26 21:20:19 #ناشناس
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
سلام محدثه خوبی
من دخترم و ۱۵ سالمع از لحاظ روحی حس میکنم اصلا خوب نیستم
سر چیزای الکی سریع عصبی میشم و تا یچیو نشکونم و مشت نزنم ب در و دیوار و سرم خالی نمیشم حس میکنم پدر مادرم منو اینجوری بار آوردن
مامانم از همون بچگی همیشه ی خدا تیکه کلامش واسه من نفرین بود
می‌گفت الهی پات بشکنه الهی گردنت بشکنه اگه از ته دلم نبود ولی رو روحیه من خیلی تاثیر گذاشته
بابامم خیلی زود از کوره در میرع بخاطر همین منم اینجوری شدم
خانوادم هیچ وقت درکم نمی‌کردن و باعث آزارم میشد
من از گفتن حسم ب کسی میترسم چون هر سری ک خاستم درد دل کنم گفتن تو بچه ای بابا چی میفهمی سر همین موضوع چند وقتیه با هیچ کس صحبت نمیکنم و وقتایی ک حالم بد میشه میرم حموم و با دیوار حرف میزنم و گریه میکنم
خلاصه خیلی مشکلای دیگه دارم
الان حالم بد بود گفتم یکم درد دل کنم :)

پاسخ:
سلام
من چون شرایط رو کامل نمیدونم نمیتونم توجیح یا بهونه ای برای این رفتار ها بیارم
ی سری افراد پرخاشگر هستن و نمیتونن خیلی خوب خشمشون رو کنترل کنن یا درست بروز بدن
من روی حرفم با توعه این نوع رفتار نشون میده تو یاد نگرفتی درست خشمت رو بروز بدی که خب صد درصد خانواده و محیط روی این حالت های تو تاثیر داشتن
اما ببین وقت هایی که عصبانی نیستی بشین فکر کن که آیا آسیب زدن به خودت دردی رو دوا میکنه؟ مشکلی رو حل میکنه؟
نمیکنه جز اینکه میزنی ی جای خودتم ناقص میکنی تازه یه دردی هم به درد هات اضافه میکنی
من میگم اگه همه برات درد داشتن تو برای خودت درمون شو تو با خودت دشمنی نکن
اینکه تو به خودت صدمه بزنی دوست و رفیق شاید یکبار دوبار نه ده بار بیان بپرسن بار یازدهم نمیپرسن کسی نمیاد ازت بپرسه چرا اینکارو کردی خودت باید به خودت رحم کنی خودت باید دلت به خودت بسوزه.
خیلی افراد هستن دست ندارن یا دستشون اونقدر ضعیفه اصلا نمیتونن مشت کنن بعد تو خیلی راحت مشت میزنی به دیوار؟
وقتی شرایط خیلی بد میشه نباید تو بدی غرق شی باید به زور هم که شده خوبی هارو جنبه های مثبت پیدا کنی از دل اون بدی ها بکشی بیرون نباید بزاری ذهنت عادت کنه به چیزای بد. حتی اگه زندگی خیلی بد شده باید یه خوبی پیدا کنی و اونو ببینی
میدونم روزای سختی رو پشت سر میزارین اما همه چی درست میشه
امیدوارم تونسته باشم یکم کمکت کنم
Mohadeseh
@stressCafe باز کردن / نظر دهید

2022-05-26 21:11:22 #ناشناس
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
سلام محدثه جان خوبی؟:)
اول بگم مرسی از وجودت که حالمونو خوب میکنی
خب من دخترم تقریبا ۱۸ سالمه چند وقتی میشه که بخاطر یه سری مشکلات اوضاع مالیمون بد شده خیلی بد و این موضوع خیلی ذهنمو درگیر کرده خیلی دوس دارم کار کنم اما نمیدونم چه کاری و جدا از اون کاری هم نیس من برم کار کنم کلا ذهنم درگیر اینجور مسائل شده ناشکری نمیکنم همیشه سعی میکنم به خودم انرژی مثبت بدم و حال خودمو خوب کنم وقتاییم که دلم میگیره با خدا صحبت میکنم آروم میشم اما بعضی وقتا دیگه نمیتونم آروم باشم از طرفیم با مادرم اصلا میونه ی خوبی نداریم و اینم آزار میده منو گاهی دلم میخواد که فقط نباشم و از همه چیز فرار کنم:)

پاسخ:
سلام مرسی
خب اول از همه بگم که اوضاع هیچوقت اینجوری بد نمیمونه و درست میشه بالاخره
متاسفانه که نه بدبختانه این وضعیت الان برای همه هست و هممون زیر فشار تورم واقعا داریم له میشیم
اما خب ببین تو الان کار کنی بیشترین کار رو ازت میکشن و کمترین حقوق رو بهت میدن و البته که از درست هم میمونی
تو در حال حاضر فقط میتونی خرجای اضافی یا غیرضروری رو کم کنی
بعد نمیدونم سال دیگه کنکور داری یا نه اما تو طول تابستون میتونی شروع به کار کنی توی فروشگاه ها فکر کنم افراد هم سن تورو قبول کنن یا توی استخر هم میتونی کار کنی
درکل‌کارهایی تو این قبیل رو میتونی انجام بدی فروشندگی،خیاطی و... چیزایی که مهارت خاصی نخواد البته خیاطی مهارت میخواد اما اگه یاد بگیری میتونی اینکارم بکنی. ولی فروشگاه هارو مطمئنم که قبول میکنن اگه کنکور داری باید برنامه ریزی کنی که بتونی درس هم بخونی و این خيلی خستت میکنه اما اگه کمکت میکنه میارزه
درکل امیدوارم هیچکس گرفتاری مالی نداشته باشه
Mohadeseh
@stressCafe باز کردن / نظر دهید

2022-05-25 21:53:56 #ناشناس
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
سلام
امیدوارم حالت خوب باشه
چجوری میتونم از بین چند تا شغل یکیشو انتخاب کنم؟
مثلا من بین روانشناسی و حسابداری موندم در صورتی که هر کدوم یه عرصه و شاخه جداست
ممنون میشم کمک کنی

پاسخ:
سلام
ببین اول بهترین حالتش رو بگم تو میتونی یه روانشناسی باشی که کارای حسابداری خودش رو خودش انجام میده و بلده این بهترین حالتشه
حالت دوم اینه که یه ورق برداری خوبی و بدی های هر شغل رو بنویسی بعد طبق اون مقایسه کنی ببینی کدوم برات بهتره. چالش ها و موفقیت هایی که هر شغل برات ایجاد میکنه بنویسی ببینی کدوم با روحیاتت سازگار تره با کدوم شغل حس بهتری میتونی داشته باشی و بعد انتخاب کنی.
اینا بستگی به توانایی ها و روحیاتت داره که توانایی اداره دوتا شغل رو همزمان داری یا نه
یا روحیاتت اینکه یه روانشناس باشی رو داری یا نه. این سوال هارو واضح و شفاف مشخص کنی اونوقت میتونی تصمیم بگیری
امیدوارم تونسته باشم یکم کمکت کنم
Mohadeseh
@stressCafe باز کردن / نظر دهید

2022-05-25 18:38:44 #ناشناس
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
هاییی. محدثعع خیلی خلاصه میگم . من ۱۵. ۱۶ سالمه و سر اکسم خیلی حالم بد شده بود چون ب خاطر ی سری مسائل ک باهاش کات کردم بعدش اون ی نامردی در حقم کرد ک اصلا ازش انتظار نداشتم و خیلی بهش اعتماد داشتم بعد اون دیگ ب کسی فک نکردم و رل نزدم ولی ۴ ماهی میشه ک با ی پسری ک ۳ سال بزرگتره ازم و همشهریمع اشنا شدم و اون از اولش باهام مهربون بود و هوامو داشت و میگفت دوسم داره ولی من جدی نمیگرفتم و شوخی میگرفتم و هی میگفتم من نمیتونم رل بزنم ولی این چند هفته ای اخیر طوری شدم ک از صب تا شب بهش فک میکنم. و بشدت سرش حساسم و اونم ایناروفهمیده و یجورایی رلیم اما من قبول ندارم درحالی ک خیلی دیگ باهم راحت شدیم.. میبینم با دختر میحرفه اعصابم خورد میشه خیلیی دوسش دارم ولی میترسم مثل قبلی بشه میترسم بهم آسیب بزنه یا هرچی .. ادامه بدم یا چیکار کنم.؟ میترسم. تجربه ی خوبی نداشتم واقعا خیلی میترسم..

پاسخ:
سلام
اولین چیزی که میخوام بگم و امیدوارم درکش کنی اینه که هیچوقت جوری زندگی نکن که وقتی ۲۰ ۲۵سالت شد شمار آدم هایی که اومدن تو زندگیت و رفتن از دستت در رفته باشه
شاید الان فکر کنی عاشقی و این آدم دیگه خودشه و مثل قبلی نیست و.... اما وقتی باهاش وارد رابطه شدی یکم هیجان هاتون که خوابید دوباره همون اتفاق قبلی میفته اما دلیلش این نیست که آدم های بدی میان تو زندگیت یا تو مشکلی داری دلیلش اینه که توی سن خیلی پایینی دنبال رابطه هستی
تو این سن نمیشه یه رابطه خوب و سالم به دست اورد واقعا نمیشه. زیر ۳ماه با این آدم آدم به مشکل میخوری
بشین یکم با خودت فکر کن دوتا دوتا چهارتا کن چه ظلمی در حق خودت داری میکنی
این آدم هم میره یه مدت بعد دوباره یکی دیگه میاد که راحت با حرفاش میتونه یه کاری کنه فکر کنی خیلی خوب و بی نظیره.
شک نکن توی این دوره سنی هربار وارد رابطه شی تهش یه اتفاق بد میفته فقط همین چندبار توانایی شو داری وقتی این رابطه های الکی رو تموم کردی دوباره خودتو از اول جمع و جور کنی حالتو خوب کنی؟
اگه با خودت روراست باشی و صادقانه جواب بدی جوابت مشخصه که ادامه بدی یا نه
امیدوارم تونسته باشم یکم کمکت کنم
Mohadeseh
@stressCafe باز کردن / نظر دهید