2022-08-15 05:28:05
ترجمهٔ لطفی خیلی بیدقتی دارد: تربیت معادل درستی برای بیلدونگ نیست. دربارهٔ این مفهوم یک بار باید جدا بنویسم. ولی صحبت از «اختلاف» اجتماعی نیست، صحبت از «تمایزیابی» اجتماعی است. قسمت بعدی هم خوب ترجمه نشده: یگر دارد از آموزهٔ چرخهٔ نظامها صحبت میکند و میگوید هر جامعهای حتی اگر شورشی علیه آریستوکراتهایش بکند باز یک طبقهٔ نخبه شکل میدهد. مهمترین جملهٔ نقل قول بالا از کتاب پایدیا ورنر یگر این است: «
آریستوکراتها سرچشمهٔ روحی پروسهٔ پیدایش بیلدونگ هر قومی هستند.» [و ادامه میدهد که
بیلدونگ بسط روحی آریستوکراسی یک قوم است.]
یک نکتهٔ بسیار مهمی هم یگر به طور ضمنی میگوید: «
تمدّنها را همیشه آریستوکراتها میسازند.» حالا گاهی این آریستوکراتها قدرت پادشاهی پیدا میکردند یا اینکه تمدّن خود را از طریق ساز و کار «سنا» اداره میکردند ولی همیشه آریستوکراتیکها تمدّن میساختند. طبقهٔ عوام نقششان در مواقع تاریخی خاصی خراب کردن تمدّنها بوده ولی هیچوقت ساختن تمدّن نبوده.
با صنعتی شدن طبقهٔ جدیدی در دنیا شکل گرفت که از قضا به عنوان نه تنها قویترین نیروی اجتماع بلکه به عنوان الیت دنیای مدرن باید آن را به رسمیّت بشناسیم. طبقهٔ بورژوازی بنا به طبیعتش تنها به دنبال «سود بیشتر» است، به همین دلیل طبقهٔ جدیدی در ارتباط با خود میسازد و با آن وارد مناسبات میشود (طبقه کارگر) و آن را خواسته یا نخواسته وارد بازی قدرت سیاسی هم میکند، مثل فرانسه که وارد کرد تا بتواند علیه سلطنتی که مطلقه شده بود، انقلاب کند. این تمدّن جدید را بورژوازی ساخته! برعکس طبقهٔ آریستوکراتیک که به دنبال «سود بیشتر» نبود، چون همه چیز داشت و رقابتاش با همنوعاناش بر سر فضایل و هنرها و ادب بود! و به همین دلیل تمدّن میساخت: علم، هنر، فلسفه، ادبیات، پولیتیک، حقوق و آکادمی و مدرسه میساخت! طبقهٔ بورژوا تنها به دنبال حداکثری کردن سود خود بوده، بدون اینکه سهم غیرمادی قابل توجهی در ساختن تمدّن و محصولات روحی آن داشته باشد! طبقهٔ بورژوا چون فضیلت شهامت و سلحشوری ندارد، مماشات میکند؛ چون فقط دنبال تجارت است و نه تمدّن، هرچند تجارتش نفع بسیار زیادی به تمدّن برساند، و حاصل این مماشات و ترس، «دموکراسی» و قدرت گرفتن طبقهٔ پایین جامعه است، و طبقهٔ پایین جامعه همانطور که گفتم اگر عهدهدار سرنوشت یک جامعه یا تمدّن شود، آن را قطعا به زوال، انحطاط و فروپاشی میبرد! تمدّن مدرن، پیشرفته شده، مجهزتر و سریعتر شده، اما این تمدّن ارزشهای کلاسیک تاریخ آریستوکراسی یا همان تاریخ تمدّن خود را از دست داده یا از دست میدهد، و انسانش نیز پیچیدهتر و باهوشتر شده، اما فاقد عمق و نظم و «فردیّت» و مهارتی است که برای ساختن یک تمدّن مورد نیاز است!
این کتاب را یگر در سالهای جنگ جهانی دوم نوشته! سی سال پیش از او یاکوب بورکهارت از زوال ارزشهای والای اروپایی گفته و ولفگانگ مُمسن در کتاب «جنگ جهانی اول: آغاز و پایان عصر بورژوازی» از «پایان» این تمدّن سخن گفته، یعنی ما در «پس از پایان» این عصر زندگی میکنیم! مایلم این چند خط را با جملهای از مصاحبهٔ مجلهٔ کاپیتال با یکی از اساتید تاریخ سیاسی اروپا که افتخار یادگیری از او را در سمینار آخرهفتهای در سال ۲۰۱۵ داشتم به پایان ببرم:
Stehen wir denn heute tatsächlich am historischen Ende des europäischen Zeitalters?
„Das europäische Zeitalter“ im Sinne wirtschaftlicher und politischer Dominanz war schon 1945 definitiv zu Ende. Kulturell ist die Welt zwar ein für alle Mal europäisch geprägt, aber das ist nur noch ein historisches Phänomen. Denn die Weltkultur ist nicht mehr „Eigentum“ der Europäer, sondern aller Völker, die sich daran „bedienen“ wollten und wollen.
آیا واقعا امروز در پایان تاریخی عصر اروپا هستیم؟
⁃ عصر اروپا در معنای غلبهٔ اقتصادی و سیاسی ۱۹۴۵ به پایان رسیده بود. اما بلحاظ فرهنگی کل دنیا در تمام وجوهش تا اطلاع ثانوی تحت تاثیر اروپاست، اما این فقط یک پدیدهٔ «تاریخی» است! (یعنی خود اروپا دیگر به تاریخ پیوسته) زیرا فرهنگ جهانی دیگر مالکیت اروپاییها نیست، بلکه [متعلّق به] همهٔ مللی [است] که میخواستند و میخواهند از آن استفاده کنند.
[از مصاحبه با ولفگانگ راینهارد، ۲۴.۰۲.۲۰۱۹]
P.S.:تاریخی دانستن میراث فرهنگی اروپا یعنی حق با بورکهارت بود که با دیدن زوال فرهنگی اروپا پایان معنوی آن را یک قرن پیش اعلام کرده بود، اگرچه یک قرن نیاز بود تا این تمدّن قدرت سیاسی و اقتصادیاش در جهان را از دست دهد، و شاید یک قرن هم نیاز باشد تا بلحاظ مادی، نه فقط از جایگاه جهانی، بلکه از جایگاه استوار درونیاش کنده شود و دیگر چیزی هم از میراث اجدادش برایش باقی نمانده باشد.
1.2K viewsedited 02:28