2021-12-17 21:01:47
دوم
اشپنگلر در «زوال مغرب زمین» یادآوری میکند که پارسیان از عصر ساسانی «مردمِ* پارسی» را نه به عنوان واحدی با تبار مشترک یا زبان مشترک، بلکه به عنوان
واحد مزداباوران در برابر کافرانِ مزدا میفهمیدند. یعنی نسطوریان یا یهودیانِ پارسی، پارسی/ایرانی محسوب نمیشدند، چون زرتشتی نبودند بلکه مسیحی یا یهودی بودند.
جایی دیگر از کتاب اشپنگلر توضیح میدهد یهودیای که زرتشتی میشد، ملیّت ایرانی پیدا میکرد و ایرانیای که مسیحی میشد، ملیّت نسطوری پیدا میکرد. و اضافه میکند که قسمت اعظم جمعیّت شمال بینالنّهرین -سرزمینِ مادرِ فرهنگِ عربی- بخشی یهودی و بخشی پارسی بودند، اما بدین معنا از ملیّت که آنها میفهمیدند، یعنی نه بر مبنای تبار یا زبان مشترک، بلکه بر مبنای عضویت در یک اجتماع دینی یا همان معنای اصلی ملّت به معنی اُمّت. بنابراین پارسی/ایرانی به معنای عضو یک جماعت دینی (امّت زرتشتی) بود. جالب است که تا همین امروز هم در میان برخی از عامّهٔ مردم امروز ایران، گاهی پارسیان به عنوان مترادف زرتشتیها به کار میرود.
دربارهٔ قبل از عصر ساسانی، اینجا مشخصاً هخامنشی، اشپنگلر به نکتهٔ بسیار مهمی اشاره میکند: «اگر بخواهیم از تعابیری همچون آریایی یا عبری استفاده کنیم، پارسیان در زمان لوحههای عمارنه (۱۵۵۰ تا ۱۰۷۰ قبل از میلاد) آریایی بودند، اما مردم (Volk) نبودند، در زمان داریوش یک مردم بودند اما بدون نژاد! و
در عصر ساسانی یک اجتماع دینی! بودند با تبار سامی. نه یک مردمان نخستین پارسی (persisches Urvolk) وجود داشته که از نژادی آریایی برآمده باشند و نه یک تاریخ جامع پارسی وجود دارد و نمیتوان برای سه تاریخ مفردی که صرفاً بواسطه تا حدودی ارتباط زبانی به هم ربط داشتند، یک مکان جغرافیایی واحد معرفی کرد.»
در جایی دیگر که تصویر آن نیز ضمیمه شده، اشپنگلر اضافه میکند: «پارسیان خیلی پیش از آغاز تاریخ ما [تاریخ مسیحی] یک اجتماع دینی بودند… دین بابلی پیش از اینها ناپدید شده بود و پیروانش بخشی یهودی و بخشی پارسی شده بودند.» در ادامه اشپنگلر توضیحات مهم و جالب دیگری هم میآورد که به بحث کنونی ارتباط ندارد. نکتهٔ مهم اینجاست که اشپنگلر پارسی را فردی که به یک جماعت دینی تعلّق دارد به کار میبرد. این آن معنایی است که نیولی از سیاسی شدن مفهوم ایران مُراد میکند، یعنی شاپور موفق شد با ایجاد یک دستگاه سُلطه و حکمرانی، به این اجتماع دینی، یک ساختار و سلسلهمراتب حکمرانی بدهد. اگر بخواهیم با مفاهیم عربی-اسلامی توضیح دهیم، ایرانی در عهد ساسانی کسی بود یا به کسی گفته میشد که عضو امّت زرتشتی باشد.
همین معنای ساسانی از ملیّت در دورهٔ امپراتوری اعراب نیز ادامه یافت. یعنی هر کسی که مسلمان بود یا اسلام میآورد، به ملّت یا امّت اسلام میپیوست. دربارهٔ انتقال این معنای دینی از اجتماع و عضویت در آن و ارتباط دین و حکومت و سلسلهمراتب سُلطه از ساسانیان به اعراب، کتاب «فُرمهای سلطهٔ مونارشیک در دوران پیشامدرن از چشمانداز فرافرهنگی»** توضیحات بسیار جالب توجّهی را ارائه میکند.
*Volk
** Monarchische Herrschaftsformen der Vormoderne in transkultureller Perspektive
411 viewsedited 18:01