Get Mystery Box with random crypto!

یادداشت‌های یک روانپزشک

لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک ی
لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک
آدرس کانال: @hafezbajoghli
دسته بندی ها: روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین: 4.00K
توضیحات از کانال

من روانپزشک هستم. قسمت‌هایی از كتاب‌هایی كه می‌خوانم را همرسان می‌کنم و براي‌شان پی‌نوشت می‌نويسم. تلفن تماس برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
@HafezB

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 140

2021-05-29 21:50:54 احساس می‌کنم از این صحنه‌ی تماشایی جان سالم به در می برم. در هیچ لحظه‌ای نمی‌دانم از چه دارم حرف می‌زنم، یا از چه کسی، یا از کجا، یا چه طور، یا چرا، اما می‌توانم پنجاه نفر آدم مفلوک را برای این عملیات شیطانی استخدام کنم و هنوز، برای بستن این چرخه، کمتر از پنجاه و یک نفر باشند، این را می‌دانم، بدون آن که بدانم چه معنایی دارد.
(ننامیدنی، بکت، نوید)
پ.ن: یاد تمام (با تاکید روی واژه‌ی "تمام") سخنرانی‌هایی که توی زندگیم شنیدم و خودم ارائه کردم افتادم. از سخنرانی‌های آکادمیک آمفی تئاتری و همایشی گرفته تا لایو اینستاگرام تا روم کلاب هاوس. سخنران معمولا پنجاه نفر یا کمی بیشتر یا کمی کمتر آدم مفلوک را برای این عملیات شیطانی استخدام می‌کند که به حرف‌هایی که خودش هم نمی‌داند چه دارد می‌گوید گوش بدهند. خداوند عمر با عزت و سرشار از سلامتی به سخنرانان عزیز و مدریتورهای کلاب‌هاوس عطا کناد! آمین
@hafezbajoghli
530 viewsHafez, 18:50
باز کردن / نظر دهید
2021-05-28 20:49:06 چیزی نمی‌شنوم با این حال طعمه‌ی ارتباطاتم. و از صداها صحبت می کنم!

(ننامیدنی، بکت، نوید)
پ.ن: این جمله را باید با آب طلا نوشت: "ما طعمه‌ی ارتباطاتیم." بدون ارتباطات کارمون راه نمیفته، چیزی یاد نمیگیریم، پول به دست نمیاریم، و جالب‌تر و مهمتر از همه این‌که بدون ارتباطات افسرده میشیم. خب شاید این فالت سیستم مغزی ما باشه! یا اصلا شاید فالت دنیا باشه! آقا جان ما اگه نخواهیم کسی رو ببینیم باید چی کار کنیم؟! متاسفانه باید افسرده بشیم! آدم در انزوا افسرده میشه. برای همینه که بکت میگه" من طعمه‌ی ارتباطاتم". نمیشه ازش فرار کرد.
@hafezbajoghli
632 viewsHafez, 17:49
باز کردن / نظر دهید
2021-05-28 09:16:55 تنها باید ادامه بدهم، انگار چیزی برای انجام دادن است، چیزی برای شروع کردن، جایی برای رفتن. تمام این‌ها به مسئله‌ی کلمات محدود می‌شود، نباید فراموشش کنم، فراموشش نکرده‌ام. اما باید این را پیش از این گفته باشم، از آن جا که حالا می‌گویمش. باید به روش خاصی صحبت کنم، شاید با شور و حرارت، همه چیز ممکن است، ابتدا از مخلوقی که من نیستم، انگار من او بودم، و بعد، انگار من او بودم، از مخلوقی که من هستم. پیش از آن که بتوانم و غیره. این مسئله‌ی صداهاست، صداهایی که دست برنمی‌دارند، با روش درست، وقتی که متوقف می‌شوند، به عمد، تا امتحانم کنند، مانند کسی که حالا مسئولیتش تقریبا مبنی بر این است که من زنده‌ام.
شور و حرارت، آسایش، اعتقاد راسخ، روش درست، انگار صدای خودم بود، که کلمات خودم را بیان می‌کرد، کلماتی که زنده بودنم را ادا می‌کردند، چون این گونه است که آنها می خواهند باشم، نمیدانم چرا، با میلیاردها زنده شان، تریلیون ها مرده شان، این برای شان کافی نیست، من هم باید با تکان مختصرم نقشی داشته باشم، ناله، نعره، نفس نفس و تلق تلق، عشق به همسایه ام و برخوردار از نعمت عقل و شعور. اما روش درست چیست، نمی دانم. این آنهایند که این سیل اراجیف را تعیین می‌کنند، آنهایی که مرا با این آه و ناله ها چنان پر کرده اند که خفه‌ام کرده است. و همه اش بدون تغییر بیرون می ریزد، فقط باید آروغ بزنم تا از شنیدن شان اطمینان به وجود بیاید، همان تعالیم قدیمی و تلخ که سر سوزنی از آن را هم نمی‌توانم تغییر دهم.
(ننامیدنی، بکت، نوید)
پ.ن: بکت عجب کشفی کرده: "تمام این‌ها به مساله‌ی کلمات محدود می‌شود." یا جایی که میگه: "این مسئله‌ی صداهاست، صداهایی که دست برنمی‌دارند، با روش درست، وقتی که متوقف می‌شوند، به عمد، تا امتحانم کنند، مانند کسی که حالا مسئولیتش تقریبا مبنی بر این است که من زنده‌ام"
زنده‌بودن ما در گرو کلماته. حالا می‌فهمم چرا در کتاب عهد جدید نوشته شده: "در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود."
@hafezbajoghli
56 viewsHafez, edited  06:16
باز کردن / نظر دهید
2021-05-28 08:27:01 بیا بیا، لطفا کمی همکاری، مردن را به انتها برسان، این کمترین کاری است که می‌توانی انجام دهی، بعد از تمام آن دردسرهایی که متحمل شده اند تا تو را به زندگی بیاورند. بدترین به پایان رسید. تو به قدر کافی به قتل رسیده‌ای، به قدر کافی خودکشی شده‌ای، که بتوانی روی پاهای خودت بایستی، مثل یک پسر بزرگ. این چیزی است که مدام به خودم می‌گویم. و اضافه می‌کنم، به تمامی از خود بیخود، از شر این بی حرکتی مهلک خلاص شو، نابجاست، در این اجتماع. نمی توانند هر کاری بکنند. تو را در راه درست قرار داده‌اند، با دست تو را به لبه ی پرتگاه هدایت کرده‌اند، حالا به تو بسته است، با آخرین گام بدون کمک، تا قدردانی‌ات را به آنها نشان بدهی. من این زبان رنگارنگ را دوست دارم، این استعاره ها و خطاب‌ها را. از میان شکوه و جلال طبیعت فلجی را کشان کشان بردند و حالا که چیز دیگری برای ستودن باقی نمی ماند این وظیفه‌ی من است که بپرم، تا شاید بتوان گفت، یکی دیگر که زندگی کرده است می‌رود.
(ننامیدنی، بکت، نوید)
پ.ن: اگه خواستید قدردانی‌تون رو به نزدیکانتون نشون بدید و اون‌ها رو از ته دل خوشحالشون کنید، نه براشون هدیه بخرید، نه بهشون پول بدید، نه کمک خاصی بهشون بکنید. فقط یه کاری بکنید: لطفا بمیرید! این‌جوری عمیقا قدردانتون هستن.
@hafezbajoghli
143 viewsHafez, 05:27
باز کردن / نظر دهید
2021-05-27 23:57:27 دوباره به زندگی برمی‌گردم، از راه فرج مانند نوزادی واقعی و زنده، و به سن پختگی رسیدم، و حتا سالخوردگی، بدون کمترین کمکی از سوی‌شان و تنها به یمن وجود توصیه‌هایی که به من کرده بودند. تحمیل کردن یک عمر زندگی بر من احتمالا برای شان کافی نیست، باید طعم دو سه نسل را بچشم. اما این قطعی نیست. شاید همه‌ی آن‌چه به من گفته‌اند به وجودی واحد اشاره دارد، آشفتگی هویت‌هایی که صرفأ ظاهری است و ناشی از بی لیاقتی‌ام در پذیرفتن هر کدام‌شان.
(ننامیدنی، بکت، نوید)
@hafezbajoghli
346 viewsHafez, 20:57
باز کردن / نظر دهید
2021-05-27 23:02:15 این همان نوع زبانی است که تقریبا درکش می‌کنم، این همان نوع مفاهیم واضح و ساده‌ای است که مرا در بنا کردن آن قادر می‌سازد، غذای روحی دیگری نمی‌خواهم. یک شلغم، کمابیش میدانم که شلغم چه شکلی است، یک هویج را هم، به ویژه نوع زردش، یا قرمزش را. به نظر می‌رسد که در لحظاتی خاص جزئیاتی ظریف را در می‌یابم که بد را از بدتر جدا می‌سازد. و اگر همیشه نیروی کامل دیروز و امروز را احساس نمی‌کنم، از رضایتی که در راه یافتن به جان کلام احساس می‌کنم چیز بسیار زیادی نمی‌کاهد. درباره ی سالادش، مثلا، هرگز چیزی جز تحسين نشنیده‌ام. بله، برایش مظهریک سرمایه‌ی کوچک و قابل توجه‌ام...
(ننامیدنی، بکت، نوید)
پ.ن: اندیشمند واقعی، کسی که در هر چیزی دنبال کشفیات جدید است، با همان دقتی به شلغم و سس سالاد دقت می‌کند، که به فلسفه‌ی شوپنهاور. در این میانه هیچ ابژه‌ی "ارزشمند" یا "بی‌ارزش" نداریم. ترکیب سس سالاد همان‌قدر جدی است، که آنالیز آماری یک کارآزمایی بالینی.
@hafezbajoghli
415 viewsHafez, 20:02
باز کردن / نظر دهید
2021-05-27 00:00:28 تو کلاب‌هاوس می‌چرخیدم، یه چند تا اتاق پایین‌تر از "گفت و گو با مردم مصطفی تاجزاده" و "پخش زنده لایو اینستاگرامی احمدی‌نژاد" اومدم پایین‌تر و رسیدم به اتاق‌های "فتیشتو بگو، کراشتو پیدا کن!"
"حرمسرای کیان و شرکا"، "بیا یه خاطره از اولین قرارت برامون بگو"، و "نقش اجنه در روابط دوستان". تو هر اتاقی چند دقیقه یواشکی موندم و بعد خیلی quietly اومدم بیرون . فهمیدم استراق سمع‌ واقعی یعنی چی! استراق سمع‌هایی که تا حالا داشتم، همه سوء تفاهم بوده!
@hafezbajoghli
666 viewsHafez, 21:00
باز کردن / نظر دهید
2021-05-26 22:54:17 یه کشف کلاب هاوسی دیگه:

کلاب هاوس همون بالماسکه است. آدما دوس دارن بدون این‌که صورت مبارک همو ببینن صدای هم رو بشنون. بر اساس شناخت این میل درونی، چنین کشف عظیمی شکل گرفته است.
پ.ن: پیش از این که یک روانشناس میل به شنیدن صدا بدون دیدن چهره را کشف و به اسم خودش ثبت کند، پل دیویسون و روهان ست با ابداع کلاب هاوس دنیا رو گرفتن. فقط با یه کشف روانشناسی! خیلی ساده: آقا صورتت رو بپوشون، تو فقط بنال!
@hafezbajoghli
680 viewsHafez, 19:54
باز کردن / نظر دهید
2021-05-26 22:25:22 من یه کشفی کردم!

ابداع کلاب هاوس توسط پل دیویسون و روهان ست بر اساس کشف میل درونی انسان‌ها به استراق سمع صورت گرفته است. هر کسی میره کلاب هاوس میخواد استراق سمع کنه.
@hafezbajoghli
674 viewsHafez, 19:25
باز کردن / نظر دهید
2021-05-26 22:13:31 استراق سمع دو پسر ۱۰ ساله بعد از تمام شدن توپ بازی

-پسر اولی: من باید برم.
- پسر دومی: فردا میایی؟
- پسر اولی: شاید
- پسر دومی (با ناراحتی از تردیدی که در لحن پسر اولی بود): باوشه.....(پس از کمی مکث): من فکر نکنم بیام.
- پسر اولی: من هم فکر نکنم بیام.
@hafezbajoghli
662 viewsHafez, edited  19:13
باز کردن / نظر دهید