Get Mystery Box with random crypto!

تز یازدهم

لوگوی کانال تلگرام thesis11site — تز یازدهم ت
لوگوی کانال تلگرام thesis11site — تز یازدهم
آدرس کانال: @thesis11site
دسته بندی ها: سیاست
زبان: فارسی
مشترکین: 6.49K
توضیحات از کانال

فلسفه و سیاست

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 18

2021-04-24 15:56:46
تز یازدهم

ماخولیای هدایت:
گفت‌وگو با بارانه عمادیان درباره صادق هدایت و تفسیرش از «بوف کور»
شیما بهره‌مند

لینک گفتگو در سایت:
http://www.thesis11.com/Article.aspx?Id=6543
دانلود نسخه pdf:
http://www.thesis11.com/Images/Pdf/6543/ArticleFile.pdf


www.thesis11.com
https://t.me/thesis11site
247 views12:56
باز کردن / نظر دهید
2021-04-24 13:45:33 تز یازدهم

رخداد «نانموده و نانمودنی» است و تعلقش به وضعیت از درون خودِ وضعیت امری «تصمیم‌ناپذیر» است. و چون قانون‌های وجودشناسی هستیِ متعین آن را به رسمیت نمی‌شناسند، فقط مداخلۀ سوبژکتیو قادر خواهد بود تعیین کند که آیا رخداد واقعاً به وضعیت تعلق داشته یا نه. ولی اصلاً برای اینکه تعلق رخداد به وضعیت امکان پذیرد، اول باید نشان داد که رخداد عرصۀ خاص خود را درون آن وضعیت دارد، عرصه‌ای که بدیو «سیت اِوِنمانسیِل» (=«عرصۀ رخدادپذیر» یا «عرصۀ رخدادی») می‌نامد. برای مثال، تجاوز نیرویی خارجی به یک کشور را نمی‌توان رخداد به شمار آورد. علتش واضح است: این پدیده نمی‌تواند به خود وضعیت تعلق یابد. یکی از شرط‌های هر رخداد اصیلی آن است که «عرصۀ رخدادیش را بتوان درون وضعیت به شمار آورد. این یکی از شرط‌های قطعیِ درون‌ماندگاری است زیرا عرصۀ رخدادپذیر بخش یا زیرمجموعۀ وضعیت است». [این توضیحی است که آلن بدیو در نامه‌ای به پیتر هالوارد در ژوئن 1996 مرقوم کرده.]
این عرصۀ رخدادی یا رخدادپذیر است که خاص‌بودگیِ یک رویّۀ حقیقت را تضمین می‌کند، یعنی جایگیریش را درون وضعیتی که آن رویّه تغییرش می‌دهد و تبدیلش می‌کند. رخداد، به لطف عرصه‌اش، همواره دقیقاً درون یک وضعیت جای می‌گیرد، در «نقطۀ» مشخصی از وضعیت، و هر رخدادی در وهلۀ اول دقیقاً به همین نقطه مربوط می‌شود. برای مثال، عرصۀ بروز رخداد رستاخیز مسیح میرایی و مرگ عیسی بود: رستاخیز در حیّزِ ِمرگ به وضعیتی خاص تعلق گرفت. رخداد رستاخیز را بی‌گمان نمی‌شد از خودِ مرگ بما هو مرگ استنتاج کرد (برعکس)، اما اینکه مسیح مرگ را پذیرفت، اینکه میرایی بشری را پذیرا شد، تضمین کرد که این رخداد «با تقدیر ابنای بشر گره خواهد خورد». می‌توان گفت هر رخدادی خاصِ عرصۀ خویش است اما مختصِ آن نیست. مثلاً در علم عرصه‌های وقوع رخدادهای پیش‌بینی‌نکردنیِ آتی را آن نقطه‌های بن‌بست‌ِ نمایان یا مقاوم در برابرِ تبیین صوری نشان می‌دهند – نقطه‌هایی که شاید به وسیلۀ قضیه (=تئورِم)های تک‌افتاده‌ای نشان داده شوند که توجیه نظری‌شان هنوز میسر نشده است. در هنر نیز عرصه‌ها در سرحدهای صورت‌های فعلاً در دسترس جای دارند – برای مثال، در به اشباع رسیدنِ نظام موسیقی تونال در تریستانِ واگنر که بر لبۀ آنچه به عنوان «موسیقی» قابل بازشناختن بود تصنیف شد: پیش‌تر رفتن در جهت دیسونانس (ناسازی در موسیقی) به ترک کل نظام تونال موسیقی کلاسیک منجر می‌شد (و این دقیقاً تصمیمی بود که سرانجام شونبرگ در مقام سوژۀ رویۀ حقیقت موسیقی آتونال و همکارانش گرفتند).

Badiou: A Subject to Truth
Peter Hallward
Univ of Minnesota Press (2003)

www.thesis11.com
https://t.me/thesis11site

تز یازدهم
فلسفه و سیاست
414 viewsedited  10:45
باز کردن / نظر دهید
2021-04-23 10:40:58 ‍ ادگار آلن پو
ــ پاره‌ای از جستار فلسفۀ تحریر ــ ترجمۀ صالح نجفی

ــ خیلی‌وقت‌ها به این موضوع فکر کرده‌ام که چقدر جالب می‌شد اگر مقاله‌ای در مجله‌ای درمی‌آمد که نویسنده‌اش می‌خواست ــ یعنی، می‌توانست ــ فرایندهایی را مو به مو وصف کند که یکی از نوشته‌هایش با طیِ آنها به‌صورت کامل نهایی خود رسیده است. چرا هیچ‌گاه چنین مقاله‌ای به جهانیان عرضه نشده است؟ من که جواب این سؤال را نمی‌دانم ولی شاید غرور بیجای نویسندگان از هر علّت دیگری بهتر توضیح دهد که چرا تاکنون چیزی در این باب منتشر نکرده است. بیشتر نویسندگان ــ بویژه شاعران ــ ترجیح می‌دهند خوانندگان گمان برند کارهایشان را به لطف نوعی جنونِ آنیِ ناب ــ شهودی وجدآور ــ نوشته‌اند و چندش‌شان می‌شود از اینکه اجازه دهند خوانندگان دزدکی پشت صحنه را دید بزنند و به خامی‌ها و دودلی‌های فکری پیچ‌واپیچ نویسنده نظر اندازند ــ به مقاصد حقیقی که فقط در واپسین دم حاصل می‌شود ــ به بارقه‌های بی‌شمارِ ایده که هنوز به بلوغ کامل نرسیده‌اند ــ به خیال‌بافی‌های به فرجام رسیده که چون مهارناشدنی می‌نمایند از روی نومیدی واپس‌ رانده شده‌اند ــ به گزینش‌ها و کنارگذاشتن‌های احتیاط‌آمیز ــ به حذف و اضافه‌های دردناک ــ در یک کلام، به چرخ‌ها و چرخ‌دنده‌ها ــ طناب و قرقرۀ صحنه‌گردانی ــ نردبان‌های تاشو و دریچه‌های خوابیده در کف ــ پرهای انتهای پیکان‌ها، رنگ قرمز و وصله‌های سیاه که در نود و نه درصد موارد وسایل صحنۀ بازیگران دوروی ادبی را تشکیل می‌دهند.

https://www.poetryfoundation.org/articles/69390/the-philosophy-of-composition

@CinemaParadisooo
@CinemaParadisooo
374 views07:40
باز کردن / نظر دهید
2021-04-21 18:21:04
تز یازدهم

بنا به استدلال کارل کُرش، نظریه‌پرداز مارکسیست آلمانی و از بانیان اصلی مارکسیسم غربی، معاصرِ لوکاچ، ایدئولوژی به موجب ذاتش صورتی از مجازِ مرسل است، گفتن جزء و اراده‌کردنِ کل. ویژگی آگاهی پرولتاریایی، هنگامی که رشد سیاسیش کامل شود، این است که می‌تواند نظام جامعه را به‌صورت یک «کل» در نظر آورد، زیرا طبقۀ کارگر بدون چنین دانشی هرگز قادر نخواهد بود وضعیت خویش را بفهمد و تغییر دهد. شناخت طبقۀ کارگر از حقیقت خویش از شناخت روشنِ کل جامعه‌ای که در آن به این طبقه ستم می‌شود جداناشدنی است؛ پس لحظه‌ای که پرولتاریا به خودآگاهی می‌رسد و لحظه‌ای که حقیقت نظام سرمایه‌داری را می‌شناسد در عمل یک لحظه بیشتر نیست.

از مقالۀ «ایدئولوژی و فرازونشیب‌های آن در مارکسیسم غربی» نوشتۀ تری ایگلتون

City of Workers by Hans Baluschek- oil painting on canvas- 1920

www.thesis11.com
https://t.me/thesis11site
667 views15:21
باز کردن / نظر دهید
2021-04-17 13:48:38
تز یازدهم

جنتلمن آزارگر
The Annoying Gentleman

Berthold Woltze - Oil on Canvas - 1874
977 views10:48
باز کردن / نظر دهید
2021-04-14 09:54:58 ‍ ‍ ساموئل بکت، سال‌ها پیش از آنکه گودو را خلق کند، در ژوئیۀ 1937، در نامه‌ای به دوست برلینیش اَکسِل کان می‌نویسد:

هرچه می‌گذرد زبان بیشتر در نظرم چون حجابی می‌نماید که باید پاره‌اش کرد تا بتوانیم به آن چیزهایی (یا هیچی) که پسِ پشت آن قرار دارد برسیم. دستور زبان و سبک! اینها موضوعیت‌شان را نزد من از دست داده اند همانطور که مایوهای زنانۀ بیدرمایری* یا خونسردی مرسوم میان آقایان نجبا. نقابی بیش نیست این. باید امیدوار باشیم روزی برسد و خدا را شکر همین حالا در برخی محافل ادبی شاهدیم که وقتی از زبان به بهترین وجه استفاده می‌شود که به کاراترین وجه از آن سوء استفاده شود.

بکت در ادامه در همین نامه به کان می‌گوید «ناسازیِ ابزار و استفاده»ای که در اشتیاقش می‌سوزد «هیچ ربطی به برنامه»ای ندارد که «تازه ترین کار جیمز جویس» بنایش را گذاشته و باید آن را قسمی «تالیهِ کلام»، یعنی «تصعید کلمه به مقام خدایی»، تلقی کرد. به گفتۀ بکت، «شاید لوگوگراف (=واژه-نگاشت)های گرترود استاین به آنچه در نظر دارم نزدیکتر باشد. دستکم می‌توان گفت اینجا بافت زبان متخلخل شده است.»:

آیا درون وجه غیر طبیعیِ کلام چیزی دارای تقدس فلج کننده وجود دارد که به عناصر سایر هنرها تعلق ندارد؟ آیا دلیلی وجود دارد که سطح مادیِ کلام را که به طرز هراس انگیزی قراردادی است نباید از بین برد، به همان ترتیب که مثلا سطح صوتیِ سمفونی هفتم بتهوون در کام وقفه‌های سیاه عظیم فرو می‌رود، چندانکه صفحه‌های متمادی به نظرمان می‌آید چیزی جز گذرگاه سرگیجه آور اصواتی نیست که دره‌های بی‌اندازه عمیق سکوت را به هم وصل می‌کند؟
ــــ ترجمه صالح نجفی

https://www.newyorker.com/culture/alex-ross/footnotes-schubert-and-beckett

Samuel Beckett
— Born: April 13, 1906
— Died: December 22, 1989

@CinemaParadisooo
@CinemaParadisooo
1.1K views06:54
باز کردن / نظر دهید
2021-04-13 12:36:58 ‍ تز یازدهم

قطعه‌ای از دیالکتیک منفی
تئودور آدورنو

در امور اخلاقی یقین نداریم. همینکه وانمود کنیم چنین یقینی هست کاری غیراخلاقی کرده‌ایم و فرد را از هرآنچه ممکن است اخلاقی نامید بی‌بهره ساخته‌ایم. هرچه رفتار جامعه‌ای که بر مبنای تخاصم‌های عینی شکل گرفته در تک‌تک موقعیت‌ها سبعانه‌تر شود، تضمین صحت تک‌تکِ تصمیم‌های اخلاقی دشوارتر خواهد شد. هر کاری که فرد یا گروهی برای مقابله با تمامیتی که خود جزئی از آنند بکنند به‌واسطۀ شرِ آن تمامیت به کژراهه می‌رود؛ کسی هم که هیچ کاری نمی‌کند به همان اندازه به کژراهه می‌رود. این چنین است که [ایدۀ الهیاتیِ] گناهکاری ذاتی خصلتی دنیوی و غیردینی می‌یابد. فردی که رؤیای رسیدن به یقین در امور اخلاقی در سر می‌پرورد ناگزیر شکست می‌خورد، ناگزیر گناه می‌کند، زیرا افسارش خواهی‌نخواهی به دست نظم اجتماعی است و در نتیجه تقریباً هیچ کاری برای تغییر اوضاع و احوالی از دستش برنمی‌آید که از اینگِنیوم اخلاقی [یعنی استعداد فطری برای درک اخلاق] تقاضا می‌کند به تغییر آن همت گمارد. این قسم تباهی—نه تباهیِ اخلاقیات بلکه تباهیِ «وجه اخلاقی»—است که نو-زبانِ زیرکانۀ آلمانی‌ها پس از جنگ جهانگیر دوم برای نامیدنش واژۀ «تکلیف ما لا یطاق» را از تخم درآورده است، ابزاری مناسب برای عذرتراشی.

www.thesis11.com
https://t.me/thesis11site
1.5K views09:36
باز کردن / نظر دهید
2021-04-13 00:28:55 درس‌گفتار (آنلاین)
حقیقت شعر ۲
به هدایت مراد فرهادپور
طول دوره: ۴ جلسه‌ی ۲ ساعته
شروع دوره: ۲۹ فروردین‌ماه ۱۴۰۰
روزهای یکشنبه: ساعت ۱۸ تا ۲۰

در این سلسله‌سخنرانی‌ها می‌کوشیم، با تکیه بر مضمون مرکزی «حقیقت شعر»، آغاز و سیر تحول تجربه‌ی مدرنیته را در مغرب زمین و ظهور مدرنیسمِ فرهنگی را در قرن نوزدهم نقد و بررسی کنیم. متن اصلی و محوری این بررسی کتابی است به قلم میکائیل هامبورگر به نام حقیقت شعر: تنش‌های شعر مدرن از بودلر تا دهۀ ۱۹۶۰. عنوان اصلی و فرعی این کتاب، خود، مرزهای تاریخی و جغرافیاییِ این بحث‌ها را روشن می‌سازد و البته توجیه این مرزها خود می‌تواند یکی از مضامینِ بحث باشد. در مورد سایر مضامین اصلی می‌توان، باز هم با رجوع به کتاب هامبورگر، به مواردی چون تنشِ میان تجربه‌ی مدرن و مدرنیسم، صداها و هویت‌های نهفته در شعر، رابطه‌ی شعر و سیاست و غیره اشاره کرد. البته مضمون «حقیقت شعر» به‌واقع کلیدی است برای پرداختن به همه‌ی تناقض‌ها، پارادوکس‌ها و معماهای عصرِ جدید. هامبورگر در مقامِ شاعر، منقّد و مترجمِ شعر به پنج زبان اروپایی (انگلیسی،فرانسه، آلمانی، اسپانیایی و ایتالیایی) با پهنه‌ی گسترده و در عین حال پیچیده‌ی شعر اروپایی به‌خوبی آشنا است و به جرئت می‌توان گفت این کتاب او بهترین مقدمه برای آشنایی با شعرِ مدرن غرب است. در این بحث‌ها، با گذر از اومانیسم فرهنگی هامبورگر و بسطِ مضمونِ «حقیقت» در راستای آنچه آدورنو «محتوای صدقیِ» اثر می‌نامد، خواهیم کوشید تا به میانجی نقد درون‌ماندگارِ آثار ادبی و بررسی کشمکش میان محتوای تاریخی و مادی و محتوای صدقی، دریچه‌هایی برای تأمل فلسفی در باب تاریخ، جامعه و فرهنگِ مدرن بگشاییم.
 
مراد فرهادپور متولد تهران در ۱۳۳۷ متفکر، نویسنده و مترجم است. او از دهه‌ی شصت به این‌سو متون گوناگونی را در حوزه‌ی ادبیات و فلسفه، چه در قالب مقاله در نشریاتی چون راه‌ نو، کیان، آدینه و ارغنون؛ و چه در قالب ‌کتاب‌‌ چون عقل افسرده، ۱۳۷۸، بادهای غربی، ۱۳۸۲ و پاره‌های فکر، ۱۳۸۸ به رشته‌ی تحریر در آورده است. او همچنین از دهه‌ی هفتاد به این سو توامان به ترجمه و تدریس متونِ فلسفی جریان‌های انتقادی غرب، از آثار متفکرینِ مکتبِ فرانکفورت تا دیگر آثارِ فیلسوفانِ جریان‌ساز چون بَدیو، آگامبن و ژیژک پرداخته است.


لطفا در صورت تمایل به حضور در این دوره، از طریق یکی از راه‌های ارتباطی زیر با ما در تماس باشید.
شماره‌ی تماس و واتس اپ: ۰۹۳۸۱۳۶۰۶۹۴
۰۲۱-۸۸۸۹۱۸۴۳
سایت: www.bidar.school
ایمیل: institutebidar@gmail.com
تلگرام: t.me/bidarschool
اینستاگرام: bidar.school
آدرس: مدرسه‌ی بیدار، خیابان نجات الهی، کوچه‌ی نوید، پلاک ۴، طبقه‌ی همکف شرقی

@bidarschool
1.3K views21:28
باز کردن / نظر دهید
2021-04-13 00:28:44
درس‌گفتار (آنلاین)
حقیقت شعر ۲
به هدایت مراد فرهادپور
طول دوره: ۴ جلسه‌ی ۲ ساعته
شروع دوره: ۲۹ فروردین‌ماه ۱۴۰۰
روزهای یکشنبه: ساعت ۱۸ تا ۲۰
www.bidar.school
@bidarschool
1.1K views21:28
باز کردن / نظر دهید
2021-04-10 19:36:45 تز یازدهم

مراد فرهادپور
از مقالة "اشباح هدایت"

دربارة هدایت مسألة اصلی بیهودگی نوشتن به زبان فارسی بود. او می‌دانست حدود ده میلیون خواننده بالقوه دارد که بیشتر آن‌ها بی‌سوادند و بنابراین نوشتن او کاملاً بیهوده و بی‌معنی است. در عین‌حال او نسبت به فرهنگ و جامعة معاصرش کاملاً بیگانه و از هر دوی آن‌ها بیزار بود؛ مثلاً همان اشارات مکرر به جهان رجاله‌ها. اگر به آثاری مثل توپ مرواری نگاه کنید، این بیزاری کاملاً در آن‌ها منعکس است.
به‌علاوه می‌توان گفت قاتلان هدایت به‌نوعی همة ما هستیم؛ اگر به زندگی‌اش نگاه کنیم می‌بینیم دولت، ملت، خانواده، حزب توده، دربار، اشراف، عوام‌الناس، دوستان، دشمنان و خلاصه همه به‌نحوی در شکست هدایت، در شکست زندگی‌اش، کارش و خودکشی‌اش سهیم بوده‌اند. من فکر می‌کنم این مشارکت همة ما در شکست و خودکشی هدایت، خودش خصلتی نمادین دارد و فکر می‌کنم شاید بشود این خصلت را به‌یاری یکی از نظرات فروید توضیح داد، یعنی نظریة فروید دربارة توتم.
می‌دانیم توتم جانوری است که یک قبیله قربانی می‌کند و بعد از قربانی‌کردن آن‌را می‌خورد و از طریق خوردنش اعضای قبیله با آن جانور یکی می‌شوند و همین‌امر هم زمینة تقدس این جانور برای قبیله را فراهم می‍‌آورد.
هدایت باید به‌منزلة مهم‌ترین توتم قبیلة روشنفکران و هنرمندان ایران شناخته شود. می‌توان گفت که ما از طریق قربانی‌شدن هدایت، که همان شکست‌اش باشد، با او به‌صورت نمادین یکی می‌شویم؛ شکست هدایت در واقع نماد عجز و شکست فرهنگی ماست. از من صرفاً به‌عنوان یک عقیده بپذیرید که رمان و قصه‌نویسی ایران شکست خورده است و بی‌جهت هم نیست که در دنیا مطرح نیست؛ ما نویسنده و قصه‌نویس خوب نداریم، کسی که حتی قابل‌مقایسه با یوسا باشد، و این شکست محدود به حوزة رمان و یا حتی فرهنگ هم نمی‌شود و می‌توان به‌راحتی نشان داد در حیطة صنعت، علم و تکنولوژی و مهم‌تر از همه در عرصة سیاست هم در طول صد سال گذشته ما مرتباً شکست خورده‌ایم و تا زمانی هم که این شکست‌خوردن ادامه دارد این یکی‌شدن با هدایت به صورت نمادین و تبدیل هدایت به توتم ادامه خواهد داشت. در واقع از آن‌جایی که ما هیچ شکستی را آگاهانه تجربه نمی‌کنیم و نمی‌توانیم آن‌را بپذیریم، بلکه برعکس، خودشیفتگی‌مان نوعی موفقیت و پیروزی را در برابرمان قرار می‌دهد، پس هیچ‌وقت آگاهانه به درون مغاک عرصة نمادین نگاه نمی‌کنیم و هم‌چنان قربانی کلیت انباشته از فریب و ایدئولوژیِ عرصة نمادین باقی می‌مانیم. زیرا ماهیت این عرصه فقط بر کسی آشکار می‌شود که بتواند در کنار آن شکاف بایستد و به درون آن مغاک نگاه کند. ما نمی‌توانیم به درون آن مغاک، به درون شکست فرهنگی خودمان در صد سال گذشته و حتی سه هزار سال گذشته نگاه کنیم و درنتیجه نمی‌توانیم آگاهانه این شکست را بپذیریم و چون نمی‌توانیم آن‌را بپذیریم عاجز از بیان‌کردن باقی می‌مانیم.
به قول بکت ما همواره در قلمروی امور ممکن و قابل حصول دست و پا می‌زنیم و به همین‌علت هم تا زمانی که نتوانیم در ورای لاکِ دفاعی تعصب، خودشیفتگی، و کلبی‌مسلکی با ناایمنی و هراس فردی و جمعیِ خویش رو در رو شویم و برای اولین بار از قید وسواس و ترس بیان‌کردن رها شویم و در نتیجه بتوانیم واقعاً بیان کنیم و خلق کنیم، تا آن زمان، سایة سنگین شبح هدایت بر سر ما باقی خواهد ماند.

www.thesis11.com
2.0K views16:36
باز کردن / نظر دهید