2022-08-21 07:35:21
«معنی مشروطه[=دمکراسی]» (احمد کسروی)
مشروطه[=دمکراسی] بهترین شکل سررشتهداری و آخرین نتیجهی اندیشههای نژاد آدمیست (تکهی یک از دو)
کسانی در شگفتند که ما به مشروطه اینهمه ارج میگزاریم و در کتابهای خود یاد آن میکنیم و هواداری مینماییم. باید دانست :
«مشروطه بهترین شکل سررشتهداریست. آخرین نتیجهی اندیشههای نژاد آدمیست». در ایران چون معنی مشروطه را ندانستهاند ، ارجش را هم نمیشناسند. مشروطه تنها آن نیست که یک قانون اساسی باشد و مجلس شورا برپا شود و کارها با دست آن مجلس پیش رود. مشروطه بسیار والاتر از اینها است.
مشروطه آنست که یک توده شایندگی[=لیاقت] پیدا کرده و خودش کارهای خودش را راه برد و کسی درمیان آنها برای فرمانروایی نباشد. برای روشنی سخن نخست باید معنی توده و زندگانی تودهای را بدیده گیریم.
یک توده که بیستملیون ، یا بیشتر یا کمتر ، از دیگران جدا گردیده کشوری برای خود برگزیده زندگی میکنند ، این معنایش آنست که ایشان دست بهم داده سود و زیان یکی گردانیدهاند. آن کشور میهن ایشان است که باید در آن زندگی کنند و بآبادیش کوشند و از دستبرد بیگانگان نگاهش دارند.
مانندهی آنست که این بیستمیلیون گرد آمده همه باهم پیمان بستهاند که در نیک و بد و سود و زیان یکی باشند و برای ایستادگی در برابر پیشامدها یک صف پدید آورند و در آباد گردانیدن و نگهداشتن کشور پشتیبانی به یکدیگر کنند. یک جمله بگویم : همچون یک خانواده باهم زندگی بسر برند. این معنی زندگانی تودهایست. در هر توده یک چنین پیمان ورجاوندی درمیان است.
«میهنپرستی» که گفته میشود بهمین معنیست. دلبستگی بآبادی کشور و جانفشانی در راه آزادی آن و همدستی و همدردی با هممیهنان
«میهنپرستی» نامیده میشود و بایای[=وظیفهی] هر مرد و زن با خرد و پاکدلست.
گاهی کسانی ایراد گرفته میگویند : «میهن چیست که آن را بپرستیم؟..» میگوییم : میهن این سرزمینیست که آسایشگاه ماست ، زیستگاه ماست ، سرچشمهی زندگانی ماست ، در این سرزمین بسر میبریم وآنگاه نیازمندیهای زندگانی از خوراک و پوشاک و نوشاک و دیگر چیزها هم از این سرزمین بدست میآید.
باین سرزمین باید
«خدمت» کرد و پرستش نیز بمعنی
«خدمت» کردنست.
روزی یکی با من چنین میگفت :
«من که در خوزستان هستم چرا باید عربهای بصره را با آن نزدیکی هممیهن نشناسم و فلان مرد زابلی را با آن دوری هممیهن خود شناسم؟..» گفتم : با آن زابلی پیمانی درمیانه دارید و نیک و بد و سود و زیانتان بهم بسته است. اگر روزی مثلاً دشمنی از جایی به خوزستان حمله کند آن زابلی به یاری شما خواهد شتافت. ولی با عربهای بصره چنان پیمانی درمیانه نیست و اگر روزی یک گرفتاری برای خوزستان پیش آید آنها دستی بنام یاوری بسوی شما دراز نخواهند کرد. اینست جداییای که درمیانه میباشد.
آری ما با عربهای بصره نیز همسایهایم و همبستگی همسایگی داریم. اگر روزی چنان پیش آید که با عراق یکی گردیم ، با آن عربها نیز هممیهن خواهیم بود.
تا اینجا که گفتم معنی زندگانی تودهای و میهنپرستی بود. اکنون این توده و این میهن یک رشته کارهای همگی دارد که [نه] ازآنِ یک تن یا یک خانواده ، بلکه ازآنِ همهی کشور و همهی توده است.
مثلاً جلوگیری از دزدان و راهزنان ، و ایمن گردانیدن از دشمن و جلوگیری از بیماریها و کم گردانیدن آنها ، پیمان بستن با دولتهای همسایه ، قانون گزاردن ، ارتش آراستن و مانند اینها. سررشتهداری یا حکومت که میگوییم برخاستن باین کارهاست.
در زمانهای پیش در هر کشوری پادشاهی بودی که رشته این کارها را بدست خود گرفتی ، مردم و کشور را ، با دلخواه خود ، راه بردی و بهمه فرمان راندی. مردم چنین میپنداشتند که پادشاهان گماردهی خدا هستند. خدا آنان را برگزیده و بمردمان فرمانروایی داده. خود پادشاهان همین باور را داشتند. ولی این بیپا بود. خدا هیچکس را برای فرمانروایی بدیگران نیافریده. آنگونه سررشتهداری جز نتیجهی نارسایی اندیشهها نبوده.
از اینرو نیکخواهانی برخاسته و بمردم راهنمایی کرده گفتهاند : هر تودهای باید خودش کارهای خود را راه برد ، بدینسان که هر چند سال یک بار نمایندگانی از میان خود برگزیند و مجلسی از آن نمایندگان پدید آورد و رشتهی کارهای همگی را بدست آنان سپارد و خود از دور و نزدیک نگهبان باشد.
مشروطه یا حکومت دمکراسی یا سررشتهداری توده همینست. همینست که میگوییم : بهترین شکل حکومت است.
(تکهی دوم فرداشب میآید.)
.
133 views04:35