2022-01-16 01:19:56
از حکمتهای ۳۰+ سالگی با چاشنیِ فلسفهٔ اخلاق
***
اخطار: زیر سیسالهها نخوانند
«بخش نخست»
ازدواج یا پارتنرشیپ بین زن و مرد یکی از پُررنگترین (کمّی و کیفی) حوزههای «عمل اخلاقی» در زندگی ماست. چرا اخلاقی؟ چون اخلاق عِلم اَعمال آدمی در رابطه با «دیگری/دیگران» است.
با این حال، در علم اخلاق، توجه کمی به رابطهٔ زن و مرد درون رابطهٔ ازدواج یا پارنترشیپ میشود.
اگر اخلاق را علم تنظیم مناسبات عملی (در اینجا اعم از عمل ذهنی مثل «توجه» یا «عشق» یا «مراقبت» و عمل واقعی مثل «سکس، آغوش، بوسه»، «ساختن زندگی مشترک»، «کار کردن و قبول مسئولیت عملی مثل کارِ بیرون خانه و داخل خانه و …) با «دیگری» بدانیم، در یک ازدواج یا پارتنرشیپ ما با حداقل دو خود و دو دیگری و تنظیم مناسبات عملی بین این دو مواجهیم: خودِ مرد و دیگریِ زن، خودِ زن و دیگریِ مرد.
در اخلاق ما گاهی فقط خود را لحاظ میکنیم، گاهی فقط دیگری و گاهی هم با نسبتهای کم و زیادی هر دو را یعنی هم خود و هم دیگری را. یک «تناقض» بنیادین در این رابطهٔ اخلاقی (یعنی اعمال زن و مرد نسبت به هم در یک ازدواج یا پارتنرشیپ) وجود دارد که «همیشه» علّت اصلی اختلافات، دعواها، ناراحتیها، جدایی یا طلاق بین آنهاست. اینجا میکوشم در کمال صداقت کمی دربارهٔ این «تناقض بنیادین» صحبت کنم.
چیزی که این تناقض بنیادین را تبدیل به یک بغرنج و گره ناگشودنی یا لااقل بسیار بسیار سخت گشودنی میکند این است که این تناقض برخاسته از «طبیعت» و «نفسِ» مرد و زن است.
هرگز نمیخواهم با پیش کشیدن بحث «طبیعت» وارد بحث دوگانهٔ طبیعت و تمدّن در رابطهٔ زن و مرد شوم. آنقدر دربارهٔ این موضوع نویسندگان مختلف نوشتهاند که دیگر بورینگ و تکراری و خستهکننده شده است. برعکس، میخواهم دربارهٔ «تناقضاتِ درونِ خودِ طبیعت» صحبت بکنم و نه تناقض طبیعت و فرهنگ!
طبیعت مرد، یعنی «نرینگی و مردانگی» توأمان او، از او میطلبد که نر و مرد باشد. (دو مفهوم جدا) اگر نرینگی یا مردانگی او در تهدید قرار بگیرد یا از بین برود، او احساس خطر و ناامنی میکند. احساس میکند ممکن است زنش او را ترک کند یا زنان دیگر جلب او نشوند و حتی در مقابل مردان دیگر احساس تحقیرشدگی یا خودکمپنداری پیدا کند.
به همین دلیل دستهای از مردان میکوشند درون یک رابطه، مردانگی و نرینگی خود را از دست ندهند و به همین دلیل توجه به زنان دیگر به عنوان ابژهٔ مردانگی و نرینگیشان را حفظ میکنند و حتی گسترش میدهند. این عمل دو انگیزه معمولا دارد: نخست حفظ طبیعت خود یعنی نرینگی و مردانگی به عنوان یک عمل اخلاقی در ارتباط با «خود» و دوم حفظ مردانگی و نرینگی خود در ارتباط با «دیگران» ازجمله «زن یا پارتنر خود». این موضوع ولی به «طبیعت زنان» آسیب میزند. عزّت نفس آنها را که چه بسا بیشترین حساسیّت طبیعی را نسبت به آن دارند، از بین میبرد یا بدان ضربه میزند. به همین دلیل زنان شروع به اعتراض یا به قول مردان «غُر زدن و روی مُخ رفتن» میکنند. این اتفاق سه خروجی بیشتر نمیتواند داشته باشد:
یک) جدایی و طلاق (مرد مردانگی و نرینگیاش را خاموش نمیکند چون اگر خاموش کند هم خودش و هم رابطهاش در خطر قرار میگیرد)،
دو) ادامهٔ زندگی به نفع مردانگی و نرینگی مرد (زن مردانگی و نرینگی مرد را تحمّل میکند یا سعی میکند از آن به چشم یک تجربه در زندگی و شناخت مردها بیاموزد و مرد هم همزمان زندگی خانوادگی خود را ادامه میدهد بدون اینکه مردانگی و نرینگیاش را تعطیل کند -دقت کنید که مردی که به دنبال زنان زیاد باشد اصولاً وارد رابطه نمیشود، اگر هم بشود دیر یا زود از آن خارج میشود پس آنها موضوع بحث اینجا نیستند)،
و سه) اینکه مرد، مردانگی و نرینگی خود را سرکوب میکند و تبدیل به یک حیوان خانگی میشود که نخست «سکس فعّال»اش با پارتنرش/زنش تبدیل به «سکس منفعل» میشود و کمکم به نوعی طلاقِ خاموش میانجامد که با روشهای گوناگونی سعی میشود بر آن غلبه شود: از احمقانهترین و در عین حال شایعترین روشها: فرزندآوی؛ یا مثلا خرید مشترک خانه یا هدف مشترک تحصیلی/شغلی/مالی تا استفاده از قرصهای ناتوانی جنسی و مراجعهٔ به مشاور و دست آخر فرافکنی «خواست یا میل مردانگی» به فضای مجازیِ پاراسوشیال، مثل تماشای مرتب و افراطیِ پورنوگرافی یا سکسچت کردن در فضای مجازی با زنان دیگر. این موضوع بویژه موضوع آخر اما جزو همان عملی است که به عزّت نفس زن آسیب میزند و با طبیعت زن «سازگار» نیست یعنی زنان نمیتوانند آن را ساده یا راحت بپذیرند. در نتیجه چون مردانگی و نرینگیِ مرد تا اینجای رابطه/ازدواج سرکوب و تضعیف شده، تشدید فرایند سرکوب ادامه پیدا میکند.
287 viewsedited 22:19