Get Mystery Box with random crypto!

فلسفه

لوگوی کانال تلگرام philosophy3 — فلسفه ف
لوگوی کانال تلگرام philosophy3 — فلسفه
آدرس کانال: @philosophy3
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 45.76K
توضیحات از کانال

@Hichism0 برای تبلیغ به این آیدی پیام دهید
کانالهای پیشنهادی
@Ingmar_Bergman_7 سینما
@bookcity5 شهرکتاب
@Philosophers2 ادبیات و فلسفه
@audio_books4 کتاب صوتی
@Philosophicalthinking فلسفه خوانی
@TvOnline7 فیلم و سریال

Ratings & Reviews

5.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 44

2022-09-15 22:23:48 ‍ #هیچ_انگاری

در فلسفه، هیچ‌اِنگاری به معنای انکار معنی و ارزش برای هستی جهان است. هیچ انگاری یا نیهیلیسم برگرفته از کلمه لاتین nihil به معنای هیچ است.

به گفتار نیچه، نیهیلیسم یا هیچ انگاری به معنای بی‌ارزشی ارزش‌ها نیست؛ بلکه به معنای بی‌ارزش شدن ارزش‌ها است.

‌هیچ انگاری، به هر نوع دیدگاه فلسفی گفته می‌شود که وجود یک بنیان عینی (ابژکتیو) برای نظام ارزشی بشر را رد می‌کند. این اندیشه معمولاً در ارتباط نزدیک با بدبینی عمیق و شک‌گرایی رادیکال است.

شاید بتوان گرگیاس، سوفیست یونانی قرن پنجمِ پیش از میلاد را نخستین اندیشمند نیهیلیست دانست؛ اما فریدریش ویلهلم نیچه، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم، بیش از هر کس دیگر، به نقد باورهای هیچ انگارانه پرداخت. وی نیهیلیسم را به عنوان یک پدیده شایع در فرهنگ غربی، شناسایی کرد، و معتقد بود که پیامدهای نابودگر آن، در نهایت تمامی احکام اخلاقی، مذهبی و متافیزیکی را به تباهی خواهد کشاند و بزرگترین بحران تاریخ بشر را رقم خواهد زد. از دیدگاه نیچه، نیهیلیسم عبارت است از انکار زندگی و جهان گذران به نام حقایق جاویدان و ثابت. در قرن بیستم بسیاری از هنرمندان، منتقدان و فیلسوفان تم‌های نیهیلیستی همچون ناتوانی معرفت‌شناسی، تخریب ارزش‌ها و بی‌معنایی دنیا را در آثار خود مطرح کرده‌اند. در میانه‌های قرن بیستم جنبش اگزیستانسیالیسم تلاش کرد انگاره‌های نهیلیستی را به گونه‌ای ترویج کند که جنبهٔ مخرب آن از میان برود.

تاریخچه

هیچ انگاری در میانه‌های قرن نوزدهم در روسیه، به عنوان مکتبی مطرح شد که با تمام اشکال زیبایی‌شناسی، مخالف است و فقط از کاربردگرایی و خردگرایی علمی دفاع می‌کند. ایوان تورگینف در رمان مشهور پدران و پسران در سال‌ ۱۸۶۲ این واژه را در توصیف شخصیت بازاروف به کار برد و کلمه نیهیلیسم را به شهرت عمومی‌رساند.

نیهیلیست‌ها یک جنبش سیاسی با سازماندهی کم بودند که از سال ۱۸۶۰ در دوران حکومت الکساندر دوم تا انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در صحنهٔ سیاست روسیه فعالیت داشتند. آن‌ها اقتدار دولت، کلیسا و خانواده را به چالش کشیده و هوادار نظمی اجتماعی بودند که بر پایه خردگرایی و ماتریالیسم به عنوان تنها منبع شناخت، سامان یافته و آزادی‌های فردی مهم‌ترین هدف آن باشد. نیهیلیست‌ها رفته‌رفته به سوی خرابکاری و آشوب کشیده شده و در اواخر دهه ۱۸۷۰، تمام گروه‌های سیاسی که از ترور و ارعاب بهره می‌بردند نیهیلیست نامیده می‌شدند.

این تفکّر در نتیجهٔ ویرانی‌های حاصل از دو جنگ جهانی اروپا رشد گسترده‌ای کرد. امروزه یکی از مهم‌ترین جریان‌های نیهیلیسم، هیچ انگاری اگزیستانسیال است. هیچ انگاری اگزیستانسیال یک دکترین فلسفی است که زندگی را بدون معنا و هدف خارجی یا ارزش‌های اخلاقی درونی می‌داند. هرچند بسیاری از اگزیستانسیالیست‌ها خود را خارج از محدوده هیچ انگاری قرار می‌دهند.

نیهیلیسم بیانگر فرم خامی از پوزیتیویسم و ماتریالیسم است، انقلابی علیه نظم برپای اجتماعی و مخالفت با تمامی منابع قدرت ناشی از حکومت، کلیسا یا خانواده. پایه این تفکر هیچ چیز جز حقایق علمی نیست. از آنجا که آن‌ها ماهیت دوگانه شامل جسم و روح برای انسان قائل نبودند مورد یورش های خشنی از سوی قدرت کلیسا قرار می‌گرفتند. از سویی به علت مورد پرسش قرار دادن حق‌الهی پادشاهان وارد دعوای مشابهی با قدرتهای سکولار شدند.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
6.5K views19:23
باز کردن / نظر دهید
2022-09-15 18:53:24 معنویت چیست - بخش دوم

آیا معنویت همان وجود معناست یا چیزی بیش از آن است؟ معنا را معنای زندگی خود را می آفرینی یا معنا و غایت زندگی را کشف می کنی؟ آیا شروع معنویت مدرن از آن لحظه ای نیست که به رغم آگاهی بر بی معنایی زندگی کمر به آفرینش معنا می بندی؟ چنین تناقضی ممکن است؟ ولی آیا نیاز به معنویت یک نیاز کاذب نیست؟

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
5.7K views15:53
باز کردن / نظر دهید
2022-09-15 18:53:08 #پرگار : معنویت چیست - بخش اول

بهترین زیست معنوی چیست؟ چه نوع معنویتی نیازهای انسان معاصر را جواب می دهد؟ رابطه ی معنویت با خدا چیست؟ معنویت غیر دینی چیست؟ آیا چنین حیطه ای می تواند مامن انسان باشد؟

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
5.4K views15:53
باز کردن / نظر دهید
2022-09-13 09:03:07
واژه‌ها صرفاً از طريقِ کاربردی که دارند معنایِ معینی پیدا می‌کنند. کلماتی که مطابقِ این کاربرد چنین به کار برده می‌شوند که مردم، با خواندنشان، به عبودیت انگیخته می‌شوند کلماتِ مقدس نامیده می‌شوند، و هر کتابی را که با چنین کلماتی نوشته شده باشد نیز مقدس می‌نامند. اما اگر آن کاربرد بعدها از میان برود بدانگونه که کلماتی معنایِ قبلی خویش را از دست بدهند، یا آن کتاب به کل نادیده گرفته شود، چه از روی خباثت و چه از آن رو که مردم دیگر بدان نیاز ندارند، آنگاه هم آن کلمات و هم آن کتاب نیز به همان حساب دیگر نه ارزشی خواهند داشت و نه مقدس خواهند بود. در آخر، اگر واژه‌های یکسانی به شکلِ متفاوتی به کار گرفته شوند یا قبول افتد که واژه‌هایی به معنایِ عکسِ معنایِ پیشین‌شان به کار برده شوند، آنگاه هم واژه‌ها و هم كتاب‌هایی که قبلاً مقدس بودند نامقدس و نجس می‌شوند. بنابراین هیچ چیزی به خودیِ خود و مستقل از ذهن مقدس، نامقدس یا نجس نیست، بلکه تنها در ارتباط با ذهن است که چنین یا چنان می‌شود.

#باروخ_اسپینوزا
#رساله_الهی_سیاسی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
7.1K views06:03
باز کردن / نظر دهید
2022-09-12 22:25:09 ‍ نیهیلیسم اگزیستانسیال

نیهیلیسم اگزیستانسیال نظریه‌ای فلسفی است که می‌گوید زندگی هیچ معنی و ارزش ذاتی ندارد. در مورد جهان، نیهیلیسم اگزیستانسیال نشان می‌دهد که یک انسان واحد یا حتی کل گونه انسان ناچیز است، بدون هدف و بعید است که در کلیت وجود تغییر کند. بر اساس این نظریه، هر فرد یک موجود منزوی در جهان است که از دانستن «چرایی» منع شده‌است. بی‌معنی بودن ذاتی زندگی عمدتاً در مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم مورد بررسی قرار می‌گیرد، جایی که می‌توان به‌طور بالقوه «معنا» یا «هدف» ذهنی خود را ایجاد کرد. در میان انواع نیهیلیسم، نیهیلیسم اگزیستانسیال بیشترین توجه ادبی و فلسفی را به خود جلب کرده‌است.

معنای زندگی

این ایده که معنا و ارزش‌ها بی‌پایه هستند، نوعی نیهیلیسم است، و پاسخ وجودی به این ایده، توجه به این نکته است که معنا «مسئله‌ای از نظریه تأملی» نیست، بلکه «پیامد مشارکت و تعهد» است.

ژان پل سارتر در اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر است می‌نویسد: «منظور ما از این که می‌گوییم وجود بر ماهیت مقدم است چیست؟» منظور ما این است که انسان قبل از هر چیز وجود دارد، با خود روبرو می‌شود، در جهان پرسه می‌زند - و بعد از آن خود را تعریف می‌کند. اگر انسان آن گونه که اگزیستانسیالیست او را می‌بیند قابل تعریف نیست، به این دلیل است که از ابتدا او چیزی نیست. او تا بعداً چیزی نخواهد بود و سپس همان چیزی می‌شود که از خود می‌سازد." در اینجا روشن می‌شود که منظور از اگزیستانسیالیست‌ها که می‌گویند «نتیجه تعهد و تعهد» است چیست.

این تئوری به دنبال توصیف وضعیت انسان برای ایجاد یک چشم‌انداز زندگی و ایجاد معنا است که خلاصه شده‌است: "هرچقدر ممکن است خودمان را بیازماییم، ناراحت کنیم و خودمان را فریب دهیم، زندگی ما هیچ اهمیتی ندارد، و جستجو یا تلاش بیهوده است. معنی را در جایی که نمی‌توان یافت، تأیید کن.» نیهیلیست‌های اگزیستانسیال ادعا می‌کنند که، صادقانه بگوییم، باید با پوچ بودن هستی روبرو شد، که سرانجام خواهند مرد، و دین و متافیزیک هر دو صرفاً نتایج ترس از مرگ هستند.

به‌گفتهٔ دونالد کراسبی، «هیچ توجیهی برای زندگی وجود ندارد، اما دلیلی هم برای زندگی نکردن وجود ندارد.. کسانی که ادعا می‌کنند زندگی خود را معنا می‌یابند یا ناصادق هستند یا دچار توهم می‌شوند. در هر دو صورت، آنها در مواجهه با واقعیت خشن موقعیت‌های انسانی شکست می‌خورند».

تاریخچه

نیهیلیسم اگزیستانسیال از زمان سیرنائیک‌ها، مانند هگزیاس سیرنه، بخشی از سنت فکری غرب بوده‌است. در دوران رنسانس، ویلیام شکسپیر با شیوایی دیدگاه نیهیلیست وجودی را از طریق ذهنیت مکبث در پایان نمایشنامه همنام خلاصه کرد. آرتور شوپنهاور، سورن کی یرکگارد و فردریش نیچه این عقاید را بیشتر بسط دادند و نیچه، به ویژه، به شخصیت اصلی نیهیلیسم اگزیستانسیال تبدیل شده‌است.

جنبش اگزیستانسیالیستی الحادی در دهه ۱۹۴۰ فرانسه گسترش یافت. هستی و نیستی ژان پل سارتر و اسطوره سیزیف آلبر کامو دربارهٔ این موضوع بحث کردند. کامو آثار دیگری مانند غریبه، کالیگولا، طاعون، سقوط و شورشی نوشت. چهره‌های دیگر عبارتند از مارتین هایدگر و ژاک دریدا. علاوه بر این، اثر زندگی برنده جایزه پولیتزر ارنست بکر، انکار مرگ، مجموعه ای از افکار دربارهٔ نیهیلیسم وجودی است.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
6.2K views19:25
باز کردن / نظر دهید
2022-09-12 20:29:07
آیا عواطف و احساسات قابل اعتمادند؟

گوینده #ایمان_فانی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
5.9K views17:29
باز کردن / نظر دهید
2022-09-11 22:23:15 ‍ ‍ بسیاری از مردم گاهی احساس می‌کنند که برایِ رسیدن به چیزی تلاش می‌کنند که حتّی واقعاً آن را نمی‌خواهند، می‌کوشند انتظاراتی را برآورده کنند که حتّی بر آن‌ها صحّه نمی‌گذارند، یا درباره‌یِ اهدافی دادِ سخن می‌دهند که نیک می‌دانند انگیزه‌یِ اندکی برایِ به‌دست‌آوردنِ آن‌ها دارند، و شاید هم هیچ انگیزه‌ای ندارند. در این معنا، ناخودآگاه لبریز از میل‌هایِ افرادِ دیگر است: شاید، میل‌هایِ پدر و مادرهای‌تان که باید در چنین و چنان دانشگاهی درس بخوانید و فلان‌کاره‌ و بهمان‌کاره شوید؛ میل‌هایِ پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های‌تان که باید سروسامان بگیرید و ازدواج کنید و برایِ آن‌ها نبیره‌هایِ فراوان به دنیا بیاورید؛ یا فشارِ همسالان که باید مشغولِ کارهایی شوید که واقعاً علاقه‌ای به آن‌ها ندارید. در چنین مواردی، میلی وجود دارد که می‌پندارید «از آنِ شماست». و میلِ دیگری وجود دارد که با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنید، میلی که به نظر می‌رسد که همه‌کاره است و هرازگاهی شما را مجبور به عمل‌کردن می‌کند، امّا میلی که احساس نمی کنید تماماً از آنِ شما باشد.

نگرش‌ها و میل‌هایِ افرادِ دیگر از راهِ گفتمان به درونِ ما سرازیر می‌شوند. در این معنا، می‌توانیم این اظهارِ نظرِ لاکان را که «ناخودآگاه گفتمانِ "دیگری" است» به شیوه‌ای بسیار سرراست تفسیر کنیم: "ناخودآگاه پُر از سخن‌گفتنِ افرادِ دیگر، گفت‌وگوهایِ افرادِ دیگر، و اهداف، اشتیاق‌ها، و فانتزی‌هایِ افرادِ دیگر (تا آن‌جا که در قالبِ واژه‌ها بیان می‌شوند)، است.

این سخن‌گفتن نوعی وجودِ مستقل در درونِ، می‌توان گفت، «خودهای‌مان» پیدا می‌کند. مثال‌هایِ روشنِ درونی‌شدنِ گفتمانِ "دیگری" ــ سخن‌گفتنِ افرادِ دیگر ــ در آن‌چه معمولاً وجدان یا وجدانِ معذّب و گناهکار نامیده می‌شود، در آن‌چه فروید سوپراِگو نامید، یافته می‌شود. بیایید تصوّر کنیم که، آلبرت آینشتاین به طورِ اتّفاقی گفت‌وگویی را، که نباید می‌شنید، می‌شنود. در این گفت‌وگو پدرِ آلبرت به مادرِ او می‌گوید: «او هیچ‌چیز نخواهد شد»، و مادرش با گفتنِ: «درسته، مثلِ پدرش تنبل است»، موافقت می‌کند. می‌توانیم تصوّر کنیم که آلبرت هنوز آن‌قدرها بزرگ نیست که معنایِ همه‌یِ واژه‌ها را درک کند یا مفهومِ آن‌ها را حدس بزند. با این‌همه، آن‌ها در جایی انباشته می‌شوند و سال‌هایِ سال نهفته می‌مانند، و فقط هنگامی که آلبرت در دورانِ دبیرستان سخت می‌کوشد پیشرفت کند دوباره فعّال می‌شوند و بی‌وقفه برایش مزاحمت ایجاد می‌کنند. واژه‌ها سرانجام معنایی به خود می‌گیرند و وقتی که او در دبیرستان در درسِ ریاضی مردود می‌شود اثرِ زیان‌بارِ خود را به جا می‌گذارند ــ ظاهراً این قسمتِ داستان حقیقت دارد ــ هرچند او قطعاً فاقدِ تواناییِ فهمِ ریاضی نبود!

اینک می‌توانیم دو وضعیتِ متفاوت را تصوّر کنیم. در اوّلی، هرگاه آلبرت سرِ جلسه‌یِ امتحان می‌نشیند، صدایِ پدر و مادرش را می‌شنود که می‌گویند: «او هیچ‌چیز نخواهد شد» و: «درسته، مثلِ پدرش تنبل است»، و اکنون که سرانجام معنایِ همه‌یِ واژه‌ها را درک می‌کند، چنان آشفته می‌شود که هرگز نمی‌تواند هیچ‌یک از سؤالاتِ امتحان را پاسخ دهد. در وضعیّتِ دوّم، آلبرت هیچ‌یک از سخن‌ها را آگاهانه به یاد نمی‌آورد، امّا با این‌همه همان اثر را رویِ آلبرت دارند. به عبارتِ دیگر آن اظهارِ نظرهای تحقیرآمیز در ناخودآگاهِ او می‌چرخند، و در آینتشاینِ جوان اثر می‌کنند، آشفته‌اش می‌کنند، شکنجه‌اش می‌دهند، و در خودآگاهی اتّصالِ کوتاه یا اختلال ایجاد می‌کنند. آلبرت برگه‌یِ امتحان را در مقابلِ خود رویِ میز می‌بیند و ناگهان خود را بسیار گیج و منگ می‌یابد و نمی‌داند چرا چنین شده است. شاید پنج دقیقه قبل از امتحان درس‌اش را فوتِ آب بود، ولی ناگهان بی‌جهت نمی‌تواند بر هیچ‌چیز تمرکز کند. در نتیجه، نادانسته پیش‌گویی‌ای را محقّق می‌کند که حتّی آگاهانه نمی‌دانست پیش‌گوییِ پدرش بوده، یعنی این پیش‌گویی که «او هیچ‌چیز نخواهد شد». و آیرونیِ آیرونی‌ها: بیایید تصوّر کنیم که در این برداشتِ خیالی، پدرِ آلبرت در واقع آن هنگام درباره‌ی پسرِ همسایه‌یِ دیواربه‌دیوارشان حرف می‌زده است!

#بروس_فینک
سوژه لاکانی میان زبان و ژوئیسانس
بخشِ یکم: ساختار، بیگانه‌شدگی و دیگری
ترجمه‌یِ #علی_حسن_زاده‌

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
6.0K views19:23
باز کردن / نظر دهید
2022-09-11 18:27:58
.
در این کانال با پستهای متنوعی در حوزه سینما، فلسفه، نقاشی و موسیقی آشنا خواهید شد.

لینک ورود
https://t.me/ART2011JOURNAL
557 views15:27
باز کردن / نظر دهید
2022-09-11 18:26:20 ‍ #دلوز ، به ویژه، شیوه ای را شناسایی کرده که #اسپینوزا بدان طریق در بیان رابطه‌ی بازنمایی طی بحث خویش از جوهر، صفات و حالات، رابطه مذکور را رادیکالیزه کرده است. زیرا مسئله صرفا این نیست که اسپینوزا همه طرح های مربوط به بیان و بازنمایی را به نحو بس رادیکالی، از رهگذر این تز خویش که تنها جوهری واحد، تقسیم ناشدنی و متشکل از صفات نامتناهی وجود دارد، نابسنده و غیر مقبول می نمایاند: با تعریف جوهری به نام خدا، چگونه بخش هایی از خدا می توانند از بخش های دیگر کمتر واقعی باشند، و چگونه بدن می تواند کمتر از ذهن به ذات الوهی متعلق باشد؛ مخلص کلام: چگونه چیزی چون سلسله مراتب هستی شناختی امکان پذیر می شود؟ حتی چیزی بیش از این، زیرا به نظر می رسد که اسپینوزا باب امکان اندیشیدن به شیوه ای دیگر، به طریقی تازه، را می گشاید. از نظر اسپینوزا جوهر، از حیث منطقی یا به لحاظ زمانی، بر صفاتش تقدم ندارد: علت بر معلول‌هایش؛ كل بر اجزایش؛ یا وحدت بر انقسام، مقدم نیست. بلکه برعکس، جوهر خود «تنوع نامتناهی خويش» است؛ جوهر در هیئت این تنوع تحقق می یابد و چیزی نیست مگر فراشد تولید خویش از رهگذر نامتناهی بودگی صفاتش، فراشدی بدون آغاز و انجام (ورای غایت شناسی، فاقد اهداف یا جهت گیری). در تضاد با #هگل ، که فلسفه اسپینوزا را به منزله قسمی «نظریه شرقی این همانی مطلق»، قسمی «نفی همه چیزهای جزئی»، می دید، #ماشری اسپینوزایی را بر ما عیان می سازد که متفکر جهانی است مرکب از ذوات تکین، ذواتی که مرکب اند و خودشان نیز تا بی نهایت متشکل از ترکیبات ذوات تکین اند. همانگونه که اسپینوزا در بخش پایانی اخلاق بیان می دارد، طریق شناخت خدا از رهگذر معرفت به چیزهای تکین می گذرد. به زعم ایریگاری، به پرسش کشیدن پروبلماتیکِ بیان از سوی اسپینوزا، سلسله‌مراتبی‌سازیِ سنتیِ تضادِ مردانه-زنانه‌ای را متزلزل می سازد که برحسب آن زن به منزله نوع پوشش برای مرد عمل می کند، پوششی که در این راستا در عین حالی که ذات مرد را پنهان می دارد نسبت بدان خارجی و در نتیجه در قالب قسمی بیرون، سطحی ظاهری یا قسمی فراسو، باقی می ماند که اگر به هر روی پای به هستی بگذارد، این امر نه به موجب ضرورت که برحسب تصادف اتفاق می افتد. صحه گذاشتن بر جایگاه بنیادین سطوح ظاهری از جانب اسپینوزا اجازه می دهد تکینگی زن به اندیشه درآید. به نظر می رسد که اسپینوزا پیرامون این مجموعه از مسائل است که به تفکر درباره محدوده های تفکر، نه تفکر زمانه خویش، بلکه تفکر دوران ما، می پردازد، محدوده ها را به منزله قسمی محدودیت برملا می سازد، و بدین سان عبور از خطی را امکان پذیر می سازد که زمانی به مثابه افقی مطلق و برناگذشتنی به نظر می آمد.

#وارن_مونتاگ
#بازیابی_مکرر - قدرت اسپینوزا از کجا می‌آید؟
ترجمه‌ی #فواد_حبیبی و #امین_کرمی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
585 views15:26
باز کردن / نظر دهید
2022-09-10 22:24:46 ⁠■ جمله‌ی پیچیده‌ی «حقیقت عبارت است از یک بی‌یقینیِ عینی که در فرآیندِ از آنِ‌ خود کردنِ پرشورترین سیرِ باطنی سخت بدان می‌چسبیم»، بدین معنی است که در ساحتِ ابژکتیو، شک و عدمِ یقین ضرورتی طبیعی است، و این خود پیامدی جز این ندارد که به ساحتِ سوبژکتیو ایمان داشته باشیم. در واقع ریشه‌ی اصطلاحِ «شکِ ایمانی» ریشه در کی‌یرکگور دارد. کی‌یرکگور می‌گوید شخصی که خدایِ عینیِ مسیحی (پدر-پسر-روح‌القدس به تعبیرِ انجیل) را می‌پرستد اما به معبد رفته و عبادتش سرشار از ریاست، کمتر به حقیقت نزدیک شده است تا آن شخصی که بت‌ای را می‌پرستد اما شورِ درونیِ گیرایی دارد تا حدی که در تنهاییِ خویش، در مقابلِ آن بت می‌لرزد و شوریده می‌شود. کی‌یرکگور نمی‌گوید که شخصِ بت‌پرست در انتخابِ حقیقتِ عینی و برون‌ذاتی (در انتخابِ بت به جای خدایِ مسیحی) به خطا رفته است و فقط چون از لحاظِ درونی صادق است، به حقیقت نزدیک شده است. باید دست از این تقلیل دادن‌ها برداریم. منظورِ کی‌یرکگور این است که آن شخصِ بت‌پرستِ مذکور، واقعا به حقیقت دست یافته است، اما حقیقتِ سوبژکتیوِ و درون‌ذاتیِ خودش. تقلیلِ حرف کی‌یرکگور به اینکه آن‌شخصِ بت‌پرست "تا اندازه‌ای" به حقیقت نزدیک است، تقلیلی به اخلاقیاتِ عینی و سودنگر است. در واقع شاید آن شخصِ بت‌پرست حتّی [عُرفاً] غیرِ اخلاقی باشد، و شخصی که خدای مسیحی را می‌پرستد خیلی اخلاقی باشد، اما کی‌یرکگور باز هم در این شرایط، حقیقت را نزدیک‌تر به آن شخصِ بت‌پرست می‌داند. مسیحِ انجیل، خدایِ حقیقی نیست، چراکه چیزی است عینی‌ که همه‌ی مسیحیان تعبیری یکسان می‌توانند از آن داشته باشند. اما حقیقت درون‌ذاتی و فردی است.

در فلسفه‌ی سارتر می‌خوانیم که در ساحتِ خودآگاهی،‌ همیشه فاصله‌ای هست. وقتی کی‌یرکگور می‌گوید «رابطه با خود» است که حقیقت به آن تعلق می‌گیرد نه رابطه‌ با ابژه، گویی در نظر نگرفته است که در این «رابطه» باید من «خودم» را مد نظر قرار دهم. به عبارتی سارتر (به کمک فلسفه‌ی هگل و البته هوسرل) می‌گوید «هرگاه فکر می‌کنیم،‌ همواره به چیزی فکر می‌کنیم.» این بدان معناست که فکر کردن، همیشه فکر کردن به چیزی "غیر از خود" است. حتی اگر درباره‌ی خودمان فکر می‌کنیم و می‌خواهیم (به قول عرفای دینی) «معرفت به نفس» داشته باشیم، این امر ممتنع است؛ یعنی منطقاً و عملاً معرفتِ بی‌واسطه به نفس غیرِممکن است، زیرا در لحظه‌ای که می‌خواهیم به خودمان بیاندیشیم باید از خودمان جدا شویم. من به خود (به عنوانِ ابژه‌ای برای من) فکر می‌کنم پس لاجرم از خودم جدا می‌شوم. وقتی روکانتن (شخصیتِ اولِ رمانِ تهوعِ سارتر) در برابرِ آینه می‌ایستد، عاجز از اینکه خودش را به عنوانِ سوژه بشناسد، خودش را ابژه‌ی همیشگی می‌یابد و دچار تهوع می‌شود: او در دامِ این فاصله، این عدم، این نیستی، این "مَفصَل" افتاده است، اما نه به طرزی که دیگران افتاده‌اند. او سعی می‌کند منبعِ نامتناهی‌ای (که خودآگاهی نتیجه‌ای جزئی از آن است) را لمس کند، و همین او را دچارِ تهوع می‌کند، زیرا می‌فهمد که نه تنها نمی‌تواند آن را لمس کند، بلکه خودش همواره به عنوانِ ابژه‌ آن‌جاست، و حقیقتِ سوبژکتیوش دست‌نیافتنی است:

«پا می‌شوم. رویِ دیوار سوراخِ سفیدی هست: آینه. این یک دام است. می‌دانم که دارم خودم را تویش گیر می‌اندازم. انداختم. شیءِ خاکستری رنگ همین الآن در آینه نمایان شد. می‌روم جلو و نگاهش می‌کنم، دیگر نمی‌توانم دور شوم... نگاهم ملولانه رویِ این پیشانی و گونه‌ها آهسته پایین می‌آید: به چیزِ سفتی بر نمی‌خورد و در شن فرو می‌رود. البته آن‌جا یک دماغ، دو چشم، یک دهن هست، ولی همه‌شان بدونِ معنی و حتّی جلوه‌ی انسانی‌اند... بچّه که بودم، عمّه بیژوا به‌ام می‌گفت: "اگر زیاد خودت را تو آینه نگاه کنی، یک میمون تویش می‌بینی." حتماً من زیادتر از آن هم به خودم نگاه کرده‌ام: آن‌چه می‌بینم بسیار پایین‌تر از مرتبه‌ی میمون، در حاشیه‌ی دنیایِ نباتی و در سطحِ مرجان است. منکر نمی‌شوم که زنده است؛ ولی این نه آن زنده‌بودنی است که "آنی" می‌اندیشد: لرزش‌های خفیفی را می‌بینم، گوشتِ ماتی را می‌بینم که وِل و رها می‌شکفد و می‌تپد. به خصوص چشم‌ها که از این نزدیکی، وحشت‌ناک‌اند. آن‌ها شیشه‌ای، نرم، نابینا، دوره قرمز‌-اند،‌ انگار فَلس‌هایِ ماهی‌اند... شاید فهمیدنِ چهره‌ی آدم برایِ خودش ناممکن باشد. یا شاید به خاطرِ این است که من تنها هستم. کسانی که در جمعِ انسان‌ها زندگی می‌کنند یاد گرفته‌اند که چطور خودشان را در آینه ببینند، به همان‌گونه که در نظرِ دوستانشان می‌نمایند. من دوستی ندارم: آیا به این سبب گوشتم اینقدر برهنه است؟ تو گویی ـــ بله، تو گویی طبیعتِ بدونِ انسان‌ها.»

#ژان_پل_سارتر
#تهوع

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
2.3K views19:24
باز کردن / نظر دهید