2021-10-19 00:35:41
الکسی دوتوکویل یکی از انگشتشمار نویسندگان محبوب من است. ظرافت قلمش، صلابت فکرش، جسارت قلبش، لطافت روحش و شور و شعفی که برای آزادی داشت و آن را با مستحکمترین استدلالها در بلندترین بناها از کلمات، همزمان معماری و نقاشی میکرد، از او نویسندهای استثنائی در سرتاسر قرن نوزدهم فرانسه و حتی اروپا میسازد.
یکی از این بناهای زیبایی که در دفاع از آزادی ساخت، کتاب «دموکراسی در آمریکا» بود. جسم نحیف و رنجوری از بیماری داشت، اما دلیل اصلی تنهاییاش، این بود که فرزند زمانهٔ خود نبود، زمانهٔ انقلاب و هیاهوی دموکراسی و برابری. اگر به زبان فرانسه سخن ارسطو را -دموکراسی بدترین نظامها- تکرار میکرد نه تنها صدایش شنیده نمیشد، بلکه همه چیزش را از دست میداد و به احتمال قوی به سرنوشت پدربزرگش دچار میشد: گیوتین. پدر و مادرش هم در صف اعدام انقلابی بودند که صف دیگری از انقلابیون خود روبسپیر را به گیوتین سپردند. آن سالها انقلاب خیلی گرسنه بود و به فرزندان خودش هم رحم نمیکرد. لابد فیلم دانتون با هنرنمایی کمنظیر ژرژ دوپاردیو را دیدید و با داستان نخستین اعدامهای انقلابی انقلابیون فرانسه بیگانه نیستید…
توکویل همهٔ ویژگیهای اشرافی و نجیبزادگی را درون خود داشت و از آن دسته اشرافی نبود که اصالتش را به ارث برده باشد یا با فرمان شاه بدست آورده باشد. با همین خوی اشرافی و نجیب تماشاگر زمانهٔ خودش بود و سعی میکرد آرام اما قوی و محکم از آزادی بنویسد. دموکراسی «کلمهٔ مقدّس» فرانسه بود زمانیکه توکویل قلم برداشت تا به جای ستایش دموکراسی، به سنجش دموکراسی همّت گمارد.
«دموکراسی در آمریکا» چنانچه خودش گفته بود اثری بود برای سرزمین پدریاش که در آتش ایدئولوژیها میسوخت. او به کشوری رفت که هم انقلاب کرده بود، هم جمهوری مدرن تأسیس کرده بود، هم قانون اساسی نوشته بود و هم همهٔ اینها را پیش از فرانسه! البته با یک تفاوت بزرگ و بنیادین:
انقلاب فرانسه ضد سنّت، ضد فدرالیسم و طرفدار دولت متمرکز فعّالمایشاء و دموکراسی و برابری بود، انقلاب آمریکا ضد تمرکزگرایی، ضد دولت قوی و طرفدار آزادی و حقوق اساسی. توکویل نمونهٔ بینظیری یافته بود برای نقد دموکراسی و دفاع از آزادی.
شاید برای خوانده شدن، شاید هم برای تکفیر نشدن، با این سخن شروع کرد که «دموکراسی سیلی است خروشان که روان شده و ما را یارای مقاومت و ساختن سدّی در برابر آن نیست، پس چارهای نداریم که با باروی آزادی از آن بهترین چیز ممکن را بسازیم» اما در حقیقت به دنبال رساندن این معنی به مخاطبان خود بود که «از دموکراسی میتواند بدترین استبداد ممکن برآید که از همهٔ استبدادهای پیش از آن هولناکتر باشد: «استبداد اکثریت» و برای اینکه هموطناناش که ایمانی خللناپذیر به دموکراسی داشتند صدای او را بشنوند، از یک دموکراسی دیگر سخن گفت، دموکراسیای که فرانسوی نبود، «دموکراسی در آمریکا» بود، حتی اگر «دموکراسی» نبود.
توکویل را به خاطر همین اثر، منتسکیوی قرن نوزدهم خواندهاند. اگر منتسکیو نظریهٔ تفکیک قوای افقی را مطرح کرده بود تا افساری به قدرت دولت بزند، توکویل برآن بود که تقسیم قدرت بین قدرت قانونگذار و قدرت اجرایی و قدرت قضایی، توان مهار کردن این هیولای جدید به نام دولت را ندارد و لازم است که قدرتْ بیشتر خُرد و پراکنده شود تا اولاً تواناترین نباشد و ثانیاً در یک جا متمرکز نشود. به همین دلیل او را چهرهٔ اصلی تفکیک عمودی قوا یا تمرکززدایی اجتماعی از قدرت دانستهاند. توکویل در آمریکا از نزدیک مشاهده کرد که چگونه خانواده، نهادهای مدنی و جماعتهای دینی پناهگاه فرد در برابر دولت بودند، چگونه جنب و جوش و زندگی سیاسی در اجتماعات محلّی به زندگی انسانها معنا میدهد و اصل اساسی آزادی فرد در قانون اساسی دولتهای متّحد آمریکا شکستن قدرت و مهار دوجانبهٔ آن بین دولتهای محلّی و مرکزی را به گونهای رقم میزند که در نهایت به نفع آزادی تمام شود.
توکویل میدانست لفظ «دموکراسی» هیچ جای قانون اساسی آمریکا و متمّمهای آن حتّی یکبار هم نیامده است و در آثار پدران بنیانگذار هم جز در نقد آن و دفاع از جمهوری در برابر دموکراسی سخنی یافت نمیشد، اما با فرانسویهای خشکمقدّسی که به تازگی ایمان به دموکراسی را جایگزین ایمان کاتولیک مسیحی خود کرده بودند، راه دیگری برای مفاهمه نمیشناخت.
بدیهی است که قرار نیست همان روشی را اختیار کرد که کسانی چون توکویل اختیار کردند. دولتها و بویژه دموکراسیها طی این دو سده وحشیتر، مستبدتر، متمرکزتر، فاسدتر، مکّارتر و منحطتر شدهاند و نمیتوان با روش پیشینیان، فکری برای مهار استبدادشان کرد. کسانی چون توکویل راه را نشان دادهاند، راهی که یک راهنما/قطبنما بیشتر ندارد: «آزادی».
1.3K viewsedited 21:35